cast off

/ˈkæstˈɒf//kɑːstɒf/

معنی: دور انداختن
معانی دیگر: 1- دور انداختن، ترک کردن، از خود سلب مسئولیت کردن، عاق کردن، انکار کردن 2- آزاد کردن 3- (طناب هایی که کشتی را در لنگرگاه درجا نگهداشته اند) باز کردن 4- (بافتن پیراهن پشمی) آخرین ردیف را بافتن، دور انداخته دورانداختن، کنارگذاشته، مردود، دوراندازی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: discarded or rejected.

- a castoff pair of shoes
[ترجمه گوگل] یک جفت کفش کاستوف
[ترجمه ترگمان] یک جفت کفش پاشنه بلند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a person or thing that has been rejected or discarded.
مشابه: discard, reject, rejection

جمله های نمونه

1. a dwelling place of the cast-off old
مسکن پیران از همه جا رانده و بی کس

2. For to be free is not merely to cast off one's chains, but to live in a way that respects and enhances the freedom of others. Nelson Mandela
[ترجمه گوگل]زیرا آزاد بودن صرفاً دور انداختن زنجیر نیست، بلکه زندگی به گونه‌ای است که به آزادی دیگران احترام بگذارد و آن را افزایش دهد نلسون ماندلا
[ترجمه ترگمان]زیرا آزاد بودن تنها رها کردن زنجیر نیست بلکه زندگی کردن به شیوه ای است که آزادی دیگران را محترم و تقویت می کند نلسون ماندلا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr Brown cast off his daughter when she married an old rich man.
[ترجمه گوگل]آقای براون وقتی دخترش با یک مرد ثروتمند مسن ازدواج کرد، او را کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]آقای براون هنگامی که با یک مرد ثروتمند مسن ازدواج کرد دخترش را اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By 0 30 we had cast off and were heading down-river.
[ترجمه گوگل]در ساعت 0 30 پیاده شده بودیم و به سمت پایین رودخانه حرکت می کردیم
[ترجمه ترگمان]در حدود ساعت ۰، ما از رودخانه گذشتیم و به سمت پایین رودخانه حرکت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The essay exhorts women to cast off their servitude to husbands and priests.
[ترجمه گوگل]این مقاله به زنان توصیه می‌کند که بندگی خود را نسبت به شوهران و کشیشان کنار بگذارند
[ترجمه ترگمان]این مقاله از زنان exhorts است که بردگی خود را به شوهر و کشیشان واگذار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He cast off fear and decided to make a try.
[ترجمه Mrjn] او ترس را کنار گذاشت و تصمیم گرفت تلاش کند
|
[ترجمه گوگل]او ترس را کنار گذاشت و تصمیم گرفت امتحان کند
[ترجمه ترگمان]او ترس را خاموش کرد و تصمیم گرفت تلاش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've cast off your book and think it will come to about 150 pages when it's printed.
[ترجمه گوگل]من کتاب شما را کنار گذاشته‌ام و فکر می‌کنم وقتی چاپ شود حدود 150 صفحه می‌شود
[ترجمه ترگمان]من کتاب شما را خاموش کرده ام و فکر می کنم که در هنگام چاپ حدود ۱۵۰ صفحه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ship was scheduled to cast off at 8pm.
[ترجمه گوگل]این کشتی قرار بود ساعت 8 شب به پرواز درآید
[ترجمه ترگمان]قرار بود این کشتی در ساعت ۸ بعد از ظهر تعطیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now the hard winter has gone, we can cast off our winter clothing.
[ترجمه گوگل]حالا زمستان سخت گذشته است، ما می توانیم لباس های زمستانی خود را در بیاوریم
[ترجمه ترگمان]حالا که زمستان سخت از بین رفته، می توانیم لباس های زمستانی ما را از بین ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At the end of the row, cast off seven stitches.
[ترجمه گوگل]در انتهای رج، هفت بخیه بزنید
[ترجمه ترگمان]در انتهای ردیف، هفت بخیه را خاموش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They cast off their boat yesterday morning.
[ترجمه گوگل]آنها صبح دیروز قایق خود را پیاده کردند
[ترجمه ترگمان]دیروز صبح قایق شون رو انداختن بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The snake cast off its old skin.
[ترجمه گوگل]مار پوست کهنه اش را انداخت
[ترجمه ترگمان]مار پوست کهنه خود را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When the scarf is the right length, cast off.
[ترجمه گوگل]وقتی روسری به طول مناسب رسید، آن را بردارید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شال گردن راست است، آن را خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The town is still trying to cast off its dull image.
[ترجمه گوگل]شهر همچنان در تلاش است تا تصویر کسل کننده خود را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]شهر هنوز در تلاش است که تصویر کسل کننده خود را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Alexandra looked plump and awkward in her cast-off clothing.
[ترجمه گوگل]الکساندرا در لباس های ریخته شده اش چاق و بی دست و پا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]آلکساندرا چاق و بی دست و پا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Miss Diana gave away all her castoffs to the little girls in the orphan asylum.
[ترجمه گوگل]دوشیزه دایانا تمام اخراج هایش را به دختران کوچک آسایشگاه یتیم داد
[ترجمه ترگمان]دوشیزه دیانا همه چیزهایی را که در آن دختر بچه یتیم در پرورشگاه یتیمان دیده بود، از او دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The factory has dumpaged its castoff into that river all along. As result, the river has been polluted.
[ترجمه گوگل]کارخانه در تمام طول مدت ذرات خود را در آن رودخانه ریخته است در نتیجه رودخانه آلوده شده است
[ترجمه ترگمان]کارخانه castoff خود را در آن رودخانه قرار داده است در نتیجه، رودخانه آلوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She's fed up with wearing her sister's cast-offs.
[ترجمه گوگل]او از پوشیدن لباس های بازیگران خواهرش خسته شده است
[ترجمه ترگمان]او از این که خواهرش را از دست داده است، از پا در امده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I always had to wear my sister's cast-offs as a child.
[ترجمه گوگل]من همیشه در کودکی مجبور بودم کت‌آف خواهرم را بپوشم
[ترجمه ترگمان]من همیشه مجبور بودم نقش خواهرم رو به عنوان یه بچه بپوشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She used to wear her sister's cast-offs.
[ترجمه گوگل]او عادت داشت کت آف خواهرش را بپوشد
[ترجمه ترگمان]اون عادت داشت که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. As the youngest of five kids I was always dressed in other people's cast-offs.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان کوچک‌ترین بچه از بین پنج بچه، همیشه لباس‌های بازیگران دیگر را می‌پوشیدم
[ترجمه ترگمان]همان طور که کوچک تر از پنج بچه بودم، همیشه لباس افراد دیگری پوشیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I never had anything new to wear as a child, only a cousin's cast-offs.
[ترجمه گوگل]من در کودکی هیچ چیز جدیدی برای پوشیدن نداشتم، فقط لباس های دختر عموی خود را به تن کردم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت چیز جدیدی نداشته ام که به عنوان یک بچه بپوشم، فقط یک پسر عموی بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Tomorrow Hari would go to Ma Popits first thing and see what cast-off clothing she could buy for young Will.
[ترجمه گوگل]فردا هری ابتدا به ما پوپیتس می‌رفت و می‌دید که چه لباس‌هایی می‌تواند برای ویل جوان بخرد
[ترجمه ترگمان]فردا هم Hari برای اولین کار به خانه Ma می رفت و می دید که چه لباس هایی برای ویل جوان بخرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. It was a miracle - if not of fishes and loaves, then of cast-offs and left-overs.
[ترجمه گوگل]این یک معجزه بود - اگر نه از ماهی ها و نان ها، پس از ریخته گری ها و باقی مانده ها
[ترجمه ترگمان]این یک معجزه بود - اگر نه از شیر و قرص نان، بعد از offs و left - overs
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. One such offer was from a theme park in Dogpatch, Arkansas, which is devoted to cast-off metal monuments.
[ترجمه گوگل]یکی از این پیشنهادها از یک پارک موضوعی در Dogpatch، آرکانزاس بود که به بناهای تاریخی فلزی اختصاص داده شده است
[ترجمه ترگمان]یکی از این پیشنهادها از یک پارک تم در Dogpatch، آرکانزاس بود که به بناهای تاریخی فلزی اختصاص داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. It was a cast-off fireman's jacket he was wearing.
[ترجمه گوگل]این یک ژاکت آتش نشانی بود که او پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار fireman آتش نشانی بود که پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Then she sees Rainbow's cast-off shirt at the foot of the stairs, tangled in a heap with Anya's jeans.
[ترجمه گوگل]سپس پیراهن ریخته‌شده رنگین‌کمان را در پای پله‌ها می‌بیند که در انبوهی با شلوار جین آنیا در هم پیچیده است
[ترجمه ترگمان]سپس پیراهن شطرنجی زیر پایش را که با شلوار جین پوشیده شده بود، می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. There's a marvellous little shop near my office in London which sells cast-offs from the super-rich!
[ترجمه گوگل]یک مغازه کوچک شگفت‌انگیز در نزدیکی دفتر من در لندن وجود دارد که اجناس پولدارهای فوق‌العاده را می‌فروشد!
[ترجمه ترگمان]مغازه کوچکی در نزدیکی دفتر من در لندن است که فروش cast از the ثروتمند است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دور انداختن (فعل)
throw off, discard, cast off, throw away, scrap

انگلیسی به انگلیسی

• get rid of; something that has been gotten rid of
cast-off things, especially clothes, are ones which you give to someone else or throw away because you no longer use them. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. they dressed up in winifred's cast-offs.
used, second-hand; thrown away
person or thing that has been discarded, person or thing that has been rejected

پیشنهاد کاربران

Blood Cast off pattern
الگوی خون ریخته شده یا پرتاب شده
1. کور کردن ( بافتنی )
2. باز کردن ( طناب قایق )
3. به آب انداختن ( قایق )
4. لباس و چیز دست دوم یا دور ریختنی
شروع حرکت قایق
دور ریختن
و چیزهای دورریختنی
دورریز
طرد شده.
لباس دست دوم
I'm not going out in her castoffs
به آب اندختن
چیزهای دورریختنی
به دور انداختن

بپرس