frayed

/ˈfreɪ//freɪ/

معنی: چیز ساییده شده، چیز فرسوده
معانی دیگر: (noun) (قدیمی) ترساندن، هراساندن (noun) نبرد، جنگ، پیکار، مبارزه، رقابت، دعوا، نزاع، جر و بحث، مشاجره enter the fray (مجازی) وارد دعوا شدن (verb intransitive) (لباس) رفتن، نخ نما شدن، (طناب) پوسیدن (verb intransitive) (اعصاب) فرسوده شدن (verb transitive) (لباس، طناب و غیره) پوساندن، بردن (verb transitive) (اعصاب) فرسودن frayed nerves/tempers اعصاب خراب، اعصاب داغون tempers are getting frayed تحمل ها کم شده است، اعصاب همه داغون شده است (verb transitive) (رابطه) خراب شدن، تیره شدن

جمله های نمونه

1. his nerves are frayed
اعصاب او خراب است.

2. his pants were frayed on the knees
زانوی شلوارش نخ نما شده بود.

3. Everyone is gibbering insanely, nerves frayed as showtime approaches.
[ترجمه گوگل]همه دیوانه وار غر می زنند، با نزدیک شدن به زمان نمایش، اعصاب به هم ریخته است
[ترجمه ترگمان]هر کسی به نحو جنون آمیزی غرولند می کند و اعصاب خرد شده به روش showtime ساییده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had frayed the bottom of his jeans.
[ترجمه گوگل]ته شلوار جینش ساییده بود
[ترجمه ترگمان]کف شلوار جینش را ساییده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tempers frayed as thousands of motorists began the Christmas holiday with long waits in traffic jams.
[ترجمه گوگل]وقتی هزاران راننده تعطیلات کریسمس را با انتظارهای طولانی در ترافیک آغاز کردند، خلق و خوی به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر از رانندگان در تعطیلات کریسمس با صبر طولانی در ترافیک هوایی شروع به تعطیلات کریسمس کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'd frayed the edges of my jeans as that was the fashion in those days.
[ترجمه گوگل]لبه های شلوار جینم را آن روزها مد شده بودم
[ترجمه ترگمان]لبه های شلوار جینم را که در آن روزها مد شده بود ساییده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wore frayed jeans and cowboy shirts.
[ترجمه گوگل]او شلوار جین فرسوده و پیراهن های کابویی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]شلوار جین و بلوزهای بلند پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This old jumper of mine is frayed at the sleeve cuff.
[ترجمه گوگل]این جامپر قدیمی من در قسمت سرآستین فرسوده است
[ترجمه ترگمان]این بلوز کهنه مال من در آستین آستین ساییده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Relations between us have become frayed through a series of misunderstandings.
[ترجمه گوگل]روابط بین ما به دلیل یک سری سوء تفاهم به هم ریخته است
[ترجمه ترگمان]روابط بین ما از طریق یک سری سو تفاهم از هم گسیخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A lot of pretty melodies with some frayed edges.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ملودی های زیبا با برخی از لبه های فرسوده
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ملودی های زیبا با گوشه های فرسوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jacqui was just the frayed end of an otherwise completed pattern and it was with reluctance that he dialled his own number.
[ترجمه گوگل]ژاکی فقط انتهای فرسوده یک الگوی تکمیل شده بود و با اکراه بود که شماره خودش را گرفت
[ترجمه ترگمان]Jacqui تنها انتهای یک الگوی کامل شده بود و با اکراه از شماره مخصوص خودش استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had dutifully nurtured a six-hair goatee and frayed the bottom of his jeans.
[ترجمه گوگل]او با وظیفه‌شناسی یک بزی شش مو را پرورش داده بود و پایین شلوار جین‌اش را فرسوده کرده بود
[ترجمه ترگمان]او با وظیفه شناسی یک ریش بزی شش مو را پرورش داده بود و کف شلوار جینش را ساییده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sweep of light remained between frayed brocade curtains, without a gleam on the parquet floor.
[ترجمه گوگل]نوری بین پرده‌های پارچه ابریشمی فرسوده، بدون درخشش در کف پارکت باقی مانده بود
[ترجمه ترگمان]نور مختصری بین پرده ها و پرده ها، بی آن که درخششی روی سرسرای پارکت پوش داشته باشد، باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A high wind frayed the sails of clouds until a crescent moon limned each shred with white gold.
[ترجمه گوگل]باد شدید بادبان های ابرها را می سایید تا اینکه هلال ماه هر تکه را با طلای سفید آغشته کرد
[ترجمه ترگمان]بادی بلند، بادبان ها را پوشانده بود، تا هلال ماه بر روی هر قطعه طلای سفید سایه انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چیز ساییده شده (صفت)
frayed, fraying

چیز فرسوده (صفت)
frayed

انگلیسی به انگلیسی

• tattered, worn, having unraveled threads (of cloth); tired, irritable, upset

پیشنهاد کاربران

مندرس
Frayed ( past of fraye )
عمدتا برای نخ به کار می رود.
به معنی ریش ریش شده و پوسیده شده.
نخ نما شده
مندرس، نخ نما، ژنده
بی حوصله شدن ، عصبانی شدن
آزار دیده
ریش ریش

بپرس