supposition

/ˌsəpəˈzɪʃn̩//ˌsʌpəˈzɪʃn̩/

معنی: فرضیه، گمان، احتمال، فرض، انگاشت، تصور، انگاشتی، پندار
معانی دیگر: فرض (مفروضات)، حدس (حدسیات)، انگار، ظن، پنداشت، فرضی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: suppositional (adj.), suppositionally (adv.)
(1) تعریف: something that is supposed; assumption; hypothesis.
مترادف: assumption, hypothesis, theory
مشابه: presumption, suspicion

- The police were operating under the supposition that the perpetrator was a man.
[ترجمه گوگل] پلیس با این فرض که عامل جنایت یک مرد است عمل می کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس با فرض اینکه شریک جرم یک مرد باشد عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of supposing.
مترادف: assumption, presumption

- You shouldn't come to a conclusion through supposition; you should try to ascertain the facts.
[ترجمه گوگل] شما نباید از طریق فرضیه به نتیجه برسید شما باید سعی کنید حقایق را مشخص کنید
[ترجمه ترگمان] تو نباید با این فرض به این نتیجه برسی؛ باید سعی کنی حقایق را مشخص کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. There's a popular supposition that we're publicly funded but the bulk of our money comes from competitive contracts.
[ترجمه گوگل]یک فرض عمومی وجود دارد که ما از بودجه عمومی حمایت می کنیم، اما بخش عمده ای از پول ما از قراردادهای رقابتی به دست می آید
[ترجمه ترگمان]یک فرض عمومی وجود دارد که ما به طور عمومی سرمایه گذاری کردیم، اما بخش اعظم پول ما از قراردادهای رقابتی ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His version of events is pure supposition .
[ترجمه گوگل]نسخه او از وقایع یک فرض محض است
[ترجمه ترگمان]روایت او از وقایع، فرضیه محض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His version of the events is pure supposition.
[ترجمه گوگل]روایت او از وقایع یک فرض محض است
[ترجمه ترگمان]نسخه او از این حوادث یک فرض پاک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The police are working on the supposition that he was murdered.
[ترجمه گوگل]پلیس در حال کار بر روی این فرضیه است که او به قتل رسیده است
[ترجمه ترگمان]پلیس خیال می کند که او به قتل رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All the evidence appears to support this supposition.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد همه شواهد این فرض را تأیید می کنند
[ترجمه ترگمان]همه شواهد به ظاهر این فرض را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We must not condemn her on pure supposition.
[ترجمه گوگل]ما نباید او را به فرض محض محکوم کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نباید او را بر فرض اساسی محکوم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The report is based entirely on supposition.
[ترجمه گوگل]این گزارش کاملاً بر اساس فرضیه است
[ترجمه ترگمان]این گزارش کاملا مبتنی بر فرض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was charged on the supposition that she had colluded with her husband in the murders.
[ترجمه گوگل]او به این گمان متهم شد که در قتل با شوهرش تبانی کرده است
[ترجمه ترگمان]او متهم به این فرض شد که او با شوهرش در قتل تبانی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let's work on the supposition that she meant no offence.
[ترجمه گوگل]بیایید روی این فرض کار کنیم که او قصد توهین نداشت
[ترجمه ترگمان]فرض کنیم که او قصد اهانت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is a reasonable supposition that many mothers would welcome the offer of part-time work.
[ترجمه گوگل]این یک فرض منطقی است که بسیاری از مادران از پیشنهاد کار پاره وقت استقبال می کنند
[ترجمه ترگمان]این یک فرض منطقی است که بسیاری از مادران از پیشنهاد کار پاره وقت استقبال می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That is mere supposition!
[ترجمه گوگل]این یک فرض محض است!
[ترجمه ترگمان]این فرض است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What happened next is a matter of supposition.
[ترجمه گوگل]آنچه بعداً اتفاق افتاد یک موضوع فرضی است
[ترجمه ترگمان]چیزی که بعد اتفاق افتاد فرضیه فرضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The police are acting on the supposition that she took the money.
[ترجمه گوگل]پلیس با این فرض که او پول را گرفته است، عمل می کند
[ترجمه ترگمان]پلیس فرض می کند که او پول ها را برداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It seems a reasonable supposition.
[ترجمه گوگل]این یک فرض معقول به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]فکر عاقلانه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That article was based on pure supposition.
[ترجمه گوگل]آن مقاله بر فرض محض استوار بود
[ترجمه ترگمان]این مقاله مبتنی بر تصورات ناب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرضیه (اسم)
accidentalism, hypothesis, supposition

گمان (اسم)
doubt, supposition, impression, aim, assumption, opinion, belief, guess, conjecture, surmise, thought, idea

احتمال (اسم)
supposition, possibility, likelihoood, expectancy, expectance, aptness, probability, contingency, eventuality, presumption, verisimilitude

فرض (اسم)
hypothesis, supposition, liability, assumption, duty, guess, supposal, presumption, obligation

انگاشت (اسم)
supposition, assumption, imagination

تصور (اسم)
supposition, vision, if, supposal, fancy, idea, notion, imagination, visualization, image, picture, conception, conceptualization

انگاشتی (اسم)
supposition

پندار (اسم)
supposition, opinion, thought, notion

تخصصی

[ریاضیات] فرض

انگلیسی به انگلیسی

• something that is supposed, assumption, hypothesis; conjecture, speculation
a supposition is an idea or statement which is thought or assumed to be true; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : suppose
اسم ( noun ) : supposition
صفت ( adjective ) : supposed
قید ( adverb ) : supposedly
حرف ربط ( conjunction ) : supposing
supposition ( noun ) = حدس، فرض، تصور/فرضیه، گمان، ظن
examples:
1 - there is a widespread supposition that he is dead.
گمان گسترده ای ( فرضیه شایعی ) وجود دارد که او مرده است.
2 - The stockbroker’s supposition is that the economy will improve.
...
[مشاهده متن کامل]

تصور کارگزار ان بورس این است که اقتصاد بهبود خواهد یافت.

حدس. فرضیه

بپرس