ossify

/ˈɑːsəˌfaɪ//ˈɒsɪfaɪ/

معنی: سخت کردن، استخوانی شدن، استخوانی کردن
معانی دیگر: تبدیل به استخوان کردن یا شدن، استخوانی کردن یا شدن، استی کردن یا شدن، (عادت یا اندیشه و غیره) سنگ سان شدن، متحجر شدن، سخت شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ossifies, ossifying, ossified
(1) تعریف: to make into or like bone.

(2) تعریف: to make (patterns of thought, behavior, or the like) inflexible or rigid.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: ossification (n.), ossifier (n.)
(1) تعریف: to harden into or like bone.

(2) تعریف: to become inflexible or rigid, as in thought or behavior.

- He had been an innovator, but he has since ossified and become intolerant of new ideas.
[ترجمه گوگل] او یک مبتکر بوده است، اما از آن زمان به بعد دچار ضعف و تحمل ایده های جدید شده است
[ترجمه ترگمان] او یک نوآور بوده، اما از آن زمان ossified و تعصب ایده های جدید را تحمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. some cartilages ossify with age
برخی غضروف ها در اثر سن استخوانی می شوند.

2. It reckons that rationing would ossify the farm industry.
[ترجمه گوگل]بر این باور است که جیره بندی صنعت کشاورزی را متلاشی می کند
[ترجمه ترگمان]این موضوع فکر می کند که سهمیه بندی در صنعت کشاورزی ممنوع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is easy for the mind to ossify.
[ترجمه گوگل]استخوان بندی برای ذهن آسان است
[ترجمه ترگمان]برای ذهن to آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He began to ossify after he won the election.
[ترجمه گوگل]او پس از پیروزی در انتخابات شروع به انحراف کرد
[ترجمه ترگمان]او پس از برنده شدن در انتخابات شروع به ossify کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. British society tended to ossify and close ranks as the 1930s drew to their close.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به دهه 1930، جامعه بریتانیا متمایل به استخوان بندی و نزدیک شدن به صفوف بود
[ترجمه ترگمان]جامعه بریتانیا از دهه ۱۹۳۰ به ossify و صفوف نزدیک تمایل پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And when that happens, Saturn's presence can ossify into stubborn, haughty resistance.
[ترجمه گوگل]و هنگامی که این اتفاق می افتد، حضور زحل می تواند به مقاومت سرسختانه و متکبر تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]و وقتی این اتفاق می افتد، حضور زحل می تواند به مقاومت سرسختانه و haughty تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This disease will make her tendons ossify and her body paralyzed into a statue.
[ترجمه گوگل]این بیماری باعث استخوان بندی تاندون های او و فلج شدن بدنش به مجسمه می شود
[ترجمه ترگمان]این بیماری tendons her و بدنش را به یک مجسمه فلج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Begin with and ossify over time, beginning from the hoof and working up the leg.
[ترجمه گوگل]شروع کنید و به مرور زمان استخوان بندی کنید، از سم شروع کنید و تا پا بالا بروید
[ترجمه ترگمان]شروع کنید و در طول زمان با سم شروع کنید، از سم شروع کنید و روی پای خود کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Usually musical traditions remain alive only if they are thriving, writing them down tends to ossify them and hasten their end.
[ترجمه گوگل]معمولاً سنت‌های موسیقی تنها در صورتی زنده می‌مانند که شکوفا شوند، نوشتن آن‌ها باعث می‌شود که آنها را استخوان‌بندی کرده و پایانشان را تسریع بخشد
[ترجمه ترگمان]معمولا در صورتی که آن ها در حال پیشرفت باشند، سنت های موسیقی زنده می مانند و نوشتن آن ها به سرعت به پایان می رسد و در نهایت به سرعت به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Demineralized bone powder mixed with bone-marrow aspirate was introduced into the cyst to halt the expansion phase and to allow the cyst to ossify.
[ترجمه گوگل]پودر استخوان غیر معدنی مخلوط شده با آسپیره مغز استخوان به داخل کیست وارد شد تا فاز انبساط متوقف شود و کیست استخوانی شود
[ترجمه ترگمان]پودر استخوان demineralized با استخوان استخوان مغز استخوان به کیست معرفی شد تا فاز انبساط را متوقف کند و کیست را به ossify اجازه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Takes an exam the student thinking mode which the education creates to ossify, student heavy knowledge grasping, light thinking mode training.
[ترجمه گوگل]حالت تفکر دانش آموز را امتحان می کند که آموزش برای استخوان بندی ایجاد می کند، درک دانش سنگین دانش آموز، آموزش حالت تفکر سبک
[ترجمه ترگمان]این آزمون را برای دانش آموزان امتحان می کند که در آن تحصیل به ossify، دانش سنگین دانش و آموزش سبک فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cloned MSC of passage 5 at logarithmic phase were selected to identify in vitro differentiation potential by ossify induction test and detect the optimal inoculating density.
[ترجمه گوگل]MSC کلون شده پاساژ 5 در فاز لگاریتمی برای شناسایی پتانسیل تمایز آزمایشگاهی با استفاده از تست القای استخوان سازی و تشخیص چگالی تلقیح بهینه انتخاب شدند
[ترجمه ترگمان]Cloned MSC از راهرو ۵ در فاز لگاریتمی برای شناسایی پتانسیل تفکیک پذیری در آزمایشگاه بوسیله آزمایش القای ossify انتخاب شدند و چگالی مایه کوبی بهینه را تشخیص دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Raymond: That it is possible for open source cultures in some respects to ossify enough that good work is locked out.
[ترجمه گوگل]ریموند: این امکان وجود دارد که فرهنگ‌های منبع باز از برخی جنبه‌ها به اندازه‌ای متزلزل شوند که کار خوب قفل شود
[ترجمه ترگمان]ریموند: این امکان وجود دارد که فرهنگ های منبع باز در برخی از جنبه ها به اندازه کافی بزرگ باشند که کار خوب قفل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the risk that the recent homeward flow of bank assets will ossify into a less efficient, less flexible cross-border banking system is real and growing.
[ترجمه گوگل]اما این خطر که جریان اخیر دارایی های بانکی به سمت خانه تبدیل به یک سیستم بانکی فرامرزی کمتر کارآمد و کمتر انعطاف پذیر شود، واقعی و رو به رشد است
[ترجمه ترگمان]اما خطر خروج اخیر دارایی های بانک به یک سیستم بانکی کم تر انعطاف پذیر، کم تر انعطاف پذیر و رو به رشد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت کردن (فعل)
intensify, harden, braze, indurate, ossify

استخوانی شدن (فعل)
ossify

استخوانی کردن (فعل)
ossify

انگلیسی به انگلیسی

• turn rigid; harden; turn into bone; become set in own ways
if you say that an idea, system, or organization ossifies, or something ossifies it, you mean that it becomes fixed and difficult to change; a formal word, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : ossify
✅️ اسم ( noun ) : ossification
✅️ صفت ( adjective ) : ossified / ossiferous
✅️ قید ( adverb ) : _
تثبیت شدن ( تثبیت شدن یک عرف یا ارزش )
سفت و سخت شدن

1 غیرقابل تغییر و پایدار شدن یا کردن ( درباره ی عقاید گذشته یا رفتار؛ و عدم تمایل به قبول نظرات جدید ) - رسمی
It reckons that rationing would ossify the farm industry. . .
2 استخوان شدن یا کردن - تخصصی
استخوانی شدن. سخت شدن

بپرس