switch off

/swɪʧ ɔf//swɪʧ ɔf/

سویچ را بستن، خاموش کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to stop the flow of electricity to something.

- Please switch off the lights before you go to bed.
[ترجمه گوگل] لطفا قبل از رفتن به رختخواب چراغ ها را خاموش کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا چراغ ها رو خاموش کن قبل از اینکه بری بخوابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Always switch off appliances that are not in use.
[ترجمه Mohammed Mahdi] همیشه وسایلی را که لازم ندارید خاموش کنید
|
[ترجمه گوگل]همیشه وسایلی را که استفاده نمی کنید خاموش کنید
[ترجمه ترگمان]همیشه لوازمی را که استفاده نمی کنید را خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He went to switch off the music.
[ترجمه گوگل]رفت تا موسیقی را خاموش کند
[ترجمه ترگمان]رفت موسیقی را خاموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When I hear the word 'football' I switch off .
[ترجمه گوگل]وقتی کلمه "فوتبال" را می شنوم خاموش می شوم
[ترجمه ترگمان]وقتی کلمه فوتبال را می شنوم خاموش می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Switch off by listening to music.
[ترجمه Shirinbahari] با گوش دادن به موسیقی کمی استراحت کن.
|
[ترجمه گوگل]با گوش دادن به موسیقی خاموش کنید
[ترجمه ترگمان]با گوش دادن به موسیقی خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Can his lordship manage to switch off the TV?
[ترجمه گوگل]آیا ارباب او می تواند تلویزیون را خاموش کند؟
[ترجمه ترگمان]جناب لرد می تواند تلویزیون را خاموش کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I switch off when he starts talking about cars.
[ترجمه گوگل]وقتی او شروع به صحبت در مورد ماشین می کند خاموش می شوم
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به حرف زدن در مورد ماشین کرد عوض کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Switch off the electric current before touching that machine.
[ترجمه گوگل]قبل از دست زدن به آن دستگاه، جریان الکتریکی را خاموش کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از لمس آن دستگاه، جریان الکتریکی را خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't forget to switch off the gas.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که گاز را خاموش کنید
[ترجمه ترگمان]یادت نره که گاز رو خاموش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The main thing to remember is to switch off the burglar alarm.
[ترجمه گوگل]نکته اصلی که باید به خاطر داشته باشید خاموش کردن دزدگیر است
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که یادمون باشه اینه که زنگ خطر دزد رو خاموش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't forget to switch off before you go.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید قبل از رفتن خاموش شوید
[ترجمه ترگمان]یادت نره قبل از اینکه بری کلید رو خاموش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Switch off the electricity at the mains before starting work.
[ترجمه گوگل]قبل از شروع کار، برق را در شبکه برق قطع کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از شروع کار برق را خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The boys started to switch off after the first speech.
[ترجمه گوگل]پسرها بعد از اولین سخنرانی شروع به خاموش شدن کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها بعد از اولین سخنرانی شروع به سوییچ کردن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Once and for all, will you switch off that television!
[ترجمه گوگل]یک بار برای همیشه، آن تلویزیون را خاموش می کنی!
[ترجمه ترگمان]یک بار و برای همیشه آن تلویزیون را خاموش می کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's difficult for teachers to switch off when they go home at night.
[ترجمه گوگل]برای معلمان سخت است که وقتی شب به خانه می روند خاموش شوند
[ترجمه ترگمان]رفتن به خانه برای معلمان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Switch off, disconnect and cover A test run is important.
[ترجمه گوگل]خاموش، قطع و بپوشانید اجرای آزمایشی مهم است
[ترجمه ترگمان]خاموش کردن، قطع کردن و پوشش یک اجرای آزمایشی مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

در زمینه کاری ، یعنی به کار فکر نکردن
در کل هم یعنی فکر رو آزاد کردن و به چیزی فکر نکردن
to stop giving your attention to someone or something:
If he gets bored, he just switches off and looks out the window.
بیخیال شدن
آرامش پیدا کردن
Stop thinking about or worrying about work
برای تلفن همراه:خاموش کردن
The only time i can switch off is when im on vacation
دیگر گوش نکردن
He just switches off and ignores me
برای مدت کوتاهی استراحت کردن
Switch off by listening to music
to stop listening because of losing interest, to tune out
خسته شدن از چیزی
فعالیت نکردن
اروم گرفتن. فکر نکردن
فکر نکردن به چیزی ، بی خیال شدن
تمایل به ساکت ماندن و صحبت نکردن
خاموش کردن، غیر فعال کردن،
Turn off=switch off
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس