protean

/ˈproʊtɪən//ˈprəʊtɪən/

معنی: گوناگون، متلون، شکل پذیر
معانی دیگر: (p بزرگ) وابسته به یا همانند پروتیوس (proteus)، (زیست شناسی) پروتیان (که از اثر آب یا آنزیم یا اسید بر پروتئین ها به وجود می آیند)، شبیه proteus، متغیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: easily changing form or character; variable or versatile.

- Plastic is a protean substance.
[ترجمه گوگل] پلاستیک یک ماده پروتئینی است
[ترجمه ترگمان] پلاستیک یک ماده protean است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (cap.) of, concerning, or resembling Proteus.

جمله های نمونه

1. He is a protean stylist who can move from blues to ballads and grand symphony.
[ترجمه گوگل]او یک سبک پروتئن است که می تواند از بلوز به تصنیف و سمفونی بزرگ حرکت کند
[ترجمه ترگمان]او یک متخصص مد protean است که می تواند از افسردگی به اشعار و سمفونی بزرگ حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He loved to show off his protean talent.
[ترجمه گوگل]او دوست داشت استعداد خود را به نمایش بگذارد
[ترجمه ترگمان]اون عاشق این بود که استعداد protean رو نشون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Elga Group has changed its name to Protean and has acquired Carbolite, the electric furnace and oven specialist.
[ترجمه گوگل]گروه Elga نام خود را به Protean تغییر داده و Carbolite، متخصص کوره های برقی و اجاق گاز را خریداری کرده است
[ترجمه ترگمان]گروه Elga نام خود را به Protean تغییر داده و Carbolite، کوره الکتریکی و متخصص فر را کسب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Clinton has been too protean to entirely satisfy either.
[ترجمه گوگل]کلینتون بیش از آن پروتستانی بوده است که نمی‌توان آن را کاملاً راضی کرد
[ترجمه ترگمان]کلینتون بیش از آن متعهد بوده است که به طور کامل قانع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even in its protean state, however, it would make the business of feeding off her protracted and tiring.
[ترجمه گوگل]با این حال، حتی در حالت پروتئینی خود، کار تغذیه او را طولانی و خسته کننده می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، حتی در حالت protean، کار تامین غذای طولانی و خسته کننده او را به پایان می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Consistent with the protean nature of migraine, there are many exceptions to this generalization.
[ترجمه گوگل]مطابق با ماهیت پروتئینی میگرن، استثناهای زیادی برای این تعمیم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]سازگار با ماهیت protean میگرن، موارد استثنایی بسیاری برای این تعمیم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The witness' protean tactics under cross-examination gave the impression that he was untrustworthy.
[ترجمه گوگل]تاکتیک های پروتستانی شاهد تحت بازجویی متقابل این تصور را ایجاد کرد که او غیرقابل اعتماد است
[ترجمه ترگمان]شاهد یک تاکتیک protean زیر نظر گرفته بود که او غیرقابل اعتمادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sri Lanka is a protean and wonderful paradise.
[ترجمه گوگل]سریلانکا یک بهشت ​​پروتئینی و شگفت انگیز است
[ترجمه ترگمان]سری لانکا یک بهشت و بهشت شگفت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The eyes themselves were of that baffling protean gray which is never twice the same.
[ترجمه گوگل]خود چشم ها از آن خاکستری پروتئینی گیج کننده بود که هرگز دو برابر یکسان نیست
[ترجمه ترگمان]چشمانشان از آن یک رنگ خاکستری روشن بود که هرگز دو برابر آن دو برابر نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Of popular group Protean make a lot of popular design instants are become yesterday chrysanthemum.
[ترجمه گوگل]از گروه پرطرفدار Protean بسیاری از موارد طراحی محبوب دیروز به گل داودی تبدیل شده اند
[ترجمه ترگمان]از بین گروه های مردمی، instants های طراحی محبوب روز گذشته chrysanthemum می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For all of Nansen's protean accomplishments, it was the harrowing journey of the Fram between 1893 and 1896 that gave his life story real drama.
[ترجمه گوگل]با وجود تمام دستاوردهای پروتئانی نانسن، این سفر دلخراش فرم بین سال‌های 1893 و 1896 بود که داستان زندگی او را درام واقعی بخشید
[ترجمه ترگمان]برای تمام دستاوردهای protean Nansen، این سفر دلخراش بین سال های ۱۸۹۳ و ۱۸۹۶ بود که داستان زندگی اش را به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The weather becomes protean due to the pollution's influence of long duration.
[ترجمه گوگل]آب و هوا به دلیل تأثیر طولانی مدت آلودگی، پروتئینی می شود
[ترجمه ترگمان]آب و هوا ناشی از تاثیر آلودگی طولانی مدت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yet in protean China, one constant is that opposing the Communist state brings a mailed fist.
[ترجمه گوگل]با این حال، در چین پروتئن، یک نکته ثابت این است که مخالفت با دولت کمونیستی یک مشت پستی به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]با این حال در چین، یک ثابت این است که مخالفت با دولت کمونیست یک مشت پست به ارمغان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The scientists identified a protean protein that inactivates the flu virus before it can mutate.
[ترجمه گوگل]دانشمندان پروتئین پروتئینی را شناسایی کردند که ویروس آنفولانزا را قبل از جهش غیرفعال می کند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان یک پروتئین protean را شناسایی کرده اند که ویروس آنفلوآنزای خوکی را قبل از این که بتواند جهش کند شناسایی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A remarkably protean actor, Alec Guinness could take on any role.
[ترجمه گوگل]الک گینس، یک بازیگر فوق‌العاده پروتئن، می‌تواند هر نقشی را بازی کند
[ترجمه ترگمان]یک بازیگر remarkably به نام الک گینس می تواند هر نقشی را ایفا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گوناگون (صفت)
variant, varied, pied, various, diverse, multiple, miscellaneous, multifarious, protean, varicolored, varicoloured, variform

متلون (صفت)
erratic, mercurial, fickle, freakish, instable, particolored, particoloured, protean

شکل پذیر (صفت)
protean, shapeable

انگلیسی به انگلیسی

• easily changing form; having various forms

پیشنهاد کاربران

دگرگون شونده، جور به جور شونده، چندرنگ، دگرگون، هردمبیل، پادرهوا، سیال، متزلزل، دمدمی، ذوقی، بوالهوس، متغیر، متحول، متلون، متبدل، مبدل، مستحیل، نامعین، ناثابت، غیرثابت، حزب باد، هوایی، شل عنصر، سست عنصر، آدمی که یک سر دارد و هزارتا سودا، اهل شل کن سفت کن، از این شاخه به اون شاخه پر.
...
[مشاهده متن کامل]

woman’s affections are protean
he is a protean actor who is capable of playing numerous characters
to be unable to make decision due to one's protean nature
protean mood swings can be a bipolar disorder
values are flexible and protean in nature
diffuse, elusive and protean.
protean ( artist/thinker/creature/variety/ability/character/trends/figure )

گونه گون شونده
همه فن حریف، چندمنظوره، گوناگون، متلون، شکل پذیر
تطبیق پذیر - همه فن حریف
syn:versatile
تغییرپذیر
گونه پذیر
متغیر
it is difficult to comprehend the
whole of this protean subject
درک تمام این موضوع متغیر دشوار است.

بپرس