nimble

/ˈnɪmbl̩//ˈnɪmbl̩/

معنی: زیرک، زرنگ، چابک، چالاک، تردست، فرز، جلد، چست
معانی دیگر: تیزهوش، تنداندیش، هشیار، بشول، قلچماق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: nimbler, nimblest
مشتقات: nimbly (adv.), nimbleness (n.)
(1) تعریف: quick and agile in movement.
مترادف: agile, clever, light-footed, quick
متضاد: lumbering
مشابه: active, athletic, fleet, lissome, lithe, spry

- The cat made a nimble leap to the top of the bookshelf.
[ترجمه گوگل] گربه جهشی زیرکانه به بالای قفسه کتاب انجام داد
[ترجمه ترگمان] گربه با چابکی از بالای قفسه کتاب ها جست و جو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My grandfather was surprisingly nimble for a man of his age.
[ترجمه مسعود] پدربزرگم به طور شگفت انگیزی نسبت به سن و سالش چابک بود
|
[ترجمه گوگل] پدربزرگ من برای مردی هم سن و سالش به طرز شگفت آوری زیرک بود
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم به طرز شگفت انگیزی برای مردی از سن و سال او چابک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: quick and clever in thinking or understanding.
مترادف: agile, clever, quick, swift
متضاد: dull, slow
مشابه: active, alert, lively, on one's toes, sharp

- She had no formal schooling, but with her nimble mind, she was able to educate herself.
[ترجمه گوگل] او تحصیلات رسمی نداشت، اما با ذهن زیرک خود توانست خود را آموزش دهد
[ترجمه ترگمان] او تحصیلات رسمی نداشت، اما با ذهن nimble توانست خود را تربیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a nimble mountain climber
کوهنورد چالاک

2. a nimble rabbit
خرگوش چابک

3. a nimble reply
پاسخ زیرکانه

4. he has a nimble tongue
او سر و زبان دار است.

5. she has a nimble mind
او تیزهوش است.

6. Everything had been stitched by Molly's nimble fingers.
[ترجمه گوگل]همه چیز با انگشتان زیرک مولی دوخته شده بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز با انگشتان چابک مالی دوخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Val, who was light and nimble on her feet, learnt to dance the tango.
[ترجمه someone] وال که در پای خود سبک وفرز بود اموخت که تانگو برقصد
|
[ترجمه گوگل]وال که روی پاهایش سبک و چابک بود، رقصیدن تانگو را آموخت
[ترجمه ترگمان]وال که سبک و چابک بود و روی پاهایش چابک بود از رقص تانگو یاد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was extremely nimble on her feet.
[ترجمه someone] او بسیار فرز و چابک بود
|
[ترجمه گوگل]او روی پاهایش فوق العاده زیرک بود
[ترجمه ترگمان]روی پاهایش خیلی چابک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boy was nimble and jumped clear of the truck.
[ترجمه گوگل]پسر زیرک بود و از کامیون دور شد
[ترجمه ترگمان]پسر چابک بود و از کامیون بیرون پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her nimble fingers undid the knot in seconds.
[ترجمه someone] انگشتان فرز او گره را در عرض چند ثانیه باز کرد
|
[ترجمه گوگل]انگشتان زیرک او گره را در چند ثانیه باز کردند
[ترجمه ترگمان]انگشتان چابکش را در عرض چند ثانیه باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His nimble mind calculated the answer before I could key the numbers into my computer.
[ترجمه گوگل]ذهن زیرک او قبل از اینکه بتوانم اعداد را در کامپیوترم کلید بزنم، جواب را محاسبه کرد
[ترجمه ترگمان]ذهن چابک او قبل از اینکه اعداد را به کامپیوتر من وصل کند، جواب را محاسبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You need nimble fingers for that job.
[ترجمه گوگل]برای آن کار به انگشتان زیرک نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]برای این کار به انگشت های چابک احتیاج داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A nimble mind backed by a degree in economics gave him a firm grasp of financial matters.
[ترجمه گوگل]یک ذهن زیرک با پشتوانه مدرک اقتصاد به او درک محکمی از مسائل مالی داد
[ترجمه ترگمان]یک ذهن nimble که از درجه ای در اقتصاد پشتیبانی می شد، به او یک درک محکم از مسائل مالی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They sped along on nimble feet; the musicians played; their cloaks swirled, they laughed and gambolled in their finery.
[ترجمه گوگل]آنها با پاهای زیرک به سرعت حرکت کردند نوازندگان نواختند؛ شنل هایشان می چرخید، می خندیدند و در تزئیناتشان قمار می کردند
[ترجمه ترگمان]با سرعت به سرعت به سرعت پیش می رفتند؛ نوازندگان بازی می کردند؛ cloaks تاب می خوردند، می خندیدند و از زرق و برق جست وخیز می کردند و به جست وخیز می پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has been a nimble chameleon, bending with every turn in Whitehall attitudes to education.
[ترجمه گوگل]او یک آفتاب پرست زیرک بوده است که هر لحظه در نگرش وایت هال به آموزش خم می شود
[ترجمه ترگمان]او یک آدم ماهر و چابک است و با هر تغییر در گرایش های Whitehall به آموزش و پرورش سر و کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It takes wit, concentration and nimble fingers.
[ترجمه گوگل]به هوش، تمرکز و انگشتان زیرک نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]هوش، تمرکز و انگشتان چابک را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Light bread means low-calorie brands such as Nimble or St Michael's Lite bread.
[ترجمه گوگل]نان سبک به معنای مارک های کم کالری مانند نان Nimble یا St Michael's Lite است
[ترجمه ترگمان]نان سبک به معنی مارک های کم کالری مانند Nimble یا St لایت Lite است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The dexterity and nimble balance of elite fencers can boggle the mind.
[ترجمه گوگل]مهارت و تعادل زیرک شمشیربازان نخبه می تواند ذهن را درگیر کند
[ترجمه ترگمان]مهارت و توازن چالاکی و چالاکی نخبگان می تواند ذهن را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Despite their age they were remarkably nimble.
[ترجمه گوگل]علیرغم سن آنها به طرز چشمگیری چابک بودند
[ترجمه ترگمان]با وجود سن آن ها، آن ها به طور قابل ملاحظه ای ماهر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیرک (صفت)
brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

چابک (صفت)
light, clever, handy, nimble, dexterous, adroit, deft, agile, perky, feisty, quick, brisk, swift, light-foot, light-footed, spry, rapid, speedy, volant, frisky, lissom, lissome, lithesome, rath, rathe, kittle, lightsome

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

تردست (صفت)
nimble, adroit, swift, light-foot, light-footed, light-handed

فرز (صفت)
nimble, agile, quick, swift, light-footed, spry

جلد (صفت)
nimble, quick

چست (صفت)
nimble, quick, brisk

انگلیسی به انگلیسی

• agile; graceful; sharp, keen; perceptive
someone who is nimble is able to move their fingers, hands, or legs quickly and easily.
someone who has a nimble mind is very quick and clever in the way they think.

پیشنهاد کاربران

خوش دست
چابک
nimble ( adj ) ( nɪmbl ) ( nimbler, nimblest ) =able to move quickly and easily, e. g. He was extremely nimble on his feet. =able to think and understand quickly, nimbly ( adv )
nimble
Subtle
Astute
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : nimbleness
✅️ صفت ( adjective ) : nimble
✅️ قید ( adverb ) : nimbly
quick and exact either in movement or thoughts
سریع، فرز و دقیق هم در حرکات و هم فکر
nimble fingers/feet
His nimble mind calculated the answer before I could key the numbers into my computer
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/nimble
Agile
quick and exact either in movement or thoughts
فرز و زیرک ( صفت )
- سریع - فرز
زرنگ
سریع. چابک
چابک ، چالاک
قابلیت خم شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس