quiescent

/kwaˈjesənt//kwaɪˈesnt/

معنی: ساکن، خاموش
معانی دیگر: آرام، غیر فعال، ناکنشور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: quiescence (n.)
• : تعریف: in a state of inaction or rest; dormant.
متضاد: active
مشابه: asleep, dormant, extinct, inactive, latent, lazy, slack, torpid

- We climbed to the top of the quiescent volcano.
[ترجمه گوگل] به بالای آتشفشان خاموش صعود کردیم
[ترجمه ترگمان] تا بالای کوه آتشفشان بالا رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was infected with tuberculosis during those years, but it was quiescent.
[ترجمه amir mahdi khamaneh] او بارها در طی این سالها دچار عفونت سل شد، ولی همه آنها از نوع غیر فعال بودند.
|
[ترجمه گوگل] او در آن سال ها به سل مبتلا بود، اما ساکت بود
[ترجمه ترگمان] او در طول این سال ها به بیماری سل مبتلا شده بود، اما این بیماری خاموش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The political situation was now relatively quiescent.
[ترجمه گوگل]اوضاع سیاسی اکنون نسبتاً آرام بود
[ترجمه ترگمان]وضعیت سیاسی اکنون نسبتا خاموش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. So Argos remained quiescent, and did not, for example, molest Mykenai and Tiryns, which took part in the war.
[ترجمه گوگل]بنابراین آرگوس ساکت ماند و مثلاً مایکنای و تیرین را که در جنگ شرکت داشتند مورد آزار و اذیت قرار نداد
[ترجمه ترگمان]بنابراین آرگوس خاموش ماند و برای مثال، molest Mykenai و Tiryns، که در جنگ شرکت داشتند، این کار را نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Dark Elves lay quiescent in Naggaroth.
[ترجمه گوگل]الف‌های تاریک در ناگاروت ساکن بودند
[ترجمه ترگمان]الف ها در Naggaroth ساکن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Conversely, patients with quiescent disease who continue to have persistently abnormal blood tests have a high recurrence rate.
[ترجمه گوگل]برعکس، بیماران مبتلا به بیماری خاموش که به طور مداوم آزمایش خون غیرطبیعی دارند، میزان عود بالایی دارند
[ترجمه ترگمان]بالعکس، بیماران مبتلا به یک بیماری در حالت خاموش که به آزمایش خون غیر عادی ادامه می دهند، نرخ recurrence بالایی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Conservatives were fairly quiescent, but the Liberals were buzzing ominously with activity.
[ترجمه گوگل]محافظه‌کاران نسبتاً ساکت بودند، اما لیبرال‌ها به طرز بدی از فعالیت غوغا می‌کردند
[ترجمه ترگمان]محافظه کاران کام لا ساکن بودند، اما لیبرال ها در حال buzzing با فعالیت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For reducing the quiescent dissipation of the system, so it is necessary to exist for the ambipolar power.
[ترجمه گوگل]برای کاهش اتلاف ساکن سیستم، وجود قدرت دوقطبی ضروری است
[ترجمه ترگمان]برای کاهش پراکندگی خاموش سیستم، لازم است که برای قدرت ambipolar وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Step five: tune the final stage power transistor quiescent current, the current value of the power tube by measuring the voltage of the emitter resistance Converter and get.
[ترجمه گوگل]مرحله پنجم: مرحله نهایی ترانزیستور قدرت جریان ساکن را تنظیم کنید، مقدار جریان لوله برق را با اندازه گیری ولتاژ مبدل مقاومت امیتر و دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]گام پنجم: تنظیم جریان آخرین ترانزیستورها در حال حاضر، مقدار فعلی لوله قدرت با اندازه گیری ولتاژ مبدل مقاومت ساطع کننده و به دست آوردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Super quiescent state problem of anti running device can be solved by applying 3 bend quadrature equation and elementary parameter equation.
[ترجمه گوگل]مشکل حالت فوق العاده ساکن دستگاه ضد در حال اجرا را می توان با استفاده از معادله ربع خمشی 3 و معادله پارامتر ابتدایی حل کرد
[ترجمه ترگمان]مساله حالت خاموش در حالت خاموش با استفاده از معادله quadrature ۳ و معادله پارامتر بنیادی می تواند حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The type of quiescent VVVF inverter and design characteristic of inverter - fed motor is introduced.
[ترجمه گوگل]نوع اینورتر VVVF ساکن و ویژگی طراحی موتور اینورتر تغذیه شده معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]نوع معکوس کننده معکوس کننده معکوس کننده و مشخصه طراحی موتور تغذیه اینورتر معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is unlikely that such an extremist organization will remain quiescent for long.
[ترجمه گوگل]بعید است که چنین سازمان افراطی برای مدت طولانی ساکن بماند
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که چنین سازمان افراطی برای مدت طولانی خاموش بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Other times he imagined them crucified, and himself in the quiescent crowd.
[ترجمه گوگل]گاهی آنها را مصلوب شده و خود را در میان جمعیت ساکت تصور می کرد
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات او آن ها را به صلیب کشیده و خود را در میان جمعیت ساکن می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It seems to stir up emotions and rake over apparently quiescent turmoil.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد که احساسات را برمی‌انگیزد و آشفتگی ظاهراً آرام را برمی‌انگیزد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که آن احساسات را تحریک کرده و به ظاهر خاموش در حال خاموش شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The average total duration of treatment is about I year, after which the disease usually remains quiescent.
[ترجمه گوگل]میانگین کل مدت درمان حدود 1 سال است که پس از آن بیماری معمولاً در حالت سکون باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]متوسط مدت زمان درمان در حدود یک سال است که پس از آن بیماری معمولا خاموش باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

خاموش (صفت)
off, quiet, silent, still, extinct, whist, tacit, tight-lipped, tight-mouthed, extinguished, wordless, taciturn, uncommunicative, quiescent, soundless, relaxed

تخصصی

[کامپیوتر] خاموش، ساکن .
[برق و الکترونیک] خاموش بدون سیگنال ورودی .

انگلیسی به انگلیسی

• motionless, inactive; peaceful, restful, quiet
something that is quiescent is quiet and inactive; a literary word.

پیشنهاد کاربران

adjective formal
temporarily quiet and not active
صفت، رسمی
به طور موقت ساکت و غیر فعال
The political situation was now relatively quiescent.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/quiescent
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : quiet / quieten
✅️ اسم ( noun ) : quiet / quietness / quietism / quietist / quietude / quietus / quiescence
✅️ صفت ( adjective ) : quiet / quietist / quiescent
✅️ قید ( adverb ) : quietly
quiescent ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: خموش
تعریف: ویژگی بذر یا جوانه‏ای که به دلیل عوامل بیرونی به حالت غیرفعال باقی مانده باشد
ساکن. خاموش
strikes were headed by groups of workers who had previously been quiescent"

بپرس