تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

innocuous lie دروغ مصلحت آمیز innocuous lies that are told in order to be tactful or polite

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

to look carefully or with difficulty با دقت یا با سختی نگاه کردن *** لطفاً دقت کنید که این معنی دزدکی نگاه کردن نمیدهد. she peered through the wind ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

go smoothly همه چیز خوب پیش رفتن، همه چی خوب بودن to happen without any problems or difficulties: Everything was going smoothly until Darren arrived.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

آقای مهدی خسروی معادل فارسی خوبی براش گفته و من هم سعی میکنم تکمیلش کنم. البته مثل همیشه که گفتم هر کلمه ای در جمله معنای متفاوتی داره. اسم: آبشار، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیرکانه، هوشمندانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

درگیری مسلحانه نبرد مسلحانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بی احساس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مستحق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

شاگرد اول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تب خال ( در بعضی متون سرخک هم معنی می دهد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

عرق کرده CLAMMY HAND

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

زلزله شناس زمین شناس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

1 - جدا افتاده، منزوی، تنها 2 - ( شخصیت و رفتار ) تنگ نظر، کوته فکرانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

آدم شوربخت شانس تو زندگی کسی به اتمام رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

. If you say that something worked like a charm, you mean that it was very effective or successful ( واقعا ) جادو می کنه خیلی خوب/عالی جواب دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تکان دادن کسی ( بیشتر بچه ها ) تا خوابشان برود *** برای مثال وقتی بچه ای داخل گهواره است و با تکان دادن گهواره خوابش میبرد *** I guess the train rock ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

a deep narrow valley with steep sides SYN gorge مسیل دره تنگ و عمیق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

فیلم مثال: This action flick is filled with high - quality special effects

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

( تحت ) سرپرستی ( زیر نظر ) مربی‎گری، آموزش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

to get public attention نظر عموم را به خود جلب کردن - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - . Sharon has, as a rock and rol ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی رحمی سنگدلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

1 - گلوگاه، دره تنگ، تنگ دره 2 - پرخوری ( کردن ) 3 - شکمی از عذا درآوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

خاتمه دادن، به هم زدن ( رابطه بین دو نفر ) جر و بحث، مشاجره کردن ( با شدت بالا که اغلب باعث خاتمه یا پایان رابطه بین دو شخص میشود )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

to say or do something that other people agree with or have sympathy with ( اصطلاحا گفتن یا انجام چیزی که سبب برانگیختن احساسات شود ) مثال: . Basic ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هدف متحرک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

استرداد یا بازگشت مجرمین از کشوری دیگر به کشور مبدأ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شهوت پرست هوس ران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

حروف ربطی ( گرامر )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

فرضی ساختگی مثال: During the interview, he asked me this hypothetical question: What would you ?change about our company if you were in charge

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

( طول ) دوره ( ریاست جمهوری، . . . . ) *** به جمله های نمونه داده شده در بالا توجه کنید.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

یک اصطلاح است که بیشتر مواقعی بکار می رود که شخصی کاری خطا و نادرست انجام داده و باعث عصبانیت دیگری شده. I'm a goner = کارم تمومه، دیگه فاتحم خوندست.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

informal an acceptable or feasible idea, proposal, etc قبول کردن پیشنهاد، نظر، طرح، . . . مثال: ?Is it a goer = به نظرت ردیفه ( اوکیه ) ؟ *** در مور ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از رده خارج داغون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

هیولا ( شکل ) بدشکل، بدقواره، هیولا مانند ( در مورد ساختمان )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کلاه گیس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٢٧

Feminine hygiene = نوار بهداشتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

incompatible with = مغایر با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چرندیات if a joke is in “bad taste”, it is offensive to someone برای مثال: concoction of bad taste = معجونی ( یا ترکیبی ) از چرندیات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

آئین شام یا همان سوگند در مراسم مذهبی مسیحی ها مثال: . I love the Sabbath, the sacrament, and what they mean من روز سبت را دوست دارم، آئین شام را و م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

عمل وحشیانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

action wing گروه عملیاتی ***بیشتر در مورد گروه های تروریست بکار می رود***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تحریک آمیز محرک لذت آور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناهار *** بیشتر در مورد صرف ناهار در مراسم رسمی برای مثال مراسم ختم و عروسی***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

لنگ لنگان، لنگیدن ( در حالت اسم ) لنگ لنگان راه رفتن، به سختی راه رفتن مانع شدن ( برای مثال مانع موفقیت، رسیدن به هدف، رشد اقتصادی، . . . شدن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از ترس، سرما و . . . به خود لرزیدن to shake because you are very frightened or find something very funny, or to feel or show great fear مثال: . Every ...

پیشنهاد
٠

هوش یا زیبایی in intelligence or beauty مثال: . He's somewhat lacking in the brain department انگاری مغزشو خر خورده.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

اعتصاب مثال: . DUE TO INDUSTRIAL ACTION THIS TOILET WILL BE CLOSED ALL DAY ON MONDAY . PLEASE DO ALL YOU CAN TODAY

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

آنتن دادن، داشتن ***پوشش شبکه تلفن موجود نبودن*** . There wasn’t any coverage

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدبو ترین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

فقیر ترین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شلوغ ترین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

منصوب شدن، معرفی شدن رسمی . May 10th 1994 Nelson Mandela is inaugurated as South Africa’s first black president

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

انتخاب اشتباهی کردن آدم اشتباهی را حمایت کردن . We gave our support to the liberal politician, but he lost the election. I think we backed the wrong ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نیاز مبرم، محتاج the country's desperate need for reforms the old woman was desperate for money

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بدون احساس گناه آسوده خاطر guilt - free napping

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

شک برانگیز به طرز مشکوکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مورد تردید بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

غیر سیاسی دور از سیاست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

تقلب ( غیر رسمی ) . The elections were fixed

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پرش با نیزه با نیزه پریدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کفپوش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

متداول شایع رواج داشتن، رایج بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

get a bloody nose ( give some one a bloody nose ) 1. خون دماغ ( خونریزی بینی ) 2. تحقیر شدن، کِــنِــف شدن ( شکستی که باعث صدمه روحی و شکستن غرور شخ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

باز پس گیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

ناخوشایند زننده قابل اعتراض

پیشنهاد
١

از کسی آتو داشتن to know a secret about someone; usually something bad or damaging to that person if the information is told to others مثال: Could it ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بخش *** برای مثال بخش مرکزی شهرستان . . . . ***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

راهنمای نقشه *** مجموعه علائم و اختصارات که به خواندن دقیق نقشه کمک می کند***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمایش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بت، محبوب دل ها a famous man, often a singer or an actor, who is attractive to many women مثال: . Hollywood heart - throb Keanu Reeves is set to star ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دچار کاهش شدید شدن، سراشیبی، ( اصطلاحا در باتلاق و یا منجلابی افتادن ) a situation in which a price, etc. becomes lower, or a situation gets worse a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تحسین و تمجید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سست ( بیشتر راجب به ساختمان، بنا، سازه و . . . ) unsound wall supports - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

محروم کردن ( شخصی از داشتن چیزی ) . If someone is robbed of something that they deserve, have, or need, it is taken away from them مثال: . I can't f ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جالب، هیجان انگیز، شوق انگیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

جریان باد یا هوا *** بویژه زمانی که ماشین یا وسیله دیگری از کنار شما عبور می کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گستاخانه *** البته در بعضی جملات این معنی را دارد. . Your short skirt is inappropriate for a formal party

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

معرکه، بی نظیر : a highly admired person or thing مترادف = bee's knees

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بزدل *** البته این معنی بستگی به متن و ترجمه‎ی شما دارد*** ! You little runt . My research owes nothing to anybody, least of all to a little runt lik ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

منزجر کننده، مشمئز کننده . If someone or something is grotesque, they are very ugly مثال: . They tried to avoid looking at his grotesque face and his ...

پیشنهاد
٢

با کاری بیهوده خود را سرگرم کردن to try to achieve something impossible مثال: . We have been banging our heads against a wall for 25 years

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تیزهوشی شم ( اقتصادی، سیاسی، . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گردباد، گرداب جریان متلاطم ( شدید )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

پیشگیرانه، پیشگیری کننده مثال: . Vaccination and other prophylactic measures can be carried out - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تخلیه کردن، بیرون کردن to force someone to leave somewhere مثال: . Tenants who fall behind in their rent risk being evicted . He was evicted from the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کسی را دست انداختن سر به سر کسی گذاشتن، شوخی کردن با کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1 - تغییر جهت ناگهانی دادن to change direction, especially suddenly مثال: . The bus driver swerved to avoid hitting a cyclist - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

1 - منصوب کردن ( به عنوان کشیش ) to officially make someone a priest or other religious leader, in a religious ceremony مثال: . He was ordained ( as ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

دوستان معنی این کلمه بسته به جمله متفاوت می‎باشد. من چند معنی پر کاربرد را در زیر قرار می‎دهم. 1 - اسلم دانک ( یک ضربه‎ی محکم در بستکتبال که با استف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ساختگی، جعلی invented and not true or existing; false مثال: . He registered at the hotel under a fictitious name - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تاریکی darkness or near darkness مثال: . Up ahead they could see lights in the gloom - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

غیر قابل وصف، وصف ناپذیر، وحشتناک ( جرم و جنایت ) مثال: . The unspeakable anguish wrung his heart

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

the ability of an imaginary person or creature to change itself into a different shape or form توانایی تغییر چهره دادن، هزار چهره مثال: . He is no be ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

موقت or the present time but likely to change مثال: a provisional government These dates are only provisional

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

آگهی ترحیم، آگهی فوت، آگهی تسلیت a report, especially in a newspaper, that gives the news of someone's death and details about their life مثال: !You ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

a strange habit or characteristic that is seen as not important and not harming anyone عادات ناپسند مثال: . We all have our little foibles - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

عبوس، اخمو ترشرو، اوقات تلخ مثال: . His lower lip drooped a little, his mouth looked bored and sulky . Young girls sometimes become sulky because the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پر ) چین، ( پر ) چروک مثال: . To a wonderful mother with wrinkly skin, this card was concocted by one of your kin چروکیده *** توجه داشته باشید که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بادی، قابل باد شدن inflatable pillows/mattresses The children were playing on the inflatable castle an inflatable boat

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

لال . "Children like this used to be described as "deaf and dumb . She was struck dumb by what she had seen - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

پرتاب کردن ( با بی دقتی ) Chuck it over there/into the corner - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - به هم زدن رابطه عاطف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دروغ روز آوریل *** تقریبا یک چیزی شبیه به دروغ روز 13 خودمون، با این تفاوت که تو این روز شوخی دستی و خرکی هم با هم انجام می دهند***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be punished for something you did ( بدجوری ) تنبیه شدن، توبیخ شدن مثال: . When Mom finds out you skipped school yesterday, you’re going to get it ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شوخی خرکی، شوخی دستی، شوخی شهرستانی *** البته این‎ها معادل فارسی این عبارت هستند ولی در ترجمه بیشتر از واژگان " شوخی، شوخی زننده، شوخی بی مزه، . . . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

to be the person or thing that other people often make jokes about سوژه‎ی لطیفه ( جک ) شدن، سوژه‎ی دست انداختن مثال: . Paul quickly became the butt ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

a. to assume; believe قبول کردن، باور کردن مثال: I take it you'll be back later . b. to stand up to or endure criticism, abuse, harsh treatment, etc ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهاجر، مهاجرت *** این معنی هم در مورد حیوانات و هم در مورد انسان ها بکار می‎رود. مثال: . In season, you can spot dolphins and whales on their migrat ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

آرامش مایه تسلی دلداری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل برگشت، قابل برگرداندن، قابل بازیابی that can be found and made available to be used; that can be got back مثال: . Even deleted computer files ar ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بنیانگذار، پرچم دار a person who is one of the first people to do something مثال: one of the pioneers of modern science a pioneer heart surgeon

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

1 - جادو شدن ( کردن ) ، نفرین کردن مثال: . He put the whammy on me . if you tell anyone about this, I swear I'll put the whammy on you 2 - بدشانسی ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

noun someone who has a sense of humour often finds things amusing, rather than being serious all the time مثال: . You need a sense of humour in this ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

a Wall Street type = اسم a person who works on Wall Street in the financial district of NYC _ Generally, these people wear suits and make lots of mon ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

1: a pressed whole - milk cheese of a pale yellow color and nutty flavor and usually with small holes پنیر گریور Gruy�re cheese یک پنیر سوئیسی است، ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

to be on the upper surface of something, especially as a decoration مثال: . The dessert was topped off with whipped cream and pieces of fruit . The d ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

اسم: خوراک شناس، فردی که خبره خوراک است She is a gourmet cook صفت: خوشمزه، عالی، ناب، با کیفیت gourmet coffee a gourmet meal a gourmet restaurant a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

شورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه باب روز لغت محبوب مثال: these days, "disclosure" has become a buzzword - این روزها واژه ی �افشاگری�، خیلی باب شده است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

an adjective used to describe something that is very surprising, strange, or bizarre مثال: . They told me a doozy of a story about how they spent the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

to be defeated very badly by someone else in a game or contest شکست خوردن ( له شدن ) مثال: We were whipped by their team for the third year in a row

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

to go berserk = قاطی کردن، از کوره در رفتن to go wild, to lose control مثال: . When I told him that we had lost all of our money, he went berserk

پیشنهاد
٩

تابلو بازی درآوردن . You made a spectacle of yourself at the party دلقک بازی کردن، خود را مضحکه کردن . I wasn't going to make a spectacle of myself j ...

پیشنهاد
٢

به لقمان حکمت آموختن، شخصی آزموده تر از خود را پند دادن It means you can’t tell your elders anything they don’t know already

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل منزل Britain, slang ) one's wife, especially a domineering one ) what about her indoors = چه خبر از اهل منزل *** این از اون اصطلاح ‎های جدیده که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

in a way that shows liking or love با عشق و علاقه با احترام مثال: . She smiled affectionately at him . He spoke affectionately about his family

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

to have the controlling authority in a household رئیس خونه کیه مرد خونه کیه حرف، حرف کیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پدر کو نشان ندارد از پسر کپی برابر اصله پدر و پسر لنگه همن! Look at Sam playing drums. He is definitely a chip off the old block

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پدر و پسر لنگه‎ی همن! کپی برابر اصله!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

If a quality, ability, disease, etc. runs in the family, many members of the family have it ارثی بودن در خانواده مثال: . Intelligence seems to run in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کلاغ سفید استعاره از چیزی نادر و کمیاب و یا غیر معمول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

یادگار خانوادگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودنمایی ( کردن ) ، فخر فروشی ( کردن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

more importantly مثال: . If you drive while drunk, you could lose your license, but even more to the point, you could kill someone

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کند و کاو کردن، جستجو کردن مثال: !If you dig enough in your own family, you’re sure to come up with all the stuff you could want for a great novel

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

in British English ADJECTIVE US informal having a good understanding of academic and theoretical matters

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصلا، ابدا، به هیچ وجه ( اینطور نبود، نیست، . . . ) British, informal used to say that something expected or possible did not happen or is not true ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

in British English ADJECTIVE having been nearly forgotten a half - forgotten dream تقریبا فراموش شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

پی در پی، پیاپی، متوالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پی در پی، پیاپی، متوالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

خیانت، فریبکاری دورویی، ریاکاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیانت، فریبکاری تزویر، ریاکاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

احمقانه، ابلهانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

وقفه، توقف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شواهد فیزیکی، شهود عینی مثال: ?Is there any physical evidence to suggest that a crime has been committed

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

دستگیره‎ی در، چفت در

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1 - پیچیدگی مثال: the engine's sophistication requires that all repairs be done by an experienced mechanic 2 - مهارت مثال: He writes with increasing ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بمب خوشه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

said just before you do something brave or something that you have never done before مثال: !Well, I've never ridden a motorbike before, so here goes ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سال کبیسه درج شده ( مندرج ) میان گذاشته، میان جای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

شالاپ عامیانه: پخش شدن کف ( زمین، خیابان، . . . ) مثال: Then suddenly, splat, there's red stuff everywhere She flipped an omelette, only to have it ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

to go no further : to stop اصطلاح: سرجات وایسا ( فرمان توقف ) مثال: ?Hold it right there. Where do you think you're going *** همون جا که هستی وایسا. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

to decide that ( something ) will happen at a later time : to postpone دست نگه داشتن، به تعویق انداختن مثال: She decided to hold off on her vacation ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

( used especially in radio and signaling to indicate that a message has been received and understood ( Webster شنیدم به گوشم ، مفهوم شد علوم نظامی : ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

افزایش سوخت و ساز بدن ( متابولیسم یا دگر گشت )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

if something is too expensive, too dark etc for someone’s liking, they do not like it because it is too expensive, dark etc مثال ها: The music was fa ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

شلوغ و پر سر و صدا ( در مورد مکان ) The party was too rowdy for my liking—that's why I left early

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

used to describe a young person who is confident in a way that is unpleasant and sometimes rude از خود راضی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

beginning to develop or show signs of future success in a particular area شکوفا، در حال رشد، پر نوید مثال : The high school jazz group included a num ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

استقبال، تقلیدنمایی، چندسرچشمگی یا پاستیش یک نوع اثر هنری که تقلید آگاهانه و ستایش گرانه از سبک دیگر هنرمندان می باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

هاگ تخم قارچ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

to refuse to answer questions about what you did because you don’t want to tell anyone what you did wrong تو این یه مورد بیخیال من شو ( معنی عامیانه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در معرض اتهام قرار گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقت گذراندن با یکدیگر، دور هم جمع شدن، دورهمی گرفتن to spend time relaxing or enjoying yourself with friends or family ؟ Do you want to come over aft ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

حقوق بازنشستگی دریافت کردن At the age of 65, she began drawing a pension from her company

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

یک شوخی کاملا استادانه حقه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

زندگی دوباره یافتن *** این کلمه نشان دهنده‎ی تناسخ ( یا همان زندگی دوباره روح در بدنی جدید ) است که در آیین بودایی مطرح می‎شود. بر اساس بودیسم پس از ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

از بین رفتن، مردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

( این کلمه بیشتر در مورد گذشتن از مرزهای اخلاقی، اعمال مجرمانه، . . . بکار می‎رود. ) عظمت ( فاجعه، جنایت، مصیبت، . . . ) عمق فاجعه، جنایت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

حریص، شکمو، پرخور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی اندازه، بی نظیر، بی مانند Saruman, from The Lord Of Rings, is an all - time favourite villian

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

برجک ( نگهبانی، ضدهوایی، . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

دانشجوی سال چهارم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

مراسم خیریه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پیش نیاز sociology requirement = پیش نیاز جامعه شناسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

احتیاط Lack of restraint = عدم احتیاط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

منحصر به فرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مرض قند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

the fact of being able to use two languages equally well توانایی تکلم به دو زبان دو زبانه بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

at a very early age = در سنین خردسالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

جانور شناسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Strap on a pair شجاع بودن، مثل یک مرد رفتار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی تفاوتی بی علاقگی، علاقه نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

?what is sb/sth like :something you say to ask someone to describe someone or something ?You've met Jane's new girlfriend, haven't you? What's she ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

برای گذران زندگی، برای امرار معاش John paints houses for a living ؟What do you do for a living ( شغل شما چیست؟ )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

فروکش کردن عصبانیت جوشیدن ( در مورد غذاهای مایع مثل سوپ، . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1 - کارگاه آهنگری، کوره آهنگری ( اسم ) 2 - چکش کاری کردن، ساختن/طرح کردن، جعل کردن ( فعل گذرا ) 3 - پیش رفتن، پیش افتادن، ترقی کردن ( فعل ناگذر )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

توهم زدن Sometimes he's chasing flying pigs = بعضی وقت ها توهم میزنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جیب بر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

fecal excrement = فضولات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نامتقارن asymmetrical tread = عاج نامتقارن ( در مورد تایر )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

1 - سبکی از موسیقی جاز که شامل بی باپ، هارد باپ، پست باپ و . . . می شود. این نوع موسیقی از دهه 1940 به بعد شکل گرفت. 2 - زدن ( زدن ضربه با مشت یا اس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

دسته جایزه بگیرها گروه جستجو گروه، دسته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جادار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بخت you will not be fortunate = همیشه بخت باهات یار نیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

متعفن vile pit = چاه متعفن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

از بین بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

شرافت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به تاراج بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلطان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ترفند evil finds a way اهریمن ترفندهای زیادی داره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

be wary مراقب باش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نا امید کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چاه سیاه نفرت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

شکست دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

سرنوشت ساز مثال: fateful day = روز سرنوشت ساز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نوکر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

insubordinate fool کله پوک نافرمان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

خلافکار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

خرمن کوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کلاغ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

توالت عمومی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار خرابی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پرنده شکاری ( این لغت در جملات به صورت کنایه بکار می‎رود. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

liberate from self - doubt اعتماد به نفس را بالا بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

incite violence پاچه گیر کردن ( باعث خشونت فراوان شدن ) ( برای مثال نوشیدن مشروب زیاد باعث تحریک و ابراز خشونت شدید می‎شود )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

وارد کردن تلفات inflict no casualties = تلفاتی نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

مؤدب بودن behave yourself = مؤدب باش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

New Year's resolutions آرزوهای سال نو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

منبع موثق I have it on a very good authority

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

( یک معنی عامیانه ولی قشنگ ) واهمه people are not afraid anymore =مردم دیگه واهمه ای ندارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

درماندگی suddenly, I feel incompetent یه لحظه، احساس درماندگی کردم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

کوتاه آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اشراف زاده‎ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به موجب، بر اساس "Under the “polluter pays principle = به موجب اصل " آلوده کننده می‎پردازد" ( جبران خسارت زیست محیطی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

قانونی مشروع توجیه پذیر موجه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جدی سختگیر خشک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

بی اندازه فوق العاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

دقیق حساس ظریف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

عمدتا، بیشتر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

سگ شکاری A pack of baying hounds یک دسته سگ شکاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

مزخرف، نکبت this life is bad این زندگی مزخرفه this life is all bad این زندگی همش نکبته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

put their own lock مهر و موم کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهر و موم کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

توقیف کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

سرسخت در اصطلاحات عامیانه He was a tough nut to crack but he did crack خیلی مقاومت کرد، ولی دوام نیاورد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

معنی عامیانه در تعریف شماره 4 قل چماقی ( informal ) money extorted, as from a business, to guarantee safety from violence or criminal prosecution

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

باجگیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تو مکالمات عامیانه بیشتر به معنی "عشقی" بکار می رود. البته در انگلیسی بریتانیایی این مورد رو بیشتر می‎بینیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

irregular paddies چریک های ایرلندی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

زبون دراز the one with the mouth = اون زبون دراز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشفته you look a little unsteady یک کم آشفته به نظر می آیی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

با حال They seem nice به نظر باحال میان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( شیوه ی ) خفه کردن They have a long and glorious relationship with the garotte این دسته ارتباط طولانی و روشنی با این شیوه‎ی خفه کردن دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

( سیاست های ) جذب رای دهنده‎گان The party needs to broaden its appeal to voters

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

بار مسئولیت بار سنگین زندگی فشار زندگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

appropriate ministers وزرای مربوطه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

سبیل کسی را چرب کردن رشوه دادن زیر میزی دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

دلشوره حس شوم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به صلیب کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چوبه دار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

معتبر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

شهربانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پلید un - sanctified charlatan شارلاتان پلید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نامه نگاری correspondence courses دوره های نامه نگاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

I had to take half the kid away in buckets خاک انداز مجبور شدم نصف یارو رو با خاک انداز از روی زمین جمع کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

آشنا بودن باعث یادآوری چیزی شدن Does the case ring any bell آیا این پرونده آشنا نیست؟ I hear no bells مطلقا آشنا نیست.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اجماع informed consensus = اجماع صاحب نظران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

informed consensus اجماع صاحبنظران informed به تنهایی معنی آگاه می دهد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

scum tinker = آشغال پایین شهری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

صلح مثال : against the treaty = علیه صلح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

گندش بزنن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

جور در اومدن gas and electric don't mix گاز و برق باهم جور درنمیان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

محدوده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

کاغذ رنگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اعلام کردن the structure's not yet declared safe هنوز اعلام نکردند ساختمون امنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

موهبت دعای خیر طلب مغفرت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چشم پوشی کردن از دست دادن رها کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به طرز فریبنده ای به طرز عجیبی ( البته در بعضی جملات به این معنی بکار میرود )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

tosses pennies at me به من چندر غاز میده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

مناسب ترین معنی = "دغل باز"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

fucking jaywalkers عابرای خرمگس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

مامور مخفی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کوتاه آمدن I do not want to settle

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گیج کننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مزخرف He thinks marriage is fucking lame. فکر می کنه ازدواج مزخرف ترین کار ممکنه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پشتکار diligent exercise پشتکار در ورزش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تحلیل کردن البته در مکالمه بصورت کنایه بکار می رود. برای مثال شخصی از حرف دیگری ناراحت می شود و آنرا نمی پسندد و در جواب خواهد گفت، این جمله ی تو نیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

بهترین و پرکاربردترین معنی برای این عبارت پروراندن است. برای مثال : work up the courage to talk to somebodyیعنی شجاعت کافی برای صحبت با شخصی را پیدا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

crudity table بیشترین کاربرد را در زبان انگلیسی دارد. معنی = میز اردو ( غذا ) مثال : I hung out with crudites table all night معنی = کل شب اطراف می ...