• (1)تعریف: an advance sign or warning; forewarning. • مشابه: harbinger
- Smoke in the weeks before was a premonition of the volcano's eruption.
[ترجمه پاک روان] در چند هفته گذشته، دود خبر از فوران آتشفشان می داد.
|
[ترجمه گوگل] دود در هفتههای قبل پیشبینی فوران آتشفشان بود [ترجمه ترگمان] در چند هفته گذشته دود فوران آتشفشان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: an intuition of a future occurrence; presentiment. • مشابه: foreboding
جمله های نمونه
1. i had a premonition that something bad would happen
به دلم برات شده بود که اتفاق بدی روی خواهد داد.
2. falling leaves gave a premonition of winter
برگهای خزان از زمستان خبر می دادند.
3. Perhaps he had a premonition about what might happen in London.
[ترجمه بهروز مددی] شاید در مورد اینکه چه اتفاقی ممکن است در لندن بیافتد، دلشوره داشت.
|
[ترجمه گوگل]شاید او در مورد اتفاقاتی که ممکن است در لندن بیفتد، پیش بینی کرده بود [ترجمه ترگمان]شاید او پیش بینی کرده بود که در لندن چه اتفاقی ممکن است بیفتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He had a premonition that he would never see her again.
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرده بود که دیگر او را نخواهد دید [ترجمه ترگمان]او پیش بینی کرده بود که دیگر هرگز او را نخواهد دید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. When Anne didn't arrive, Paul had a premonition that she was in danger.
[ترجمه گوگل]وقتی آن نرسید، پل پیشبینی کرد که در خطر است [ترجمه ترگمان]وقتی آن نرسیده بود، پل پیش بینی کرده بود که او در خطر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As we approached the house, I had a premonition that something terrible had happened.
[ترجمه گوگل]وقتی به خانه نزدیک شدیم، پیش بینی کردم که اتفاق وحشتناکی رخ داده است [ترجمه ترگمان]وقتی به خانه نزدیک شدیم، اخطار کرده بودم که اتفاق بدی افتاده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I bet £10 on a horse called Premonition.
[ترجمه گوگل]من 10 پوند روی اسبی به نام Premonition شرط می بندم [ترجمه ترگمان]شرط می بندم که ۱۰ پوند روی یک اسب به اسم premonition گذاشته شده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The day before her accident, she had a premonition of danger.
[ترجمه گوگل]یک روز قبل از تصادف، او پیش بینی خطر را داشت [ترجمه ترگمان]روز قبل از تصادف، او یک اخطار به خطر انداخته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He had an unshakable premonition that he would die.
[ترجمه گوگل]او پیشگویی غیرقابل تزلزلی داشت که می میرد [ترجمه ترگمان]پیش خود پیش بینی کرده بود که او خواهد مرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I wonder if she had a premonition of her own fate.
[ترجمه گوگل]تعجب می کنم که آیا او از سرنوشت خود پیش بینی کرده است؟ [ترجمه ترگمان]نمی دانم آیا او به سرنوشت خود پی برده بود یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Even then I had a premonition of danger, of menace.
[ترجمه گوگل]حتی در آن زمان هم پیشآگاهی از خطر، تهدید داشتم [ترجمه ترگمان]حتی اون موقع هم یه اخطار به خطر انداختم که تهدید به تهدید به شم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It was illogical, but she had a premonition that Officer Hassan's instinct would prove correct.
[ترجمه گوگل]غیرمنطقی بود، اما او پیشبینی میکرد که غریزه افسر حسن درست میشود [ترجمه ترگمان]این غیر منطقی بود، اما پیش بینی کرده بود که غریزه افسر حسن درست است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She had a premonition that she was going to die, and she did so peacefully.
[ترجمه گوگل]او پیشبینی میکرد که قرار است بمیرد و این کار را با آرامش انجام داد [ترجمه ترگمان]او پیش بینی کرده بود که او خواهد مرد و این کار را با آرامش انجام داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Pinza started 5-1 joint favourite with Premonition, who had won at Epsom and York earlier in the season.
[ترجمه گوگل]پینزا 5-1 بازی مورد علاقه مشترک خود را با Premonition آغاز کرد که در اوایل فصل در Epsom و York پیروز شده بود [ترجمه ترگمان]Pinza ۵ - ۱ مورد علاقه مشترک خود را با premonition آغاز کرد که قبلا در اوایل این فصل در Epsom و یورک به دست آورده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They commemorated that earlier tragedy with a premonition that it might happen again.
[ترجمه گوگل]آنها آن تراژدی قبلی را با این پیشگویی که ممکن است دوباره تکرار شود، گرامی داشتند [ترجمه ترگمان]آن ها این تراژدی را با یک اخطار قبلی که ممکن است دوباره تکرار شود را گرامی داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• advance feeling, presentiment; forewarning; intuitive flash if you have a premonition, you have a feeling that something is going to happen, often something which is unpleasant.
دلشوره # I had a premonition that something bad would happen # She had a premonition that she would never see him again # He had a premonition that his plane would crash
دلشوره به دل انداختن
القاء
الهام و خیر از آینده A warning about a future event that comes in advance
دلشوره حس شوم
حسی ناخوشایند که در شما ایجاد میشود، زمانی که چیزی بد قرار است اتفاق بیفتد