rowdy

/ˈraʊdi//ˈraʊdi/

معنی: داد و بیداد کن، سرکش، خشن، چموش
معانی دیگر: آدم رذل و جنجال به پا کن، هوچی، جنجال آفرین، آشوبگر، جنجالی، پر سر و صدا، سر و صداو اشوب کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: rowdies
• : تعریف: a noisy, rough, disorderly person.
مترادف: hooligan, roughneck, ruffian, tough
مشابه: hoodlum
صفت ( adjective )
حالات: rowdier, rowdiest
مشتقات: rowdily (adv.), rowdiness (n.)
• : تعریف: noisy and disorderly.
مترادف: boisterous, disorderly, obstreperous, rambunctious, raucous, rough, unruly
متضاد: peaceful
مشابه: abandoned, lawless, loud, turbulent, wild

جمله های نمونه

1. the rowdy customer was kicked out of the restaurant
مشتری جنجال آفرین را از رستوران بیرون کردند.

2. to hustle a rowdy customer out of a bar
مشتری مزاحم و دعوایی را از میخانه بیرون انداختن

3. The meeting broke up amid rowdy scenes.
[ترجمه گوگل]جلسه در میان صحنه های جنجالی به هم خورد
[ترجمه ترگمان]این دیدار در میان این صحنه های پر سر و صدا آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A rowdy group of boys ran through the streets.
[ترجمه گوگل]گروهی از پسران جنجالی در خیابان ها دویدند
[ترجمه ترگمان]گروهی از پسرها در خیابان ها می دویدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The party was ruined by a couple of rowdy gatecrashers.
[ترجمه گوگل]مهمانی توسط چند دروازه‌باز جار و جنجال خراب شد
[ترجمه ترگمان] مهمونی توسط یه زوج \"gatecrashers\" خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They were being extremely rowdy and the manager had to ask them to leave.
[ترجمه گوگل]آنها به شدت شلوغ بودند و مدیر مجبور شد از آنها بخواهد که آنجا را ترک کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها بسیار پر سر و صدا بودند و مدیر باید از آن ها بخواهد که آنجا را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But like a lot of his rowdy friends, he is settling down.
[ترجمه گوگل]اما او نیز مانند بسیاری از دوستان هولناکش در حال سکونت است
[ترجمه ترگمان]، اما مثل خیلی از دوستای his اون داره اینجا زندگی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The meeting was a somewhat rowdy affair.
[ترجمه گوگل]جلسه تا حدودی جنجالی بود
[ترجمه ترگمان]این ملاقات یک موضوع نسبتا شلوغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No kin to speak of, except for that rowdy bunch in Ireland, of course.
[ترجمه گوگل]البته نمی توان از خویشاوندی صحبت کرد، به جز آن دسته جنجالی در ایرلند
[ترجمه ترگمان]البته غیر از اون دسته جارو جنجال در ایرلند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our fans may be a little rowdy, but they don't throw things.
[ترجمه گوگل]هواداران ما ممکن است کمی شلوغ باشند، اما چیزهایی را پرت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]هواداران ما ممکن است کمی پر سر و صدا باشند، اما آن ها چیزها را پرت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pans and scans: Rowdy Gaines gets my vote as best analyst at these Games thus far.
[ترجمه گوگل]بررسی و اسکن: Rowdy Gaines رای من را به عنوان بهترین تحلیلگر در این بازی ها تا کنون به دست آورده است
[ترجمه ترگمان]اسکن و اسکن: Rowdy Gaines در این بازی ها به عنوان بهترین تحلیل گر در این بازی ها شرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a pleasant child, but often rowdy, disobedient and rough with others.
[ترجمه گوگل]او کودکی دلپذیر است، اما اغلب با دیگران بداخلاق، نافرمان و خشن است
[ترجمه ترگمان]او کودک مطبوعی است، اما اغلب خشن، سرکش و خشن با دیگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The crack troops' annual knees-up became so rowdy, police were forced to raid it.
[ترجمه گوگل]زانو زدن سالانه سربازان کراک آنقدر آشفته شد که پلیس مجبور شد به آن حمله کند
[ترجمه ترگمان]نیروهای ترک که زانوهای سالانه تشکیل می دهند به شدت شلوغ شده اند و پلیس مجبور به حمله به آن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were thrown out of the bar for rowdy behaviour.
[ترجمه گوگل]آنها به دلیل رفتارهای فضولی از میله بیرون انداخته شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به خاطر رفتار پر آشوب به بیرون پرتاب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داد و بیداد کن (اسم)
termagant, rowdy

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

چموش (صفت)
restive, cantankerous, outlaw, mulish, skittish, shifting, nappy, jibbing, rowdy

انگلیسی به انگلیسی

• noisy or disorderly person, hooligan, ruffian
rough, noisy, disorderly, wild, unruly
if people, their behaviour, or events are rowdy, they are noisy, rough, and likely to cause trouble.

پیشنهاد کاربران

سلیطه
adjective / disapproving
noisy and possibly violent
پر سر و صدا و احتمالاً خشن
a rowdy party
rowdy behaviour
The theater was full of rowdy teenagers throwing popcorn and yelling.
Synonyms;
raucous
unruly
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/rowdy
خیره سر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rowdy / rowdiness / rowdyism
✅️ صفت ( adjective ) : rowdy
✅️ قید ( adverb ) : rowdily
⁦✔️⁩پر سر و صدا
I'm getting complaints about my 💥rowdy💥 new washing machine - how can I fix it?
جنجال به پا کن
They were being extremely rowdy and the manager had to ask them to leave
شلوغ و پر سر و صدا ( در مورد مکان )
The party was too rowdy for my liking—that's why I left early
دعوایی، جنجالی

بپرس