disinterest

/ˌdɪˈsɪntərəst//dɪsˈɪntrəst/

معنی: سردی، بیعلاقه شدن، علاقه نداشتن، بیعلاقه کردن
معانی دیگر: بی علاقگی، ذی علاقه نبودن، بی تفاوتی (disinterestedness هم می گویند)، بی غرضی، بی نظری، انصاف، برابرنگری، بی طرفی

جمله های نمونه

1. the voter's disinterest led to the election of unqualified people
بی تفاوتی رای دهندگان منجر به انتخاب شدن اشخاص ناصالح شد.

2. he showed strict disinterest in all of his court rulings
در همه ی قضاوت های خود در دادگاه بی غرضی کامل را رعایت می کرد.

3. the crowd mooched away in silent disinterest
جمعیت با سکوت حاکی از عدم علاقه به آرامی دور شد.

4. It is to the disinterest of the public.
[ترجمه گوگل]به نفع عموم مردم است
[ترجمه ترگمان]این کار بی علاقگی مردم را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The exception to Balfour's disinterest in social issues was education.
[ترجمه گوگل]استثناء بی علاقگی بالفور به مسائل اجتماعی آموزش بود
[ترجمه ترگمان]عدم توجه به بی علاقگی او به مسائل اجتماعی آموزشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His total disinterest in money puzzled his family.
[ترجمه گوگل]بی‌علاقگی کامل او به پول، خانواده‌اش را متحیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]بی علاقگی او به پول خانواده او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Personal disinterest in a programme content will help your objectivity in assessing its potential for your public relations purposes.
[ترجمه گوگل]بی علاقگی شخصی به محتوای یک برنامه به عینیت شما در ارزیابی پتانسیل آن برای اهداف روابط عمومی شما کمک می کند
[ترجمه ترگمان]بی علاقگی شخصی در یک برنامه به بی طرفی شما در ارزیابی پتانسیل آن برای اهداف روابط عمومی شما کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such inner poise and disinterest are fundamental to every spiritual practice, for without them the richness of awareness is impeded.
[ترجمه گوگل]چنین آرامش درونی و بی‌علاقگی برای هر تمرین معنوی اساسی است، زیرا بدون آنها غنای آگاهی مانع می‌شود
[ترجمه ترگمان]این آرامش و بی علاقگی داخلی برای هر عمل معنوی اساسی هستند، زیرا بدون آن ها غنای آگاهی و آگاهی متوقف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's already showing a widespread disinterest in politics.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر بی علاقگی گسترده ای به سیاست نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر بی علاقگی گسترده ای را در سیاست نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. From the beginning, they have echoed their disinterest in matters like chart placings and mass popularity.
[ترجمه گوگل]از همان ابتدا، آنها بی‌علاقگی خود را به موضوعاتی مانند قرار دادن نمودارها و محبوبیت انبوه تکرار کردند
[ترجمه ترگمان]از ابتدا، آن ها بی علاقگی آن ها را در موضوعاتی مانند placings چارت و محبوبیت جمعی منعکس کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Abstraction and disinterest were prized over concern, or even fitness with the real world.
[ترجمه گوگل]انتزاع و بی‌علاقگی بیش از نگرانی یا حتی تناسب با دنیای واقعی ارزشمند بود
[ترجمه ترگمان]بی علاقگی و بی علاقگی به خاطر نگرانی و یا حتی تناسب با دنیای واقعی باارزش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Does the Disinterest in Book Reading Matter?
[ترجمه گوگل]آیا بی علاقگی به کتابخوانی مهم است؟
[ترجمه ترگمان]آیا the در ماده مطالعه کتاب وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Accepting it with one hand shows disinterest, disrespect and carelessness.
[ترجمه گوگل]پذیرش آن با یک دست نشان دهنده بی علاقگی، بی احترامی و بی احتیاطی است
[ترجمه ترگمان]پذیرفتن آن با یک دست بی علاقگی، بی احترامی و بی دقتی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We have had to contend with the disinterest of much of the medical profession about this topic.
[ترجمه گوگل]ما مجبور شده‌ایم با بی‌علاقگی بسیاری از حرفه‌های پزشکی در مورد این موضوع مبارزه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید با بی علاقگی بیشتر حرفه پزشکی در مورد این موضوع مبارزه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سردی (اسم)
aloofness, coldness, frigidity, iciness, disinterest, disregard, indifference, cold temper, cold temperament

بی علاقه شدن (فعل)
disinterest

علاقه نداشتن (فعل)
disinterest

بی علاقه کردن (فعل)
disinterest

انگلیسی به انگلیسی

• lack of interest, apathy, boredom
create a lack of interest, remove interest
disinterest is a lack of interest or enthusiasm in something.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : disinterest
✅️ صفت ( adjective ) : disinterested
✅️ قید ( adverb ) : disinterestedly
have no ambition to do something=used when saying that you definitely do not want to do something
بی تفاوتی
بی علاقگی، علاقه نداشتن

بپرس