solace

/ˈsɑːləs//ˈsɒlɪs/

معنی: ارامش، مایه تسلی، تسلیت خاطر، تسکین، خوشی، تسلی دادن، ارام کردن، تسلیت گفتن
معانی دیگر: تسلی، دلداری، اندوه گساری، اندوه زدایی، دل آسایی، مایه ی تسلی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: comfort or consolation in times of sorrow or suffering.
مترادف: comfort, consolation
مشابه: cheer

- After her husband's death, she sought solace among her friends.
[ترجمه مائده طهرانی] او پس از مرگ همسرش، تسلی و آرامش را در میان دوستانش جستجو کرد
|
[ترجمه گوگل] پس از مرگ شوهرش در میان دوستانش به دنبال آرامش بود
[ترجمه ترگمان] بعد از مرگ شوهرش، او به آرامش در میان دوستانش پی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many homeless and suffering people found solace at the mission.
[ترجمه گوگل] بسیاری از افراد بی خانمان و رنج دیده در این مأموریت آرامش یافتند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از افراد بی خانمان و suffering در این ماموریت تسلی یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that provides such comfort.
مترادف: cheer, comfort, consolation
متضاد: affliction

- The knowledge that he had done his best was solace for having lost.
[ترجمه حسین] دانستن اینکه اون بهترین کار رو براش انجام داده بود، تسلی خاطری بودش ( برای خودش ) جهت فقدان و از دست دادنش
|
[ترجمه گوگل] دانستن اینکه او تمام تلاش خود را کرده بود، تسلی خاطر از دست دادن بود
[ترجمه ترگمان] دانستن این که او بهترین کار او را انجام داده بود، آرامش و آرامش خاطر خود را به دست فراموشی سپرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: solaces, solacing, solaced
مشتقات: solacement (n.), solacer (n.)
• : تعریف: to give comfort or consolation to (a person in distress, oneself, or the like); cheer up.
مترادف: cheer, comfort, console
مشابه: assuage, bolster, condole, encourage, hearten, relieve, soothe, succor, support

جمله های نمونه

1. to give solace to one's friend
به دوست خود دلداری دادن

2. to seek solace in company
از راه مصاحبت دلداری جستن

3. books were his only solace
کتاب یگانه مایه ی تسلی او بود.

4. god is my support and my solace
خداوند حامی و تسلی دهنده ی من است.

5. After the death of her son, Val found solace in the church.
[ترجمه گوگل]پس از مرگ پسرش، وال در کلیسا آرامش یافت
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ پسرش \"ول\" آرامش رو تو کلیسا پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The invalid found solace in music.
[ترجمه گوگل]باطل در موسیقی آرامش پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]بیمار در موسیقی آرامش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The news brought no solace to the grieving relations.
[ترجمه گوگل]این خبر هیچ آرامشی برای روابط غمگین ایجاد نکرد
[ترجمه ترگمان]این خبر باعث تسلای خاطر روابط grieving نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The sick man found solace in music.
[ترجمه گوگل]مرد بیمار آرامش را در موسیقی یافت
[ترجمه ترگمان]بیمار از موسیقی آرامش می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mary was a great solace to me after Arthur died.
[ترجمه گوگل]مری پس از مرگ آرتور برای من آرامش بزرگی بود
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه آرتور مرد، مری خیلی بهم آرامش میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I found solace in writing when my father died three years ago.
[ترجمه گوگل]وقتی پدرم سه سال پیش درگذشت، تسلی را در نوشتن یافتم
[ترجمه ترگمان]وقتی پدرم سه سال پیش مرد، من برای نوشتن تسلای خاطر پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He eventually found solace in religion.
[ترجمه گوگل]او سرانجام در دین آرامش یافت
[ترجمه ترگمان]او در نهایت آرامش خود را در مذهب پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She turned to Rob for solace.
[ترجمه گوگل]او برای آرامش به راب برگشت
[ترجمه ترگمان]او رو به راب کرد تا آرامش خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The prisoners find their only solace in prayer.
[ترجمه گوگل]زندانیان تنها آرامش خود را در دعا می یابند
[ترجمه ترگمان]این اسرا، تنها آرامش خود را در نماز، پیدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She finds solace of a kind in alcohol.
[ترجمه گوگل]او نوعی آرامش را در الکل می یابد
[ترجمه ترگمان]او از نوعی الکل لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Music was a great solace to me during this period.
[ترجمه گوگل]موسیقی در این دوره برای من آرامش بزرگی بود
[ترجمه ترگمان]در طی این مدت، موسیقی مایه تسلای من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His grandchildren were a solace in his old age.
[ترجمه گوگل]نوه هایش مایه آرامش او در دوران پیری بودند
[ترجمه ترگمان]نوه هایش در سنین پیری خود را تسلی می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Unable to travel, he found some solace in reading about other people's journeys abroad.
[ترجمه گوگل]او که قادر به سفر نبود، آرامشی را با خواندن سفرهای دیگران به خارج از کشور پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]او که قادر به سفر نبود، در مطالعه درباره سفره ای دیگران در خارج از کشور کمی تسلای خاطر یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

مایه تسلی (اسم)
solace, comfort

تسلیت خاطر (اسم)
solace

تسکین (اسم)
conciliation, placation, appeasement, mollification, relief, alleviation, sedation, palliation, solace, assuagement

خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

تسلی دادن (فعل)
relieve, soothe, solace, becalm, console, cherish

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

تسلیت گفتن (فعل)
solace

انگلیسی به انگلیسی

• consolation, relief from distress; source of comfort
comfort, console, encourage; relieve, appease
solace is a feeling of comfort that makes you feel less sad; a formal word.
if something is a solace to you, it makes you feel less sad; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تسلی بخش
help and comfort when you are feeling sad or worried
ادبی
کمک و آرامش در زمانی که احساس غمگینی یا نگرانی می کنید
مایه دلخوشی/ تسلی
When his wife left him, he found solace in the bottle ( = drank alcohol ) .
...
[مشاهده متن کامل]

Music was a great solace to me.
She found solace in her memories of her grandmother.
Synonyms;
comfort ( FOR SADNESS )
consolation

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/solace
تسلی ( دادن )
بهترین معادل برای این کلمه هست
چون solace یک کلمه ی رسمی ( formal ) هست
مایه ی دلخوشی
دلخوشی
آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده
آرامش
مایه تسلی
دلداری
تسلی خاطر
مثلآ: her brother was a solace after her father's death

بپرس