clammy

/ˈklæmi//ˈklæmi/

معنی: اهسته رو، سرد ومرطوب، بی حرارت، تروچسبناک
معانی دیگر: سرد و نامطلوب، تر و سرد، ناخوشایند (به خاطر تر و سرد بودن)، مانند پوست ماهی یا صدف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: clammier, clammiest
مشتقات: clammily (adv.), clamminess (n.)
(1) تعریف: damp, cool, and sticky.
مترادف: damp, moist
متضاد: dry
مشابه: chilly, dank, drizzly, pasty, sticky, sweaty

- He dreaded having to shake hands with her parents as he knew his hands were clammy.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] به خاطر اینکه می دانست دستانش خیس و مرطوب هستند، از دست دادن با والدینش می ترسید.
|
[ترجمه گوگل] او از دست دادن با پدر و مادرش می ترسید زیرا می دانست که دستانش لطیف است
[ترجمه ترگمان] از آن می ترسید که دست به دست پدر و مادرش بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The atmosphere was clammy in the cave.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] جَو ( هوایِ ) داخل غار مرطوب بود.
|
[ترجمه گوگل] جو در غار ملایم بود
[ترجمه ترگمان] هوا مرطوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: morbid or gloomy.
مترادف: gloomy, morbid
مشابه: anxious, sickly, sinking, uneasy

- a clammy feeling that something is very wrong
[ترجمه گوگل] احساس بدی که چیزی خیلی اشتباه است
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که مشکلی پیش آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shaking his clammy hand annoyed me
از فشردن دست تر و سرد او ناراحت شدم.

2. in winter the coast's weather becomes clammy
در زمستان هوای ساحل سرد و مرطوب می شود.

3. He clutched the cane in his clammy hand.
[ترجمه گوگل]عصا را در دستش گرفت
[ترجمه ترگمان]عصا را در دست چسبناک خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The very thought of his cold clammy hands repulsed me.
[ترجمه گوگل]فکر دستان سرد و لطیف او مرا دفع می کرد
[ترجمه ترگمان]فکر دست های سرد و نمناک او مرا از خود دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My shirt stuck to the clammy sweat on my back.
[ترجمه گوگل]پیراهنم به عرق لطیف پشتم چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]پیراهنم به عرق خیس عرق چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Get your clammy hands off me!
[ترجمه گوگل]دست های لختت را از سرم بردار!
[ترجمه ترگمان]دست چسبناک خود را از من دور کن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My shirt was clammy with sweat.
[ترجمه گوگل]پیراهنم از عرق خیس شده بود
[ترجمه ترگمان]پیراهنم از عرق خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was a hot, clammy day.
[ترجمه گوگل]یک روز گرم و سرد بود
[ترجمه ترگمان]آن روز هوا گرم و مرطوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Secrets, she thought, feeling a cold, clammy fear crawling down her neck.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد رازها، احساس ترس سرد و لطیفی که در گردنش می خزد
[ترجمه ترگمان]فکر کرد: راز، ترس و لرز از گردنش پایین می خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The scorching, clammy heat of a summer in New York had been a total physical shock.
[ترجمه گوگل]گرمای سوزان و گرم تابستان در نیویورک یک شوک فیزیکی کامل بود
[ترجمه ترگمان]گرمای سوزان و نمناک تابستان در نیویورک ضربه روحی شدیدی به او وارد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His whole body was clammy with sweat as a result of the malaria.
[ترجمه گوگل]در اثر مالاریا تمام بدنش از عرق خیس شده بود
[ترجمه ترگمان]بدنش در اثر مالاریا عرق کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We were left waiting in our clammy clothes for over an hour.
[ترجمه گوگل]ما بیش از یک ساعت با لباس های لطیف منتظر ماندیم
[ترجمه ترگمان]بیش از یک ساعت در لباس های clammy منتظر ماندیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her indecision made her sweat; her armpits felt clammy under her raincoat and the palms of her hands were moist.
[ترجمه گوگل]بلاتکلیفی او باعث عرق کردن او شد زیر بغل‌هایش زیر کت بارانی‌اش خیس شده بود و کف دست‌هایش مرطوب بود
[ترجمه ترگمان]نا دین خیس عرق شده بود و زیر بارانی خیس عرق کرده بود و کف دست هایش خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The oilskins grew clammy and soggy on the inside from our condensing sweat.
[ترجمه گوگل]پوست های روغنی در داخل از عرق متراکم ما خیس و خیس شدند
[ترجمه ترگمان]بارانی خیس و مرطوب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اهسته رو (صفت)
limp, sluggish, cat-like, clammy

سرد ومرطوب (صفت)
clammy

بی حرارت (صفت)
clammy

تروچسبناک (صفت)
clammy

انگلیسی به انگلیسی

• cool and damp, humid and sticky
something that is clammy is unpleasantly damp and sticky.

پیشنهاد کاربران

مرطوب و خنک
( دست ) کمی سرد و عرق کرده
عرق کرده
CLAMMY HAND

بپرس