پیشنهادهای محمد عزیزی (١,١٧٧)
وقت خالی داشتن Olivia is sick. I’m going to see if her doctor has an opening for this afternoon اولیویا مریض است. می خواهم ببینم دکترش برای امروز بع ...
ارفاق کردن
نمایان گر واضح گویا
دوره خودش را سپری کند روند خود را طی کند Get plenty of rest and let this cold run its course استراحت کافی داشته باشید و بگذارید این سرماخوردگی روند ...
درست وسط خال زدن You hit the nail on the head when you said Tyler should get that lump on his foot checked out. درست زدی وسط خال وقتی گفتی تایلر با ...
اول از همه Everything went wrong on my date with the doctor I met online. For starters, he left his wallet at home! سر قرارم با دکتری که آنلاین با ا ...
عود کردن in the springtime, Tanya's allergies act up در بهار، آلرژی های تانیا عود می کند Rick had to stop running because his knees were acting up ...
ته توی چیزی را در آوردن My newspaper disappears from my office every day. I’ve got to get to the bottom of it. روزنامه ام هر روز از دفترم ناپدید می ...
زاییده ی تخیل کسی I'm afraid my front teeth are loose, but maybe it's just a figment of my imagination. می ترسم دندان های جلویم لق شده باشند، اما ش ...
تحت پوششِ پوشش داده شده با Will the dental surgery be covered by insurance? آیا هزینه جراحی دندان تحت پوشش بیمه خواهد بود؟ Lisa’s stay at the hospi ...
خستگی در کردن استراحت کردن After taking three tests, I’m ready to just chill out بعد از سه تا امتحان دادن، فقط میخوام خستگی در کنم. After working h ...
یه هدیه کوچک یه چیز کوچک/کوچولو I got you a little something for your birthday یه چیز کوچک برای تولدت گرفتم
هر چی بگید ما داریم هر چی بخواهید ما داریم Let me know what you want to drink. You name it, we've got it. بهم بگو چی می خوای بنوشی. هرچی که بگی، ما ...
نوشیدنی ترکیبی بدون الکل
نوعی کوکتل است که از ترکیب ودکا و آب گوجه فرنگی تهیه می شود
راهی شدن راه افتادن We promised our babysitter we’d be home by midnight, so we’d better hit the road now. به پرستار بچه مان قول دادیم که تا نیمه شب ...
جا برای دسر گذاشتن The waitress gave us dessert menus and said, “I hope you saved room for dessert!” پیشخدمت منوی دسرها را به ما داد و گفت: امیدوارم ...
خود را خیلی به زحمت انداختن Thanks for inviting us over for dinner next Saturday. Please don't knock yourselves out ممنون که شنبه آینده ما را برای ...
واقعا لذت بخش بود
پُرس دوم بشقاب دوم ? Would anybody like a second helping کسی پرس دوم میل داره؟
منتظر ماندن ( برای دریافت اطلاعات بیشتر ) Please stand by for more information لطفا برای اطلاعات بیشتر منتظر بمانید. VOICE: Attention passengers ...
روش حساب باز نکن دلتو صابون نزن Adam said he's going to invite us to his cottage this summer, but don't hold your breath. آدام گفت که تابستان امسال ...
پیدا کردن I can't find my theater ticket anywhere. Can you help me track it down ? من نمی توانم بلیط تئاترم را هیچ جا پیدا کنم. می توانید در پیدا ک ...
پیشنهاد ویژه We’re running a special right now. You can rent a mid - size car for the same price as a compact. It’s $55 a day inclusive of tax, plus ...
آماده ی رفتن
از سر و ته چیزی سر در آوردن سر و ته چیزی را فهمیدن Tom wrote me a note, but I can't make heads or tail of it. His handwriting is so messy تام برایم ...
از سر و ته ش سر در آوردن
فرجه مهلت ( زمانی ) فرصت ( زمانی ) Sorry, the grace period is over. We're going to have to charge you interest on your account متاسفیم، مهلت تمام ...
از اول تا آخر با دقت خواندن to read something carefully from beginning to end
راهزنی
شانس منو ببین شانس منو نگاه
ارزش وقت گذاشتن کسی را داشتن
مثل کف دستت Sara: I thought you said you knew these roads like the back of your hand. Did you doze off or what? Nick: We’d better stop at a gas sta ...
پیش رو I see an accident up ahead من یک تصادف در پیش رو می بینم
بیا بالا /سوار شو Hop in = get in the taxi Ninth and Grand Street? Hop in! خیابان نهم و گرند؟ بپرید سوار شو!
چه شانس گندی
باقی اش باشه بقیه اش باشه ( مال خودت ) I owe you nine dollars. Here's ten. Keep the change ترجمه گوگل : من به تو نه دلار بدهکارم. این هم ده دلار. ...
تصادف جزئی مالیدگی ( تصادف )
She was very apologetic. She wants to make it up to us by having us over next week ترجمه گوگل: او خیلی عذرخواهی کرد. می خواهد با دعوت ما هفته ی آینده ...
چه سر به هوایی چقدر سر به هوا چقدر بی مسولیت Cindy asked me to call her at 8 o’clock last night and when I called, her husband said she was out with ...
چیزی پیش اومده
این چیزا اتفاق می افته ( دیگه ) اتفاقه میافته
آمدن حضور پیدا کردن to come; to be present I’m not sure if I’ll be able to make it to the staff meeting on Wednesday morning. مطمئن نیستم که بتوانم ...
آن طرف شهر است
حد و مرزی تعیین کردن My parents let me use the car, but they draw the line at allowing me to take long trips. پدر و مادرم اجازه می دهند از ماشین اس ...
۱ - حتماً ۲ - هر جور که شده
نظر خوبی داشتن درباره ( کسی )
دمِ دست
زیاد فکر کردن ( به چیزی ) مدام فکر کردن متمرکز شدن روی ( چیزی )
به میل خود He washed the dishes of his own accord. او به میل خود ظرف ها را شست My brother decided to clean the house of his own accord. برادرم تص ...
خود به خود
( ایده ) به سر زدن ( ایده ) به ذهن رسیدن
دل سوختن برای همدردی کردن با She felt for the people starving in Africa, so she sent money to the charity. او با مردم گرسنه آفریقا همدردی کرد، بناب ...
یِ وقتهایی
به خاطرِ He works hard for the sake of his family. او به خاطر خانواده اش سخت کار می کند For the sake of time, we won’t discuss the new budget at t ...
tend to = usually do; have the habit of معمولاً عادت داشتن Dogs tend to be friendly and loyal to their owners. سگ ها معمولاً با صاحبانشان دوستانه و ...
یه جورایی یه کمی The juice tastes sort of strange. مزه آبمیوه یه جورایی عجیبه A: Have you ever had shark? B: Yes. It tastes sort of like chicken ا ...
She’s always busy keeping track of her children. او همیشه مشغول پیگیری کارهای بچه هایش است. The teacher had a hard time keeping track of all the ...
( کاملاً ) منطقی است که معلوم است که It stands to reason that if you study hard, you will do well in school. منطقی است که اگر سخت درس بخوانی، در مد ...
حتماً مطمئناً به احتمال قوی . . . . . My parents are bound to disagree, but I’ve decided I’m moving to New York پدر و مادرم حتماً مخالف خواهند بود، ...
روزهایی که میاد و میره
بزهکار نوجوان
ارزش وقتی را که می گذاری را دارد
سر حرف خود ماندن
حرف های نسنجیده
نسبت دادن ( چیزی ) به ( چیز دیگر ) نسبت دادن به Most people attribute the good economy to the new president. بیشتر مردم اقتصاد خوب را به رئیس جمهو ...
خطر نزدیک
۱ - نتیجه دادن - جواب دادن ( عامیانه ) ۲ - تسویه کردن I passed the test! All that extra studying paid off! من در آزمون قبول شدم! تمام آن مطالعه ی ا ...
شیطونی کردن شیطنت کردن بازی گوشی کردن
به جایی رسیدن I feel like I am getting no where with my career I have been doing the same thing for three years احساس میکنم در حرفه ام به جایی نمی ...
۱ - عقب نگه داشتن ۲ - مانع شدن ۳ - ( چیزی را ) پنهان کردن They had to hold him back. آنها مجبور شدند او را عقب نگه دارند We tried to hold back the ...
بدون ( چیزی ) سر کردن Looks like we’ll have to do without rain again today. انگار امروز هم باید بدون باران سر کنیم She didn’t have money for a dri ...
غلبه کردن My curiosity got the better of me, and I opened the letter. کنجکاوی ام بر من غلبه کرد و نامه را باز کردم His conscience got the better o ...
در ارتباط با در رابطه با در موردِ In regard to your question, the answer is yes در مورد سؤال شما پاسخ مثبت است In regard to your request, we are se ...
جم نخوردن ( عامیانه ) تکون نخوردن
all along = the whole time تمام مدت از همان ابتدا She knew all along that they would get together. او از همان ابتدا می دانست که آنها به هم می رسند ...
تمام شدن به پایان رسیدن I thought that boring movie would never come to an end فکر می کردم آن فیلم خسته کننده هیچ وقت تمام نمی شود
بی پول He couldn’t go to the movies because he was broke. او نمی توانست به سینما برود چون بی پول بود
get even with = have revenge He wanted to get even with the fisherman او می خواست از ماهیگیر انتقام بگیرد He wanted to get even with her for makin ...
باد سوزناک
برنده شدن در پرونده ( دادگاه )
به شدت گریستن
وخیم شدن هوا
شرایط آب و هوایی عجیب و غریب شرایط آب و هوایی غیر عادی
ر راه ممکنی را امتحان کردن
رفتن به I made my way to the hotel رفتم به هتل راهمو گرفتم رفتم به هتل
موج جرم و جنایت
آب ( های ) آرام
صمیمانه تبریک گفتن
پیروز شدن در جنگ
گیر کردن get stuck = be unable to move He got stuck in the mud او در گل گیر کرد Her boot got stuck in the mud while she was hiking چکمه های او هنگا ...
relieve A of B = take B from A از ( دست ) کسی چیزی را گرفتن She relieved her friend of his keys because he was drunk او کلیدهای دوستش را ( از دستش ...
هیچ ربطی ندارد به هیچ ارتباطی ندارد به Stay out of it. This has nothing to do with you خودتو قاطی نکن. این هیچ ربطی ندارد به شما The hot weather t ...
به فکر رسیدن به ذهن رسیدن به سر زدن به کله زدن I wonder how he dreams up these things نمی دونم این چیزا چطور به کله اش میزنه It’s amazing how he dr ...
درست همانطور که
دنگی حساب کردن They decided to go Dutch on their date آنها تصمیم گرفتند سر قرارشان دنگی حساب کردن We went out to dinner last night, but it wasn’t a ...
برآورده کردن ( انتظار )
می تونی روش شرط ببندی ( یقین داشته باش )
اصرار داشتن عمداً اصرار داشتن عمداً مصر بودن He made a point of explaining everything he knew about the subject in class او عمدا اصرار داشت که هر آن ...
شکلک در آوردن اَدا در آوردن He made faces at her to try and make her smile او برایش شکلک در آورد تا لبخند را به لبانش بیاورد
نشأت گرفتن از سرچشمه گرفتن از The rumor about our relationship originated from your sister شایعه رابطه ما از خواهرت نشأت گرفته است
بدون در نظر گرفتنِ We have to try and rescue the children regardless of the danger ما باید سعی کنیم بچه ها را نجات دهیم، بدون در نظر گرفن خطر
خیل بازدید کنندگان سیل بازدید کنندگان
جلوی دید را گرفتن
مفید واقع شدن به درد خوردن
زمین بایر شهری
ریتم تند
موارد ناخواسته
باور تزلزل ناپذیر
بسیار بعید
تجربه فراموش نشدنی
آفتاب یکسره آفتاب بی وقفه آفتاب مدام
کاملا بی خبر
( ساعت ) منع رفت و آمد ( ساعت ) منع آمد و شد منع رفت وآمد ( انگلیسی: Curfew ) ، دستوری است که زمانی را مشخص می کند که طی آن مقررات معینی اعمال می ش ...
شخصیت واقعی خود را نشان دادن
بردن جام
کسالت جزئی
ترتیبات سفر
بر عکس اتفاقا بر عکس He is not leaving the company because he is not happy there; on the contrary he has enjoyed working there, but he has other rea ...
با اینکه much as I dislike sentimental films, sometimes, when I’m not feeling very energetic, I can curl up on the sofa and watch one با اینکه از ف ...
تا قبل از اینکه up until I came to this country, I didn't speak a word of English تا قبل از اینکه به این کشور بیایم، یک کلمه هم انگلیسی صحبت نمی کردم
از آزمون زمان سر بلند بیرون آمدن although these tools are cheap in price, they do stand the test of time اگرچه این ابزارها ارزان هستند، اما در آزمون ...
همون دقیقه همون لحظه همون دقیقه که همون لحظه که Please, let us know the minute you notice something strange لطفا همون دقیقه که متوجه شدی به مابگو
دوران تاریک
یه فکری کردن I'll have think about it and let you know یه فکری براش میکنم و بهت میگم
سخت فکر کردن
راستش را گفتن حقیقت را گفتن
علاقه مند شدن به به دهن مزه دادن/کرن زیر زبون مزه دادن/کردن she has developed a taste for fast cars. she's just bought a bright red Ferrari ماشین ه ...
بلعیدن شمشیر ( اجرای نمایشی ) قورت دادن شمشیر
به خیابان آمدن ( برای اعتراض )
حوصله به خرج دادن
نصیحت کسی را پذیرفتن به حرف کسی گوش کردن
ضربه آزاد زدن ( فوتبال )
حمایت کردن از
جلب کردن حمایت
از این جهت که بطوریکه Living in a big city is advantageous in that you can have easy access to health care زندگی در یک شهر بزرگ مزیت است از این جهت ک ...
حتی زمانی که حتی هنگامی که
به لجبازیِ قاطر به یکدندگیِ قاطر
کله پا شدن
اَز I have been asked to inform you that you're dismissed from your post as of today از من خواسته شده است که به شما اطلاع دهم که از امروز از سمت خود ...
خیالی نباشه
اداره گذرنامه
دست بالا بردن That student puts up his hand every time I ask a question این دانش آموز هر وقت سوال می پرسم دستش را بالا میبرد.
دلیل اینکه چرا دلیل اینکه The reason why I’m writing is to tell you about a party on Saturday دلیل اینکه چرا دارم ( نامه ) مینویسم این است به شما در ...
به شدت مخالف بودن با
تمایل شدید
ظاهر چشمگیری داشتن
مردم روانه شدن
جریان با پیچ و تاب خوردن می گذرد جویبار با پیچ و تاب خوردن می گذرد the stream winds through the forest آن جویبار با پیچ و تاب خوردن از جنگل می گذرد
بر مبنای یک داستان
1 - دست کج ( دزد ) 2 - انگشتان نوچ - دست نوچ The last person we hired as a cashier turned out to have sticky fingers آخرین نفری که به عنوان صندوقدا ...
شیب کم
شیب صفر بدون شیب
به طور پیوسته افزایش یافتن
شروع کردن دست به کار شدن
با سرعت سرسام آور
خوب گفتن از
جرقه تظاهرات را زدن
صدای جیر جیر صدای ساییده شدن
صدای کلیک کردن
فرد منزوی
نجوای آرام پچ پچ آرام به آرامی در گوشی گفتن به آرامی نجوا کردن به آرامی پچ پچ کردن I heard her whisper softly to him that she was not married. she ...
برف ترد ( تازه )
جاده هموار ( بدون دست انداز )
با افتخار لبخند زدن
لبخند گرم
بو کردن خطر حس کردن بوی خطر we smelt danger and decided not to enter the cityما ما بوی خطر را حس کردیم و تصمیم گرفتیم وارد شهر نشویم
بوی تند
صحبت کوچکی کردن
بعداً در همان روز
مراقب باش حواست جمع باشه مراقب رفتارت باش مراقب باش داری چیکار میکنی Watch your step with Dad. He’s in a terrible mood مراقب رفتارت با بابات باش. ...
بطور متوسط بطور میانگین How much do you spend a week on average به طور متوسط در هفته چقدر هزینه می کنید
تو درد سر You are always in trouble because you don’t listen to anybody تو همیشه تو دردسری چون به حرف هیچکس گوش نمیدی
که اونی که اونایی که
مثل همیشه
قسط
کوپه ( قطار )
این یکی یا اون یکی این یا اون یکی we can go to either restaurant. I don't mind ما می تونیم بریم این یا اون یکی رستوران. برای من اهمیتی نداره both r ...
خیلی آشنا
تلفن عمومی تلفن همگانی
طول کشیدن به مدتِ
دوست داشتن دل خواستن I feel like going to the cinema tonight دوست دارم امشب برم سینما دلم می خواد امشب برم سینما
بازرسی بدنی sometimes you are given a body search and your luggage is searched by a security officer گاهی اوقات شما را بازرسی بدنی می کنند و چمدان ...
دمِ در ( خونه )
بنزین بدون سرب
بنزین سرب دار
چکمه گرم بوت گرم
( گوشی ) تلفن را برداشتن
ثروت/گنج کوچکی به دست آوردن ( کنایه از پول زیادی بدست آوردن )
ترافیک سنگین ترافیک در حال حرکت کند we were stuck in slow - moving traffic for an hour on our way to the airport در مسیرمان به فرودگاه، یک ساعت در ت ...
به شدت آهسته /کند شدن خیلی آهسته/کند شدن بسیار آهسته /کندشدن ( تحت الفظی : به کندی چهار دست و پا رفتن شدن ) after the accident the traffic slowed ...
کارتن خوابی کردن در فضای باز خوابیدن
فرد پوست و استخونی فرد لاغر مردنی
پوست صاف پوست لطیف
پوست زمخت
پوست چرب
( سرسری ) ورق زدن کتاب
پرندگان آواز می خوانند
راه حل ساده
ساده نگه داشتن you should keep slides simple with just a few words or images on each one شما بایستی اسلایدها را ساده نگه دارید و فقط چند کلمه یا تصو ...
ساکت شدن Everyone fell silent when they heard the shocking news همه وقتی که خبر شوکه کننده را شنیدند ساکت شدند
شکستن سکوت سکوت را شکستن No sound broke the silence of the wintry landscape هیچ صدایی سکوت چشم انداز زمستانی را نشکست
چشم ( کسی ) افتادن به چشم ( کسی ) خوردن به
نا رضایتی خود را نشان دادن
مقداری خرید کردن کمی خرید کردن
چاقوی تیز
تفاوت شدید تفاوت فاحش
تضاد شدید
هم نظر بودن
تفکر ما را شکل دادن
در وضعیت خوب
زیر سایه ی ( کسی /چیزی ) بودن ( مورد توجه کمتری قرار گرفتن ) Jim has always been under the shadow of his super - intelligent sister جیم همیشه زیر ...
دید و بازدید
سایه انداختن روی سایه انداختن بر سایه افکندن بر تحت الشعاع قرار دادن My sister's illness cast a shadow over our new year reunion بیماری خواهرم بر دی ...
به شدت مجازات شدن
به شدت محکوم کردن
حل و فصل اختلاف
اختلافات خود را حل کردن
( استقرار یافتن در ) مکان چشمگیر Although the abbey lies in ruin, it is well worth seeing as it stands in a dramatic setting on a steep slope beside ...
مجموعه باورها
تعیین کردن اهداف
زنگ ساعت خود را تنظیم کردن
اتهام جدی
گذراندن دوره محکومیت سپری کردن دوره محکومیت تحمل کردن محکومیت the judge ordered that he should serve a sentence of at least 15 years in prison قاضی ...
( قابلی نداره ) حرفش هم نزن A : Thank you so much for helping B : Not at all. Don’t mention it A : خیلی متشکرم که کمک کردی B : اصلا حرفشم هم نزن
کی میدونه ( چه پیش خواهد آمد )
آخرین بار That was the last I heard of him آن آخرین باری بود که از او خبری شنیدم I last saw him in New York two years ago او را آخرین بار دو سال پ ...
آرامش و سکوت صلح و آرامش I love the peace and quietness of the countryside من عاشق آرامش و سکوت مناطق روستایی هستم
سکوت
خیلی زود بعد از اینکه
حس غرور احساس غرور
حس شوخ طبعی خوبی ( داشتن )
حس بویایی قوی
سر و صدا به پا کردن their love affair coused a sensation رابطه ی عشقی آنها سرو صدا به پا کرد
ارسال کردن درخواست فرستادن درخواست
رگه ای از خود خواهی
پر از خشم مملو از خشم لبریز از خشم
در خواست پناهندگی سیاسی کردن
ارزش دیدن را داشتن
راز موفقیت شما what's the secret of your success راز موفقیت شما چیست
دریای متلاطم دریای پر تلاطم
داغ و سوزان داغ
مدرسه را عوض کردن
صحنه های آغازین ( فیلم )
در مقیاس کوچک
سلیقه ی یکسانی در ( چیزی ) داشتن در ( چیزی ) هم سلیقه بودن Hudson and I share the same taste in music هادسون و من سلیقه ی یکسانی در موسیقی داریم ها ...
قایق رانی رفتن
ساختمان مخروبه ساختمان کلنگی
گزارشی منتشر کردن/چاپ کردن روایتی را منتشر کردن/چاپ کردن
مغایر بودن ( با ) مغایرت داشتن ( با ) the research findings run contrary to popular belief یافته ها تحقیق، مغایر باور عمومی است
قوانین شامل شدن These rules apply to all students, not just new ones این قوانین شامل همه دانش آموزان می شود، نه فقط افراد جدید
قوانین اجازه می دهند
ویران شدن مخروبه شدن
به شدت مورد انتقاد قرار دادن
سطح ناهموار
دریای مواج دریای متلاطم دریای پر تلاطم
از جا کنده شدن سقف ها The strong wind tore off roofs of several houses باد شدید سقف چندین خانه را از جا کند
سر به فلک کشیدن هزینه ها Government spending will rocket this year هزینه های دولت امسال سر به فلک خواهد کشید
نمره قبولی She didn’t get a passing grade from her test او از امتحانش نمره قبولی نگرفت
زبان افغانی
ورق بازی کردن
نقاشی کشیدن با آبرنگ
از خنده ترکیدن قهقهه زدن
جاده ی پر دست انداز
بالا آمدن سطح دریا ( ها )
افزایشِ تعدادِ افزایش در تعدادِ
افزایش چشمگیر
بالا رفتن استاندارد ( های ) زندگی
با شیب تندی بالا رفتن
صدای شلیک گلوله آمدن در آمدن صدای ( شلیک ) گلوله
به کسی زنگ زدن
درست به موقع درست سر وقت
خیلی بیش از حد حساس
قیمت مسخره قیمت چرت That's an absolutely ridiculous price for that sweater قیمت کاملا مسخره ای است برای اون ژاکت
کاملا مسخره
جداً ثروتمند
متحول کردن روش انقلابی در روش ایجاد کردن
گرفتن باز نشستگی پیش از موعد
نتیجه اجتناب ناپذیر
نتیجه غیر مستقیم
رستوران گران قیمت
رستوران گران قیمت
خانواده محترم خانواده قابل احترام
احترام کسب کردن
تحقیقات نشان می دهد
شهرتی کسب کردن اعتباری بدست آوردن
بازپرداخت بدهی
مبهم به یاد آوردن
چهره ی کسی را به یاد آوردن
اگر درست یادم باشه
به وضوح به خاطر آوردن
به شدت مذهبی
یک سی دی منتشر کردن
جو آرام فضای آرام
خویشاوند نزدیک
خویشاوند دور
خویشاوند خونی
پایان دادن به یک رابطه
پیشنهادی را رد کردن/ نپذیرفتن
رد کردن یک ایده نپذیرفتن یک ایده
ادعایی را رد کردن ادعایی را نپذیرفتن
مقررات تصریح می کند the regulations stipulate that all students must register for the course مقررات تصریح می کند که همه دانش آموزان باید در دوره ثبت ...
مقررات ایجاب می کند
مقررات شامل. . . می شود These regulations apply to all students این مقررات شامل همه دانش آموزان می شود
تبعیت کردن از مقررات
رد کردن دعوت
کاهش دادن تاثیر
قویاً توصیه کردن
چند وقت گذشته
مورد تشویق ایستاده قرار گرفتن
نمره دریافت کردن نمره گرفتن her essay received anA - grade انشای او نمره A گرفت
آموزش دیدن
دلیلی برای باور داشتن
خواندن بی اراده
پرتو نور خورشید
بیماری نادر
گونه نادر
تغییر سریع
در تیر رس
سوالاتی را ایجاد کردن The rise in taxes this year has raised questions about the government's fiscal policies افزایش امسال مالیات ها پرسش هایی را در ...
نبرد به شدت ادامه داشت
نبرد به شدت ادامه داشتن
سریع یه ته بندی کردن یه تبندی سریع کردن یه غذای مختصری سریع خورددن
احراز کردن صلاحیت
شهرت پیدا کردن شهرت یافتن
هیاهوی تبلیغات جنجال تبلیغاتی the famous footballer 's divorce was surrounded by a blaze of publicity طلاق فوتبالیست مشهور با جنجال تبلیغاتی زیادی ه ...
از محیط زیست محافظت کردن
تحت پیگرد قرار دادن متجاوز ( به ملک )
نظریه ای ارائه دادن
پیشنهاد کسی را پذیرفتن
ادله انکار ناپذیر ادله غیر قابل انکار
پروژه تحقیقاتی
انجام دادن یک پروژه تحقیقاتی
قانون ممنوع می کند قانون منع می کند
پیشرفت سریع
چسبیدن به یک برنامه پایبند بودن به یک برنامه
خیلی پوزش خواستن به شدت پوزش خواستن خیلی معذرت خواستن خیلی عذر خواهی کردن
اساساً مخالف بودن از اساس مخالف بودن
سود کردن
حرفه ای را پیش گرفتن وارد یک حرفه شدن
اثر سینمایی خیره کننده اثر نمایشی خیره کننده
نتیجه دادن نتیجه حاصل کردن her research has not yet produced any results, but we must wait تحقیقات او هنوز هیچ نتیجه نداده، اما ما باید منتظر بمانیم.
مشکل جهانی
مشکل بروز پیدا می کند
پُر از غرور
شکستن قیمت ها کاهش دادن قیمت ها
قیمت کف کمترین قیمت ممکن
قیمت سوخت ( در پمپ بنرین )
فرصت عالی
طرح آموزشی
رو حسابِ رو حساب اینکه
دلیل ارائه دادن
آماده سازی کردن
پس لرزه شدید پس لرزه قدرتمند
چیزی جز تعریف و تمجید نداشتن
تمرین پنالتی زدن
به قدرت رسیدن قدرت گرفتن
فقر گسترده
فرار از فقر
کسی را از فقر نجات دادن کسی را از فقر بیرون آوردن
ریشه کن کردن فقر
مبارزه با فقر
زیر خط فقر
فقر زدایی کردن
مشکل ساز شدن
آقای محترم و چاق
سر اصل مطلب رفتن به اصل مطلب پرداختن When ever I make a speech I always try to get to the point as quickly as possible هر وقت سخنرانی می کنم، همیشه ...
تراکم ترافیکی ازدحام ترافیکی
دور تر The United States is farther away form Turkey than the Republic of Ireland ایالات متحده از ترکیه دور تراست نسبت به جمهوری ایرلند.
سریع ترین راه
آرامش خاطر فراغ خاطر آسودگی خاطر خیال راحت فراغ بال I won't have any peace of mind until we complete first part of this job تا وقتی که بخش اول این ک ...
مصرف الکل
افراد وسواسی
سرقت ادبی مرتکب شدن مرتکب سرقت ادبی شدن
مکان های دور افتاده
مکان های دور دست
سرودن یک قطعه تصنیف کردن یک قطعه نوشتن یک قطعه
شدت گرفتن باد بیشتر شدن باد If the wind picks up ( blows harder ) , we'll have to rake the yard again اگر باد شدت بگیرد ( سخت تر بوزد ) ، مجبوریم دو ...
بد شانسی آوردن The groom is not allowed to see the bride before the wedding ceremony because it may bring bad luck داماد اجازه ندارد قبل از مراسم عر ...
پیمان صلح معاهده صلح عهدنامه صلح
مردم کم کم آمدن افراد کم کم آمدن
پنالتی زدن Taking a penalty in Football is a daunting task. You’re one on one against the goalkeeper, with a chance to score the winning goal in a t ...
صبر خود را از دست دادن
تحسین کردن با کشیدن دست نوازش یا با چند ضربه آهسته به پشت کسی زدن I was hoping for a promotion but all I got was a pat on the back من امیدوار بودم ک ...
علاقه ی خاص
درد و کوفتگی
به شدت دردناک
از درد به خود پیچیدن He was racked with pain او از درد به خود میپیچید
نور مستقیم خورشید
اجرای عالی اجرای بی نظیر اجرای توپ
شخصیت معاشرتی شخصیت اجتماعی
نتیجه ی پیش بینی نشده
نتیجه غیر منتظره
نتیجه قابل پیش بینی
نتیجه اجتناب ناپذیر
بازگرداندن نظم دوباره برقرار کردن نظم برقرار کردن مجدد نظم
گزینه ی آسان را انتخاب کردن راه آسان را انتخاب کردن
با مخالفت روبرو شدن
اثر معکوس ایجاد کردن
فرصت کل زندگی فرصت استثنایی فرصت بی نظیر
نظری را بیان کردن
نظر سنجیده شده
با وجودِ
منابع آنلاین
رد کردن یک پیشنهاد نپذیرفتن یک پیشنهاد
به دل گرفتن
مناسبت خاص رخداد بی نظیر
مناسبت غم انگیز ایام سوگواری
مناسبت شاد مناسبت فرخنده مناسبت مبارک
سِر شدن
دفتر چه یادداشت ( همراه خود ) نگه داشتن
یادداشت کردن یادداشت برداری کردن یادداشت برداشتن
( سر و ) صدای بیش از حد ( سر و ) صدای بیش از اندازه
جایی که نباید رفت ( مقابل جای رفتنی )
محیط نامساعد ( برای زندگی ) زیست بوم نامساعد
زمان حرکت ( قطار ) زمان پرواز ( هواپیما )
به مراتب. . . تر بسیار. . . تر خیلی. . . تر far more interesting به مراتب جالب تر/بسیار جالب تر/خیلی جالب تر far more beautiful به مراتب زیبا تری/ ...
آخرین اخبار
منطقه مجاور
شهر مجاور
یکه خوردن
سبیل آویزان
پوشیده از برف
کوه های پوشیده از برف
( دیدن صحنه ) با حرکت آهسته
پول ریختن پای ( چیزی )
هدر دادن پول
هدر دادن پول بابت ( چیزی )
گیر بودن پول ( در کاری/جایی ) درگیر بودن پول ( در کاری/جایی ) most of his money was tied up in his business بیشتر پولش گیر تجارتش بود.
لایه ای از مه
لایه ای از مه
شک و تردیدهای جدی نگرانی های جدی
تعداد خیلی کمی تعداد بسیار اندکی
نکته کوچک نکته جزئی
مسئله کوچک مسئله جزئی
جراحات جزئی آسیب های جزئی
خاطره ی دردناک خاطره ی دردآور
محو شدن خاطرات
موضوع سلیقه ای مسئله نظری
رنگ براق
رنگ مات
تلفنی صحبت کردن
فیلم ساختن
کمک کردن ( به موفقیت یا به ثمر رساندن چیزی ) He makes useful contributions in class and has the ability to explain difficult ideas clearly to less ...
تغییرات ایجاد کردن
پیشرفت خوبی کردن پیشرفت مهمی کردن
تاثیر بد گذاشتن تاثیر بد داشتن موجب برداشت بدی شدن
ادعایی کردن ادعایی را مطرح کردن
تنظیم کردن اصلاح کردن
اعصاب خود را از دست دادن
نبرد دیرینه مبارزه دیرینه
به شدت تنها
کوچولوی بیچاره
کوچک و زیبا کوچک و نقلی They have a nice little house in the country آنها یک خانه کوچک و زیبا در روستا دارند
رعد و برق زدن صاعقه زدن/برخورد کردن They were afraid when the lightning strikes nearby آنها ترسیدند وقتی صاعقه نزدیکشان برخورد کرد
خوب شدن حال بهتر شدن حال/روحیه Her mood lightens when she sees her friends وقتی دوستانش را می بیند حالش بهتر میشه.
کاهش دادن درد The medication helped to lessen the pain این دارو به کاهش دادن درد کمک میکند
واحد طول
به بیرون درز کردن اخبار
افشا کردن یک سند
کسی را به این نتیجه رساندن her research leads her to conclude that military action was justified تحقیقاتش او را به این نتیجه می رساند که اقدام نظامی ...
پایبند بودن به قانون حمایت کردن از قانون
احترام گذاشتن به قانون
نقشه بزرگ مقیاس ( که مساحت کوچکی با جزئیات بیشتر دارد )
ترک عادت کردن ترک کردن
مراقب بودن زیر نظر داشتن رصد کردن
مطلع نگه داشتن کسی
قضاوت درست ( ارزیابی درست از شرایط ) قضاوت صحیح
قضاوت کسی را تحت تأثیر قرار دادن
سفر یک شبه سفر شبانه
کوک کردن یک ساز
دچار آسیب دیدگی شدن
افراد مجروح
سر و صدای بی وقفه غرش بی وقفه
سرگرمی حین پرواز ( مانند فیلم و موسیقی وغیره )
این حس را داشتن این تصور را داشتن When I firs met my new boss, I got the impression that he might be a difficult person to work وقتی اولین بار رئیس ...
تصور بدی ایجاد کردن حس بدی ایجاد کردن
کاملا غیر ممکن
به وضوح دلالت کردن
بی تاب شدن بی صبر شدن بی حوصله شدن
بطور لاعلاجی بیمار بیمار رو به موت
با ایده ای هم سو بودن
هم سو بودن
عمیقاً آزرده عمیقاً رنجیده
هتل های هوشمند
این نظر را داشتن که
این دیدگاه را داشتن که
محکم چسبیدن به some economists hold firmly to the belief that a certain level of unemployment is inevitable برخی از اقتصاددانان محکم به این باور چس ...
شیوع پیدا کردن Flu outbreak hits southern Eurppe آنفولانزا اروپای جنوبی شیوع پیدا می کند. ( تحت الفظی: شیوع آنفولانزا به اروپای جنوبی می زند )
سیل آمدن
زلزله آمدن زلزله رخ دادن زلزله لرزاندن
تاریخ باستان
به احتمال خیلی کم به احتمال خیلی ضعیف
خیلی تعریف شده بسیار توصیه شده
بسیار سود آور بسیار پر منفعت بسیار مفید
بسیار با هوش
بسیار احساساتی به شدت احساساتی
به شدت انتقادی بسیار انتقادی
به شدت رقابتی
اندکی تردید کمی تردید
میراث موسیقیایی میراث موسیقی
اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کاری خود
اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کاری خود
اشاره ی آشکار
اشاره های آشکار
جریمه سنگین
حساس به گرما گرمایی
صبحانه جانانه صبحانه دلچسب
از صمیم قلب موافقت کردن قلباً موافق بودن
شنوایی حساس حس شنوایی حساس
سر خط خبرها شدن
قوه تخیل قوی داشتن
وقت کردن انجام کاری وقت داشتن برای انجام کاری I'm sorry, I didn't have time to do my homework متاسفم، وقت نکردم تکالیفم را انجام دهم متاسفم وقت انجا ...
وقت کردن وقت داشتن I'm sorry, I didn't have time to do my homework متاسفم وقت نکردم تکالیفم را انجام دهم.
خوش ترین اوقات زندگی خود را داشتن Lena had the time of her life in Brazil لنا در برزیل خوش ترین اوقات زندگی خودش را داشت.
مزه کردن چشیدن do you think this cheese is bad? it has a strong smell Have a taste, tell me what you think فکر میکنی این پنیر بد هست؟ بوی تندی دا ...
همدردی کردن I have no sympathy for airlines that lose customers من هیچ همدردی نمیکنم با خطوط هوایی که مشتریان خود را از دست می دهند.
ظاهر جذاب ظاهر خیره کننده ظاهر گیرا
زبان تند و تیزی داشتن
استراحت کردن استراحت داشتن Go home and get some rest برو خانه و مقداری استراحت کن After I've had a good rest, I'll tell you everything. بعد از ا ...
داشتن دلیلی برای باور کردن
شک داشتن در موردِ شک داشتن در باره ی
پایان خوشی داشتن
داشتن سابقه کاری در
ملودی فراموش نشدنی
تیجه گیری عجولانه
حکم سنگین
منتقد سر سخت
دعوی حقوقی سخت نبرد حقوقی سخت
زوج خوشبخت they are happily married آنها زوج خوشبختی هستند
چیزی را از همان ابتدا رد کردن / نپذیرفتن چیزی را بلافاصله رد کردن / نپذیرفتن
موی وز
مو خرمایی
بلند تر شدن ( صدا ) the noise grew louder and soon we realised it was a plane approaching صدا بلند تر میشد و زود ما فهمیدیم اون نزدیک شدن یک هواپیم ...
مسن تر شدن
پرورش دادن گیاهان
اوقات خوشی داشتن
غم بزرگ
لذت فراوان لذت زیاد
عشق زیاد عشق فراوان
درکی داشتن از
درک عالی از
درک عالی داشتن از ( چیزی )
پیشرفت خوبی کردن
طلایی ( رنگ ) شدن
با دیدگاهی موافق بودن
( سینه ) خود را خالی کردن
به آرامی پیش رفتن به خوبی و خوشی پیش رفتن
وارد جزئیات ریز شدن وارد ریز ریز جزئیات شدن
تپه نوردی کردن تپه پیمایی کردن
کایت سواری کردن
کوه نوردی کردن کوه نوردی رفتن
ارزان فروختن ارزان فروشی کردن
راه دادن ( هنگام رانندگی ) you must give way to traffic from the left شما باید به ترافیک از سمت چپ راه بدهید.
به کسی قول دادن
از کسی به گرمی استقبال کردن
به کسی دستور دادن
به کسی سرنخ دادن راهنمایی کردن کسی
خنده ای کردن خندیدن ( کوتاه )
مطلقه شدن
نفس عمیق کشیدن ( به دلیل احساسات شدید مانند شوکه شدن، سورپرایز شدن، وحشت زده شدن )
آینده چه در بر دارد
اساسا مخالف بودن
با تمام امکانات مجهز
آشپزخانه با تمام امکانات
بطور کامل قبول کردن
دوست خاص
قانون ممنوع می کند قانون ممنوع کرده
لیز خوردن سر خوردن
دنبال کردن مسیر مسیری را دنبال کردن
حاد شدن مشکلات
شکست تماشایی
از وحشت پر شدن
مبارزه برای زندگی
خلق و خوی آتشین
به تندی انتقاد کردن شدیدا انتقاد کردن
احساس غربت کردن
خانواده تشکیل دادن زن و بچه دار شدن
عامل جزیی
عامل عمده عامل اصلی
اشکها از صورت کسی جاری شدن
بسیار محتمل
ورزش کردن
مثال کامل مثال عالی مثال تمام و کمال
به آسانی در یک امتحان قبول شدن
سر جلسه امتحان نشستن امتحان دادن
ارائه کردن شواهد
جمع کردن شواهد
ارتباطی برقرار کردن ارتباطی یافتن ارتباطی پیدا کردن He attempts to establish a connection between mobile phone use and physical damage to users' b ...
کاملا موافق بودن
پایان تمام و کمال
تاکید کردن روی ( چیز خاصی )
فرد مسن
راه موثر
تغییر ایجاد کردن
اثر معکوس
تحصیلات متفرقه آموزش متفرقه and 20‰ of adults do some sort of further education course during their lives و20 درصد از بزرگسالان در طول زندگی خود نوع ...
شکوفا شدن اقتصاد رونق گرفتن اقتصاد the economy boomed in the 1990s اقتصاد در 1990 رونق گرفت. اقتصاد در 1990 شکوفا شد.
کم کردن درد تسکین دادن درد
خانه رویایی
بهبود چشمگیر
امتحان دادن
گذراندن دوره
مأیوس
تفاوت عمده
به حق شایسته بودن به حق سزاوار بودن به حق مستحق بودن
مزاحمت درست کردن مزاحمت ایجاد کردن ( با در خواست های مکرر )
شغل پر زحمت
عمیقا متأسف
عمیقا نگران
تصمیم خردمندانه
واحد پول
صدای زنگ خطر
کار تراشیدن a baby makes a lot of work for it's parents - but it's worth it یک بچه برای والدینش کلی کار می تراشه اما ارزشش را دارد.
شکایت مداوم
درد مداوم
مقایسه کردن
یه پرده رنگ
صحنه های پایانی ( فیلم )
رساندن مطلب حق مطلب را ادا کردن رساندن پیام do you think I managed to get the message across in my speech فکر میکنی موفق شدم مطلب را در سخنرانی ام ...
اعلام رسمی زمان مرگ فوت شدن/کردن He was pronounced dead at 1:10 او در ساعت 10؛1 فوت شد
انقلابی ایجاد کردن انقلابی رقم زدن
رسما شکایت کردن
رسما اعتراض کردن
ایستادگی کردن در برابر ایستادن در برابر
محاسبه کردن
دل/قلب کسی را به دست آوردن
به سنگ خوردن ( استعاره از به سرانجام نرسیدن ) این استعاره بر مبنای شکسته شدن قایق در برخورد با صخره شکل گرفته
به شکست انجامیدن گفتگوها
کنار رفتن ابرها ( و بیرون آمدن خورشید ) شکاف در ابر ها
کتاب قطور
کتاب نازک
جلوی دید را گرفتن مانع از دیدن شدن unfortunately the trees block the view of the snow covered mountains متاسفانه درختان مانع از دیدن کوههای پوشیده ...
قهوه تلخ
پاداش و مزایای عالی
پیچ را دور زدن دور زدن پیچ
تب بالا
خسته مرده
بی ملاحضه گی
نبرد سرنوشت ساز نبرد تعیین کننده
شانس آوردن
ارائه کردن ترجمه همزمان
گذشته را پشت سر گذاشتن it's time you put the past behind you and started focusing on the future وقتشه گذشته را پشت سر می گذاشتی و شروع میکردی به تمر ...
بدست گرفتن مالکیت ( چیزی ) they try to take possession of the ball آنها تلاش می کنند مالکیت توپ را بدست بگیرن
بر هم زدن تعادل زیست بوم
بد جوری احتیاج داشتن you badly need a haircut تو بد جوری به یه سلمونی احتیاج داری
بازی خارج از خانه ( فوتبال )
ایجاد آگاهی ایجاد کردن آگاهی
بیزاری زیاد تنفر زیاد نفرت زیاد
خیابان درخت کاری شده خیابانی که در طرفین آن درخت وجود داشته باشد
جلب توجه کردن توجهات را جلب کردن
شرکت کردن در جلسات سر کلاس ( دانشگاه ) حضور داشتن you must attend all the lectures to complete the course شما باید در همه جلسات برای تکمیل دوره شرکت ...
فرض کردن
بحث داغ
سر قرار ( ملاقات ) خود ماندن
مقبره باستانی
مقدار خیلی کمی مقدار ناچیزی I only put minute amount of chilli in the soup but it was still too hot for some people من فقط مقدار کمی فلفل ( chilli ) ...
مکان دیدنی
توافق جامع
تغییری جزئی ایجاد کردن
ذکر کردن منابع خود
بهره بردن از
دسترسی سریع
رویکرد اتخاذ کردن
موضع اتخاذ کردن
کاملاً وحشت زده کاملا شوکه
کاملا پوچ
ساختمان کلنگی
رئیس فدراسیون the President of the National Badminton Federation رئیس فدراسیون ( تیم ) ملی بدمینتون
به شدت انتقادی
نگاه حاکی از نارضایتی
تشویق بلند
بسیار شایسته کاملا مستحق
از دست دادن مشتری
تهاجم زمینی
بالاترین احترام بالاترین احترامات
بیشترین احترام
چهره سیاسی
انتخاب سخت
بیشتر ترجیح دادن
تصمیم معقول
درجه ای از عدم اطمینان درجه ای از عدم قطعیت
توافق جمعی توافق به اتفاق آرا توافق نظر
به تاخیر انداختن تصمیم گیری
باور همگانی باور متداول باور رایج
اختلافاتی وجود داشتن
بیش از حد حساس
فرد عاقل
آزرده خاطر پریشان حال
عضو کوچک
تاثیر عمده ای داشتن
دلیل مستقیم دلیل عمده دلیل اصلی
گرفتن نمره نمره گرفتن gaining good marks in the end of year exam گرفتن نمرات خوب در امتحانات آخر سال
جرأت از دست دادن
شروع دل گرم کننده شروع امیدوار کننده
شروع دلسرد کننده شروع نا امید کننده
شروع زود هنگام
شروع دیر هنگام
کلید زدن آغاز پایان ( چیزی )
( چند قدمی را ) بالا پایین کردن /رفتن
گام های بسیار بلند ( ی ) برداشتن
گام های بسیار بلند
قدم های متزلزل گام های لرزان
با سر رفتن با کله رفتن عجله کردن
دایرةالمعارف زتده دایرةالمعارف متحرک
بدون هدف گشت زدن
قدم زنی تفریحی تفریح کنان قدم زدن
میانبر زدن
امید است
نادیده گرفتن واقعیت
بوی اشتها آور
بوی اشتها آور
بوی تازگی
طعم اکتسابی ( طعمی که به مرور زمان از آن خوشمان می آید )
بوی گند غیر قابل تحمل
دود غلیظ
این یک ضرورت است
عطر خاص عطر مخصوص بوی خوش مخصوص the distinctive aroma of the local dishes and the smell of fresh coffee wafting across the square from the small ca ...
رنگهای چرک تاب رنگهای ملایم رنگ مغلوب
نام کسی را لکه دار کردن
بی رمق
نور بی رمق تابش بی رمق the fain glow of dawn was viable on the horizon نور بی رمق سپیده دم در افق قابل رویت بود.
نقطه نورانی
رنگ رفتن
صحبت کوچولو
افراد لاغر
افراد چاق
مکان دور افتاده
جای دور جای پرت she is always traveling to far - off places او همیشه در حال مسافرت به جاهای دور است.
کاملا دور
در فاصله چند قدمی
صدای مهیب
صدای ماشین
صدای خراشیدن
صدای خش خش
صدای ترق تروق
صدای تالاپ ( خفیف )
( صدای ) چک چک باران
صدای ( شر شر ) جریان آب
باد زوزه میکشید
سکوت ترسناک سکوت وحشتناک
آینده ی بسیار خوبی در پیش داشتن
از بین رفتن محصولات کشاورزی ضایع شدن محصولات کشاورزی
آلودگی دریا
وضعیت وحشتناک
شکاف در حال گسترش شکاف رو به افزایش شکاف گسترده
مناطق محروم
صدمه جبران ناپذیر
خرابی محصولات کشاورزی از بین رفتن محصولات کشاورزی
منابع آبزی ذخایر آبزی
منطقه نا آرام
جنگ ناخواسته
نیروهای مسلح
آتش بس اعلام کردن
سلطان مواد مخدر
آتش گشودن
کار آسان کار راحت
صلح به ارمغان آوردن
پول ریختن پای چیزی
پول صرف کردن بابت ( چیزی ) she spends a lot of money on traveling او یه عالمه پول بابت مسافرت ( کردن ) صرف می کند.
برگزار کردن گفتگوها the government hold talks with all interested parties to try to end the strike. حکومت گفتگوهایی باتمام گروه های ذینفع جهت پایا ...
شغل رده بالا
گزارش تفصیلی گزارش همراه با جزییات
مقابله با جرم
اقدامات تروریستی
قانونی عمل کردن در چهارچوب قانون عمل کردن
دلیل متقاعد کننده آوردن دلیل قانع کننده ای آوردن
فیزیکدانان
پیش کشیدن ( بحث )
پرداختن به مسئله ( بطور مختصر ) اشاره کردن به مسئله
چهره پیشتاز چهره سرشناس
کمک چشمگیر
رفتن تو یه کاری رفتن تو یه کسب کاری
فرصت محدود فرصت کم بازه زمانی محدود/کوتاه
دانا آگاه فرزانه مطلع با دانش
تهدید حیاتی تهدید جانی
تیم مقابل
پیشی گرفتن ( در مسابقه )
رکورد دار جهانی
ثبت کردن رکورد جدید جهانی
شکستن رکورد جهانی
هدف غایی
موضع شفاف موضع روشن
باران شدید
مثل اینکه به نظر میرسه
آفتاب گرفتن
موسیقی شاد
قدرت حاکم
رو آمدن بهبود پیدا کردن
تبعیت کردن
به چیزی عادت داشتن/کردن
هم دست
( سر ماجرایی ) نقش بازی کردن
محدوده ی نرخها
گاز دادن ( اتومبیل در حالت خلاص )
آج لاستیک
آج لاستیک
سر راه به کسی سر زدن
شوراندن کسی علیه کسی دیگر she is turning people against the boss اون داره افراد را علیه رییس می شوراند.
شوراندن کسی علیه کسی دیگر
افکار منفی
احساس بد داشتن
دری وری گفتن
بی چاک و دهن
سر ( یه صحبتی را ) باز کردن
یه صندلی بردار بیار
موشک انداز ( دستی )
کشش بازار
باختن به باخت دادن به he lost out to his brother in the finals of tennis tournament او در فینال تورنومنت تنیس به برادرش باخت.
روز بازدید عموم
تعظیم کردن به سر تسلیم/ تعظیم فرود آوردن به
از دستور خارج کردن از دستور کار خارج کردن از گزینه ها خارج کردن
بی نصیب گذاشتن who feels life is passing them by چه کسی احساس میکنه زندگی آنها را بی نصیب گذاشته
بالای منبر رفتن پر گویی کردن روضه خواندن
گیر دادن به کسی برای چیزی the director gave him a ticking off for arriving late at the meeting مدیر به او برای دیر رسیدن گیر داد the boss gave the ...
قبض آب
دنبال کاهای کسی دویدن کارای زیادی برای کسی انجام دادن
بر طرف شدن
گروه جدایی طلب
نگینی خرد کردن
به هر قیمتی شده
اقدامات ممکن
داروی لاغری
لاغری
رفتن و ایستادن رسیدن و ایستادن could you just draw up in front of the garage, and I'll put the boxes in the boot میتونی فقط بری وایستی جلوی گاراژ و ...
حرارت کم شعله کم we'll have to keep the sauce on a very low heat ما باید سس را روی حرارت /شعله خیلی کم قرار دهیم
رقابت حذفی
لاغر ماندن
keep sth from sb چیزی را از کسی مخفی /پنهان کردن you are keeping something from me. aren't you
با کسی رو هم ریختن we were all very shocked when Emily left her husband and ran up with her boss ما همگی شوکه شدیم وقتی Emily شوهرش را ترک کرد و با ...
تن در دادن تن دادن
مشکلات خانوادگی
مشکل کوچک
به تدریج رو به افول رفتن
کم گذاشتن برای در ( چیزی ) کوتاهی کردن زدن از ( چیزی ) we mustn't skimp on the food and drink for the party. we don't want our friends to think we ...
پیش افتادن جلو افتادن سر آمد شدن سر شدن
جسته گریخته خواندن ( کتاب ) I haven't read the book in detail. I just dipped into it من کتاب را با جزییات نخوانده ام. من فقط آن را جسته گریخته خوان ...
بچه درس خوان
خواستار شدن خواهان شدن طلبیدن
بالا خواه کسی درآمدن بالای کسی در آمدن
نهفته بودن در نهفته است در it's about time you realised that the secret of success lies in taking positive action وقتشه میفهمیدی که رمز موفقیت در ا ...
مثل قارچ سبز شدن ناگهان ظاهر شدن
مشکلات کوچک مشکلات ناچیز
برگه امتحانی
برق گرفتگی
تجربه وحشتناک تجربه دردناک
چراغ نفتی چراغ گردسوز
درب را روی خود بستن در ب را روی خو قفل کردن
تو جعبه خودش گذاشتن تو کیف خودش گذاشتن تو کیسه خودش گذاشتن
بچسب بهش ( ولش نکن )
محکم این ور إون ور زدن/خوردن محکم این طرف اون طرف زدن / خوردن my suitcase got a bit bashed about on the plane چمدان من کمی در هواپیما محکم این ور او ...
بیکار دراز کشیدن
بلند شدن از زمین
از سر ( کسی ) انداختن از سر ( کسی ) بیرون کردن I think I've managed to turn him off the idea of building a model railway track in the back garden فکر ...
جیم شدن جیم زدن
( چیزها ) سر جای خود قرار گرفتن
کاملا آشفته در هرج و مرج کامل
کنترل را به دست گرفتن
چالش بزرگ
کار بزرگ کار دشوار وظیفه دشوار
شهرت فوق العاده شهرت زیاد
حریف قدرتمند حریف سخت
جزئیات فراوان
خلاصه جامع
جنس اصل کالای اورجینال
کلید آپارتمان
میانگین دما
قیمت پایه قیمت ثابت
مجموعه لغات
داده ورزی
برگر گیاهی همبرگر گیاهی
تکنولوژی هراس ( کسی که از بکارگیری یا ارتباط با نوعی تکنولوژی میترسد مثل کسی که از کار با کامپیوتر یا کسی که در استفاده از پله برقی هراس دارد )
یک چرخ یک چرخه ( وسیله ای دارای زین و رکاب و فقط یک چرخ که برای حرکات نمایشی استفاده میشود. )
مربوط به سن و سال
مربوط به استرس
سرشار از کلسیم غنی از کلسیم
غنی از فیبر
بدون افزودنی
بی استرس بدون استرس
رأی نه رأی منفی ( بصورت جمع no votes ) آرای مخالف
رأی آری ( بصورت جمع yes votes ) آرای موافق
سوال اساسی
VAT : value - added tax مالیات بر ارزش افزوده
کسی را سرکار گذاشتن اسگل کردن کسی کسی را خر کردن دست انداختن کسی
حرافی کردن حرفای الکی زدن
یا حرفهایی از این قبیل یا حرفهایی از این دست
چیزی از این قبیل چیزی از این دست
یه چیزی دور و برِ یه چیزی حول و حوشِ
محل سخنرانی تالار سخنرانی اتاق سخنرانی
از جمله خودم
شنیدم ناراحت شدی از چیزی
قصد اهانت ندارم
به زیباترین شکل ممکن
بارها چندین بار چندین دفعه چند دفغه
با کسی تنها شدن
همانطور که همه چیز مشخص است
کارها را مرتب کردن
یه چیز دیگه اینکه دوما /ثانیا بعلاوه ( اینکه )
به دلیل چیزی
شیوه غیر رسمی
عنوان فصل
اشاره مختصری کردن
از حد نرمال خارج شدن
اختلاف مذهبی
هم سو با
بخش عمده
تاثیر منفی
موافق با موافق بودن با توافق نظر داشتن با
swear words کلمات رکیک
بهانه کامل
کمیته تحقیق
بهانه ضعیف
دلیل و مدرک محکم ( دال بر عدم حضور در صحنه جرم ) the police questioned her about the murder, but she had a cast - iron alibi ; she had spent the who ...
کافیه کافی
اینو دیگه نداشتیم این دیگه قابل قبول نیست look, this is just not on. you promised to be here by two o'clock and it's almost three اینو دیگه نداشتیم ...
رقم پیش بینی شده
گزینه ای نداشتن
این احتمال هست احتمالش هست
اتفاق هست دیگه می افته. اتفاقِ می افته.
چه زوری داره چقد زور داره
مفهوم مبهم مفهوم غامض
مفهوم مشکل ساز
وضعیت مشکل ساز شرایط مشکل ساز
رابطه مشکل ساز
قدم بسیار بزرگ
گام اصلی قدم اصلی
گام رو به عقب
قدم بزرگ گام بزرگ
عطر ماندگار عطر با ماندگاری بالا
جر و بحث طولانی
بحث های طولانی
مذاکرات طولانی
فشار بی امان فشار غیر قابل تحمل
اتهامات دائمی
شایعات بی وقفه
مشکلات دائمی
سرفه های مداوم
لذت زودگذر
احساس گذرا
اثر ناپایدار اثر گذرا
تاخیر طولانی
مذاکرات طولانی
بحثهای طولانی
تحقیقات طولانی
روند طولانی
لحظه کوتاه
دیدار کوتاه بازدید کوتاه
نگاه گذرا
در یک ثانیه ( sec کوتاه شده ی second است )
در یک لحظه ( mo کوتاه شده moment است )
زمان کافی
ذخایر نفت و گاز
طراحی کاربر پسند
جریان خون
بیماری گوارشی
مته الماسه مته دیوار
سر پیچ گوشتی
چسب چوب
قلمستان
کنتور برق
زخم و زیلی جراحت و کبودی
حمله حاد ( بیماری )
طرح های بیمه
شرایط حاد
وفور ارزانی
متمایز از بقیه
بی رقیب
از رکود ( اقتصادی ) خارج شدن بیرون آمدن از رکود
وارد رکود ( اقتصادی ) شدن به رکود رفتن
اقتصاد بیمار
ارز واحد
نشانه های دلگرم کننده
شهادت دروغ دادن
تایید کردن حکم
حکم را لغو کردن
تخریب محیط زیست
اهداف کلیدی
سازمانهای دولتی
نیازهای انسان
دارایی های مادی
برابری درآمد
لوح سنگی
سیاست مرجوع کردن ( کالا )
ارسال فوری
ایجاد یک حساب کاربری درست کردن حساب کاربری
کارنامه ( حرفه ای، شغلی )
تحت الفظی : بدبین ها ( افراد ) بدبین
معنی تحت الفظی : جوانه ی سبز استعاره از اولین نشانه های رشد یا بهبود
جو بی اعتمادی
دنبال چیز غیر معمولی گشتن
فرار کردن از شلوغی
منطقه حمل با جرثیل ( یدک کش )
نمره ی منفی
رانندگی کردن تحت تاثیر مواد مخدر رانندگی در حالت نعشه گی
از کرده ی خود در عذاب بودن
محصول زمان خود
جلو تر از زمان خود
طرز لباس پوشیدن
دختر بچه دختر کوچولو
دوست راستین
چوب حراج خوردن
برنامه زمانی فشرده
نیروی جدید
کاری کردن یه کاری کردن the children are very quiet. I wonder what they're getting up to بچه ها خیلی ساکت هستند. نمیدونم دارن چه کار میکنند. what h ...
باران ( های ) پراکنده
زیادی سخت گرفتن زیادی سخت کردن
همه اینها درست همه اینها ( که گفتی ) درست
وسیله نقلیه
اون موقع ها
قبل از آن
سرعت ثابت
گوله رد شدن گوله گذشتن
ثروت بعد از مرگ
لباسهای تیره
ممکنه که ممکن است که it is probabale that the next government will chang the tax laws ممکن است که دولت بعدی قوانین مالیات را تغییر دهد.
معلوم نیست که بعید است که
بواسطه فقدان به دلیل کمبود she could not concentrate through lack of sleep او به دلیل کمبود خواب نمی توانست تمرکز کند.
جایگزینی نداشتن جز اینکه
چاره ای نداشتن جز اینکه
از فاصله ی دور از دور I saw you in the distance yesterday من شما را از دور دیدم دیروز
تا اون زمان تا اون وقت تا اون وقت که تا اون وقتی که تا قبل این که تا قبل از اینکه
عصر کامپیوتر
عصر حجر
دوران سنگی
عصر یخبندان
تو یه گوشه گیر افتادن
بد گمانی داشتن در مورد چیزی I have my doubts about this plan من بد گمانی های خودم را درباره این طرح دارم.
له یا علیه موافق یا مخالف
به نظر من به عقل من
روند پیری
رشته کوه
به نظرم می رسد
این هفته ای که گذشت نه هفته قبل این هفته ای که گذشت نه هفته ی قبل از اون
She's well awawre of the problem او به خوبی از مشکل آگاه است.
تحت بازداشت
( آب، آب معدنی ) بدون گاز یا گازدار؟
شرمنده باعث شرمندگیه
( لباس ) تیپ خاص زدن
راه خود را رفتن
در حال فروپاشی بودن زهوارش داره در میره
در دام چیزی افتادن
سخت گرفتن کار
سخت چونه زدن
به دوران سخت ( بی پولی ) افتادن
سخت و خسته کننده I am finding it really really hard going فهمیدم اون واقعا سخت و خسته کننده است.
هوش از سر کسی بردن
در نیمه شب تو نصف شب
سرنوشتی بدتر از مرگ بدترین چیزی که میتونه اتفاق بیفته
جون به لب شدن
از ترس چیزی جون کسی در آمدن
جون و تن خود را به خطر انداختن تن و جون خود را به خطر انداختن
زندگی همراه با بخت واقبال داشتن
تباه کردن زندگی کسی
ضربه زدن به قلب ( چیزی ) it aims to strike at the heart of freedom and democracy هدف آن ضربه زدن به قلب آزادی و دموکراسی است.
توانایی شمردن با انگشتان یک دست ( کنایه از تعداد خیلی کم )
تحت سرپرستی کسی نبودن
برای کسی بلند دست زدن. برای کسی کف بلند زدن.
حدس زدن نداره - معلومه - مشخصه
خوشگل نبودن زیبا نبودن
بدون زحمت بدون ناراحتی
او همیشه همین طوری است. اون همین جوری است.
لنگ یک قرون دو زار نبودن ( کنایه از پولدار بودن ) bob در این عبارت به معنی سکه یک شلینگی است. let's ask Mr Ross for a donation to the club. He's ...
A: Did you enjoy the party last night? B: Not half! A:دیشب از مهمونی لذت بردی؟ B: نه یه کم /نه یه ذره /نه نصفه نیمه ( خیلی )
اگه یه شانس نصفه نیه دست بده
نقشه راه راه کار
our competitors won an award this week. we're really going to have to raise our game رقبای ما این هفته جایزه گرفتند. ما واقعا باید سخت تر کار کنیم. ...
well, I think anyone who mugs someone should go to prison, full stop. خوب، من فکر میکنم کسی که یه نفر را خِفت میکنه بایستی بره زندان، نقطه تمام.
فقط با یه مبلغ ناچیز
کولاک کردن
دو تا بدشانسی در یک زمان دو تا بد شانسی پشت بند هم
سکه یه پول شدن ضایع شدن خیط شدن
دست برتر داشتن دست برتر بودن موقعیت برتر داشتن
رو فرم بودن
ساز مخالف تحت الفظی:نُت ناموزون
تنها صدا تنها the only person with a specific opinion
یک صدا بودن ( در برابر عموم مردم ) ی
یک صدا بودن
ولم کن بابا
منصفانه است ( قبول )
قضیه پیچیده تر شد
یکی هست فرقش چیه
فقط همینو کم داشتیم
خوب شد خلاص شدیم خوب شد راحت شدیم
سوتی دادن
تلاش برای رسیدن به بالا بالاها
تن به کار دادن
زمینه سازی کردن
حرکت هوشمندانه حرکت عاقلانه
یک دنیا تفاوت تفاوت خیلی زیاد
غیر قابل تصور ترین رویاها
درگیریهای خونین رویارویی های خونین
گفتگوهای طولانی
تحت الفظی؛ اگر و این یه اگر بزرگه اگر، شایدم نشد
بها ندادن بها ندادن به چیزی
هوش از سر کسی رفتن / بردن
روز گند
رای افراد مسن تر
تقلب در انتخابات دستکاری انتخابات
برنده شدن با اختلاف بسیار زیاد
دشمن شماره یک جامعه
ارزان و خوب
با صرفه جو یی زندگی کردن
گوشمالی
ید طولا ی قانون دست بلند قانون دست توانمند قانون چنگال قانون کنایه از پلیس
جنگ اراده ها
( فرانسه ) بهترین
بند آمدن زبان قاصر بودن زبان از بیان
دستاتو آلوده نکن
امیدهای زیادی داشتن
مبارزه نفس گیر
کار نفس گیر
کار تیمی
حرکت هوشمندانه حرکت نبوغ آمیز
شهریه های نجومی
تعداد معدود
غلبه بر موانع
رسیدگی کردن به مشکل
چیزی زیر لب زمزمه کردن زیر لب چیزی گفتن
فضای کافی
کمک مهم وچشمگیری کردن کمک بزرگی کردن
گذشته ی نه چندان دور
آینده نه چندان دور
چهره ی بی احساس
ظاهر خشن ظاهر عبوس
شرایط تخفیف دهنده مجازات
امداد رسانی کردن
متوقف نشدن
بیعانه دادن
مجوز دادن
زنجیره وقایع
حال و هوای جشنواره حال و هوای جشن
دیدن عکس العمل ( کسی یا چیزی )
جا گرفتن برای نشستن جارفتن it's very crowded in this cafe. you grab a seat and i'll get our drink این کافه خیلی شلوغه تو برو جا بگیر من نوشیدنی های ...
going by the weather forecast, there'll be snow tomorrow طبق پیش بینی هواشناسی فردا برف می بارد.
ریزه خواری کردن - ناخونک زدن
گاز دادن ( وقتی خودرو در حالت خلاص است )
اشک تو چشم جمع شدن؛ I could see her eyes misting over. می تونستم ببینم داره اشک تو چشماش جمع میشه.
چپیدن
دزدکی بیرون رفتن
در مخمصه افتادن
کوچک تر کردن ( اندازه )
the TV series about his pottery pushed up the value of her work سریال تلویزیونی درباره سفالگری او ارزش کار او را بالا برد بالا بردن بردن بالا
قرار داشتن در بینِ قرار گرفتن در بینِ
تقسیم بندی کردن به گروه های کوچکتر
سوا کردن جدا کردن
کاربرد دوم داشتن کاربرد دیگر داشتن
علیه ( کسی ) در آمدن علیه ( کسی ) شدن
ریشه داشتن در
حال و هوا عوض کردن حال و هوا عوض شدن
پدر در آوردن!!
تو قوطی کردن
وِلو بودن - افتاده بودن there were books lying around everywhere in the room کتابها همه جای اتاق وِلو بودند.
تلاش برای به درد سر انداختن کسی چوب لای چرخ کسی انداختن
A : I am tired B : well, if you will go to bed so late, I'm not surprised. A : من خسته ام. B : خوب، وقتی اینقدر دیر میری به رخت خواب تعجبی نمیکنم.
زیر بار رفتن
کلک کاری را کندن
سوا کردن
تو گوش ( کسی ) فرو کردن
تو گوش کسی فرو کردن
به توفیق دست پیدا کردن
اگر بدترین حالت تو بدترین شرایط پیش بیاد
بالا سر کسی وایستادن بالا سر کسی ایستادن
نگاه ها را به سمت خود جلب کردن
اعصاب خردی راه - اعصاب خردی ترافیک؛
معنی تحت الفظی : یه تبر برای تیز کردن داشتن معنی معادل : غرض داشتن
پرس و جو کردن
در گرما گرم اون لحظات ( که فرد بدون فکر است چون عصبانی یا هیجان زده ست )
همه جا را گشتن تا پیدا کردن
( برای انجام کاری ) تا ته دنیا رفتن
همون جا همون زمان - همون جا بعدش - همون جا بعد