play along


ملحق شدن (به)، همکاری کردن (با)

جمله های نمونه

1. I agreed to play along with her.
[ترجمه Enci] من موافقت کردم که باهاش همکاری کنم
|
[ترجمه گوگل]من قبول کردم که با او بازی کنم
[ترجمه ترگمان]موافقت کردم باه اش بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My mother has learnt to play along with the bizarre conversations begun by father.
[ترجمه اوس‌موسی] مادرم یاد گرفته بود که با صحبت های عجیب و غریبی که پدرم شروع می کرد، ( در ظاهر ) همراهی کند.
|
[ترجمه گوگل]مادرم یاد گرفته است با صحبت های عجیب و غریبی که پدر شروع کرده بازی کند
[ترجمه ترگمان]مادرم یاد گرفته که با صحبت های عجیب و غریبی که پدرش شروع کرده بود بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I decided to play along with her idea.
[ترجمه اوس‌موسی] تصمیم گرفتم با ایده ی او همراهی کنم.
|
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم با ایده او بازی کنم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم با این ایده بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was in charge, so I had to play along with his ideas.
[ترجمه پگاه] او مسئول بود بنابر ین مجبور بودم ایده هایش را بپذیرم و اجرا کنم
|
[ترجمه گوگل]او مسئول بود، بنابراین من باید با ایده های او بازی می کردم
[ترجمه ترگمان]او مسئول بود، بنابراین مجبور شدم با افکارش بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She felt she had to play along or risk losing her job.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که باید در کنار هم بازی کند وگرنه در خطر از دست دادن شغلش است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که باید بازی کند یا به خطر بیفتد که کارش را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I am glad you've decided to play along.
[ترجمه پگاه] خوشحالم که تصمیم گرفتی به ما بپیوندی
|
[ترجمه گوگل]خوشحالم که تصمیم گرفتی با هم بازی کنی
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که تصمیم گرفتی بازی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was in charge, so I had to play along with her odd ideas.
[ترجمه گوگل]او مسئول بود، بنابراین من مجبور شدم با ایده های عجیب او بازی کنم
[ترجمه ترگمان]او مسئول بود، بنابراین مجبور شدم با ایده های عجیب او بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We'll play along with his suggestion, although it's not exactly what we wanted.
[ترجمه گوگل]ما با پیشنهاد او بازی خواهیم کرد، اگرچه دقیقاً آن چیزی نیست که می‌خواستیم
[ترجمه ترگمان]ما با پیشنهاد او بازی می کنیم، هرچند این دقیقا چیزی نیست که ما می خواستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dustin, realising the error, decided to play along.
[ترجمه گوگل]داستین که متوجه خطا شده بود، تصمیم گرفت با هم بازی کند
[ترجمه ترگمان]داستین، که این اشتباه را درک می کند، تصمیم گرفت با آن بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Had he really thought that I would play along?
[ترجمه پگاه] آیا واقعا فکرد کرده بود من با اونا همکاری میکنم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا او واقعاً فکر می کرد که من با هم بازی خواهم کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا فکر کرده بود که من با او بازی می کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some of these programs play along with the musician to make practice easier and more entertaining.
[ترجمه گوگل]برخی از این برنامه ها همراه با نوازنده پخش می شود تا تمرین را آسان تر و سرگرم کننده تر کند
[ترجمه ترگمان]بعضی از این برنامه ها همراه با موسیقی دان بازی می کنند تا تمرین را آسان تر و جالب تر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shultz refused to play along, saying that Peres should convince his own prime minister.
[ترجمه گوگل]شولتز از بازی کردن خودداری کرد و گفت که پرز باید نخست وزیر خود را متقاعد کند
[ترجمه ترگمان]شولتز از بازی کردن خودداری کرد و گفت که پرز باید نخست وزیر خود را قانع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Of course, I play along.
[ترجمه گوگل]البته با هم بازی می کنم
[ترجمه ترگمان] البته که باهاشون بازی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You can play along the lines of what the coach told you.
[ترجمه گوگل]شما می توانید مطابق با آنچه مربی به شما گفته بازی کنید
[ترجمه ترگمان]تو می تونی با چیزایی که مربی بهت گفته بازی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The kids play along the bank, clambering over a tree that spans the water.
[ترجمه گوگل]بچه‌ها در کنار ساحل بازی می‌کنند و از درختی که روی آب قرار دارد بالا می‌روند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در کنار ساحل بازی می کنند و از روی درختی که آب را در بر می گیرد می گذرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

to do what someone asks you to do, for a limited period of time
برای مدت زمان محدودی، انجام دادن کاری که کسی از شما می خواهد.
راه آمدن با کسی.
I know you don't like Jack's idea, but just play along with him for a while.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/play-along
به ساز کسی رقصیدن
نقش بازی کردن، ظاهرا قبول کردن
she felt that she had to play along or risk losing her job.
او حس کرد که یا بایددر ظاهر ( به پیشنهادی ) قبول کند ویا اینکه خطر از دست دادن کارش را بپذیرد.
موافقت کردند با کاری علی رغم بی میلی . . . i know you don't like Ali , but you play play along. with him for a short while . . . . می دونم که از علی خوشت نمی اد اما شده یک مدت کم باهاش همراه باش .
صداشو درنیاوردن😊
راه امدن با کسی ، موافقت کردن
وانمود کردن، تظاهر کردن برای شاد کردن کسی یا بدست آوردن اطلاعات بیشتر
My mom has learnt to play along with her dad's wierd talking
تظاهر به موافقت کردن

بپرس