deed

/ˈdiːd//diːd/

معنی: عمل، فعل، کار، سند، کردار، باقباله واگذار کردن
معانی دیگر: کرده، کنش، بیاوار، (حقوق) سند مالکیت، چکنامه، قباله (ملک)، (ملک را با صدور قباله) انتقال دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act, exploit, or accomplishment.
مترادف: act
مشابه: accomplishment, achievement, action, activity, attainment, commission, effort, exploit, feat, work

- She thought she was doing a good deed by giving him money.
[ترجمه گوگل] او فکر می کرد با دادن پول به او کار خوبی انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] فکر می کرد که با دادن پول، کار خوبی انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The book is a fantasy about medieval knights and their heroic deeds.
[ترجمه گوگل] این کتاب داستانی فانتزی درباره شوالیه های قرون وسطی و اعمال قهرمانانه آنهاست
[ترجمه ترگمان] این کتاب تخیلی درباره پهلوانان قرون وسطی و کاره ای قهرمانانه آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Committing this crime was the deed that he would regret for the rest of his life.
[ترجمه محمد ] ارتکاب این جنایت سندی بود که او را برای بقیه عمرش پشیمان خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل] ارتکاب این جنایت کاری بود که تا آخر عمر از آن پشیمان بود
[ترجمه ترگمان] اقدام به این جنایت کاری بود که او برای بقیه عمرش پشیمان می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (often pl.) one's actions in general, esp. as opposed to words.
مشابه: actions

- His deeds tell us more about his character than his words.
[ترجمه گوگل] کردار او بیشتر از گفتارش درباره شخصیت او به ما می گوید
[ترجمه ترگمان] کاره ای او درباره شخصیت او بیشتر از کلمات او به ما می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is by your deeds that you will be judged.
[ترجمه zeinab] این به خاطر کارهای تو است که قضاوت خواهی شد .
|
[ترجمه گوگل] با اعمالتان است که قضاوت خواهید شد
[ترجمه ترگمان] تقصیر تو است که قضاوت خواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a legal document that records an agreement or transaction, esp. concerning the ownership of property.
مشابه: contract, document, instrument, title

- When we finished paying off the mortgage on the house, the bank sent us the deed to the property.
[ترجمه گوگل] وقتی پرداخت وام مسکن خانه تمام شد، بانک سند ملک را برای ما فرستاد
[ترجمه ترگمان] وقتی که ما پول رهن خانه را تمام کردیم، بانک سند را برای ما فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deeds, deeding, deeded
• : تعریف: to transfer (property) by a deed.
مترادف: transfer

- I deeded them my house.
[ترجمه محمد] من آنها را به خانه منتقل کردم
|
[ترجمه قلی] به آن ها خانه ام را منتقل کردم.
|
[ترجمه علیرضا حلوائی] خانه ام را به نام آنها سند زدم
|
[ترجمه علیرضا حلوائی] سند خانه ام را برایشان بنام کردم
|
[ترجمه گوگل] من به آنها خانه ام را سند زدم
[ترجمه ترگمان] خونه ام رو بهشون دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. deed of transfer
سند انتقال

2. deed box
صندوق آهنین (که اسناد و مدارک گرانبها را در آن نگه می دارند)

3. deed poll
(انگلیس - اسم خود را) قانونا عوض کردن

4. a deed nobly done
عملی که با شرافتمندی انجام شده

5. a deed that carries many responsibilities
عملی که مسئولیت های متعددی به همراه دارد.

6. his deed spattered his family with ignominy
عمل او حیثیت خانواده اش را لکه دار کرد.

7. the deed was signed and stamped
قباله امضا و مهر شده بود.

8. this deed will redound to your honor
این عمل شرف و آبروی تو را فزونی خواهد بخشید.

9. a deed of gift
هبه نامه

10. in deed
واقعا،عملا،براستی

11. a done deed
عمل انجام شده

12. a hateful deed
عمل ناپسندیده

13. a humanitarian deed
عملی نوع دوستانه

14. a valid deed
قباله ی معتبر

15. when the deed is signed and sealed, the house will be legally yours
هنگامی که قباله امضا و مهر شود خانه قانونا متعلق به شما خواهد بود.

16. the primacy of deed over word
برتر بودن عمل از حرف

17. to acknowledge a deed
اعتبار سندی را تایید کردن

18. to void a deed
قباله را از اعتبار قانونی انداختن

19. do your good deed for the day
کار نیک کردن،عمل خیر (روزانه را) انجام دادن

20. the consequence of this deed was the evocation of protests from several states
نتیجه این عمل برانگیختن اعتراض از سوی چندین ایالت بود.

21. the outcome of that deed was still in suspense
پیامد آن عمل هنوز نامعلوم بود.

22. he changed his name by deed poll
او نام خود را رسما و قانونا عوض کرد.

23. the evil consequences of his deed
پیامدهای شوم عمل او

24. let us not dissect the motives of anyone who does a good deed
بیایید انگیزه های هرکسی را که کار خوبی می کند مورد تجزیه و تحلیل قرار ندهیم.

25. The smallest deed is better than the greatest intention.
[ترجمه گوگل]کوچکترین کار بهتر از بزرگترین نیت است
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین عمل بهتر از بهترین نیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Huang Jiguang's gallant deed is known by all men.
[ترجمه گوگل]کار شجاعانه هوانگ جیگوانگ توسط همه مردان شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]کاره ای شجاعانه Huang با همه مردها شناخته میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He is faithful in word and deed.
[ترجمه گوگل]در گفتار و کردار وفادار است
[ترجمه ترگمان]به کلمه و عمل ایمان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. A man's deed is the touchstone of his greatness or littleness.
[ترجمه گوگل]عمل انسان سنگ محک بزرگی یا کوچکی اوست
[ترجمه ترگمان]عمل یک مرد، سنگ محک greatness است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Well, that's my good deed for the day .
[ترجمه گوگل]خوب، این کار خوب من برای آن روز است
[ترجمه ترگمان]خوب، این کار خوب من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The plaintiff's right to set aside the deed is barred by laches.
[ترجمه گوگل]حق انصراف خواهان از سند منع شده است
[ترجمه ترگمان]حق شاکی برای کنار گذاشتن عمل توسط laches منع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمل (اسم)
article, function, process, practice, act, action, operation, doing, deed, issue, fact, proceeding, production, gest

فعل (اسم)
act, action, verb, deed, work

کار (اسم)
service, function, thing, office, task, act, action, deed, work, job, labor, karma, activity, ploy, affair, duty, shebang, appointment, workmanship, avocation, vocation, proposition, laboring, fist, concave, opus, kettle of fish

سند (اسم)
bill, act, deed, document, instrument, evidence, title deed, script, voucher, writ, forgery, legal act, muniment

کردار (اسم)
act, action, deed, karma, issue, exploit, jest

باقباله واگذار کردن (فعل)
deed

تخصصی

[حقوق] واگذار کردن، منتقل کردن، سند مالکیت، قباله، عمل، رفتار

انگلیسی به انگلیسی

• act, doing; document, certificate
transfer by legal deed
a deed is something that is done, especially something very good or very bad; a literary use.
a deed is also a legal document containing an agreement or contract.

پیشنهاد کاربران

A deed is a certificate that proves that someone owns something
سند مالکیت
an official paper that is a record of an agreement, especially an agreement concerning who owns property
حرف را به عمل تبدیل کردن
عمل - کار
بیشتر به عنوان یک اصطلاح در مواردی به کار می رود که بخواهیم بگوییم تاکید ما بر عمل است تا صرفا حرف زدن
در اصلاح به معنای جماع کردن است.
سند ملک
کردار،
عمل
His family could not understand how this quiet, well - adjusted man could have been driven to this terrible deed
کار
کردار
treat
سند رسمی
اقدام
اسم:
an action that is performed intentionally or consciously. یک عمل که عمدا یا آگاهانه انجام می شود.
"doing good deeds""انجام اعمال خوب"
a legal document that is signed and delivered, especially one regarding the ownership of property or legal rights. یک سند حقوقی که امضا و تحویل داده شده است، به ویژه در مورد مالکیت اموال یا حقوق قانونی.
...
[مشاهده متن کامل]

"mortgage deeds""سند وام"
فعل:
convey or transfer ( property or rights ) by legal deed. انتقال یا رساندن ( اموال یا حقوق ) توسط اعمال ( سند ) قانونی.
"they deeded their property to their children""آنها اموال خود را به فرزندان خود اعطا کردند"

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس