market forces

/ˌmɑːrkɪt ˈfɔːrsɪz//ˌmɑːrkɪt ˈfɔːrsɪz/

جمله های نمونه

1. Prices are higher than they would be if market forces were allowed to operate freely.
[ترجمه گوگل]قیمت ها بالاتر از آن چیزی است که اگر به نیروهای بازار اجازه داده می شد آزادانه فعالیت کنند
[ترجمه ترگمان]قیمت ها بالاتر از زمانی هستند که به نیروهای بازار اجازه فعالیت آزادانه داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The principle of market forces was applied to some of the countries most revered institutions.
[ترجمه گوگل]اصل نیروهای بازار در مورد برخی از مؤسسات معتبر کشورها اعمال شد
[ترجمه ترگمان]اصل نیروهای بازار برای برخی از این کشورها مورد احترام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The action of market forces means that the cost of something rises if demand for it rises and the amount available remains constant.
[ترجمه گوگل]عمل نیروهای بازار به این معنی است که اگر تقاضا برای آن افزایش یابد و مقدار موجود ثابت بماند، هزینه آن افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]عمل نیروهای بازار به این معنی است که اگر تقاضا برای آن افزایش یابد، هزینه چیزی بالا می رود و مقدار موجود ثابت باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ultimately, unless market forces are restored, high levels of unemployment and social instability in the region should be expected.
[ترجمه گوگل]در نهایت، تا زمانی که نیروهای بازار احیا نشوند، سطح بالایی از بیکاری و بی ثباتی اجتماعی در منطقه باید انتظار داشت
[ترجمه ترگمان]در نهایت، اگر نیروهای بازار احیا شوند، میزان بالای بیکاری و بی ثباتی اجتماعی در منطقه باید مورد انتظار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The inevitable pressure of market forces rendered Luff's experiment obsolete, long before the track and overhead were worn out.
[ترجمه گوگل]فشار اجتناب‌ناپذیر نیروهای بازار، آزمایش لوف را مدت‌ها قبل از فرسوده شدن مسیر و سربار، منسوخ کرد
[ترجمه ترگمان]فشار اجتناب ناپذیر نیروهای بازار، آزمایش Luff را منسوخ کرد، و طولی نکشید که مسیر و سربار آن ها فرسوده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let market forces rip, they thought, and talent would automatically command its market price.
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کردند که اجازه دهید نیروهای بازار پاره کنند و استعداد به طور خودکار قیمت بازار را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند، اجازه دهید که نیروهای بازار به طور خودکار قیمت بازار خود را کنترل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The free market forces mortal men to act like alchemists; they must turn base materials into more valuable goods.
[ترجمه گوگل]بازار آزاد انسان های فانی را مجبور می کند مانند کیمیاگران عمل کنند آنها باید مواد اولیه را به کالاهای با ارزش تر تبدیل کنند
[ترجمه ترگمان]بازار آزاد مردانی فانی را وادار می کند که مانند کیمیاگران عمل کنند؛ آن ها باید متریال پایه را به کالاهای با ارزش بیشتری تبدیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How far are market forces in this area more influential in determining who gets what housing than state intervention?
[ترجمه گوگل]نیروهای بازار در این حوزه تا چه اندازه در تعیین اینکه چه کسی چه مسکنی دریافت می کند بیشتر از مداخله دولت است؟
[ترجمه ترگمان]نیروهای بازار چقدر در این حوزه نفوذ بیشتری دارند در تعیین اینکه چه کسی از مداخله دولت چه چیزی را دریافت می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In its draft version the report declares that market forces alone will not ensure more efficient use of energy.
[ترجمه گوگل]این گزارش در نسخه پیش نویس خود اعلام می کند که نیروهای بازار به تنهایی نمی توانند استفاده کارآمدتر از انرژی را تضمین کنند
[ترجمه ترگمان]در پیش نویس این گزارش آمده است که نیروهای بازار به تنهایی استفاده کارآمد از انرژی را تضمین نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In less fertile and inaccessible regions, introducing free market forces and removing state subsidies brought poverty instead of wealth.
[ترجمه گوگل]در مناطق کمتر حاصلخیز و غیرقابل دسترس، معرفی نیروهای بازار آزاد و حذف یارانه های دولتی به جای ثروت، فقر را به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]در مناطق کم تر حاصلخیز و غیرقابل دسترس، معرفی نیروهای بازار آزاد و حذف یارانه های دولتی، به جای ثروت، فقر را به ارمغان آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The market forces that drive the garment industry can generate employment for thousands, but without security or long-term improvement.
[ترجمه گوگل]نیروهای بازاری که صنعت پوشاک را پیش می برند می توانند برای هزاران نفر شغل ایجاد کنند، اما بدون امنیت یا بهبود طولانی مدت
[ترجمه ترگمان]نیروهای بازار که صنعت پوشاک را هدایت می کنند می توانند برای هزاران نفر شغل ایجاد کنند، اما فاقد امنیت یا بهبود طولانی مدت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This includes the responsibility of government to regulate market forces in the interests of the whole community.
[ترجمه گوگل]این شامل مسئولیت دولت برای تنظیم نیروهای بازار در جهت منافع کل جامعه است
[ترجمه ترگمان]این شامل مسئولیت دولت برای تنظیم نیروهای بازار به نفع کل جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In such circumstances, market forces may actually come to reinforce this development and contribute to unbalanced regional growth.
[ترجمه گوگل]در چنین شرایطی، نیروهای بازار ممکن است در واقع این توسعه را تقویت کرده و به رشد نامتعادل منطقه ای کمک کنند
[ترجمه ترگمان]در چنین شرایطی، نیروهای بازار ممکن است به دنبال تقویت این توسعه باشند و در رشد منطقه ای نامتوازن نقش داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, the present government's stance on market forces makes a return to interventionist regional planning unlikely.
[ترجمه گوگل]با این حال، موضع دولت فعلی در قبال نیروهای بازار، بازگشت به برنامه ریزی منطقه ای مداخله جویانه را بعید می سازد
[ترجمه ترگمان]با این حال، موضع کنونی دولت در مورد نیروهای بازار، بازگشت به interventionist برنامه ریزی منطقه ای را نامحتمل می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When market forces cultivate such tastes, then forces of another kind must supervene.
[ترجمه گوگل]وقتی نیروهای بازار چنین سلیقه‌هایی را پرورش می‌دهند، نیروهایی از نوع دیگری باید بر آن نظارت کنند
[ترجمه ترگمان]زمانی که نیروهای بازار چنین سلیقه ای را پرورش می دهند، آنگاه نیروهای یک نوع دیگر باید supervene شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• forces of supply and demand, forces that naturally affect prices and availability of goods (economics)

پیشنهاد کاربران

the economic factors affecting the price of or demand for, and availability of a commodity
فاکتور های اقتصادی که بر قیمت ، تقاضا ، عرضه و وجود و موجود بودن یک کالا و متاع تاثر میگذاره
فشار بازار
نیروهای بازار، عوامل موثر بر بازار
تعیین قیمت بر اساس عرضه و تقاضا
عاملهای موثر بر بازار
the forces that decide price levels in an economy or trading system whose activities are not influenced or limited by government

بپرس