تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرنام

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

منگیا

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریخته گر، ریخته گری دیسنده شکل یک واژه عربی است

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریخته گر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی اندیشه، نسنجیده، بی سنجش، نابخرد، بی خردانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه بازی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی گمان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بندنده شدن همچون دربند شدن. می شود زندانی شدن و گرفتار شدن ( به عربی اسیر شدن ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستور، چهارپای بارکش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان سم اسب است در پارسی میانه سمبک/سمپگ بوده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پنهاندن - نهاندن پنهان - نهان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرقانون، قانون سر چون Canon انگلیسی هم ریشه است با کانُن/کانون پارسی. ( قانون امروزه عربی شده این واژه آریایی است. مانند قند که کند بوده )

پیشنهاد
٠

خندک نگار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منش مند، بزرگ منش، والا منش ( بالا منش ) ، بزرگوار، ارجمند…

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمزنی دهان به دهان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پریسای ≠ پریسا پریسا از پری سان می آید، کسی که همگونه و هم سان پری است. پری زاده. پریسای کوتاه شده پری افسای است. افسون کننده و رام کننده پری. پری ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رهان از رهاندن، رهایی دادن. رهانده کسی است که رهایی داده شده ( نجات داده شده ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مربا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان واکنش است. در زبان ما واک های ( ب ) و ( و ) در چندین جا به جای هم دیگر بکار می روند، و برخی گاه ها هم جایگزین یک دیکر می شوند. نمونه: بالا، وا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواستگاری فرمایش نیک، فرمایش خوش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخشش گاه، درخشان گاه جایگاهی که از آن کسی می درخشد و زیبایی خود را نشان می دهد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این واژه در عربی ریشه ندارد ( خودشان هم با ص می نویسند ) ، این واژه به پارسی از آرامی و یا خود یونانی κάψος ( k�pso ) آمده. و سالیان سال پیش از یورش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رج راست خط = رج، رجه، رده، بند، ریسمان، ( خط نوشتاری دبیره، سمیره ) مستقیم= راست، راستای، سر راست، یک راست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجریش مخفف تَجَردَشت، به معنی قصرالدشت است، مانند قصرالدشتِ غرب تهران. در این ترکیب، تجر، به معنای �قصر� است. تجر: خانه زمستانی که بخاری و تنور داشت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

دستگاه نویس، کار نویس رایانه نویس، رایانویس

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان لابه کردن در پارسی. می شود درخواست و خواهش کردن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده، آمایش، آمایی، آمودن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چهره گردانی؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگ آرایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Lithobolos

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خرکمان درست است. چون این جنگ افزار تیر پرتاب می کند، ولی کشکنجیر، منجنیق، و سنگ انداز همه سنگ و ابزار های سنگین پرتاب می کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ballista

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروگذاری، سر هم بندی، سر به هوایی، سبکسری، کوتاهی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشستگاه، جای که در آن نشت برگذار می کنند. ( جای جلسه )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدرنگ هم گویند ( برای درد و رنج و بدبختی )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آذرنگ هم گویند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی می شود ارمگان ( به ویژه در ورزش و پرورش ) واژه نامه دهخدا: ارمگان. [ اِ م َ ] ( ص ) تربیت کننده. ( برهان ) . مربی. ( جهانگیری ) ( برهان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وای یکی از دیرپاترین واژه های زبان فارسی است. بازماندهای این واژه در فارسی میانه ( وات/ واد ) ، در زبان امروزین ما به نام �باد� کاربرد دارد. همچنین خ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار کرده، کار شده، بکار رفته این دستکش کار شده است آن دستکش کار کرده را بده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیوان دادگری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرماندهی ارتشی، فرمانروایی ارتشی گونه ای ارتش سالاری گذرا، سرباز سالاری گذرا…

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چه چشمگیر، چشمگیر است

پیشنهاد
٠

زاوری های هامه ای

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز خوانی کردن، بازنویسی کردن. بستگی دارد که کدام است. وگر نه: آموزه خواندن، آموزه یادگرفتن، آموزه گیری یادگرفتن، یادگیری، آموزش گرفتن، آموزش دیدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آموزش گرفتن، یادگرفتن، پند گرفتن، اندرز گرفتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با دقت پارسی= تیز نگر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موشک گرما یاب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاروانک= کاروان کوچک برابر وانت در فرانسوی واژه وان کوتاه شده از کاروان پارسی ، و پسوند اِت به چم ( معنی ) کوچک است. پس وانت می شود کاروان کوچک یا کا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی کهن “نا تراش” می گفتند! و هنوز در هندی این به کار می رود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درایش از دراییدن است و درایاندن دراییدن می شود سخن گفتن درایان می شود هنگام سخن گفتن، مانند سرایان که می شود هنگام سراییدن ( سرودن، سرود خواندن )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درایید از دراییدن و درایش می آید، به چم سخن گفتن. درایش گفتار است و درایید می شود گفت. ( به نگر من برابر خوبی است برای بیان عربی ) بیان کردن می تو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرشتن، سریشتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

سورچران

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افزوده کرانمند افزودنی کرانمند، افزودگی کران بسته

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیش اندیشی، بیش پنداری، بیش انگاری ( فرا اندیشی چیزی است که از اندیشه فرا تر است و اندیشه ناپذیر است )

پیشنهاد
٠

دم آسوده کشیدن دم آسوده زدن، براسوده دمیدن پارسی: دم ؛ عربی= نفس نفس کشیدن= دمیدن، دم زدن، دم کشیدن

پیشنهاد
٠

خویشاوند گزینی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

لق درست نیست، لغ درست است و ما واژگانی چون لغزیدن، لغزش و بسیاری دیگر داریم. خود دهخدا هم لق را با غ نوشته است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرشتن، سریشتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرشتن، سریشتن، سیریشتن، سیریشیدن… آمیختن مایه های چسبناک. آغشتن، آمیزیدن. برای خمیر و گِل به کار می رود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیریش از سرشتن می آید، همسنگ آمیختن و آغشتن است. سریشتن چیز های خمیر مانند، آمیختن چیز های چسبناک است. برای همین می گویند کسی مانند سیریش است، به کسی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهماسپ در پارسی دیرین واژه اسب به ریخت اسپ بوده.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتاب دارم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو سویه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغز اندیشمند، مغز اندیشگر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیین همنشینی، فرهنگ همنشینی آیین همزیستی، فرهنگ همزیستی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خردورزانه، واژه ای پارسی همسنگ منطقی ( منتق عربی است )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اقامت داشتن، residency, بودن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادورزان

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادورزی کردن، ناهمسویی کردن، ناهمدلی کردن، ناسازگاری کردن، واخواهی کردن ( در برخی جا ها )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخالفت، مخالفت کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تردستی ترفندبازی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تاجیک ها “موم فرش” می گویند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

برابر پارسی= جای باش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرسنگ دهخدا: سنگ بزرگ سخت گران. ( شرفنامه ٔمنیری ) . سنگ بزرگ ناتراشیده و ناهموار. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) . سنگ بزرگ و کلان. ( غیاث اللغات ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رویین تن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مینو می شود روان و خرد، بیشتر به خوبی بکار می رود مانند مینو چهر و سپنتامینو. ولی انگرامینو وارونه سپنتامینو است. همانگونه که اهریمن وارونه اهورامزدا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آروان/اُروان در زبان پهلوی همان روان در پارسی امروزه می باشد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برش نگاری رایانه ای

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارسی= وام گرفتن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاندو همان گاویال است. شنیدم که در سیستان و بلوچستان بر جای گاویال گاندو گویند. اگر که این گویش از جای دیگر ایران است و من نادرست گفتم ( سیستان ) ، ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دودل، بد گمان، و برخی جا ها هم گیر دادن. کسی که وسواسی است به پاکیزگی گیر داده و همیشه دودل است که آیا همه چیز درست انجام شده، نکند چیزی آلوده باشد ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

پسا پس، از این به پس، ز این پس

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کفچ و کفچه. ( کپچ و کپچگ ) و کفچک همان قاشق امروزه است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیاده سپاه، پیاده لشگر، پایگان، ارتش پیاده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایگان سالاران فرمانده های یگان پایگان ( پیاده سپاه ) در ارتش ساسانی بوده اند. پایگان سالاران کسان بسیار گرامی و قابل اعتمادبودند و بدست نیروهای ویژه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایگان نام پیاده نظام در دوره ساسانی می باشد، که بیشتر سربازانش برگرفته از رده دهقانان ( دهگانان ) بوده است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ایرانی ایواره ( ایوارگ در پارسی میانه/پهلوی ) به چم هنگانم غروب در همه زبان های ایرانی پدیدار است. نیاز نیست میان لری، کردی و دیگر زبانان گرامی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این واژه برگرفته از تاگ پهلوی است و ۱۰۰٪ پارسی می باشد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پسگرد، پسگردن، پس گردیدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور از زهن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست دوم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نام قفقاز از نام سکایی kroy - khasis کروی - خاسیس به معنی یخ درخشان، سفید یا برف گرفته شده است. در شکل یونانی Kaukasos ( کاکِسوس/کاکاسوس ) خوانده می ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوه قاف یا همان کوه کاف همان کوه های قفقاز است. نام قفقاز از نام سکایی kroy - khasis کروی - خاسیس به معنی یخ درخشان، سفید یا برف گرفته شده است. در ش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نماینده شاه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوره گرد

پیشنهاد
٠

جاه و شکوه، شکوه و فره، شکوهمندی و بزرگی دبدبه= شکوه، بانگ، آواز کبکبه= جاه، فره، شکوه، والایی/ بالایی

پیشنهاد
٠

جاه و شکوه، شکوه و فره، شکوهمندی و بزرگی دبدبه= شکوه، بانگ، آواز کبکبه= جاه، فره، شکوه، والایی/ بالایی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

هندوانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوار شمردن، خوار داشتن، خرد انگاشتن، سبک کردن، کوچک کردن، دشنام دادن، ناسزا گفتن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خوار شمردن، خوار داشتن، خرد انگاشتن، سبک کردن، کوچک کردن،

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرت دادن به چم ( معنی ) جا خالی دادن شنیدم. پرت در این گفته از کجا می آید؟

پیشنهاد
٠

نکوهش سازنده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مانند همیشه، همچو همیشه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با خود سوگند خوردن، پیمان با خود بستن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالاپوش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خود شناسایی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واخواهان ( قانونی ) خرده گیران، نکوهشگران، پرخاشگران ( در راهپیمایی/تضاهرات ) راهپیمایان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پالِشته

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میله بان، guard نگهبان rail میله. ولی خوب می توانم میله جاده یا واژگان برازنده دیگری هم بگوییم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

در پیوند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لغزش لپی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گسستن و گسیختن بهترین برابر های این واژه هستند. گسالاندن هم از خانواده آن واژگان است. بریدن و پاره کردن هم درست هستند ولی همه جا بکار نمی روند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگذار کننده، برپا کننده، سازنده، سازمان دهنده، سامانگر. بنیانگذار …

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یار، همیار، هم گروه، هم دسته

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناهم اندیشی، ناسان اندیشی، دیدگاه ناهماهنگ، دوسخنی، ناهمسانی نگر، واگرایی نگر، دگرسانی نگر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فن گفتار، فند گفتار فن گفت وگو، فن گوییدن، فن گزار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

عقاب= دالمن، آلُه، آلوه ( در گزشته آلُگ یا آلوگ بوده، مانند پرنده/پرندگ، تازه/تازگ، برنامه/برنامگ، خانه/خانگ ) دال و شاهباز هم به آن می گفتند، ولی ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازپروردن، بازپروری کردن، توانبخشی کردن، توانبخشیدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرو بند، گرو باز، مَنگیاگر گویا واژه مَنگ برابر قمار است، و قمار خانه را در ایران منگیا می گفتن. منگیاگری = قماربازی

پیشنهاد
١

خو باختن، خو رها کردن، خو رهانیدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Rehabilitation

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کیپ، دست نخورده، باز نشوده، مهروموم شده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی پروا بی پروای دیگران، نابخرد، بی اندیش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آواکر، کسی که نمی تواند ریزه کاری های آهنگ و یا آواز را شناسایی بکند. همچنین به کسانی که بی پروای دیگران سخن می گویند هم گفته می شود. کسی که گفتار ز ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنبال رفت، پیش رفت، فرا رفت،

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرگرد ها، هات ها شاید بتوان گفت، فرگردان، هاتان

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست و پا گیری، دست و پا گرفتن، در تنگنا گذاشتن، راه بستن، کاستن و کم کردن، کراندمند کردن. .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرداد درست نیست، امرداد درست است و امرداد ایزد جاودانی است نه فرشته مرگ!!

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاشت واژه چاشت هم خوراک پس از ناشتایی ( صبحانه ) و پیش از نهار است ( در انگلیسی Brunch گویند ) ، و هم خوراک/خوراکی میان ناهار و شام است یا همان عصرا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرگر، پایان گر، رساگر، افزوده،

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توانبخش

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Arcane بیشتر برای جادو بکار می رود، چون باور بر این است که جادو دانشی پنهان و نهفته است. Arcana می شود نهفتگان، یا پنهانان، راز ها که به دانش جادویی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیماربر برای آمبولانس بکار می رود. تخت چرخدار واژه خوبی هست، ولی همیشه برانکارد ها چرخ ندارند ( مانند آن های که بازیکن های فوتبال را از زمین چمن می ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

کوشک، خانه بزرگان ارگ یک دژ است که در میان دژی بزرگتر ساخته شده باشد. درست است که خانه شهرداران و فرمانداران بوده، ولی هر خان و سروری برای خودش ارگ ن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

خانه بزرگ و باشکوه، کوشک ( به کردی کشک )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

پارسی= دلبندم⭐️، دلدارم، جانم، جانانم، نازنینم، مهربانم

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل نا گران= دل نگران نا گران > نگران

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالار زاده، بزرگ زاده، مه پور

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درم، درهم، درچم… یگان پول ایران در دوره اشکانی و ساسانی. این یگان پول از زمان اسکندر در ایران بکار می رفته. در یونان باستان این یگان سنجش سنگینی بود ...

پیشنهاد
٠

پاسخگویی، سوهش پاسخگویی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاربر گرامی ( عَجَمَندِه ) ، پسوند "یدن" تنها برای واژگان پارسی که در دستگاه زبان پارسی هستند است. واژه حض عربی است و ما هرگز واژگان عربی را در دستگا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلوگرفتگی، گرفتگی و بستگی گلو پیش از گریه کردن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوهش یا سُهش، بر پایه سو. “تا چشمت سو دارد”، می شود: تا چشمت توان دارد، تا چشمت توان برداشت دارد. تا حی بینایی دارد. سوهش/سهش = حس/احساس

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دادخواهی و دادخواست کردن هم می شود، در دادگستری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گله کردن، گلایه کردن، نکوهیدن، نکوهش کردن، خرده گرفتن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهربند شدن، شهربندان= siege

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فرشید، فره شید، فره/شکوه، شید/روشنایی/درخشش. فره شید، شکوهمند و درخشان

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جانان، نازنینان، نازدانگان، مهربانان، ارجمندان، گرامیان

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخت بیمار, تخت زخمی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکجور، سازگار، یکسان، یگانه…

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنهارداری، زینهارداری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیدار کننده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارسی= فرمودن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیکرتراشی، تندیسگری، سنگتراشی، تراشگری، گودنگاری، کنده گری، مهرسازی، مهره سایی، نگین سایی

پیشنهاد
٠

دهخدا: رب. [ رُب ب / رُ ] ( از ع ، اِ ) فشرده و عصاره و آب برخی میوه ها یا گیاهها که اندکی جوشانیده شود تا ستبر و غلیظ گرددچون انار و گوجه و سس و جز ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منصف = دادمند

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاد من: افتِ آزاد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاد من: افتِ آزاد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرمابه ی سرپا زدن، سرپا آبتنی کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرمابه زدن، آبتنی کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرمابه زدن، آب تنی کردن شست و شوی تن/بدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روی سخن

پیشنهاد
٠

بازی رایانه ای

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازی رایانه ای

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٧

پاسخ به کاربر: "SAEED SARVAR" که به نادرستی گفته بودن که خاتون از واژه ترکی برگرفته شده. ( "queen” ) , 𐼶𐼴𐽂𐼰𐼷𐼻𐼳 Etymology. Most likely direct ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میهن گرا، وتن/وطن گرا

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میهن گرایی، کشور گرایی، وتن/وطن گرایی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرا برابر پارسی دارد؟ صندوق که خودش “سندوغ” باید نوشته شود، واژه ای پارسی با ریشه دیرین آریایی است. خانه نیز واژه ای پارسی می باشد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دولا کوتاه شده ی دو تاه دولا = دوتاه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لج آور= زننده، چندش آور، ناخوشایند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی سخن پیش

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوتاه کننده، پیرایش کننده، هرس کننده کس= پیرایشگر

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر به نیست کردن ( کشتن، جان ستاندن، جان ستانی کردن )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Assassinate= سر به نیست کردن ( کشتن، جان ستاندن، جان ستانی کردن )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Cosplay

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شفاف/Transparent= پشت نما، فرانما، پیدا، آشکار، نازک، بدن نما

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

Chronological= گاه شناسانه, رویداد نگارانه، زمان بندی، گاهنگارانه Chronology= گاه شناسی، گاه شماری، رویداد نگاری، زمان بندی، گاه نگاری Chronicle= روی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهناد رویداد ها، پی آیی رخداد ها، سامان رویداد ها، چینش رخداد ها، چیدمان…

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رویداد نگار، رویداد نویس

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رویداد نگار، رویداد نویس

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

رویداد نگار، رویداد نویس

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صورت جلسه / نشست نامه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبدارچی، سرایدار

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبدارچی، سرایدار

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سهش گناه سُهِشِ گُناه سهش ( پارسی ) = احساس ( عربی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان قانون امروزه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاس داشتن نیز می شود

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

همزاد پنداری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشتی نبودن، دلخور بودن، دل گران داشتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زوار در رفته درستش زهوار در رفته می باشد. دهخدا: زهوار. [ زِهَْ ] ( اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تابوت coffin, casket,

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهو گاهوکب لغت نامه دهخدا: گاهو. ( اِ ) مؤلف آنندراج گوید: به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی ، زیرا که گاه بمعنی تخت است و مناسبت دارند : ببردند ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی به صورت فلکی/constellation اختران یا استرگان می گوییم. به گروه های ستاره ها به سادگی می گویم اختران یا ستاره ها، نیازی به برابر ندارد. در ا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

Etymology. Borrowed from Arabic بُرْج ( burj ) , from Classical Syriac ܒܘܪܓܐ ( burgāʾ ) , from Ancient Greek πύργος ( p�rgos ) , ultimately from Prot ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایشنامه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشتک وارو درست است، از وارونه می آید.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نما آرایی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوش نشین

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رمق از رمک و رمخ می آید، پارسی است. عربی شده و ق جایگزین خ و ک شده.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگاهی نامه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صداگذاری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سه سویه بُعد= سو، سوی، سویگان Dimension یک بعدی= تک سویه دو بعدی= دو سوی، دو سویه سه بعدی= سه سویه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سه بعدی، 3D, Three dimensional

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو سویه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Recorder ضبط

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صداگذاری، سداگذاری صدا پارسی است به نا درستی با ص نوشته می شود. مانند صد که با ص است ولی جشن سده با س است. شماره صد پارسی است باید با س نوشته شود. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صداگذار، سداگذار کسی که صدای خود را روی نمایش می گذارد. ( سدا پارسی است ریشه ایرانی و آریایی دارد )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صوت می تواند از همان سوت خودمان به عربی رفته باشد. صدا که واژه ای پارسی است و خود دهخدا هم درباره آن نوشته. باید سدا نوشته شود. مانند صد که باید سد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Recital

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازخوانی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برپا کردن، درست کردن، ساختن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفته ار ریشه سفتگ که در عربی سفتج شده است. مانند واژگان تازه که در پهلوی تازگ بوده و عربان آن را در زبان خود تازج می نامد. نزدیک به همه ی” ه” های پ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دشواری فنی، سختی فنی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراموش کردن، جا گذاشتن، جا انداختن، از قلم افتادن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

جانباز، در عربی و ترکی ترکیه به ژیمناستیک می گویند جنباز/جمباز که برگرفته از جانباز پارسی است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در عربی و ترکی از واژه پارسی جمباز/جنباز برای ژیمناست بکار می برند. ( از بن جنبش و جنبیدن، برخی هم گویند از جانباز میاید ولی همه این واژه را پارسی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ژیمناست برگرفته از پارسی از بن جنبش، جنباز و یا جمباز در زبان های عربی و ترکی به ژیمناستیک گفته می شود ولی این واژه ۱۰۰٪ پارسی است چون پسوند باز هم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

باورتان می شود اگر بگم که در ترکی استانبولی به ژیمناستیک “جمباز” می گویند که همان “جنباز” است و از جنبش/جمبش می آید. ( صدای م و ن در پارسی گاهی جای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Henchmen, Goon

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرونده، گِرَوَندِگان، گرویدگان از گِرَوش و گرویدن ( ایمان آوردن ) میاید. گرویدگی. پیرو هم برداشت درستی هست، ولی واژگان از یاد رفته ی “گرونده، گروندگ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مومن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نرم کننده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نرم کننده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Description: شناسه، بازنمود، بازگویه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Morale در پارسی: انگیزه، دلگرمی، خوی روحیه دادن= انگیزه دادن، دلگرمی دادن، شوراندن بی روحیه= بی نا، سست، بی دل و انگیزه… برای دوستان: انرژی هم در پار ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

چرخگاه بسته، دوره بسته، دور بسته، ‎، گشتراه بسته، ‎گشتگاه بسته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

معنوی عربی شده از بن پارسی: مینویی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عکس = نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری | فرتورخانه، نگاره خانه، نگارستان، هنرکده، کارگاه هنری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عکس= نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری عکاسی/آتلیه= نگار خانه، نگارستان، فرتور خانه، هنرکده، کارگ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیرونِ رج، پشتِ رج، نابازی رج برابر پارسی واژه عربی خط. ( خط نوشتن= دبیره، سمیره )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوستان درست است مه پنکه از هندی میاید ولی به زبان ما بیگانه نیست. پنکه هندی، پنجره پارسی، و Fan ( فن ) انگلیسی همه یک ریشه آریایی ( هندواروپایی ) دا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از خود بی خود شدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مستعمره

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

طلق، عربی شده از پارسی تلک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تنبان= تن بان نگهدار بدن. یک شلوار ستبر بوده، ولی امروزه به شلوار های گرم و آسوده به تن گویند

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همراهی کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بر پایه قانون بنیادی کشور

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان نور یک واژه عربی هست. نور= روشنایی ، تابش، درخشش، شید، پرتو، فروزش، فروغ این همه واژه داریم هیچ کدام را بکار نمی بریم 😂! و برای فتوسینتسیس ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر و پا

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Tulip از ریشه پارسی دوربند! The modern name for Tulip is the latinized version of the Turkish word for turban, "T�lbend" which ultimately derives fr ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری، دیوان کارگردانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدیریت ( عربی ) در پارسی= گردانش، گردانندگی، گردانگری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارسی: دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیزشی و خیزشگر هم درست هست، چون این واژه کاربرد سازگار هم دارد. به ویژه در پیشرفت ناگهانی در یک پیشه و فناوری.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاد من: شنابان شنا به چم شنا کردن، بان از نگهبان. مانند جنگلبان، شهربان، دیدبان… نگهبان شناگران، شنابان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارسی: خوانده انگلیسی: defendant, respondent, عربی: مدعی علیه، متشاکی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادخواهی گفتاری، گله ی گفتاری، گلایه ی گفتاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

جامه بازی Cos - play= costume play Costume= جامه | play= بازی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در زبان: برگرداندن ترجمه واژه عربی است. ترجمه/Translate = برگردان مترجم/Translator = برگرداننده گفتمان در بازه ریشه واژه ترجمه نیز هست، به ویژه ریخت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Card machine

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

صورتی در پارسی سرخابی می باشد، ولی سرخابی پر رنگ تر از رنگ پذیرفته به نام صورتی است. برای همین پیشنهاد من برای سرخابی کمرنگ واژه گلابی است. چون که د ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگیزنده، برانگیزنده، انگیتخار

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

انگیختن، انگیزه دادن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پس کشیدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رهسپاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

از بنیاد، ازبن، از پایه، از ریشه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خود ویژه سازی، ویژه به خود سازی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسک جادو، جادو نامه، افسون نامه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گروه بندی، گروه بستن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

درخور نگرش همگی، حلوا ( شیرینی نرم ) خوراک بومی ایران هست و در هیچ کشور دیگر فرهنگ گسترده ای مانند ایران ندارد. دیرین شناسان هم ریشه این خوراک را در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان خلط به چم ( معنی ) آب بینی تنها از گویش نادرست در آمده و در بیشتر واژه نامه ها نیست. در بنیاد این واژه خِل هست و ت یا ط در ته واژه نیست. فرهن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر یافته، دگرگون شده، دیگر شده، پارسی برای عوض شده، تغییر یافته

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر یافته، دگرگون شده، دگرگونی یافته

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرجومک، مرجو، مجو برگرفته از پارسی پهلوی: میشوک. گفته می شد که از ریشه مَس به چم ( معنی ) ماسیدن، ساییدن ، و خرد کردن گرفته شده و به معنی خرد و کوچک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرواز یواش و آهسته، در هوا شناور بودن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادبادک بزرگ پاراگلایدر می شود چتربال، به کایت پیوستگی ندارد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( انگلیسی ) Social media ( عربی ) شبکه اجتماعی ( پارسی ) رسانه همگانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسانه همگانی، رسانه گروهی/همبودی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

پارسی: هم ریش، هم داماد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سود خور، بهره خور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان ترقه. از ترکیدن میاید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جشن و سوری از سور دادن و مهمانی گرفتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرمهان {فرا تر از مهان، فرا تر از مهتران} در ایران باستان انجمن مهستان سرپرستی کشور گردانی را بر دست داشت ( مانند سنا ی اروپا ) . کسی که جایگاه بالا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فر - مهان = فرا تر از مهان / فرا تر از مهتران. کسی که بالا تر و بزرگ تر از مردم بالا و بزرگوار است. در ایران باستان همایش و یا نشت مهستان ( مه - است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

president

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر برای واژه عربی “شخصی”

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیش، خیشتن، خود، خودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Retcon ( رِتکان ) دگرگونی و یا جایگزینی رویداد ها در یک داستان. بیشتر نویسندگانی که با بخشی از داستان نوشته یا پخش شده خود نا خرسند اند، و یا نکته ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دیوان سالاری، کاغذ بازی، کاغذ پرانی =bureaucracy بیوکرات= دیوان سالار = bureaucrat بیرو= دیوان، دفتر خانه =bureau

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنیادگرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب خوری کوی بوده که مردم در شب برای بینایی شماله ( شمع ) دور آن روشن می کردند. در گذر زمان مردم آنجا نیایش هم می کردند و ویژگی دینی به این آب خوری ها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Progressive, pioneer

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Lantern

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکلک= شکل کوچک ( مانند بختک، چنگک، عروسک/اروسک، مردمک… ) شکل واژه عربی که در اینجا به چم ریخت یا چهره بکار می رود. سپس می توان گفت که این آمیخته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چهرک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار آزمایی داشتن، کار آزمودگی داشتن، آروین داشتن، آزمودگی داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاوانگاه تاوان= جریمه ( عربی ) ، پنالتی penalty

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خود ویژه سازی ویژه به خود سازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویژه ساز، سفارشی ساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خنیاگر = musician موسیقی دان خنیا= موسیقی موسیقی عربی شده میوزیک Music که از لاتین musique میاید که خودش از یونانی mousike tekhne میاید، که می شود ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خنیاگر = musician موسیقی دان خنیا= موسیقی که عربی شده میوزیک Music که از لاتین musique میاید که خودش از یونانی mousike tekhne که می شود هنر میوز ها. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کژپندار، کج پندار، بدگمان، همه دشمن پندار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن چه پیداست، به نگر میاید، گویا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در چیزی ) گم شدن، درهم شدن، آمیخته شدن، فرورفتن

پیشنهاد
٠

کلافه شدم، خسته شدم بی تاب شدم، نا آرام شدم هوشیاری ام سر رفت، تاب و توانم سر رفت، شکیبایی ام سر رفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوس انگیز ، هوس آمیز، هوس برانگیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هوس انگیز، هوس آمیز، هوسبار، هوسناک، هوس آلود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوسران ( هوس ران ) ، هوسباز، هوس پرست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خانم گویش ترکی واژه ایرانی خاتون هست. ریشه این واژگان از خان، خانه، خانواده است. خود خان واژه ای ایرانی است از زبان سغدی میاید، و این واژه در زبان ها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دادگو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رایزن دادیکی، رایزن قانونی، دادگو، دادشناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حق= داد، هوده، هُده، روا، سزا حقوق ( کاری ) = دستمزد، کارانه، کاربها، جیره حقوق= دادیک، هوده ها حقوقی= دادیکی حق دار= هودهمند، سزاوار حق شناس= سپاس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عربی = منتخب، ( انتخاب شده ) انگلیسی= Appointed, chosen همسنگ پارسی= دست نشان شدن، گمارده شدن، گماشته، برگماشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دادگو ها، دادگویان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارتار، کارتاران، کارگزار، کارگزاران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنبش ها، تکان ها، کنش ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سازمان بازرگانی، بنگاه بازرگانی، همستان، بنگاه دادوستد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وارد کننده= دراورنده ( در آورنده ) صادر کننده= ؟ پخش کننده، گسترنده، بیرون دهنده، فرستنده، گسیلنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دراورنده ( در آورنده )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کرایه تازی یا عربی نیست!! کرایه هم در زبان های ایرانی کهن و هم در سانسکریت ریشه دارد!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خونه نو ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ما چنین چیزی در زبانمان نداریم، یا بهتر است بگم که ما رویداد دیگری به آن داریم. در دبیره نوشتاری ما یک واک هم letter و هم consonant می شود. و سدا ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قانون واژه پارسی، که ریشه در زبان های هندو - اروپایی ( همچو زبانان ایرانی ) دارد و نه در زبان های عربی. در اینگلیسی هم این واژه به ریخت canon هنوز بک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دور نگاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

election

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این گفته برابری پارسی برای “مال من” می باشد. مال من است = از آن من است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای من، آن من، دارایی من

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همان گزیردن از گزیردن بازدید کنید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ملکه ( عربی ) در ایران باستان بانبشن بوده. شهبانو بالا تر از بانبشن است. همان گونه که شاهنشاه شاه شاهان است، شهبانو همتای بانبشنان بانبشن است ( ملکه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شوایی ها، شاید ها، شایدمندی ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امکان، احتمال، Probability

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زندگانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نکوهشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برخوردی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک گونه بالاپوش که درخور بیرون خانه و مهمانی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Populist

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برگ های بهادار اوراق عربی برای برگ ها, کاغذ ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازار سرمایه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بها بازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهابازار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دانگ دار، بهر دار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دانگ داران، بهر داران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گاهنما ی شماری، گهنما ی هوشمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بند و بار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Caption همان زیرنویس است! این واژه در انگیلسی هم برای زیرنویس فیلم ( رخشاره ) بکار می رود و آنچه زیر عکس ( نگاره ) نوشته می شود!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یار، همسر، همباز/هنباز/انباز، هم پا، هم سود، هم دست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همسر، یار، زن/شوهر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرهیختن، پرهیزیدن بپرهیز، به پرهیز. To shun and abstain خودداری کردن، دوری کردن، خویشتن داری، نگه داری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Sonography= آوانگاری Sonogram = آوانگاشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساقی واژه ایرانی هست و ریشه آن نیز از زبانان ایرانی و خوانواده بزرگتر زبانان هندو اروپایی ( آریایی ) میاید و نه از عربی. From Malay saki, from Clas ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان ساقدوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوشه برابر، همه گوشه برابر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمینه ها ( جای ) ، ساماندهی ( رایانه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

میانگیر کشت, پهنه کشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیستگاه کشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درست نویس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سربلند بودن، سرافراز بودن، سرفراز بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سربرگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انبارداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کج و کوله، کژ و کوله، کژ و مژ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهش، نیکوکاری، بخشندگی، بخشش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیکوکاری، سازمان نیکوکاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردمی، مردم دوست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردم دوستانه، مردم دوست، مردم دوستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردمی، مردم وار، مردم دوستانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توده گرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پایه آموزشی و دانشپایه را گویند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آموزگاه جای که دانش آموزان از آموزگاران و استاد های خود آموزش می بینند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آزار جنسی= آزار ژادی، آزار ژادین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دست درازی و مرزشکنی کاربرد های دیگر تجاوز هستند. برای تجاوز جنسی یا آزار جنسی، پیشنهاد من: آزار ژادی، آزار ژادین جنس ( نر، ماده ) = ژاد ( گینه، ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشنهاد من: آزار ژادی، آزار ژادین آزار واژه پارسی و جنس واژه عربی جنس= گینه، کالا، ژاد ( نر/ماده ) جنسی= ژادی، ژادین، ژادمند جنسیت= ژادگی sex بدجنس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستان ارباب ۱۰۰٪ واژه پارسی هست و شما به هر زبانی از هر نهاد و بنیادی بازدید بفرمایید، ریشه این واژه را ایرانی می نامد. ولی رجوع و مراجعه بی گمان ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشیار، پیشکار، زاور

پیشنهاد
٠

پیشکار ویژه، پیشیار ویژه، زاور ویژه… و در پاسخ به کاربری که “مهتر” را پیشنهاد داد، مهتر یک سرپرست بالا و بزرگ است. مهتر بزرگ تر و بهتر است و کهتر کو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بازبینی کارشناسی، بازنگری کارشناس، بازبینی کارشناسانه Peer= همتا، هم رده، هم شان Review= بازبینی، بازنگری، بازرسی، باز خوانی ولی نمی شود گفت بازبینی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی برای هم کلاسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نکوهش٫ خرده گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شاید ریشه پارسی داشته باشد. اوج واژه ای عربی شده از اوگ پارسی است. اوج بالاترین نک در یک بلندی هست، اوج گرفتن نیز می شود یکهو بالا رفتن. مانند موج آب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راستی، راستینگی، راستین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یبوست عربی است و در پارسی خشک یا خشکی می شود. Constipated = خشک شکم که خشک شکمی دارد، یا خشکی شکم دارد Constipation= خشک شکمی، خشکی شکم ، شکم خشکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیفری سامان دهی، ساماندهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برخورد کیفری

پیشنهاد
٠

Disciplinary action برخورد کیفری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

PHD دانشوری MD پزشکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دکترا, Phd, doctorate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دانشوری، دانش وری ( استادی بیشتر به professorship, mastership می خورد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پخش روان یا رونده streaming رسانه رونده/روان streaming service

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رسانه رونده، رسانه روان، رسانه پخش رونده/روان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهسازگر، بهساز، بهساز خواه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنگ افزار هسته ای، جنگ ابزار هسته ای، ساز جنگی هسته ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به چه مناسبت= برای چی؟ بر چه پایه؟ از روی چی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Tasteful پسندیده و برازنده می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزمون و لغزش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاد من: خرام رو چون راهی هست که مدل ها ( الگو ها ) خرامان و پرکرشمه بر آن گام میگذارند و جامه خود را نمایش می دهند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برخورد هم می شود، بویژه برای اتصالی! اتصالی برخورد سیم ها بهم است پس اتصالی= برخورد، برخوردی، سیم برخورد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پریز همان پی ریز پارسی است دهخدا: آنکه پی ریزد. آنکه بنیان نهد. آنکه اساس و بنیاد نهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آرزویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آرزویی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روهام یا رُهام از رهایی میاید و یک پرنده شکست ناپذیر است. پرنده ای که رها و آزاد است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واگذار کردن، دادن، فرستادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تازه دم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در داستان ها، آهنگ ها، و سینما fantasy بیشتر به افسانه ای می خورد. داستان قهرمانان در سرزمین های شگفت آورد و باورنکردنی، پر از جادو و جانداران جادویی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

باور پذیر، پندار پذیر، پنداشتنی، شدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پندار پذیر Imaginable

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پنداشتنی، انگاشتنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنگ زدگی، هوازدگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی= گشت نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شورزدگی، شورمرگ، شورمرگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شنبه، دوشنبه، سه شنبه… برابر پارسی نیاز ندارند. درست هست که ما در باختر ایران سامانه ی هفته را کم بکار می بردیم و زمانی هم مه بکار می بردیم نام های ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهداشت همگانی، بهداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیور افزار، زیور ابزار ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میز بزک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

زیور واژه پارسی هست چرا برابر پارسی دارد؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جادو، افسون، نفرین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیرایه، آذین ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قتل عمد= خواه کشی، کشتار آگاهانه، جان ستانی دانسته، جان گیری خواسته قتل غیرعمد= ناخواه کشی، کشتار نا آگاهانه، جان ستانی نا دانسته، جان گیری ناخواست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کودکستان، باغ کودک, کودک کده، کودک داری و پیش دبستانی که برای بچه های بزرگ تر است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کودک کده، کودک داری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کودک داری، کاوش کده، کودک کده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قرار= پیمان، دیدار قرار ( Date ) دیدار می شود، ولی قرارداد می شود پیمان یا پیمان نامه. ( پسوند داد پارسی هست در قرارداد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسطوخودوس یا استوخاس ( لاتین ) گویا این گیاه خودبخود در ایران در نمیامد و پس ما واژه ای برای آن نداریم و نام اروپایی آن را بکار می بریم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باد خایه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همین جوری، همین گونه ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ به “سراب” طور و نوع عربی هستند، گونه و جور پارسی هستند. چه طوری= چه جوری، چه گونه انواع= گونه ها، جور ها تنوع= گوناگونی، جورواجوری من هم همی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باید پارسی باشد چون هرگز نشده ما واژه عربی را در دستگاه پارسی بیاوریم و از فهم فهمیدن، و فهماندن بسازیم! ولی عرب ها از نِگر و نگرش پارسی نظر، منتظر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سویش یک گونه مقصد است برای کشتی. Heading در انگلیسی. آن سو است که کشتی در دریای باز به سوی آن می رود. برای ترابری های دگر هم بکار می رود ولی به ویژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

‎تنازی کردن، کرشمه گری، دلربایی، شیداگری این ها سنگین های شان بودند. لاس زدن، لاسیدن، نخ دادن این هم سبک هاش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بشکن، گویش تهرانی: وشکن. همان بشکن است، مانند برداشتن و ورداشتن است. درستش بشکن با ب هست ولی بت و نیز گویند، چون این دو واک در گویش نزدیک به هم هستند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرامیدن، خرامان رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زبان روزمره انگیزه ناگهانی، تکانه یا تکانش می شود. در گیتیک ( فیزیک ) دگرگونی در تکانه می شود. برای نمونه impulsive همان تکانشی و تکانشگری می شو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آواره و سرگردان. در خودرو رانی و ترابری رانشگر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم سردرگم و سرگردان درست است هم رانش، اگر در باره کسی باشد سردرگم و سرگردان درست است اگر در باره خودرو و رانندگی باشد رانش و رانش گردیدن درست است. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ویر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به آهنگ، به خواسته، به انگیزه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخته نگار، نشانه، تخته ی نشانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درون مایه سازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در یک آن، پیاپی، با هم دیگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سواران گروه ارتش بودند که زرهی پولادین بر تن اسب و سرباز سوار بر اسپ داشتند. رومی های بایزنتین هم از لشگر ایران این ترفند جنگی را یاد گرفتند، وبه لشگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این همه واژه پارسی داریم، ولی هنوز از چند تا واژه بیگانه و زشت بکار می بریم🤦🏻‍♂️ مشهور= خنیده نام، بنام، پرآوازه، بلند نام، سرشناس، نام آور، نامدار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عربی شده ( معرب ) واژه پارسی کیفر. این جا بیشتر مانند تاوان بکار می رود. کیفری است که بایسته پس داده شود ( یا بازدهی و پرداخت شود ) ، مانند تاوان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رمبیده، شکسته، فروپاشیده، ویران شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سازگار با خواسته، دلخواه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی: درستی، روا سازی، روا سنجی، روا یابی…

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درست شمردن، استوار کردن ( ادعا، فراخواست، یا داوش کسی را ) ، پذیرفتن، پذیرش نهادن پشتیبانی کردن، هایستن ( گویا از هایش میاید، و پاد آن نایش است به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گواژه آمیز است که، تفشه دار است که، خنده دار است که… گواژه بر این، به گواژگی…

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوشت فروشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آراییه، آراستن، آراییدن، آرایش کردن… چرا برخی ها وانمود می کنند این واژه ناشناخته و بی چم ( معنی ) است؟ این یک واژه پرکاربرد است برگرفته از زبان زیبا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر install برای برنامه یا کاری است، راه اندازی و راه انداختن درست است. ولی اگر برای install کردن کسی به جایگاهی است، گماردن، گماشتن، و گماریدن درست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تیکه انداختن، تیکه پراندن، زخم زبان زدن، نیش زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیروزی، چیرگی، چیره شدن، پیروز شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

science = دانش scientific = دانشی scientist = دانشمند scientific method = روش دانشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روش دانشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دانشی از دیدگاه دانشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاوان دادن، به سزا ی کار های خود رسیدند، تاوان پس دادن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوس آمیز، هوسبار، هوسناک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی: به هوس انداختن، هوس انگیزی، هوس آمیختن، به هوس آلودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی واژه عربی: اصیل برابر ها: ریشه دار، بالا گوهر، با نژاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روغن خوردیگ Wikipedia گفته: The original name for the confection was Persian: روغن خوردیگ, romanized: rōγn xwardīg, meaning "oil food". [9]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کوزه درست است. چون در vase نوشیدنی نگه داری می شود و از آن می نوشند. گلدان تنها یک کارایی دارد، ولی در کوزه گل هم می گذارند. Vase = کوزه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشیمان کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش خرید، پیش سفارش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش سفارش preorder یا پیش خرید می شود، که در نگرش من یک گونه reserve و book کردن است. پیشدار نمی شود چون پیشدار یک گونه سرباز یا نگهبان است، هرکسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چمراس برابر پارسی برای واژه تازی "آیه", آیه نشان و نشانه هم می شود. برخی وخت ها نیز همانند یک فرجود و شگفتی ( معجزه ) بکار می رود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارباب پارسی هست!!! همه جا از نهاد های عربی تا انگلیسی همه این واژه را ایرانی می دانند! ولی پاکستانی ها و هندی ها این واژه را دارند و بسیار بکار می بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکه باده فروشی، دکان باده و خوراک فروشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاوشکده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناک آلوده یا آغشته می شود. بیمناک، ترسناک، سیجناک… آلوده و آغشته بر ترس/ بیم/ سیج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

‎مردم آمیز، آمیزگار آمیزشکار، خوش آمیز انگلیسی: sociable یا social

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لگام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزن و بپاچ ( بپاش ) ، ریخت و پاش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آیین نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان تنومند، توانمند و نیرومند پارسی. قوی عربی با پسوند مند که پارسی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

از دوره پارسی تر ندیدم، در پارسیگ هم دورگ می گفتند مانند برنامه برنامگ، تازه تازگ…

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جایگاه هرگونه پالش و پالایش ( تصفیه و فیلتر کردن ) ، ولی به ویژه برای پالایش نفت بکار می رود. پالشگاه نیز گویند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باژبان، باژدار، باژگیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روکش دهان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گزیدمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خانه بند، شهر بند، در بند پزشکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خانه بند، شهر بند، در بند پزشکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر قشنگی برای واژه بیگانه قرنطینه و quarantine

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزادی سخن، آزادی گفتار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگارشی، رسانه ای، روزنامه نویسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رسا گرایی؟ رسایی گرا، رسایی گرایی. رسا= کامل. کامل عربی و رسا پارسی. رسا می شود پر و رسیده. کمال نیز واژه عربی است و برابر های پارسی آن: فرهیختگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوست من که می فرماید همه این واژه ها تورکی هستند، خوب خواهشن به نهاد های ترکی بروند و ببینند که آیا آن ها هم گفته های شما را می پذیرند یا نه. دیگه کم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان درست است روسی kalian را از قلیان برداشته است، ولی خود واژه قلیان از همان غلیان عربی میاید, من نمی گویم که سازنده این کالا عرب بوده! نه این ساخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سراسر. یکسره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم گوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخم مرغی مانند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شادمانی آوردن، شادی آوردن، شادابی آوردن، خرم ساختن. شادمان کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دانش پنداری، دانشی پنداری، دانشی پنداشتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوشته های دانشی جستار های دانشوارانه نوشتار های دانشورانه گفتار های دانشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورزش های کششی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توان بخشی یا تن درمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دربستگی چند سویه، دربستی چند سویه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست چپ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کشورداری، کشوردار، دیوان کشور. برای نمونه: کارمند دولتی= کارمند کشورداری دولت چین= کشورداریِ چین دولت موقت= کشورداری گذرا، دیوان ناپایدار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Presumption

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نمی شود پسوند ایرانی به واژه های بیگانه داد! فرض واژه عربی است و ض عربی نیز دارد، پسوند یدن یا دیدن به آن نمی خورد! ولی پیش انگاشت، پیش انگاشتن، پیش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

من واژه روتوش را شنیدم ولی از ریشه آن نا آگاه هستم. ویرایش نگاره ( عکس ) هم درست هست ولی photo editing می شود نه photoshop. ویرایش کردن و ویراییدن ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دربستگرایی، تکدستگرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دربست خواهی، دربستگی خواهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دربست پارسی واژه عربی کامل می شود. نمونه: “دربست چاکرتم!” “دربست نوکرم!”

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی برای انحصار و Monopoly

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم تن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم تنه همان بلوز یا blouse است، و “نیم تن” آن جامه زنانه است که ناف را نمی پوشاند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

باجه ترکی نیست! از بادجه می آید. جایی که باد از آن می جهد و جهش می کند، مانند دریچه های کوچکی که ما در باجه های بانکی و دیگر داریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگ کردن نگاره یا نماهنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همراستا، به راستای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چند بر، چند گوشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدگر، دیده بان، بیننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گردهمایی درست است. Convention از convene میاید که همان گرد آمدن یا برپا کردن می شود. برای همین برخی گاه ها به چم ( معنی ) پیمان نامه هم به کار می رود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فیلسوفانه، Philosophical، حکیمانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اندیشمند درست تر از تا فرزانه، چون فرزانه یک گونه دانشمند است. ولی خوب در زمان های کهن می شود گفت که اندیشمندان فرزانه و دانشمند هم بودند. زمانی پزشک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلان مانبد, کلان مانبدگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مان از خانه میاید مانند خان و مان ( خانمان ) پسوند بد [ بِد ] دارندگی می باشد. مانبد می شود خانه داری و این واژه همسنگ است با واژه economy ( عربی= ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مانبد شناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقتصاددان Economist

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقتصاد Economy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درست انگاری، درست انگاریدن، درست انگاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرخی لب؟سرخ لب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخه سیم، سیم شاخه، سیم میانوند، سیم هموند، سیم وابسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آسته آسته= آهسته آهسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ واژه، فرهنگ واژگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

لوند کردن، پرکرشمه کردن، خوشگل و قشنگ کردن. لوندان کردن، لوندسان کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لوند، پرکرشمه، دلفریب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لوند، پرکرشمه، دلفریب، تناز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

درستش تناز هست چون از تن ناز میاید، مانند طهران تهران، یا طوطی توتی، ما هنوز به شیوه عرب ها با ط این واژه را می نویسیم. ت واک ( بند واژه ) پارسی است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عمه خواهر پدر = افدریزه برادر پدر= افدر خواهر مادر= خاله، داییزه برادر مادر= خالو، دایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارسی عمو= افدر اَفدر از پدر میاید. ما در زبان های ایرانی واژه های گوناگونی برای عمو یا برادر پدر داشتیم، افدر یک نمونه است که ریشه واژه عم در عربی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در نوشته های باستانی به این کار “مایه کوبی” و “پیش پاسی” می گفتند . پیش پاسی: از پیش پاسداشتن، پیشاپیش پاسدار بودن در برابر بیماری. مایه کوبی: آیی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مادر بزرگ من می گفت “مایه کوبی” مایه کوبی شدن، مایه کوبی زدن یا مایه کوبیدن. در نوشته های باستانی به این کار “مایه کوبی” و “پیش پاسی” می گفتند . پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پالتو= چوخا یا چوخه، آبافت یا آبفت چوخا/چوخه= جامه ای است پشمین، کلفت و خشن آبافت/آبفت= جامه ستبر و سفت، جامه گرانبها ( مانند پالتو که همیشه پوششی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاید همان گونه که دانشنامه عمومی گفته از ریشه آلمانی - آرایی باشد! چون من به انگلیسی گشتم برای ریشه واژه Hole ( هول ) یا سوراخ در انگلیسی و این پاسخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

شاید همان گونه که دانشنامه عمومی گفته از ریشه آلمانی - آرایی باشد! چون من به انگلیسی گشتم برای ریشه واژه Hole ( هول ) یا سوراخ در انگلیسی و این پاسخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ عمومی: حوله، بَشگیر یا آب چین واژه حوله واژه ایست پارسی_ترکی؛ ساخته شده از دو بخش خواب ( یا خو ) به همراه پسوند ترکی لی که روی هم رفته معنای خو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تارسازی، توربندی، همبندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشنهاد من برای برابر پارس: نامه کردار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامه اعمال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قانون که دهخدا هم نوشته پارسی هست و از کانون میاید ( نه کانون امروزه ) . کانون هم ریشه با cannon که در یونانی و زبان های دیگر آریایی نیز به همین چم ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خود دهخدا هم گفته است که قانون از کانون پارسی میاید. پس قوانین می شود قانون ها یا کانون ها ( ولی امروزه ما کانون را به جای مرکز عربی می گویم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حال واژه عربی هست و نمی شود کنش پارسی به آن داد. ( مانند آن دوستی که پیش نهاد بیحالیدن را داد ) حال واژه عربی است برای چگونگی و هوای کسی: حال= هوا، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی روشن فکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امروزی، نوین گرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Aurora= ایزدِ پگاه ( سپیده دم ) در استوره های رومی Borealis= ایزد باد های آپاختری در استوره های یونانی australis= زمین های نیمروزیِ ناشناخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Aurora= ایزدِ پگاه ( سپیده دم ) در استوره های رومی Borealis= ایزد باد های آپاختری در استوره های یونانی australis= زمین های نیمروزیِ ناشناخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیرکردن، واپس ماندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دچار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنانی، بدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تنانی درست هست، بدنی نیز همسنگ این واژه است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Opposition

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واگذار کردن، نهادن، دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمایشی، آمایش، آماده، آمادگی راهبردی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاستی اندام، ناتوان، کمبود اندام، بی اندام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنبل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بدرقه کردن، پسوازیدن، همراهی کردن در پدرود. پیشواز رفتن ( در درود ) ، پسواز رفتن ( در پدرود ) پیش و پس ( پارسی ) قبل و بعد ( عربی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسوازیدن، بدرقه کردن همراهی کردن ( در راه بیرون رفتن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پریشان شدن، سراسیمه شدن، دستپاچه شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرا خاله برابر پارسی دارد؟ تا جای که من توانستم در جستوجویم پیدا کنم، این واژه ریشه راستینی در عربی ندارد. ولی در پارسی ما خال و خالو داریم که هم چم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفتمان، گفتاورد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علامت سوال= نشان پرسش question mark= پرسش نشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشان شگفت، نشان شگفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشان پرسش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جداگر برابر پارسی خط فاصله هست. همان گونه که در خود فرهنگ ها گفته شده ممیز جداکننده یا تمیز کننده است ( تمیز هم عربی هست پارسی آن پاکیزه می باشد ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

راستاد، رستاد پیشنهاد برابر پارسی برای این واژه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پدیدار شدن، آشکار شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمایان کردن، آشکار کردن، روشن کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمایان کردن، آشکار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیوند از دور، پیوند های راه دور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمهوری خواه، Republican پارسی= توده گرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرود میهنی، سرود کشور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی= سرود میهنی، سرود کشور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سوگباد برابر پارسی برای واژه عربی تسلیت سوگباد، هم سوگی، هم دردی = تسلیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوگباد برابر پارسی برای واژه عربی تسلیت سوگباد، هم سوگی، هم دردی = تسلیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پونه، پودنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندازه درست اندازه موشکافانه اندازه تیزبینانه، اندازه ریزبینانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مسواک از ریشه پارسی سواک است، که در دستگاه عربی مسواک از آن ساخته شده. مانند هندسه که از اندازه یا هندازه میاید، و از آن مهندس نیز ساختن. از سواک در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تعمیرکار= نوسازگر، نوسازکار، بازنوگر، بازنوکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیش از اندازه تلافی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عربی شده واژه نسک. نسک در زبان پهلوی برابر کتاب عربی می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جریمه کردن= تاوان به کسی دادن، تاوان دادن جریمه شدن= تاوان پس دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جریمه شدن= تاوان پس دادن جریمه کردن= تاوان دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرمانروا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درست نویس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Subconscious درست هست، subconsciously می شود ناخوداگاهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سر تا پا سراسری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هماهنگ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میان نیمه مانند میان پرده در نمایش خانه ها. میان دو نیمه فوتبال.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میان نیمه

پیشنهاد
٠

Remote control واژه “دور فرمان” هم پیشنهاد شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی برای مقیم؟ اگر اقامت نشستگی یا ماندگاری باشود، مقیم فلان جا می شود فلان نشین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بلوت همان بلوط است، درست بلوت است چون این یک واژه پارسی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جُرگه چون یک لانه مورچه را نیز کلنی مورچه می نامند. کلنی را بیشتر به یک گروه همزیستان می گویند. و کشور های کلنایزد ( colonized ) شده، کشور های گرف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پناه سیاسی پیشنهاد های من برای برابر پارسی: “پناه کشوری” یا “پناه نمایندگی” یا “پناه کشورداری“

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پناه سیاسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Passenger

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Anticipation پیش آگاهی نمی شود، برابر این واژه “چشم به راهی” می شود. برای نمونه: “I am dying of anticipation” می شود “ من مردم از چشم به راهی” یا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنهاره اتمام حجت، اولتیماتوم، واپسین هشدار، واپسین پیشنهاد، گواه فرجامین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خویش کار، کارپذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آماده شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سال رسایی، سال رسیدن، سال بزرگی قانونی = آسایی، دادگرانه سال آسایی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همبازی ها، همبازیان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گنجانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گنجانه می تواند کانتینر container هم باشد، چون در انگلیسی container چیزی هست که بار نگه می دارد یا contain می کند. گنجانه هم از گنجایش می آید و به نِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماوراء طبیعی = فراهنجار می تواند شاید فوق العاده هم باشدو بستگی به نگرش گوینده دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بارکش بارکش زمینی، چون بارکش دریایی و هوایی نیز هست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Hatch می شود دریچه Hatch back می شود دریچه پشت! خوب ما هم چرا نگوییم دریچه پشت؟ ولی نیم سندوق ( صندوق ) هم خوب است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان عقد واژه عربی هست، نمی توانید بر آن کنش های پسوندی پارسی بگذارید. ( عقداندن، عقدیدن ) پیمان برابر پارسی عقد می باشد و به آن می شود چنین کارو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوخت شدن، تباه شدن، پایمال شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوداگری، بازرگانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زراد عربی شده زره گر یا زره ساز است ( و زره باف ) . بجای زراد خانه بگویم زره خانه! ( زره سرا، زره گاه ) قورخانه نیز ترکی است، ولی تخشایی پارسی هس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بینشمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خطا واژه عربی هست و برابر پارسی آن می توانند این ها باشند. لغزشِ دید، کوتاهی دید، کژروی دید، رمژک چشمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یک گونه سازش است. آتش بس برابر این واژه هست ولی خودش نیست. Truce یک سازش کوتاه است که می تواند به سوی آشتی برود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تپش گرفتن، تپش دل را گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دمیدن پارسی برای نفس کشیدن بدم= نفس بکش دم و بازدم نفس= دم، دمش نفس عمیق= ژرف دم تنگ نفس= تنگ دمی نفس آخر= واپسین دم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رخشی برابر الکتریکی یا برقی، از آذرخش که برگرفته از آذر و رخش، رخش=برق، براق=درخشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستان کردی، لری، پارسی، سغدی… همه ی این زبانان هم ریشه هستند، همه ی این زبانان ایرانی هستند و آریایی هستند. پس چرا شگفت زده می شوید که واژگان میانون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قایق عربی است، کرجی، بلم و کلک برابر های پارسی برای این واژه هستند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

‎انبارنده همراه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یگان پردازش میانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیمانکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( فرهنگستان زبان و ادب ) : میانای کاربر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشگاه باشکوه!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش نمایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پلکیدن، رفت و آمد کردن، آمیختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پزیرفتن؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ثانیه= دَمَک، آن = Second دقیقه= دَم = Minute ساعت= گاه، گه =Hour ساعت= گاه نما =Clock زمان سنج = Timer/ Stop watch نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ثانیه= دَمَک، آن = Second دقیقه= دَم = Minute ساعت= گاه، گه =Hour ساعت= گاه نما =Clock زمان سنج = Timer/ Stop watch نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ثانیه= دَمَک، آن = Second دقیقه= دَم = Minute ساعت= گاه، گه =Hour ساعت= گاه نما =Clock زمان سنج = Timer/ Stop watch نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ثانیه= دَمَک، آن = Second دقیقه= دَم = Minute ساعت= گاه، گه =Hour ساعت= گاه نما =Clock زمان سنج = Timer/ Stop watch نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ثانیه= دَمَک، آن = Second دقیقه= دَم = Minute ساعت= گاه، گه =Hour ساعت= گاه نما =Clock زمان سنج = Timer/ Stop watch نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ثانیه= دَمَک، آن = Second دقیقه= دَم = Minute ساعت= گاه، گه =Hour ساعت= گاه نما =Clock زمان سنج = Timer/ Stop watch نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حوزه قضایی پیشنهاد برای برابر پارسی= دامنه دادرسی، دامنه دادگستری برخ دادرسی، بخش دادرسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Jurisdiction پیشنهاد برای برابر پارسی= دامنه دادرسی، دامنه دادگستری برخ دادرسی، بخش دادرسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سفر عربی است. گردش دریایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Blown out of proportion

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رخش همان Flash است و درخش برق است آذرخش که پارسی رعدوبرق می باشد، ساخته شده از آذر و رخش یا آتش و برق. برابر پارسی واژه عربی براق هم درخشان یا رخشان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فشار رخشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

خطر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

می کده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرمانداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زورآزمایی کردن، هماوری کردن، پیشی گرفتن، همتازیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هماوری ها، زورآزمایی ها، همتازی ها، ناورد ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پندار پرور، گمان پرور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دادمند، آیینمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آیینمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرمان کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاد و خوش بودن، سرمستی کشیدن/بودن، خوش گذراندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوشی کردن، خوشنود بودن، سرمست شدن!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رخنه کردن/رفتن. فروروی، خلیدن

پیشنهاد
٢

در زبان اردو به این آهن پیما “تیز خرام” می گویند، که از دو واژه پارسی برگرفته شده است و می تواند برابر شیرینی برای قطار سریع السیر باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آگاهی نامه، پخش نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شگفت آور و بیگانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بخش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی= پاکیزه کردن، روفتن، روبیدن. روفت و روب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارشناس مغز و پی کارشناس پی پی شناس ویژه گر پی شناسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پی برابر پارسی عصب است پی شناسی = عصب شناسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابزار کشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

“باکی ندارد” می شود “عیبی ندارد” ( ولی عیب عربی است ) یا درست تر بخواهید می شود “ترسی ندارد” چون باک همان بیم، ترس، نگرانی، یا هراس می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزی نیست. سختی نداره. بدی نداره. خوب می شود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رسا شده، به رسایی رسیده. بی کمبود شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زینه بندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

GLITTER

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پولک Glitter

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان پژمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلتنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاپارخانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیست، نبودن، جای نداشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دار زدن به دار آویختن به دار کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دار زدن به دار آویختن به دار کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سزاش بود، هوده اش بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبنبات ژله ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برخوردن، برخورده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر پایه داد، بر پایه آسا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارزیابی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

لشگر یک سپاه یا ارتش است، لشکر تازی ( عربی ) شده آن می باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرسپرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گریزیدن/ گریز کردن از چیزی از زیرش در رفتن، خود را به آن راه زدن، فرار کردن خود را به کوچه علی چپ زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نژاد و تبار. گوهر و خاندان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگشت نشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برای دوستانی که می فرمایند سوژه، موضوع، و مبحث برابر پارسی ندارد چرا در همین آبادیس نگاه نمی کنید چون به درستی و بزرگی واژه جستار [ جُستار ] را نوشته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرو بستن، گرو بندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رسانه همگانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرو کشی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پیشگاه تبه/ پهنه ی تبه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Free space, Open space پهنای آزاد، زمین آزاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دات نامه، داد نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوشت باشه، خوشا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ره گذر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرهنگ واژگان، واژگان، واژه نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازار یا تیمچه ( تیمچه سر پوشیده است، بازار سر باز است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنگنده سیاسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Update

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Super natural فراهنجار فرا سرشتین، فرا نیادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Molecule مولکول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بتوی یا تگابی/تگاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Bulletproof , و پارسی آن می تواند پادگلوله باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نمونه آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشترک هم می شود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر ساعت، سر وخت، سر زمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اینجا پیرایشگر درست است و سر تراش. آرایشگر چیزی را افزون می کند به کسی یا چیزی و با آن شما را زیبا می کند. ولی یک پیراشگر شما را می تراشد و چیزی را ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Barber

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قوطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی گزند باشید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در پاسخ به ivar dropbox دوست بزرگوار این ویرانگرایی سرگذشت مردم شما نیست که بگوییم زمان هخامنشیان که ۲۵۰۰ سال پیش است نزدیک به هیچ ارطباتی میان دودما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذهنایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پند آموزشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بریزه برابر پارسی برای واژه های بیگانه پماد، کرم، و ointment

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوستان می گویند این نام فارسی نیست ولی کردی است… خوب آخه مردم من کردی که نزدیک ترین زبان جهان به پارسی میانه ( پارسی ساسانی ) هست و هم ریشه فارسی ام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخابه کوچک، شاخاب کوچک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سازمان کشورهای هم پیمان یا سازمان جهانی

پیشنهاد
٠

سازمان کشورهای هم پیمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم کش، جان ستان، کشنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Astronomy= ستاره شناسی، اخترشناسی، اختر ماری اختر و استرو با Astro می توانند هم ریشه باشند، مانند ستاره و ستار Star. چون هر دو از زبان های آریایی می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پویا! Animation می شود پویا نمایی، و سازنده آن هم می شود پویا گر، پویا ساز، یا همان پویا نما. ( animator ) پس یک چیزی که animated هست، پویا هست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هم گونه گرا، هم گون گرا، هم ژاد گرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترفند پنهانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تند بُر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

چون که Email همان electric mail هست، می توانیم آن را نامه رخشی یا رخش نامه بگوییم! ( رخشی= Electronic ) رخش از آذرخش به آرش برق. درخش نیز می شود. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برابر درست برای این واژه نه بارگزاری و نه بارکیری است. بالا آمدن برابر درست تری برای این واژه است، چون برنامه دارد آغاز می شود و در هنگام بالا آمدن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برابر پارسی واژه های jacket و کاپشن گرمپوش می باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Over coat, پالتو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Jacket

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان فلز Metal

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

‎کارگرِ کاوگر، گورکن، کانوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

برای دوستانی که این واژه کهن پارسی که از زمان هخامنشیان میاید را ترکی می نامند… آخه مگه می شود شاهنشاهی هخامنشی از واژه زبانی که هنوز فرگشت نرسیده بک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Sperm

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان نا آزموده می باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کمال عربی است، و برابر آن فرهیختگی، والایی، یا فرازمندی می باشد. ولی والا گرا و فرازگرا برابر خوبی برای این واژه نیستند، چون واژه های نزدیک به آن ها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دشواری داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خانه بی همسری، خانه تکی، خانه تنهایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هم راهی , هم پایی، Keeping up Working along side

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دولاب واژه ۱۰۰٪ پارسی، هم خانواده با دولابچه. این واژه برابر پارسی واژه های بیگانه مانند کابینت و قفسه می باشد. کابینت از زبان های اروپایی و قفسه ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برایه مراجعه به چیزی، یا مراجعه کردن= سرزدن، بازدیدکردن، رو کردن، روی آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برابر پارسی= روی بردن، رو کردن، روی آوردن، بازدید کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

برابر پارسی = دولابچه و نه دولاب و دولابچه ترکی نیستند، ریشه کهن پارسی دارند. به دهخدا و نهاد های دیگر بازدید کنید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جاری شدن، روان شدن، روان گشتن. مانند رسیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوب و خوش و نیکو هم می شود. و گمان میکنم وشتیدن خوشی کردن است، و همان است که به چم پای کوبی و دست افشانی هم روان شده است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشت پهنه، پشت پیشگاه، و شاید پشت پرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشت پهنه، پشته پیشگاه، پشت پرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طراحی کردن یا رسیدگی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

شب پره درست است. زبان زیبای ما چه پراکنده شده، مه دیگر به سختی نام پارسی جانوران را پیدا می کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوا کش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تزریق کردن= خلاندن، خلانیدن =Inject هر دو این واژه ها به چم ( معنی ) فروکردن و درون کردن می باشند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دفتر رایزنی دفتر رایزن کشور رایزنگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیش فروش، فزون فروش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیش فروش، فزون فروش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمای پرسش روی پرسش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پذیرش نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه ایرانی است، ولی خود ما از پایه این واژه را بهم ریختیم. نقاش، نقشه، و نقش همه از نخش و نخشه می آیند. نقاش می شود گفت همان نخاش می شود. با این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسایه مانند آسایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعطیلات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پاچیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سطل همان ستل است. همانگونه که نادرست طهران می نوشتیم و آن را تهران کردیم، واژگان همانند را نیز باید درست کرد. صدا= سدا سطل= ستل و بسیاری از دیگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Internet World Wide Web

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Web blog Blog

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فاجعه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر فرود آوردن، سر خم کردن، سر خم گردیدن، بزرگ داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پهلوان نیز می شود، مانند نام خشایار که می شود: فرمانده یا شاه پهلوانان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اَنیشیدن، اَبیشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سرور انگشتران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جانور خانگی، جاندار خانگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سگالیدن درست است، سکالیدن چرا بر جای آن نوشته شده است؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای واژه presents:نمایان می کند، نشان می دهد، پیشکش می دهد، پیش نهادن، پدیدار می کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بالا رده، والا رده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرنویس، سرآغاز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی= زیان زدن، زیان آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تافتن را برابر دوختن نیز شنیدم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرهیخته، بافرهنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایه=Matter مایه بنیاد همه چیز است، و ما امروز عربی شده این واژه را بیشتر از خودش به کار می بریم ( ماده ) . ماده در پارسی همان نر و ماده است، و بن ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه کاوگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گفته سرشناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پندار شما آسوده پندارت آسوده پندارت تخت خیال= پندار، گمان راحت=آسایش، آسوده…

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برابر خوبی برای واژه عربی تسلیت و تسلیت گفتن. چون که سوگواری هم پیوسته تر به خاک سپاری است تا واژه های هم دلی و دلخوشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه پارسی است، برابر نیاز ندارد! فنی که از فن می آید، گرفته شده از فند و ترفند پارسی است. خود فند هم از پند می آید! عرب ها هم که فن را بکار می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نصب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیزابه سواری خیزآب سواری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای تمرین بدنی: برزیدن، برزش برای تمرین آموزشی: بازنویسی، بازخوانی، بازبینی برای کاربرد های دیگر: دوباره کاری، بازانجامی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برزیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تمرین کرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تمرین کردن ورزشی را پیاپی انجام دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چفت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درازای خیزآب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امواج گروه موج، در پارسی خیزآب ها یا خیزآبه ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشانک = Signal یک پیام یا نمار کوچک و کوتاه، یا یک گروهی ادامه دار از یک همچون پیام های

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دفتر پیک رسانی، پیک خانه،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کاربرد بهینه، بهینه گساردن، بهینه گساریدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به جای واژه عربی ورودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درایند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوراک را گذرانیدن و گواریدن و گواردن. Digest

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

appendix

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی نوشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی سیاره؟! سیاره که واژه عربی هست و پارسی آن گویال است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جای ساطور، فرتیغ بگوییم. گمان می کنم فر در فرتیغ از همان فرا می آید. فرا تیغ> فرتیغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذین بستن

پیشنهاد
٠

گاه نمای زنگی گاه شمار زنگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گاه نمای مچی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ما برابر راستی برای این واژه نداریم، چون ساختار گوفته های ما نیازی بر این ندارد. برای نمونه: ملیت ایشان چیست؟ = ایشان کجایی هستند؟ تابعیت فرهنگست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهساز گر بهساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به کسی یا چیزی پرداختن پرداختن به چرا به آن نمی پردازی؟ = چرا به آن محل نمی گذاری؟ دیگر به اون نمی پردازی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جاشماله ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میاندار بهترین برابر برای این واژه، چون moderate هم به چم میانه و میانگین می باشد. Moderator کسی هست که همه چیز را در همان میانه نگه می دارد. سپس می ...

پیشنهاد
٠

قهر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نشانه گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندیشه پردازی شاید گمان پردازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرچشمه مردمی بن مایه مردمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ناتوان ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هیئت مدیره= گروه راهبران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خوردنگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غذا عربی است. پارسی غذا خوراک می شود. خوراک زود پز = Fast Food

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنٍ پسین کس سپسین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوشابه نیروزا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گیتا همان زمین یا زمینی است. گیتی همه جهان هستی است. جقرافایا همان دانش گیتا شناسی است. واژه عربی مادی همان گیتایی می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تیرداد، داده شده از تیر یا تیشتر است. ایزد باستانی ایرانی، ایزد باران. ماه تیر و جشن تیرگان نیز از روی همین خدای باستانی ایرانیان است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیپ از انگلیسی Drip ( دریپ ) میاید که به همان پوشاک یک تن و زیبایی یا برجستگی آن را به نما می آورد. چرا “د” به “ت” دگرگون شده و “ر” برداشته شده؟ به ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدن واژه باستانی آریایی هست و می توانید در بیشتر زبان های آریایی واژه های هم ریشه آن را پیدا بفرمایید. عرب ها این واژه را از زبان های دیگر به خود آور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم گاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Non disclosure agreement هوده خاموشی؟ هوده برای خاموشی و نا پراکنی ؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برانگیخته و برانگیختن بیشتر نزدیک به “عصبانی شدن” و “به هم ریختن” هستند تا به هیجان. هیجان ویژگی های سازگار تر و خوب تر دارد که برانگیختن ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سپرده دار، زنهادار