nourishing

/ˈnɜːrɪʃɪŋ//ˈnʌrɪʃɪŋ/

معنی: تغذیه، مقوی، مغذی
معانی دیگر: پروردگر

جمله های نمونه

1. nourishing food
خوراک مغذی

2. milk is nourishing drink
شیر نوشیدنی مغذی است.

3. UK organisations are not nourishing their intellectual and emotional capital.
[ترجمه گوگل]سازمان های بریتانیایی سرمایه فکری و عاطفی خود را تغذیه نمی کنند
[ترجمه ترگمان]سازمان های انگلیسی بر سرمایه معنوی و عاطفی خود تغذیه نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's been nourishing the hope of a trip abroad.
[ترجمه گوگل]او امید یک سفر خارج از کشور را تغذیه کرده است
[ترجمه ترگمان]او به سفر خارج از کشور امید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The meals he cooked were always nourishing but never particularly appetizing.
[ترجمه گوگل]غذاهایی که او می پخت همیشه مقوی بودند اما هرگز اشتها آور نبودند
[ترجمه ترگمان]غذاهایی که او می پخت، همیشه تغذیه نمی شدند، اما هرگز اشتها برانگیز نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Most of these nourishing substances are in the yolk of the egg.
[ترجمه گوگل]بیشتر این مواد مغذی در زرده تخم مرغ وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بیشتر این مواد مغذی در نطفه تخم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The result was a delicious nourishing meal, and many swore, an aphrodisiac to boot.
[ترجمه گوگل]نتیجه یک غذای مغذی خوشمزه بود و بسیاری سوگند یاد کردند که یک داروی مقوی جنسی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن غذای خوش مزه و خوش مزه بود و بسیاری از آن ها فحش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Besides, he had chosen a tasty nourishing meal which would not lie too heavily on her achingly empty stomach.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، او یک غذای مقوی خوشمزه را انتخاب کرده بود که روی شکم خالی دردناک او قرار نمی گرفت
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، غذای خوش مزه ای را انتخاب کرده بود که به سنگینی روی شکم خالی او قرار نمی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A simple chicken soup is both nourishing and delicious.
[ترجمه گوگل]یک سوپ مرغ ساده هم مقوی و هم خوشمزه است
[ترجمه ترگمان]سوپ مرغ ساده هر دو مقوی و خوش مزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Preparing good nourishing family meals was a challenge with eight mouths to feed.
[ترجمه گوگل]تهیه وعده های غذایی خوب و مغذی خانوادگی یک چالش با هشت دهان برای تغذیه بود
[ترجمه ترگمان]آماده کردن غذاهای مناسب برای خانواده، برای تغذیه با هشت دهان به چالش کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How can I feed her nourishing food when she will eat nothing?
[ترجمه Zari] چطور میتونم بهش غذای مقوی بدم وقتی اون هیچی نمیخوره؟
|
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم غذای مقوی او را تغذیه کنم در حالی که او چیزی نمی خورد؟
[ترجمه ترگمان]چه طور می توانم غذای مقوی به او بدهم که او چیزی بخورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lamb chops were both nourishing and cheap.
[ترجمه گوگل]گوشت بره هم مقوی و هم ارزان بود
[ترجمه ترگمان]تکه های گوشت گوسفند، هر دو مقوی و ارزان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Call a doctor or nurse. Give them warm nourishing drinks.
[ترجمه گوگل]با پزشک یا پرستار تماس بگیرید به آنها نوشیدنی های مغذی گرم بدهید
[ترجمه ترگمان]زنگ بزن دکتر یا پرستار به آن ها نوشیدنی گرم و مقوی بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These problems demand intensive treatment - moisturising and nourishing but at the same time non-oily.
[ترجمه گوگل]این مشکلات نیاز به درمان فشرده دارند - مرطوب کننده و مغذی اما در عین حال غیر چرب
[ترجمه ترگمان]این مشکلات نیازمند درمان فشرده هستند - moisturising و تغذیه اما در عین حال فاقد چربی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There are five gentle shampoos and six nourishing conditioners which leave your hair soft, manageable and in peak condition.
[ترجمه گوگل]پنج شامپو ملایم و شش نرم کننده مغذی وجود دارد که موهای شما را نرم، قابل کنترل و در بهترین حالت می‌گذارد
[ترجمه ترگمان]پنج پاک کننده نرم و شش conditioners تغذیه وجود دارد که موهای خود را نرم، قابل مدیریت و در شرایط پیک رها می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تغذیه (اسم)
alimentation, nutrition, feeding, nourishment, nourishing, nurture, sustenance, nutriment

مقوی (صفت)
strengthening, tonic, nourishing, fortifying, restorative

مغذی (صفت)
nutritive, nourishing, nutritious, nutrient

انگلیسی به انگلیسی

• nutritious; healthy
nourishing food makes you strong and healthy.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : nourish
اسم ( noun ) : nourishment
صفت ( adjective ) : nourishing
قید ( adverb ) : _
نیروبخش
پر انرژی
تقویت کننده

بپرس