تمرین کردن


برابر پارسی: وگرنه

معنی انگلیسی:
exercise, practice, to drill or exercise, to go over and over (again)

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عادت کردن ورزیدن مشتق کردن .

مترادف ها

practice (فعل)
عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

exercise (فعل)
عمل کردن، بکار انداختن، استعمال کردن، تمرین کردن، تمرین دادن

drill (فعل)
تمرین کردن، مته زدن، تعلیم دادن، تمرین دادن، مشق دادن، ممارست کردن

rehearse (فعل)
گفتن، تمرین کردن، تکرار کردن

woodshed (فعل)
تمرین کردن

practise (فعل)
ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

فارسی به عربی

تدرب علیه , مثقاب , ممارسة

پیشنهاد کاربران

برزیدن
🇮🇷 همتای پارسی: برزش کردن 🇮🇷
یا برزیدن
مروسیدن، ورزیدن
برگرفته از واژه نامه ی ابوالقاسم پرتو@ پارسی انجمن
مکرر انجام دادن جهت یادگیری کامل
تمرکز کردن و کار کردن روی چیزی برای یاد گرفتن آن.
مشق. مشق کردن
تمرین کردن
پرکردن
ضرب المثل فارسی کارنیکوکردن ازپرکردن ( تمرین کردن ) است
بازبینی کردن، بازنویسی کردن
ممارست

بپرس