overthinking

پیشنهاد کاربران

یعنی الا مث من ساعت ۴ و ۱۵ دقیقه ی صبحه و داری نوشخوار ذهنی میکنی و به گذشته و حال و اینده و تمام اتفاقات فکر میکنی و انقدری قکر میکنی تا با فکرات یه خودکشی روحی انجام بدی.
فرااندیشی
ینی بدبختی
زیاده اندیشی
فکر بیش از حد به مشکلات می دونه احساسی باشه یا هرچیزی
یعنی یه بختک که زمان نمیشناسه یعنی یه مریضی که نمیشه جلوش رو گرفت و هر دفعه رشد بیشتری میکنه یعنی نابود شدن خودقبلیت با افکار هایی مثل من لیاقت اون رو ندارم ، بهتره بمیرم یعنی کسی من رو دوست نداره ، یعنی
...
[مشاهده متن کامل]
اونا حاضر نیستن من کنارشون باشم، مگه چه کاری کردم که این اتفاق ها میفته من حتما آدم بدیم و. . . . . هزار تا چیز دیگه که باعث میشه از پوست و استخونت بدنت درد بگیره و هزارتا بد بختی دیگه که درمان نداره

درگیری فکری، درگیری ذهنی
یعنی کسی که به یه چیزی خیلی فکر میکنه درواقع مقابل گذشته
زیاد فک کردن راجب هرچیزی: )
When a woman has five grown up daughters, she ought to give over thinking of her own beauty
زنی که پنج تا دختر گنده دارد که دیگر به فکر خوشگلی خودش نیست.
فک کردن زیاد. . .
زیاد فکر کردن درمورد چیزی
یعنی زیاد فکر کردن تا جایی که زندگی دوروبرت برات بی معنی باشه
زیادی به مسائل گذشته، آینده و حال فکر کردن.
مثلا هی بگی این چی میشه اون چی میشه یا افکار مردم راجب خودت فکر کنی.
زیاده روی در فکر کردن ، تا حدی که محیط اطراف امون رو از یاد میبریم
همون بیش اندیشی، یا مفرط اندیشی یا زیاداندیشی، فراوان اندیشی یا همچین چیزی ( یا بیش اندیشناکی/اندیشناکی ) .
"نشخوار ذهنی" ظاهرا معادل Mind rumination ئه پس احتمالاً "نشخوار ذهنی" معادل اورتینکینگ نمی تونه باشه.
وسواس فکری
بیش از حد فکر کردن در مورد هر مسئله ای
نشخوار ذهنی
سرنگونی
بیش اندیشی
نشخوار فکری
زیادی فکر کردن، در گذشته سیر کردن و مدام به گذشته اندیشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس