reins

/ˈreɪnz//reɪnz/

معنی: کمر، کلیهها، محل کلیهدر بدن
معانی دیگر: (قدیمی)، ناحیه ی کلیه ها، گرده، صلب

جمله های نمونه

1. the reins of government
زمام امور دولت

2. i jogged the reins and the horse started up
افسار را تکان دادم و اسب شروع به حرکت کرد.

3. It was time to hand over the reins of power .
[ترجمه گوگل]زمان واگذاری زمام قدرت فرا رسیده بود
[ترجمه ترگمان]وقتش بود که افسار قدرت را به دست بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You pull on both reins to stop or slow a horse, but only the left rein to turn left.
[ترجمه جاوید فخری] برای وایستاندن یا آهسته کردنِ اسب هر دو سرِ افسار رو بِکَش اما برای پیچیدن به چپ تنها سرِ چپِ افسار رو.
|
[ترجمه گوگل]شما هر دو افسار را می کشید تا اسب را متوقف یا کند کنید، اما فقط افسار چپ را می کشید تا به چپ بپیچید
[ترجمه ترگمان]شما هر دو افسار را به دست می گیرید و اسب را آرام می کنید، اما تنها راه رفتن به سمت چپ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The vice-president was forced to take up the reins of office.
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور مجبور شد زمام امور را در دست بگیرد
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس جمهور مجبور شد زمام امور را به دست گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Can you hold the reins for a minute?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یک دقیقه افسار را نگه دارید؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه لحظه افسار رو نگه داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He helped her up before flicking the reins.
[ترجمه گوگل]قبل از تکان دادن افسار به او کمک کرد تا بلند شود
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه افسار را بگیرد به او کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She pulled sharply on the reins.
[ترجمه گوگل]او به شدت افسار را کشید
[ترجمه ترگمان]افسار را به تندی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is a horse that reins well.
[ترجمه گوگل]اسبی است که به خوبی مهار می کند
[ترجمه ترگمان]اسب خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Slacken the reins or you'll hurt the horse's mouth.
[ترجمه گوگل]افسار را سست کن وگرنه به دهان اسب صدمه می زنی
[ترجمه ترگمان]ده نه اسب را بردار یا به دهان اسب صدمه می زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't worry if you lose hold of the reins - the horse won't wander off.
[ترجمه گوگل]اگر افسار را از دست دادید نگران نباشید - اسب سرگردان نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]نگران نباش اگر افسار اسب را از دست بدهی - اسب سرگردان نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sean gathered up the horse's reins.
[ترجمه گوگل]شان افسار اسب را جمع کرد
[ترجمه ترگمان]شان افسار اسب را جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I always put my son on reins when we go shopping.
[ترجمه گوگل]من همیشه وقتی به خرید می‌رویم پسرم را در دست می‌گیرم
[ترجمه ترگمان]من همیشه پسرم رو وقتی داریم میریم خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The old-timers and established families clutched the reins of power.
[ترجمه گوگل]قدیمی ها و خانواده های مستقر افسار قدرت را در چنگ داشتند
[ترجمه ترگمان]The و خانواده های قدیمی زمام قدرت را در دست گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمر (اسم)
drag, middle, girdle, waistline, loin, reins

کلیه ها (اسم)
reins

محل کلیه در بدن (اسم)
reins

انگلیسی به انگلیسی

• controlling power, governing power

پیشنهاد کاربران

لگام
تاج و تخت، سلطنت، قدرت
افسار اسب
کنترول کردن ؟

بپرس