لق

/laq/

برابر پارسی: نااستوار، سست

معنی انگلیسی:
groggy, loose, rickety, rocky, shakily, shaky, tipsy, wobbly, wonky

لغت نامه دهخدا

لق. [ ل َ ] ( ص ) لغ. صاف. بی موی و صاف. ( برهان ). || نااستوار: میخی لق ؛ جنبان بر جای خود. دندانی لق ؛ متزعزع ، متحرک ، دندان که بر جای استوار نباشد و جنبان بود: دندانهای لق . اسنان متحرکة. || تباه. فاسد ( تخم مرغ و جز آن ). ضایع و گندیده که چون بجنبانی آواز دهد و آن نشانه تباهی باشد.
- آرواره لق داشتن ؛ عادت به دشنام گفتن داشتن.
- تخم لق در دهن کسی شکستن ؛ تعبیری مثلی به معنی او را به یاد آرزوئی که خود ملتفت آن نبود آوردن. او را به دعویی باطل داشتن. امیدی برنیامدنی به وی دادن. وعده وفانشدنی به وی کردن.
- تق و لَق ؛ کاسد. ناروا. بی رونق.
- دهن لق ؛ که نتواند سِرّی را نگه دارد.
- دهن لقی ؛ به نگهداری سِرّ قادر نبودن.

لق. [ ل ُ / ل َ ] ( اِ ) فریب و بازی دادن. ( برهان ).

لق. [ ل َق ق ] ( ع اِ ) شکاف زمین. || ( ص ) رجل ٌ لق بق ؛مرد بسیارگوی. || ( مص ) بر چشم زدن به دست یا به پنجه. ( منتهی الارب ). || لمس کردن. دست نهادن بر... ( دزی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) چیزی که در جای خود جنبان باشد نا استوار که در جای خود بجنبد : پیچ و مهر. لق . یا تخم مرغ لق . تخم مرغ فاسد شده وگندیده . یا لق و لق . نااستوار و سست .
شکاف زمین . مرد بسیار گوی

فرهنگ معین

(لَ ) (ص . ) = لغ : ۱ - نااستوار، هر چیزی که در جای خود محکم نباشد. ۲ - بی موی . ۳ - صحرای خشک و بی علف .

فرهنگ عمید

هرچیزی که در جای خود محکم نباشد و تکان بخورد، مثلِ دندان و پایۀ میز یا چیز دیگر.

گویش مازنی

/lagh/ نااستوار – سست – لق & گودی - سست و متزلزل

واژه نامه بختیاریکا

( لُق * ) گندیده؛ بُق
( لُق ) به لُق
( لُق ) گونه ای سوارکاری؛ یورتمه؛ یورغه
( لِق ) لوس و بی معنی

مترادف ها

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

loppy (صفت)
شل، ول، قطع کننده، لق، شل و آویزان

jiggly (صفت)
تکان خورده، لق

wobbly (صفت)
لق، جنبنده، لرزان

unsteady (صفت)
متغیر، لق، لرزان

rickety (صفت)
ضعیف، سست، لق، زهوار در رفته، نرم استخوان

فارسی به عربی

طلیق , غیر مستقر , محلحل

پیشنهاد کاربران

لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
برخی کاربران گفتن که این واژه ترکی است که نادرست است واژه لاق یا لاخ از واژه پارسی لَخت به معنای سست آمده مثل موی لخت به گمان من واژه لخ کوتاه شده واژه لَخت می باشد که به مرور همانند دیگر واژگان خ به ق تبدیل شده و کلمه لق درست شده و اینکه برابر لخ یا لق در ترکی سیلکی هست
در خراسان رضوی هم به لُخت لَق می گویند .
البته به چیزی که سست و شل باشه هم می گویند لَق است.
در گویش شهرستان رفسنجان معنی لُخت هم داره
مثلا در آرایشگاه برای اینکه بگن زیاد کوتاه نکن میگن لق نشه دیگه
لق از لخلماخیا لاق اولماق ترکی اومدی یعنی تکون خوردن
فاز بعضی دوستان که در مقابل فهم مقاومت میکنن چیه
خود لغت نامه نوشته فارسی نیست
😐
لاقیلداماق=تکون خوردن
لاقیدلداتماق=تکون دادن
لاق یا لاخ به معنی تکون خوردن در ترکی هست
لق=لاق یا لاغ واژه ای ترکی از مصدر لاقلاماق = تکان خوردن
لاق یعنی شل، تکان خورنده، نااستوار
به فتح ل. شل و سست به گویش کازرونی ( ع. ش )
به کسر ل. آدم بی ادب و سبک سر و فضول به گویش کازرونی ( ع. ش )

بپرس