loading

/ˈloʊdɪŋ//ˈləʊdɪŋ/

معنی: بار، محموله، بارگیری، عمل پرکردن تفنگ باگلوله، بارکنش، امیختن مواد خارجی به شراب
معانی دیگر: عمل بار کردن، وسیله ی بار کردن یا بارگیری، (بیمه نامه) اضافه هزینه، (داد و ستد سهام) کمیسیون اولیه، کارمزد آغازین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the burdens placed on a person or thing.

(2) تعریف: the act of one that loads.

جمله های نمونه

1. truck loading zone
محل بارگیری کامیون ها

2. the bus is loading right now
اتوبوس هم اکنون دارد مسافر می گیرد.

3. the cargo ship is loading
کشتی باری دارد بارگیری می کند.

4. They corralled the cattle before loading them onto the truck.
[ترجمه گوگل]آنها گاوها را قبل از اینکه آنها را در کامیون بار کنند، جمع کردند
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه آن ها را سوار کامیون کنند، گاوها را corralled
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He backed up to the loading platform.
[ترجمه گوگل]او روی سکوی بارگیری پشتیبان گرفت
[ترجمه ترگمان]به بالای سکو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The three men seemed to have finished loading the truck.
[ترجمه مری] به نظر می رسید سه مرد کار بارگیری کامیون را تمام کرده اند.
|
[ترجمه Mani] ان سه مرد بنظر میرسید که کار بارگیری کامیون را به اتمام رسانده اند
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید سه مرد بارگیری کامیون را تمام کرده بودند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سه مرد کامیون را پر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Have you finished loading up yet?
[ترجمه گوگل]آیا هنوز بارگذاری را تمام کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]هنوز loading رو تموم نکردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The freighter is loading for Japan.
[ترجمه گوگل]کشتی باری در حال بارگیری برای ژاپن است
[ترجمه ترگمان]بارکش در حال بارگیری برای ژاپن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The car reversed into the loading bay.
[ترجمه گوگل]ماشین دنده عقب رفت و داخل محفظه بارگیری شد
[ترجمه ترگمان]ماشین به خلیج بارگیری سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A photographer from the newspaper was loading his camera with film.
[ترجمه گوگل]عکاسی از روزنامه در حال بار کردن دوربین خود با فیلم بود
[ترجمه ترگمان]یک عکاس روزنامه دوربین خود را با فیلم بارگیری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They waited until the coast was clear before loading the stolen goods into the van.
[ترجمه گوگل]آنها قبل از بارگیری کالاهای سرقتی در ون صبر کردند تا ساحل صاف شود
[ترجمه ترگمان]آن ها منتظر ماندند تا ساحل قبل از بارگیری کالای دزدیده شده به ون را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The truck left the loading dock with hoses still attached.
[ترجمه گوگل]کامیون با شیلنگ‌هایی که هنوز وصل شده بود، اسکله بارگیری را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]کامیون اسکله بارگیری را با شلنگ های باز ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We finished loading and set off.
[ترجمه Mani] بارگیری را تمام کردیم و حرکت کردیم
|
[ترجمه گوگل]بارگیری را تمام کردیم و به راه افتادیم
[ترجمه ترگمان]بارگیری را تمام کردیم و راه افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've been having problems loading this software onto my computer.
[ترجمه گوگل]من در بارگذاری این نرم افزار روی کامپیوترم با مشکل مواجه شده ام
[ترجمه ترگمان]من مشغول بار کردن این نرم افزار در کامپیوترم بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بار (اسم)
charge, burden, bar, admittance, load, cargo, restaurant, alloy, audience, loading, barroom, fruit, brunt, fardel, freight, freightage, onus, ligature, encumbrance

محموله (اسم)
load, goods, loading, shipment, consignment, lading

بارگیری (اسم)
loading, lading

عمل پرکردن تفنگ باگلوله (اسم)
loading

بارکنش (اسم)
loading

امیختن مواد خارجی به شراب (اسم)
loading

تخصصی

[حسابداری] بارگیری
[شیمی] بارگذاری
[سینما] فیلم گذاری - فیلم گذاری (در دوربین ) - نورگذاری
[عمران و معماری] بارگذاری - بارگیری
[برق و الکترونیک] بارگذاری افزودن القاکنایی به خط انتقال به منظور بهبود مشخصه ی آن در باند بسامدی معین . - بار گذاری
[مهندسی گاز] بارگیری
[زمین شناسی] بارگیری،بارگذاری استخراج وبلندکردن کانیها به صورت شکسته شده یابرجارااصطلاحابارگیری گویند.
[نساجی] بار دادن پارچه - افزودن به وزن پارچه بوسیله مواد پرکننده
[ریاضیات] مبلغ اضافه، بارکردن، بارگذاری، بارگیری
[پلیمر] بارگذاری

انگلیسی به انگلیسی

• act of a person or thing that loads; something loaded, burden

پیشنهاد کاربران

بارگیری
برابر درست برای این واژه نه بارگزاری و نه بارکیری است. بالا آمدن برابر درست تری برای این واژه است، چون برنامه دارد آغاز می شود و در هنگام بالا آمدن می باشد.
هیچ باری دریافت نمی شود و برداشته نمی شود. همه چیز در هنگام روشن شدن یا چیده شدن هست تا بالا بیاید و در نمایشگر شما نمایان شود.
در ژنتیک احتمالاٌ منظور توارث پذیری باشه
مثال:
the presence of high familial loading of depression and polymorphisms in SLCGA4 and BNDF genes
درحال بارگیری
تحمل بار
loading ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بارگیری 1
تعریف: گذاشتن بار در شناور
بارخوانی
از نو برخاستن ( منظور بعد از شکست خوردن )
شروع دوباره

در حال شارژ
در بازی به معنای لود شدن است
برنامه ریزی
بارگذاری متناسب
برنامه ریزی
برنامه اجرایی
بارگذاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس