infiltration

/ˌɪnfəlˈtreɪʃn̩//ˌɪnfɪlˈtreɪʃn̩/

معنی: نفوذ
معانی دیگر: تصفیه

جمله های نمونه

1. The police tried to prevent infiltration by drug traffickers.
[ترجمه سیزو] پلیس سعی کرد از نفوذ مواد مخدر توسط قاچاقچیان جلوگیری کند
|
[ترجمه گوگل]پلیس تلاش کرد تا از نفوذ قاچاقچیان مواد مخدر جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]پلیس تلاش کرد تا از نفوذ قاچاقچیان مواد مخدر جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Rainsplash washes elements downslope and reduces infiltration capacity by dispersing clay particles into the large interstices of the soil.
[ترجمه گوگل]Rainsplash با پراکنده کردن ذرات رس در فواصل بزرگ خاک، عناصر را در پایین شیب شستشو می دهد و ظرفیت نفوذ را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]Rainsplash عناصر washes را downslope و ظرفیت نفوذ را با پراکنده کردن ذرات خاک رس به منافذ بزرگ خاک کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mitchell looked away chafing against this infiltration, of being led by Kingsley to recognize himself, the meaninglessness of his position.
[ترجمه گوگل]میچل در برابر این نفوذ، از اینکه کینگزلی او را هدایت می کرد تا خود را، بی معنی بودن موقعیتش را تشخیص دهد، به دور نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]می چل به شدت به این نفوذ نگاه کرد که کینگزلی باید خودش را به طرف کینگزلی راهنمایی کند تا خودش را بشناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In some new build areas groundwater infiltration to existing sewers is as high as 20 times the dry weather flows.
[ترجمه گوگل]در برخی از مناطق جدید، نفوذ آب زیرزمینی به فاضلاب های موجود به اندازه 20 برابر آب و هوای خشک است
[ترجمه ترگمان]در برخی مناطق جدید، نفوذ آب های زیر زمینی به فاضلاب موجود به اندازه ۲۰ برابر جریان های آب و هوایی خشک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is even possible that gang infiltration can be stopped.
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است جلوی نفوذ باندها گرفته شود
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است که نفوذ باند متوقف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the same biopsy infiltration of the mucosal stroma by a large number of lymphocytes and plasma cells were seen.
[ترجمه گوگل]در همان بیوپسی ارتشاح استرومای مخاطی توسط تعداد زیادی لنفوسیت و پلاسماسل مشاهده شد
[ترجمه ترگمان]در همین راستا، نفوذ of stroma توسط تعداد زیادی از سلول های lymphocytes و پلاسما مشاهده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Apart from these systemic effects, there may be a quite marked local inflammation with swelling and white-cell infiltration.
[ترجمه گوگل]جدا از این اثرات سیستمیک، ممکن است یک التهاب موضعی کاملا مشخص همراه با تورم و نفوذ گلبول های سفید وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این عوارض سیستمیک، ممکن است یک التهاب محلی کاملا مشخص با ورم سلول های سفید و سفید وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. High levels of coliform bacteria may indicate more serious problems in a water supply, such as the infiltration of fecal material.
[ترجمه گوگل]سطوح بالای باکتری های کلیفرم ممکن است نشان دهنده مشکلات جدی تری در تامین آب باشد، مانند نفوذ مواد مدفوع
[ترجمه ترگمان]سطح بالایی از باکتری coliform ممکن است مشکلات جدی تری را در تامین آب، مثل نفوذ مواد مدفوع نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In one patient the lesion was destroyed by hot biopsy forceps and further biopsy specimens were free from carcinoid infiltration.
[ترجمه گوگل]در یک بیمار ضایعه توسط فورسپس بیوپسی داغ تخریب شد و نمونه‌های بیوپسی دیگر عاری از نفوذ کارسینوئید بودند
[ترجمه ترگمان]در یک بیمار ضایعه با بیوپسی داغ از بین رفت و نمونه های further از نفوذ carcinoid آزاد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is now substantial evidence that vascular disruption and focal thrombosis, related to macrophage infiltration, occurs in Crohn's disease.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان می دهد اختلال عروقی و ترومبوز کانونی، مربوط به ارتشاح ماکروفاژها، در بیماری کرون رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر شواهد قابل توجهی وجود دارد که اختلال عروق و thrombosis کانونی، مربوط به نفوذ macrophage، در بیماری Crohn رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In reviewing reports on amyloidosis patients with intestinal pseudo-obstruction, the patients with multiple myeloma tend to have extensive smooth muscle infiltration.
[ترجمه گوگل]در بررسی گزارش‌های مربوط به بیماران آمیلوئیدوز مبتلا به انسداد کاذب روده، بیماران مبتلا به مولتیپل میلوما تمایل به انفیلتراسیون گسترده عضلات صاف دارند
[ترجمه ترگمان]بیمارانی که myeloma multiple دارند، در مرور گزارش ها درباره amyloidosis بیمار مبتلا به pseudo روده، از نفوذ شدید ماهیچه استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Also, patients not treated with NSAIDs were more likely to have heavy neutrophilic and mononuclear cell infiltration.
[ترجمه گوگل]همچنین، بیمارانی که تحت درمان با NSAID قرار نگرفته بودند، احتمال بیشتری داشت که ارتشاح سلول های نوتروفیل و تک هسته ای سنگین داشته باشند
[ترجمه ترگمان]همچنین بیمارانی که با NSAIDs درمان نشدند به احتمال زیاد to سنگین و نفوذ سلول mononuclear داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Both Rostow and Taylor agreed that the key to victory was stopping infiltration from the north.
[ترجمه گوگل]روستو و تیلور هر دو موافق بودند که کلید پیروزی، توقف نفوذ از شمال است
[ترجمه ترگمان]هم Rostow و هم تیلور اتفاق نظر داشتند که کلید پیروزی، توقف نفوذ در شمال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The damage to the exocrine glands is as a result of infiltration and destruction of the gland tissue by lymphocytes.
[ترجمه گوگل]آسیب به غدد برون ریز در نتیجه نفوذ و تخریب بافت غده توسط لنفوسیت ها است
[ترجمه ترگمان]آسیب به غدد exocrine در نتیجه نفوذ و تخریب بافت غده توسط lymphocytes است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نفوذ (اسم)
influx, prevalence, force, influence, authority, leading, penetration, infiltration, permeation, dominance, importance, transpiration, transudation, insinuation, seepage, prestige

تخصصی

[عمران و معماری] نفوذ - تراوش - عبور تدریجی - نشتاب - نفوذ آب - نشت نفوذ آب - درون تراوش - درون تراوری
[مهندسی گاز] نفوذ، تراوش
[زمین شناسی] نفوذ فرآیندی که آب به درون زمین فرو میرود و از منافذ و کانال های خاک و دیگر مواد سطحی عبور می کند دراین دیاگرام هدایت آب از سطح زمین به سطح آب زیرزمینی توسط پیکان هایی نشان داده شده است.
[نساجی] نفوذ - تراوش
[خاک شناسی] نفوذ
[آب و خاک] نفوذ

انگلیسی به انگلیسی

• permeation, percolation, gradual penetration, passing through

پیشنهاد کاربران

رخنه کردن/رفتن. فروروی، خلیدن
نفوذ
infiltration ( مهندسی محیط زیست و انرژی )
واژه مصوب: درون نشت
تعریف: 1. حرکت تدریجی آب به داخل خاک|||2. نفوذ آب از خاک به داخل لوله های آب و فاضلاب از محل اتصالات و شکستگی ها
عملیات نفوذی ( ترجیحاً در خفا و به تدریج ) به خطوط دشمن
دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی
ارتشاح

بپرس