The ability to get knowledge without an explanation
درک مستقیم
بینشی
کسی که حس ششم قوی داره
بینشمند
شناختی، مستقیم ، شهودی ، ذاتی - آشکار و واضح - بدون نیاز به تفکر آکاهانه
در کامپیوتر و نرم افزار : عملیات قطعه ای از نرم افزار در صورتی "شهودی " است که عملیات مذکور کار را چنان خوب انجام دهد که کاربر بتواند بدون نگاه به کتاب راهنما یا مکث ، چگونگی انجام عملیات رایج را حدس بزند مقایسه کنید با user friendly
... [مشاهده متن کامل] شاید بتوان ( سلیقه ای ) هم معنی کرد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intuit
✅️ اسم ( noun ) : intuition
✅️ صفت ( adjective ) : intuitive
✅️ قید ( adverb ) : intuitively
چشم دل باز کن که جان بینی
آن چه نادیدنی ست آن بینی
احساسی؛ استنباطی؛ سهل انگارانه؛ برداشت آنی؛ مبتنی بر داوری آنی ذهنی؛ [در مقابل استنباط مبتنی بر تعمق یا تعقل]
easy to use or learn without any special knowledge
حس درونی
شهودی، شمی، حسی ( احساسی )
قبل از هر چیز Intuition به معنای شهود هست و Intuitive صفتش هست
۱. ساده و قابل فهم - سر راست
۲. گیرا ( دارای توانایی درک مسائل بدون وجود مدرک و سریع )
۳. شهودی ( بر اساس شهود و بی توجه به درستی و غلطیس و اثباتش بر اساس مدرک ) - مبنی بر درک یا انتقال مستقیم
... [مشاهده متن کامل]
۴. موافق با چیریکه که ظاهراً درست به نظر میاد
adjective
[more intuitive; most intuitive]
1 : having the ability to know or understand things without any proof or evidence : having or characterized by intuition
◀️She has an intuitive mind
◀️an intuitive person
2 : based on or agreeing with what is known or understood without any proof or evidence : known or understood by intuition
◀️She has an intuitive [=instinctive] understanding of the business
◀️a doctor with an intuitive awareness of his patients' concerns
3 )
a : agreeing with what seems naturally right
◀️The argument makes intuitive sense
b : easily and quickly learned or understood
◀️The software has an intuitive interface
in�tu�i�tive�ly adverb
◀️a chef who works intuitively, rather than from a recipe
◀️The solution is intuitively obvious
◀️ ? What fo you think of Discord
So I’m kind of unfamiliar with it
I find that this app is not very intuitive though
intuitive ( زبانشناسی )
واژه مصوب: شمی
تعریف: مبتنی بر شم
He seemed to have ( an intuitive awareness ) of how I felt
او به نظر می رسید نسبت به حسی که داشتم ( آگاهی ذاتی ) داشت.
غریزی , شهودی
# an intuitive approach
# He had an intuitive understanding
# Most people have an intuitive sense of right and wrong
احساسی که فرد می داند درست است حتی بدون اینکه استدلالی برای آن داشته باشد.
از روی غریزه
در نرم افزار:
easy to understand and to use
در نرم افزار یعنی "عملکرد خوبی داشتن" و "کار را خوب انجام دادن" و "کارا بودن"
User Friendly
غریزی یا spontaneous
تخیلی - خیال پرداز - مربوط به یک فرضیه و خیال
کشف و شهود
غریزی
تمام اون چیز هایی که ذهنیه مثل درک کردن ، قضاوت کردن و . . . از دو راه ممکنه یا بر پایه"عقل" که با دلیل و مدرکه یا بر پایه "احساس" انگار که حست میگه این درسته
intuitive judjment = قضاوت احساسی
سرراست ( readily learned or understood )
software with an intuitive interface*
[در ریاضیات] شهودی
یک مفهوم شهودی: an intuitive notion
خودگواه
این مثال رو ببیند:
LINQ helps you generate series by using intuitive and readable code.
intuitive در این مثال یعنی شما نیازی نیست برای درک دستورات زبان برنامه نویسی linq برید دستورالعمل روش بخونید خودش گواه نحوه کارکردش هست.
ملموس
بدیهی
شهودی
واضح و روشن
یادگیری بدون تمرین
قابل لمس
ادراکی
محرک، پویا، پویان، در حال تکاپو، در حال جویش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)