پیشنهاد‌های میثم نبی پور (٧٥٩)

بازدید
٢,٠٠١
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیرمغرضانه در مقابل subjective که به معنی"مغرضانه" می باشد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابداری مالی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

low - cost inexpensive low - priced

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

modern new contemporary current

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to pack tight: jam انباشتن، پر کردن، چپاندن If you cram things or people into a container or place, you put them into it, although there is hardly e ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنا به هر دلیلی idiom used to say it isn't known why someone does something مثال: He is always late, for some/whatever reason

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

idiom: منشا یا ریشه چیزی بودن the reason for ( something ) underlying

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسل آینده نسل بعدی آیندگان Succeeding generation Posterity

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسل بعدی نسل آینده آیندگان Posterity Future generation

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun acquiral ( countable and uncountable, plural acquirals ) معنی: The process of acquiring something; acquisition یادگیری، اکتساب، فراگیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سخنوری شیوایی سخن گویایی سخن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

formal: problems and difficulties problems or misfortunes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توجه!!! صحیح proforma invoice می باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناشنوایی بسامدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به کمکت نیاز دارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه شنود وسیله استراق سمع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دسترسی رد شد در مقابل: Access granted دسترسی داده شد/ دسترسی قبول شد/دسترسی پذیرفته شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عوام عامه توده مردم مردم عادی جامعه ordinary people

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چِرت محض

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خودشه اونجاست اوناهاش اوناش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the calm/lull before the storm آرامش قبل از طوفان a time that seems quiet but will very soon be followed by something unpleasant happening a short ...

پیشنهاد
٠

the calm/lull before the storm آرامش قبل از طوفان a time that seems quiet but will very soon be followed by something unpleasant happening a short ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اماکن رفاهی/مجتمع های تفریحی در یک محل یا منطقه مانند مراکز خرید، استخر ها، سالن ها و اماکن ورزشی و . . . تعریف amenity: something, such as a swim ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مکان رفاهی/مجتمع تفریحی در یک محل یا منطقه مانند مرکز خرید، استخر، سالن و مکان ورزشی و . . . تعریف amenity: something, such as a swimming pool or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. کالبدشکافی/تشریح جسد ( به منظور مطالعه ساختار و بافت ) the act of cutting up a dead person, animal or plant in order to study it 2. بررسی جز به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

کالا یا ماده خام قابل خرید و فروش ( که شامل محصولات کشاورزی، مواد معدنی، کالاها و محموله های ترابری و کالاهای با تولید انبوه می شود ) تعریف بالا بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

connive at/in something ( formal, disapproving ) چشم پوشی کردن نادیده انگاشتن معانی: wink at to seem to allow something wrong to happen to allow ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سفر طولانی ( معمولا با پای پیاده و آرام ) a long journey a long trip in which you travel to various different places, especially on foot a journey ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مسیر، راه ) مارپیچ twisted or winding A tortuous road is full of bends and twists ( usually disapproving ) not simple and direct; long, complicat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

انسجام معنایی و ساختاری پیوستگی معنایی و ساختاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

mental agility Mental agility is the capacity to respond to events in a flexible way and be able to move quickly between different ideas

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همچنین: hit/reach rock bottom به ته خط رسیدن به انتها رسیدن به پایان رسیدن ( معولا یک رابطه ) پایین ترین و کم ترین حد ممکن رسیدن To encounter an esp ...

پیشنهاد
٠

the ( whole ) world over around the world throughout the world around the globe across the globe worldwide ​everywhere in the world everywhere on th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین the ( whole ) world over اقصی نقاط جهان سرتاسر جهان تمام/همه جهان ​everywhere in the world everywhere on the earth If you say that somethin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین the ( whole ) world over سرتاسر جهان تمام/همه جهان ​everywhere in the world everywhere on the earth If you say that something happens or exi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

( فرد ) آزاد ( شخص ) دستگیر نشده not captured free on the run at liberty on the loose

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنی "غوره" هم می باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به معنی "الکترود اعمال شوک" ( در دستگاه الکتروشوک پزشکی ) نیز گفته می باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی صحیح: مواجه شدن، برخوردن ( به صورت یک دفعه ای و یا اتفاقی و یا زمانی که انتظار نمی رود ) ( rather informal ) to think of a good idea suddenly ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

old use or formal معلم سختگیر و پُر ادعا و کسی که برای دانش آموزان جذابیتی ندارد a teacher who gives too much attention to formal rules and is not i ...

پیشنهاد
١

( در پژوهش ها و تحقیقات علمی ادبی ) پیشینه ی تحقیق که به صورت Review of the Literature Literature Review Background و یا Theoretical Framework به کار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

( در پژوهش ها و تحقیقات علمی ادبی ) پیشینه ی تحقیق که به صورت Review of the Literature Literature Review Background و یا Theoretical Framework به کار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hay bailing بسته بندی کاه/علوفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قضاوت شخصیت مثال: He's an excellent judge of character ترجمه اینجانب: او در قضاوت شخصیت، عالی هست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوی متمایز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوی زننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تصادف منجر به آتش گرفتن خودرو آتش گرفتن خودرو در تصادف

پیشنهاد
٠

جو سمی. آب کشنده.

پیشنهاد
٠

خیلی سمی هست که بتوان مستقیما آن را لمس کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تصمیم/حکم قانوی یا حکومتی a decision an official decision, especially one made by a court A ruling is an official decision made by a judge or court ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

citing mentioning

پیشنهاد
٠

مستمری ازکارافتادگی تامین اجتماعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن، کیمبریج، آکسفرد و وبستر: the period of decrease in wealth, industrial production, and employment from 1929 until the start of World War II ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

برای پادشاه و همسر پادشاه و یا ملکه و همسر ملکه از Majesty به معنی اعلی حضرت ( برای مرد ) و علیا حضرت ( برای زن ) استفاده می شود ( Your/Her/His Majes ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برای پادشاه و همسر پادشاه و یا ملکه و همسر ملکه از Majesty به معنی اعلی حضرت ( برای مرد ) و علیا حضرت ( برای زن ) استفاده می شود ( Your/Her/His Majes ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

PLURAL NOUN شرایط ( پیش نیازهای ) ورود به دانشگاه the types and grades of examination required to enter a university admission conditions conditions ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلاس شبانه ( تا حالا شنیدین که بگن کلاس غروب یا غروبانه یا عصرانه؟ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوره/کلاس شبانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

British English همچنین set book/text etc کتاب درسی ( که از آن در امتحان سوال می آید ) a book that must be studied for an examination a book or p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

British English همچنین set book/text etc کتاب درسی ( که از آن در امتحان سوال می آید ) a book that must be studied for an examination a book or p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوی زننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در مقابل: elective subjects همچنینcore curriculum/subjects/skills etc 1. دانشگاه: دروس الزامی این دروس در برابر دروس اختیاری قرار دارند و عبارت از د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رجوع شود به: core subjects

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( انگلیس ) رشته ای در دانشگاه خواندن to study a subject at a university to study a subject, especially at a university to study at university or to s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همچنین straight - A شاگرد/دانش آموز ممتاز getting the best results in all classes achieving or showing the highest grade or superior accomplishment ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کسی که دیگران را دست می اندازد ( معمولا برای اینکه دیگران بخندند ) کسی که سر به سر دیگران می گذارد کسی که دیگران را سر کار می گذارد خیلی خودمانی ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فریب خوردن رکب خوردن در تله گیر افتادن دُم به تله دادن If you swallow the bait, you completely accept something, especially an offer that is a trick ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ring somebody ↔ up to telephone someone SYN call ( somebody ) up تماس گرفتن، زنگ زدن

پیشنهاد
١

اجناس رو پس فرستادم چون کارایی ( و یا کیفیت ) لازم رو نداشتن اجناس رو پس فرستادم چون اون چیزی که میخواستم نبودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

معمولا در مورد ( چیزی/کالایی ) کارایی/کیفیت لازم را داشتن و یا اینطور هم میشه به کار برد: همون کارایی/جنس/کیفیتی که باید ( رو داره یا نه ) همونی ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرا گرفتن در بر گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تبلیغ یک کالا یا برند توسط یک شخص معروف Celebrity endorsement, also known as celebrity branding or celebrity advertising is a marketing strategy tha ...

پیشنهاد
٠

مدیریت ارتباط با مشتری Customer relationship management ( CRM ) refers to the principles, practices, and guidelines that an organization follows when ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل/هم معنی: call in the receivers

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دقت کنید که balance the books صحیح می باشد با S آخر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

توجه: balance the books صحیح می باشد، با S آخر یکی بودن دخل و خرج to show that the amount of money a business has received is equal to the amount sp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افزایش شدید و ناگهانی مالیات ( مثلا رئیسی و کابینه اش ) رجوع شود به hike in prices

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افزایش شدید و ناگهانی قیمت ها especially American English informal a rise in price ( informal ) a large increase in prices, wages, taxes etc SYN r ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افزایش شدید و ناگهانی نرخ رجوع شود به hike in prices

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نیاز بازار را تامین کردن to sell products in the quantities demanded by the market مثال: We cannot satisfy demand for the product ترجمه اینجانب: نمی ...

پیشنهاد

رجوع شود به satisfy demand

پیشنهاد
٠

رجوع شود به satisfy demand

پیشنهاد
٠

رجوع شود به satisfy demand

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین pay/produce/yield dividends سودمند بودن و مزیت داشتن ( مخصوصا در آینده ) فایده داشتن ( در آینده ) ثمربخش بودن to bring a lot of advantages ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین produce/yield/bring dividends سودمند بودن و مزیت داشتن ( مخصوصا در آینده ) فایده داشتن ( در آینده ) ثمربخش بودن to bring a lot of advantage ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به bring dividends

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

yield/bring dividends

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به bring dividends

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

pay/bring/produce/yield dividends سودمند بودن و مزیت داشتن ( مخصوصا در آینده ) فایده داشتن ثمربخش بودن to bring a lot of advantages at a later dat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

good/sound business sense: تعریف a natural understanding of how business works successfully درک ذاتی از اینکه یک کسب و کار چطور باعث پیشرفت می شود s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریاست کارگروه هیئت/ کمیسیون را بر عهده داشتن If you chair a meeting or a committee, you are the person in charge of it a person who is in charge of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ریاست کارگروه هیئت/ کمیسیون را بر عهده داشتن If you chair a meeting or a committee, you are the person in charge of it a person who is in charge of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کاهش تقاضا a decrease in the amount of people wanting, asking for, or buying a particular product or service For example, The company has experienced ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

همچنین big/record/strong profits معادل های پیشنهادی اینجانب: سود/رونق پایدار در کسب و کار سود بی سابقه Record profits mean a business is strong and ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جانبدارانه، مغرضانه ( دارای جهت گیری ) جهت دار، دچار/دارای سوگیری مثال the press is biassed ترجمه اینجانب: مطبوعات سوگیری می کنند مطبوعات دچار سوگیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

filthy lucre پول کثیف/حروم ( غیر رسمی/خودمانی ) هم معنی: pelf money, especially when it has been obtained in a way that is not honest or moral mon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

filthy lucre pelf filthy lucre تعریف: money, especially when it has been obtained in a way that is not honest or moral People sometimes refer to mo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گاوصندوق دیواری گاوصندوق مخفی در دیوار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سردسته خلافکارا سرکرده تبهکارا رهبر مافیا A crime boss, also known as a crime lord, don, gang lord, gang boss, mob boss, kingpin, godfather, crime m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رجوع شود به gang kingpin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رجوع شود به gang kingpin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رهبر مافیا سردسته خلافکارا/مافیا سرکرده تبهکارا/مافیا A crime boss, also known as a crime lord, don, gang lord, gang boss, mob boss, kingpin, godfat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سردسته خلافکارا سرکرده تبهکارا A crime boss, also known as a crime lord, don, gang lord, gang boss, mob boss, kingpin, godfather, crime mentor or cr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رجوع شود به gang kingpin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رجوع شود به gang kingpin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رجوع شود به gang kingpin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سردسته خلافکارا سرکرده تبهکارا A crime boss, also known as a crime lord, don, gang lord, gang boss, mob boss, kingpin, godfather, crime mentor or cr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رجوع شود به gang kingpin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سردسته خلافکارا سرکرده تبهکارا A crime boss, also known as a crime lord, don, gang lord, gang boss, mob boss, kingpin, godfather, crime mentor or cr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

getaway car/vehicle/van ماشین آماده برای فرار a car used by criminals to leave the scene of a crime a car etc used by criminals to escape after a cri ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به go off at a tangent

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به go off on a tangent و go off at a tangent

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر رسمی همچنین fly off at a tangent British English: go off at a tangent American English: go off on a tangent خارج شدن از موضوع/بحث ( از موضوع/ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر رسمی همچنین fly off at a tangent British English: go off at a tangent American English: go off on a tangent خارج شدن از موضوع/بحث ( از موضوع/ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیماری ای که از طریق هوا منتقل می شود بیماری واگیردار از طریق هوا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رشته نوشتار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رشته حوادث

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رشته افکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین nagging feeling/suspicion etc از نظر اینجانب: دودل بودن به طور دائم تردید داشتن/مردد بودن A “nagging doubt” is a doubt that's persistent, but ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین a fertile imagination/brain ذهن خلاق vivid imagination an imagination, mind etc that is able to produce a lot of interesting and unusual idea ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به fertile mind

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین lateral thinking تفکر خلاقانه a way of solving a problem by using your imagination to find new ways of looking at it a way of solving a probl ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تصمیم نادرست/اشتباه a wrong or bad decision a poor/bad decision a mistake in the way that you examine a situation and decide what to do

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نظر و یا ایده تقریبی/تخمینی/حدودی a general/rough idea ( =a not very exact idea ) approximate idea مثال: Can you give me a rough idea of the cost ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کاملا متوجه شدن به طور کامل فهمیدن to understand something completely COMPREHEND

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین gain, get, have, etc. the upper hand دست بالا را داشتن to get an advantage over somebody so that you are in control of a particular situation ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سناتور تازه کار سناتور کم تجربه Sometimes, rather than school, a freshman is new at something else: in the US Senate, first - timers are frequently ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اشباع کردن بازار to offer so much of a product for sale that there is more than people want to buy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

رجوع شود به labour turnover

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همچنین staff turnover یا turnover of staff نرخ ترک شغل the rate at which people leave an organization and are replaced by others the rate at which em ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین staff turnover یا turnover of staff نرخ ترک شغل the rate at which people leave an organization and are replaced by others the rate at which em ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین with a bit of luck [informal, spoken] idiom اگه همه چیز خوب پیش بره اگه شانس بیارم/بیاریم/بیارن . . . اگه خوش شانس باشم/باشیم/باشن . . . ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به with any luck

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خرحمالی با مزد ناچیز جان کنی/کارپرزحمت با حقوق کم people who work hard and in poor conditions for low pay people who work for long hours and very l ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به sweated labour

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به sweated labour

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گزینه مناسب برای یک شغل همچنین good job/employment/career prospects a person who might be chosen, for example, as an employee a likely candidate for ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

prospect for گزینه مناسب برای یک شغل همچنین good job/employment/career prospects a person who might be chosen, for example, as an employee a likely ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به pull a sickie

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

رجوع شود به pull a sickie

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین to throw/chuck a sickie خود را به مریضی زدن و سرکار نرفتن تظاهر کردن به مریضی و سرکار نرفتن pretend to be sick and not go to work a day whe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پادویی کسی را کردن دوندگی کردن برای کسی دویدن برای خرده کاری های کسی دنبال خرده کاری های کسی رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پادویی کسی را کردن دوندگی کردن برای کسی دویدن برای خرده کاری های کسی دنبال خرده کاری های کسی رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

usually disapproving کار خسته کننده و سطح پایین کار معمولی و بدون نیاز به مهارت Menial work is boring, makes you feel tired, and is given a low soci ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

usually disapproving کار خسته کننده و سطح پایین کار معمولی و بدون نیاز به مهارت Menial work is boring, makes you feel tired, and is given a low soci ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

رجوع شود به menial work

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به work unsocial hours

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین: work long, regular, unsocial, etc. hours کار خارج از ساعت اداری کار در ساعت های/زمان غیر اداری outside the normal times of working to work d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غیر رسمی: یهویی کار پیدا کردن یهویی یه کار ( معمولا خوب ) پیدا کردن ( که معمولا خیلی ها براش سر ودست می شکنن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پشت کسی درآمدن پشت کسی را گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تخلف شغلی رفتار خلاف شئون شغلی و اداری a violation of the rules or boundaries set by the governing body of a profession

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the head of the household سرپرست خانوار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هم معنی: sole parent UK also lone parent "New Zealand: the usual name for "single parent In simple terms, sole parent meaning is a parent – either ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تک سرپرست single parent خانواده تک سرپرست به خانواده ای می گویند که زن یا مرد بدون همسر و به تنهایی از فرزند یا فرزندان نگهداری می کند. دلایل به وجو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مورد زنبور عسل: دسته، گروه

پیشنهاد
٠

مراجعه شود به: get your priorities right

پیشنهاد
٠

همچنین get your priorities straight - American English ( مسائل/مشکلات را ) درست اولویت بندی کردن اولویت و یا توجه خود را روی مهم ترین مسائل گذاشتن ا ...

پیشنهاد
٠

همچنین get your priorities straight - American English ( مسائل/مشکلات را ) درست اولویت بندی کردن اولویت و یا توجه خود را روی مهم ترین مسائل گذاشتن ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نظر کسی عوض شدن/تغییر کردن نگاه کسی ( به چیزی یا شخصی ) تغییر کردن a reversal in position or attitude a profound change of outlook, opinion, etc cha ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

informal همتا همتای یک شخص در یک سازمان دیگر Synonym: counterpart someone who has a similar job to yours in another organization or department a per ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر سِمت موقت سازمانی جابه جایی موقت سِمت و وظایف دو کارمند/فرد شاغل در یک سازمان، شرکت، اداره ( که معمولا در دو بخش مجزا کار می کنند ) Job swap. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پوست شناسی the scientific study of skin diseases the scientific study of the skin and its diseases the branch of medicine concerned with the skin an ...

پیشنهاد
٢

( also carve out ) شغل/کار مناسب برای خودم دست و پا کنم کسب و کار با ثباتی برای خودم ایجاد کنم به شغل و جایگاهی که میخواهم برسم ( also carve out ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سراغ شغل آزاد رفتن خویش فرما شدن مستقل/آزاد کار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

تعدیل نیرو کردن the act of dismissing employees If workers are laid off, they are told by their employers to leave their job, usually because there ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معادل های پیشنهادی اینجانب: شغل و حقوق تقسیمی شغل و حقوق اشتراکی an arrangement in which two people share the hours of work and the pay of one job

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اواسط دهه 30 سالگی around the age of 35 - 36 as opposed to one's early thirties ( aged roughly 31–34 ) and one's late thirties ( aged roughly around ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اواسط 20 سالگی ( از 23 سال و 4 ماه تا 26 سال و 8 ماه ) The mid - twenties last from 23 years and 4 months to 26 years and 8 months توجه: از 20 تا 3 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

fetters of ( plural noun ) موانع و محدودیت ها the things that prevent someone from being free SYN constraints something that severely limits you so ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

fetters of ( plural noun ) موانع و محدودیت ها the things that prevent someone from being free SYN constraints something that severely limits you som ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

آقای مجید دوست عزیز که نوشتید "زنبور گاوی" wasp "زنبور زرد" هست زنبور گاوی میشه hornet

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تبدیل به . . . شدن بیرون آمدن از تخم سر از تخم درآوردن to break open so that a young bird, fish, insect, etc. can come out if a young bird, insect e ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

North American English: expectation of life در مورد انسان: امید به زندگی در مورد اشیا: طول عمر the number of years that a person is likely to live; ...

پیشنهاد
٠

تاکسی تلفنی تاکسی بیسیم همون "تاکسی تلفنی/بیسیم" که با آمدن تاکسی های اینترنتی از بین رفتن اما نه به صورت کامل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاکسی تلفنی تاکسی بیسیم همون "تاکسی تلفنی/بیسیم" که با آمدن تاکسی های اینترنتی از بین رفتن اما نه به صورت کامل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

see somebody off something فراری دادن کسی را مجبور به ترک جایی کردن ( با دنبال کسی گذاشتن و یا تهدید کردن ) to force someone to leave a place Briti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همچنین see somebody off something فراری دادن کسی را مجبور به ترک جایی کردن ( با دنبال کسی گذاشتن و یا تهدید کردن ) to force someone to leave a plac ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از پس انداز خرج کردن to draw ( upon ) draw on savings spend from savings to use some of an amount of money that you have I had to dip into my sav ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین dip into your pocket dig into your pocket دست توی جیب کردن ( به معنی خرج کردن، پول پرداخت کردن ) to pay for something with your own money ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

همچنین work up an appetite/a thirst/a sweat باز شدن/تحریک شدن اشتها ( پس از فعالیت سخت و یا شدید بدنی/ورزشی ) گرسنه شدن ( پس از فعالیت بدنی/ورزشی ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

keep something ↔ up در مورد یادگیری یک زبان: به صورت مستمر تمرین کردن و ادامه دادن to continue to practise a skill so that you do not lose it to cont ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

I find it hard سختمه برام سخته to feel that something's difficult, esp. while trying to do it I’m finding it hard to find time to practise the Frenc ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر با time استفاده شود به معنی "خالی کردن وقت" می باشد. to make something available to be used To become available or no longer devoted to a part ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غرق فضا ( طبیعت/منظره/محیط/. . . ) شدن از فضای جایی/محیطی/منظره ای/. . . لذت بردن to enjoy a place by watching it or becoming involved in it to enj ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غرق فضا ( طبیعت/منظره/محیط/. . . ) شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

informal همچنین in a bee line ( beeline ) یک راست ( جایی/سر چیزی رفتن ) صاف ( جایی/سر چیزی رفتن ) to go quickly in a straight direct course to go ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

informal همچنین make a beeline for somebody/something یک راست ( جایی/سر چیزی رفتن ) صاف ( جایی/سر چیزی رفتن ) to go quickly in a straight direct c ...

پیشنهاد
٠

to reach its all time high of به بالاترین حد خود رسیدن

پیشنهاد
٠

به بالاترن حد رسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

رده/گروه/محدوده سنی the number of people of different ages, who, for example, buy a particular product or are involved in a particular activity the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

صفحه اصلی صفحه آغازین صفحه نخست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( به شدت ) تنبیه، سرزنش و یا انتقاد کردن informal to punish someone or criticize them severely

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( به شدت ) تنبیه، سرزنش و یا انتقاد کردن to punish someone or criticize them severely

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

file/sue/petition for divorce درخواست طلاق کردن start the legal divorce process

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

file/sue/petition for divorce درخواست طلاق کردن start the legal divorce process

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

راه حلی را ارائه دادن به یک راه حل رسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Officially known as the International Commission on Financing Global Education Opportunity, the Education Commission is a group of world leaders, pol ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

US: take office پذیرفتن و یا به عهده گرفتن یک سِمت یا شغل رسمی/دولتی، به روی کار آمدن to start an official job begin to work in a position مثال: The ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

منتقد صریح

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زبانشناسی: مجرای تولید گفتار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

تارآوا در زبانشناسی مدرن به جای به کار بردن از "تار های صوتی"، بیشتر از "تارآوا" استفاده می شود. درضمن: تارهای صوتی: vocal cords تارآوا: vocal folds

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تارهای صوتی: vocal cords تارآوا: vocal folds اکنون در زبانشناسی مدرن به جای استفاده از "تارهای صوتی"، بیشتر از "تارآوا" استفاده می شود. درهرصورت هر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به draw criticism

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رجوع شود به draw criticism

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برانگیختن انتقاد موجب انتقاد شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تبلی/آگهی تلویزیونی Television advertisement an advertisement on television

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

این واژ ه در معنی "برگزاری/برپا کردن/ترتیب دادن یک رویداد"، با واژه های زیر استفاده می شود stage a strike/protest/rally/stoppage/demonstration/sit - ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه "بست نشینی خیابانی" مهجور و دورافتاده است. معادل و واژه ی که امروز استفاده می شود "تحصن" می باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

It's time you ( did something ) ( دیگه ) وقتش شده/رسیده You say "It's time you ___" when you're telling someone to do something that you think they ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از روی وسوسه/هوس عمل کردن وسوسه شدن و عملی را انجام دادن وسوسه شدن و عملی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از روی غریزه عمل کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

وزیر دادگستری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خبر ( معمولا ناخوشایند، بد و ناراحت کننده ) را به کسی دادن توجه: با breaking news فرق دارد چهار معنی دارد ( theidioms. com ) که معمولا در دو حالت بی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

معنی دقیق: سرقت از منزل ( و یا ساختمان تجاری ) SYNONYM: housebreaking

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرقت از منزل burglary

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه مودبانه به معنی "از دنیا رفتن" بجای استفاده از واژه "مردن die" pass on حُسن تعبیر و یا نیک واژه ای است بجای استفاده از واژه "مردن die" euphemis ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ادعا/اظهار/ابراز بی اطلاعی یا بی خبری کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

protest/maintain your innocence اصرار بر بی گناهی داشتن ( بارها و بارها ) تاکید بر بی گناهی کردن ( به صورت مکرر ) say repeatedly that you are not ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انتقال دانش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به صورت رسمی مرگ کسی را اعلام کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrase: همچنین get across ( to somebody ) | get something across ( to somebody ) یه جورایی "شیرفهم کردن" موفق به فهماندن و یا انتقال یک مطلب/ایده/پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

collocation شرح دادن If you give an account of something that has happened, you describe it گزارش/شرح دادن ( کتبی و یا شفاهی ) a written or spoken ...

پیشنهاد
٠

کودکان کمتربرخوردار کودکان محروم

پیشنهاد
٠

همچنین tell your fortune طالع کسی را دیدن فال کسی را گرفتن to tell someone what will happen to them in the future by looking at their hands, using ca ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مراجعه شود به tell someones’s fortune

پیشنهاد
٠

مراجعه شود به tell someones’s fortune

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مراجعه شود به tell someones’s fortune

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چرت و پرت گفتن بی معنی/منطق حرف زدن حرف های نامشخص زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

همون "مِن مِن کردن" هست در زبان عامیانه

پیشنهاد
٢

همچنین hear ( something ) through/on the grapevine دهن به دهن شدن یک خبر The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . ...

پیشنهاد
٠

همچنین hear ( something ) through/on the grapevine دهن به دهن شدن یک خبر The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین hear ( something ) through/on the grapevine دهن به دهن شدن یک خبر The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . . اینطور شایعه شده که . . . داره دهن به دهن میشه که . . . همچنین hear ...

پیشنهاد
٠

گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . . اینطور شایعه شده که . . . داره دهن به دهن میشه که . . .

پیشنهاد
٠

همچنین hurl abuse/insults/accusations etc ( at somebody ) کسی را با پرخاش و عصبانیت ( مورد ) آماج اتهام قرار دادن کسی را با داد و بیداد مورد اتهام ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین hurl abuse/insults/accusations etc ( at somebody ) کسی را با پرخاش و عصبانیت ( مورد ) آماج توهین و فحاشی قرار دادن کسی را با داد و بیداد مورد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبایل کوچ نشین/بادیه نشین/کوچ گرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بادیه نشینان قبایل کوچ نشین قبایل کوچ گرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین damnit و dammit not polite, very informal old - fashioned dammit

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

old - fashioned not polite, very informal همچنین damnit و damn it "a way of spelling "damn it

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به I can tell you مراجعه شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به i can tell you مراجعه شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همون" ببین" خودمون هست. ( ببین: میخوام بهت بگم ) I tell you, this burger might be the best I've ever had ترجمه اینجانب: ببین، شاید این بهترین همبرگر ...

پیشنهاد
٠

به to be in the interests of someone مراجعه شود

پیشنهاد
٠

به نفع کسی بودن British English to be to the advantage of somebody This compromise would be in the interests of the fishing industry ترجمه اینجانب: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تمایلی ندارم

پیشنهاد
٠

اهل ازدواج نبودن ( شخص ) که قصد ازدواج نداشتن ازدواجی نبودن ( فلانی ازدواجی نیست، دوست نداره ازدواج کنه ) not the type of person who wants to get ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل ازدواج نبودن ( شخص ) که قصد ازدواج نداشتن ازدواجی نبودن ( فلانی ازدواجی نیست، دوست نداره ازدواج کنه ) not the type of person who wants to get ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل ازدواج ازدواجی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سواستفاده ی پلیس از قدرت و اختیاراتش In most cases, the police do what they have been hired to do – to protect and serve the public. But sometimes p ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین a nomadic life زندگی آواره، زندگی خانه بدوشی، زندگی بی سر و سامان هم معنی: nomadic lifestyle, nomadic way of life, itinerant lifestyle

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین a nomadic existence زندگی آواره، زندگی خانه بدوشی، زندگی بی سر و سامان هم معنی: nomadic lifestyle, nomadic way of life, itinerant lifestyle

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun phrase رسمی: فردی بدون عیوب اخلاقی a person who has no moral faults someone who is perfect or is extremely brave, good etc – often used humorou ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دراومدن/آزاد شدن از زندادن یا یک موقعیت خطرناک to get free from a dangerous or confining situation Getting out of prison

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

مراجعه شود به: on its merits

پیشنهاد
٠

همچنین judge/consider etc something on its ( own ) merits on its ( own ) merits بدون در نظر گرفتن دیگر جوانب با درنظر گرفتن موارد مستقیم، مشهود و مل ...

پیشنهاد
٠

همچنین judge/consider etc something on its ( own ) merits on its ( own ) merits بدون در نظر گرفتن دیگر جوانب با درنظر گرفتن موارد مستقیم، مشهود و م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین judge/consider etc something on its ( own ) merits on its ( own ) merits بدون در نظر گرفتن دیگر جوانب با درنظر گرفتن موارد مستقیم، مشهود و م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگلیسی بریتانیایی: /əsˈtɑːnə/ انگلیسی آمریکایی /�sˈtɑːnə/

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل انگلیسی آمریکایی American English: to make a profit

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

informal rustle something up ( for somebody ) ( بدون تدارک از قبل ) آماده کردن فوری خوراک و یا غذا با چیزهایی که دم دست هست یک جورایی شبیه "حاضری" ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

British English همچنین lodge a complaint/protest/appeal etc به صورت رسمی و قانونی شکایت/اعتراض/درخواست کردن to make a formal or official complaint, p ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

British English همچنین lodge a complaint/protest/appeal etc به صورت رسمی و قانونی شکایت/اعتراض/درخواست کردن to make a formal or official complaint, p ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین: make ( somebody ) an offer ( for/on something ) پیشنهاد قیمت دادن برای چیزی ( مخصوصا خرید خانه ) offer a particular amount of money for som ...

پیشنهاد
٠

همچنین make the acquaintance of somebody رسمی to meet somebody for the first time When you make someone's acquaintance, you meet them for the first ...

پیشنهاد
٠

به make someone's acquaintance مراجعه شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom موفق به فرار شدن to succeed in escaping مثال: He made his escape before dawn ترجمه اینجانب: موفق شد که قبل از طلوع آفتاب فرار کند ( خیلی خودمون ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل های انگلیسی: make a proposal make an offer

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فائق آمدن بر مشکلات/احساسات غلبه کردن بر مشکلات/احساسات to successfully control a feeling or problem that prevents you from achieving something to s ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به باد ناسزا گرفتن to strongly criticize something or someone ( formal ) to criticize somebody/something strongly

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

ظاهرنما، زرق و برق دار، پر جلوه excessively showy something that is ostentatious looks very expensive and is designed to make people think that its ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از نظر اینجانب به معنی امور/اقدامات جنایی It's a program that enforces the nation's laws by investigating cases, collecting evidence, conducting for ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به ثبات رسیدن a period during which there are no large changes To reach a point where gradual progress is no longer possible and stagnation is likely

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دوست گرامی جناب "بهمن" با درورد خدمت شما. تلفظ این واژه به انگلیسی"سایکالوُجی" می باشد: /saɪˈkɒlədʒi/ /saɪˈkɑːlədʒi/ که از گذشته به اشتباه "پسیکولو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

با درورد. تلفظ این واژه به انگلیسی"سایکالوُجی" می باشد: /saɪˈkɒlədʒi/ /saɪˈkɑːlədʒi/ که از گذشته به اشتباه "پسیکولوژی" هم نوشته و تلفظ شده ( غلط مصط ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( UK gynaecologist ) متخصص زنان و زایمان a doctor who studies and treats the medical conditions and diseases of women, especially those connected wi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( North American English gynecologist ) متخصص زنان و زایمان a doctor who studies and treats the medical conditions and diseases of women, especially ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین poof [British, informal, taboo, offensive] Poofter is an insulting word for a gay man a very offensive word for a homosexual man an extremely ...

پیشنهاد
٠

a fair shake get/give somebody a fair shake give somebody/get ) a fair go ) خودمانی/غیر رسمی: با کسی عادلانه رفتار کردن رفتار منصفانه کردن to get o ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

قرص/کپسول انرژی زا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( بریتانیا ) مسئول پارلمان اسکاتلند و یا مجلس ولز 2. ( ایلالت متحده ) مسئول حوزه رای گیری 3. ( ایلالت متحده ) ریاست یکی از دو مجلس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

play havoc with sth/wreak havoc on sth باعث هرج و مرج شدن و یا مشکلاتی را به وجود آوردن خرابی به بار آوردن To play havoc is to cause chaos or destru ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنا به درخواست تجدید نظر بر اساس درخواست تجدید نظر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گفته می شود که . . . ادعا می شود که . . . بنا به گفته ی . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تاحدودی بر اساس . . . to develop ( something, such as a play or novel ) from something else ( such as a story or a person's life ) in a way that man ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کاملا واضح، باوقاحت اشکار ( در مواردی به کار می رود که گمان می شود چیزهایی بد و ناخوشایند می باشد ) مثال: It was blatantly obvious that she was tell ...

پیشنهاد
٠

مدرک قاطع/غیر قابل انکار

پیشنهاد
٠

. . . قتل غیرعمد به سبب غفلت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حکم حبس تعزیری Custodial sentences are reserved for the most serious offences and are imposed when the offence committed is “so serious that neither ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

محکوم به انجام خدمات اجتماعی رایگان نوعی از محکومیت که فرد مجرم باید به عنوان مجازات و به صورت مجانی، نوعی خدمت اجتماعی را انجام دهد. این محکومیت مم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین hit the rocks To encounter an especially difficult, troubled, or low point, as in a relationship or some pursuit We'd been great friends for n ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

عبارت صحیح تر این می باشد: jump/leap to the conclusion that همچنین jump/leap to conclusions نیز استفاده می شود زود قضاوت کردن پیش داوری کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

عصبانی، خشمگین هم معنی: furious angry mad ( informal ) raging boiling fuming infuriated incensed enraged maddened pissed off ( taboo, slang ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

با خطر مواجه شدن همچنین: run into difficulties/problems/trouble/debt به مشکل برخوردن دچار مشکل/گرفتاری/دردسر شدن دچار قرض و بدهی شدن، قرض و بدهی بالا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین: run into difficulties/problems/trouble/debt/danger به مشکل برخوردن دچار مشکل/گرفتاری شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

موضوع های مهم و جدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

موضوع های مهم و جدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

weighty tome کتاب سنگین از نظر موضوع و محتوا کتاب با بار محتوایی سنگین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

رهبری یک پژوهش/طرح تیمی را بر عهده داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

informal پول دادن خرج را دادن هزینه را دادن to be responsible for paying the cost of something to pay for something, especially something expensive ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

face ( up the ) facts to admit that something is true If you face the truth or face the facts, you accept that something is true To accept or confr ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

to exhibit a rash/spots در آوردن جوش جوش زدن/درآوردن بیرون ریختن دانه از بدن ( معمولا در اثر بیماری یا حساسیت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

exhibiting a rash/spots در آوردن جوش جوش زدن/درآوردن بیرون ریختن دانه از بدن ( معمولا در اثر بیماری یا حساسیت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فشار خون بالا

پیشنهاد
٠

میزان/سطح بالای قند خون

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

unhappy or sad DEPRESSED, DEJECTED unhappy; unable to feel excited or energetic about anything If you are feeling down, you are feeling unhappy or de ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین get off به خواب رفتن ( اینکه کسی بتونه بخوابه ) get some sleep get to sleep If you get off, or get off to sleep, you succeed in falling asle ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش زدن come out in spots/a rash etc if you come out in spots etc, spots appear on your body If you come out in something, such as spots, they appea ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چند روز به صورت عامیانه: یکی دو روز هم گفته میشه مثال: for the last couple of days در این چند روز اخیر/گذشته توی این یکی دو روز گذشته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به این نتیجه/فهم/باور رسیدن مواجه شدن با چیزی ( ایده، موضوع و . . . ) و پذیرفتن آن to arrive at ( a certain state ) To confront and deal with or acc ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

صلح پایدار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک جایزه معتبر/پر افتخار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اعطای یک جایزه و یا مدال افتخار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریاست یک برنامه، رویداد و یا فعالیت ( معمولا مهم ) را بر عهده داشتن بر یک برنامه و یا فعالیت نظارت داشتن to be in charge of a meeting, trial, etc. o ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در مورد کشتی: وارد عرشه شدن، بر روی عرشه آمدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( معمولا به صورت استمراری ) : درحال انجام خدمت/وظیفه مثال:Some months later Dorie Miller was serving on an aircraft carrier when . . . ترجمه اینجان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوست عزیز آقای "حسین کتابدار"، بالاترین درجه در نیروی دریایی fleet admiral هست که معادل آن در نیروی دریایی ایران، " دریابُد" هست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین a compensation claim ادعای غرامت/خسارت

پیشنهاد
٠

تصویر اندازه پاسپورت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

to attach or fasten ضمیمه کردن، پیوستن، اضافه نمودن، چسباندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

غیررسمی ( خودمانی ) : کاملا به روز as recent as possible We use this expression to say something is completely modern or informed about everything

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

do/take a degree in something گذراندن یک رشته در دانشگاه در حال گرفتن مدرک . . . ( داره/دارم مدرک . . . می گیره/می گیرم ) در حال خواندن رشته . . . ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

do/take a degree in something گذراندن یک رشته در دانشگاه در حال گرفتن مدرک . . . درس خواندن برای گرفتن یک مدرک دانشگاهی study for a degree a cours ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

( تخصصی ) جامعه شناسی: ( به طور سنتی و مرسوم ) خانواده به عنوان یک واحد/گروه اجتماعی a social group traditionally consisting of parents and children ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

لابی لابی در فرودگاه و یا پایانه قطار و اتوبوس برای کسانی که به دیدار مسافر ( ان ) می روند a waiting area for people meeting passengers

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی خسته و کسل very/extremely/utterly bored Extremely bored to the point of distraction, frustration, or irritation معادل: bored stupid

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خودمانی و غیر رسمی: بسیار کسل و بی حوصله very/extremely/utterly bored

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

رسمی: پیاده شدن از یک وسیله نقیه to step out of a vehicle after a journey to get out of a vehicle, especially a train or bus to get out of a bus, a t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

not have the foggiest ( idea/notion ) idiom, spoken, informal اصلا ندانستن، کاملا بی اطلاع بودن to not know at all هم معنی: not have the faintest id ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درخواست تمدید ( مثلا برای ویزا )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

معامله اسلحه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مقامات مسئول مسئولان امر اشخاص در تصدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مقام مسئول مسئول امر شخص در تصدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( of a person's speech ) using few words using few words; expressing much in few words; concise using only a few words to say something OPP verbose ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

In/within the space of در عرض کمتر از . . . ظرف مدت . . . before the end of ( a stated time ) : in ( a stated time ) or less During a certain peri ...

پیشنهاد
١

ذهن خود را معطوف به چیزی کردن ذهن خود را متوجه چیزی کردن To apply one's attention, focus, and effort to something to direct one's attention to : to w ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مطالعه ی علمی رسانه های جمعی ( به عنوان یک رشته ی دانشگاهی ) the study of the mass media as an academic subject Media Studies encompasses the acade ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آقای سعید اشتباه اعلام کردید Grab a seat غیر رسمی تر از have a seat و یا take a seat هست. لطفا به لینکی که گذاشتم مراجعه کنید "Grab a seat, at least ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مبلغ ناچیز مبلغ نسبتا کم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

trundle someone past trundle ( something ) adv. /prep ( با وسیله ی چرخدار ) به سفر بردن/به گردش بردن شخص یا اشخاصی را با یک وسیله ( مانند اتوبوس، م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

trundle someone past trundle ( something ) adv. /prep ( با وسیله ی چرخدار ) به سفر بردن/به گردش بردن شخص یا اشخاصی را با یک وسیله ( مانند اتوبوس، م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

A double - decker or a double - decker bus a bus with two levels → single - decker

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناخوشایند بودن/لذت بخش نبودن a very unpleasant experience or situation مثال: Life is not exactly a barrel of laughs at the moment ترجمه اینجانب: در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مایه خنده ( فلانی مایه خندس ) شخص یا چیزی که مایه خنده هست و یا خیلی با مزه و خنده دار هست و یا لذت بخش می باشد idiom, informal a source of fun or ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل یا مکان بدون خودرو where no cars are allowed مثال: They are thinking of making the center of the city car - free ترجمه اینجانب: دارند به این موضو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

free of charge بدون هزینه مجانی، رایگان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همون "ژانگولر/جانگولر" خودمون

پیشنهاد
٠

همچنین simultaneous interpretation

پیشنهاد
٠

simultaneous translation ترجمه همزمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

( also less commonly lissom ) literary ( of somebody’s body ) thin and attractive a body that is lissom is thin and graceful SYN lithe attractively ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

داشتن استعداد ذاتی برای کاری یا چیزی داشتن توانایی خاصی برای چیزی a natural ability SYN talent a special ability to do something

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشت سر گذاشتن یک اتفاق مهم در زندگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به شرط موفقیت آمیز بودن نتایج

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در انتهای در پایان the end or final part of something the end of a meeting, a speech, a performance, etc the last part of something

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ساخت/تولید و یا فروش غیرقانونی made or sold illegally

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرشته ی شانش و اقبال به کسی روی کردن/آوردن شانش و اقبال در خانه کسی را زدن روی کردن اقبال به کسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

موجی از حجمی از

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماشین ضدگلوله

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زورمند، قوی، نیرومند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خرده اطلاعات اندک اطلاعات اطلاعات اندک ( اما به درد بخور و جالب ) خبر جزیی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سطل زباله/آشغال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از روی خوش شانسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

گفتگوی تلویزیونی با چهره های مشهور و معروف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خشمگین/عصبانی کردن mainly US informal to make someone angry – often used humorously to become or to cause someone to become annoyed or angry

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خشمگین/عصبانی کردن mainly US informal to make someone angry – often used humorously to become or to cause someone to become annoyed or angry

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخص: غیر قابل تحمل غیر منطقی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

حل کردن یک پرونده یا یک راز یا معما پی بردن به چیزی to solve a criminal case to solve a mystery or figure something out

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

توجه: extinction صحیح می باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل قبول نبودن to be not acceptable

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فارسی را پاس بداریم: دوم اینکه دومین مورد ( اینکه ) در مورد دوم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کوفتی، لعنتی توجه:اصطلاح عامیانه، محاوره ای، ناخوشایند - در استفاده از این واژه دقت نمایید مثال: Get your bleeding hands off my car ترجمه اینجانب: د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

می خواستم . . . قصد داشتم . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اجازه صحبت کردن دادن به کسی در یک مکان عمومی یا در یک جمع مجال صحبت کردن دادن به کسی در یک مکان عمومی یا در یک جمع فرصت صحبت کردن دادن به کسی در یک م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فارسی را پاس بداریم: سوم اینکه سومین مورد ( اینکه ) در مورد سوم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مطبوعات/روزنامه دست اول یا تازه چاپ شده hot off the press brand new newspaper newly printed or published

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در تیتر روزنامه یا اخبار: اعلان جنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرکتی از روی استیصال اقدامی از روی ناامیدی تعریف کیمبریج: the feeling that you have when you are in such a bad situation that you are willing to tak ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

خانوم شیدا و آقای Ali t، واژه صحیح obliterate می باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رسم و رسوم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیکرانی فضا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

وصیت نامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نتیجه نرسیدن به هیچ جایی نرسیدن موفقیت آمیز نبودن نقش بر آب شدن All our efforts have come to naught ترجمه اینجانب: تمام تلاش هایمان نقش بر آب شد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تا سرحد چیزی The team performed to the limit of its capabilities ترجمه اینجانب: گروه سر حد توانش را به اجرا گذاشت ( تا سرحد توانش بازی کرد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برخلاف against or despite the wishes, rules, or laws of ( someone or something ) The group is acting in defiance of a government order ترجمه اینجان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

محاکمه نظامی شدن ( در دادگاه نظامی محاکمه شدن ) If a member of the armed forces is court martialled, he or she is tried in a military court

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بیدار بودن ( زود هنگام ) To be awake

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیاره/دنیای مادری ( معمولا در داستان ها و یا فیلم های علمی - تخیلی ) homeworld ( plural homeworlds ) ( science fiction ) The world on which a person ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

( به صورت خودمانی ) یه جورایی مثال: In a way it was one of our biggest mistakes ترجمه اینجانب: یه جورایی از بزرگترین اشتباهاتمون بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

توجه: به جای واژه snow pea، در انگلیسی بریتانیایی از واژه mangetout استفاده می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

در انگلیسی بریتانیایی: لوبیا سبز معادل آمریکایی این واژه: snow pea a long flat green vegetable whose outer part is eaten as well as the seeds the sw ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در انگلیسی بریتانیایی: نخود، نخود فرنگی، نخود سبز در انگلیسی آمریکایی: pea گفته می شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

a US name for seaplane a seaplane supported on the water by one or more floats هواپیمای آب نشین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

idiom peculiar ( to somebody/something ) مختص فردی یا کسی یا چیزی هم معنی: unique to, characteristic of, typical of, representative of معانی: of, re ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

شماره تلفنی که اگر به آن تماس گرفته شود، برای شخص تماس گیرنده هزینه ای نخواهد داشت if you telephone a particular number toll - free, you do not have ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شماره تلفنی که اگر به آن تماس گرفته شود، برای شخص تماس گیرنده هزینه ای نخواهد داشت if you telephone a particular number toll - free, you do not have ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خلاصه مطلب قبل: waistcoat ( BrE ) :جلیقه vest ( AmE ) undershirt ( AmE ) :زیرپیراهنی رکابی vest ( BrE )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

هم به معنی" جلیقه" و هم به معنی "زیرپیراهنی رکابی" نکته: معادل انگلیسی بریتانیاییِ این واژه، waistcoat و به معنی "جلیقه" می باشد و خود این واژه در ان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر برای آقایان مد نظر باشد: undershorts/underpants به معنی شورت ( مردانه ) که همچنین و short به معنی شلوارک ( مردانه ) نکته: undershorts ( North ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

همچنین به صورت someone will be right with you​/​right there/right up استفاده می شودکه به معنی الان/سریع/ فورا یکی میاد ( برای انجام کاری ) used for ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

لحظه مساعد/مناسب زمان مناسب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

احساس راحتی و آرامش کردن ( در یک موقعیت یا مکان ) When you are at home in a place or situation, you are comfortable and relaxed there If you feel a ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

این اصطلاح معولا به صورت like it or lump it مورد استفاده قرار می گیرد. معادل های فارسی آن: می خواى بخواه نمی خواى نخواه چه بخوای چه نخوای آش کشک خالت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در مورد غذا یا خوراک: افتضاح، گند و یا خیلی بد of very bad quality terrible awful

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

خوش باش خوش بگذرون شاد باش حال کن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

از فرط خستگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خوراکی/نوشیدنی فروشی و یا مغازه مواد غذایی با کیفیت عالی و معمولا گران

پیشنهاد
٠

مخالف یا بیزار بودن کسی یا چیزی به یک دلیل خاص Be opposed to, especially for a particular reason to dislike or not approve of someone or something f ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فعالیت ها و کارهای مربوط به داخل خانه و خانواده ( که به طور سنتی و به عقیده برخی فقط به زنان مربوط می شود و به عبارتی وظیفه زنان است )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

- لهجه ی معیار و صحیح زبان انگلیسی در جنوب انگلیس - گفتار و استفاده معیار و صحیح انگلیسی - زبان انگلیسی آن طوری که در جنوب انگلیس صحبت می شود ( که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل پیشنهادی اینجانب: معیارهای توصیف گر سطوح مهارتی ( در آزمون آیلتس ) در آزمون آیلتس: مجموعه ای از معیارهای ارزیابی که توسط آزمون گیرنده ( آزمون ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بزرگ سازی/بزرگ نماییِ قدرت یا اهمیت یک شخص و یا کشور ( در استفاده از این واژه مراقب باشید چون بیان آن جنبه منفی و ناخوشاید از طرف گوینده را می رسان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

سوابق تحصیلی و کاری و شایستگی های فردی ( جهت درخواست برای یک شغل یا سمت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همچین چیزی نیست I’m going to watch TV. You’ll do nothing of the sort ترجمه اینجانب: می رم تلویزیون ببینم. همچین کاری نمی کنی! I told him nothing of ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مواد خوراکی غیر ارگانیک/غیرطبیعی ( مواد خوراکی به دست آمده از طریق کودهای شیمیایی و مواد مصنوعی و حشره کش ها )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در ظاهر شبیه اما در باطن متفاوت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خدمات اداری رفاهی ( خدماتی که توسط اداره ها به مردم ارائه می شود ) با توجه به بررسی معانی در فرهنگ های لغت از نظر اینجانب به معنی: "خدمات اداری رفاه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

لیمو خارگی و lime به معنی لیموی معمولی که کوچتر است و پوست نازکتری دارد. در رنگ نیز تفاوت دارند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوهان ناخن در هیچ یک از دیشنری های مهم و معرف نوشته نشده "یکبار مصرف" لانگمن: a narrow piece of stiff paper with emery on it, used for shaping your n ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از . . . ، از زبان کسی نقل کردن در شکل be quoted as saying استفاده می شود مثال: If they're flexible, we're flexible", the official was quoted ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فهرست پر مخاطب ترین برنامه های رادیو و تلویزیون و یا یک شبکه ماهواره ای جدول پر بیننده ترین برنامه های یک شبکه رادیویی و یا تلویزیونی کیمبریج: a li ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

وزیر کشور the minister who is responsible for domestic affairs وزارت کشور: home office, ministry of the interior

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهترین هم معنی برای این کلمه sissy هست و به معنی سوسول با توجه به تعریف دیکشنری لانگمن a boy or man who is too gentle and weak, and who is afraid to ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

متعصب تعصب آمیز افراطی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

از نظر اینجانب در زبان عامیانه و خودمانی: بد و بیراه to launch into a diatribe به معنی " شروع به بد و بیراه گفتن"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

با حالتی شیک و متداول طوری که مد هست طوری که قشنگ هست مثال: When he came back his hat was at a jaunty angle and he was smiling ترجمه اینجانب: وقتی که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

to adopt a name/title/language اسم، عنوان و یا یک زبان جدی برای خود خود انتخاب کردن لانگمن: to choose a new name, country, custom etc, especially to ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

پرده برداشتن از یک حقیقت، ماجرا، اتفاق و. . . روشن کردن یک حقیقت، ماجرا، اتفاق و . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حسابداری: بدهکار و بستانکار debits ( dr ) record all of the money flowing into an account, while credits ( cr ) record all of the money flowing out ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زنداداش لانگمن: your brother’s wife

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

sister - in - law تعریف انگلیسی: your brother’s wife

پیشنهاد
٠

همچنین air your dirty laundry علنا در مورد مسائل خصوصی صحبت کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

افراطی و متعصب فردی که اعتقادات و ایده های تعصبی و نامتعارف دارد و حاضر به پذیرفتن و یا گوش دادن به افرادی که اعتقادات و ایده های متفاوتی نسبت به خو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

فقط به معنی ترک کردن مکانی با عصبانیت نیست. معنی: با عجله و عصبانیت ( خشم ) که معولا به همراه سر و صدا می باشد وارد مکانی شدن یا از مکانی خارج شدن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین convulse with rage etc از شدت خشم و عصبانیت جوش آوردن/منفجر شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

از خنده روده بر شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

طبق قانون مطابق مقررات برطبق قوانین و مقررات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین take someone’s word for it take someone at his or her word به معنی: اعتماد داشتن به حرف کسی پذیرفتن حرف کسی بدون نیاز به تایید و یا تحقیق پذیر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک اشتباه یا خطای احمقانه و یا از روی بی حواسی در گفتار یا نوشتار هم معنی: mistake, error, blunder, gaffe

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شاگرد عزیز دردانه معلم شاگرد سوگولی معلم معمولا معنی منفی و ناخوشایندی را تداعی می کند لانگمن: a child who everyone thinks is the teacher’s favourit ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

little did somebody know/realize/think etc معادل پیشنهادی اینجانب: فکرش رو هم نمی کرد که . . . یک ذره هم فکر نمی کرد/نمی دونست که . . . مثال از با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همپنین pledge allegiance to

پیشنهاد
١

سوگند وفاداری به پرچم آمریکا که معمولا دانش آموزان در ایالات متحده هرروز صبح قبل از شروع کلاس در مقابل پرچم درحالی که دست راستشان را بر روی قلبشان می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

سوگند وفاداری به پرچم آمریکا که معمولا دانش آموزان در ایالات متحده هرروز صبح قبل از شروع کلاس در مقابل پرچم درحالی که دست راستشان را بر روی قلبشان می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین strike gold/oil etc به معنی "اکتشاف یا کشف نفت" کیمبریج: to discover a supply of oil, gas, or gold underground آکسفرد: to discover gold, oil, ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین: on the part of someone به معنی: ( چیزی که انجام شده یا اتفاق افتاده باشد ) از جانب، از سوی ویا از طرف کسی تا آنجایی که به شخص خاصی مربوط باش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

دسر بستنی با مغز، میوه و شکلات تلفظ به دو صورت: /ˈsʌndeɪ/, /ˈsʌndi/ که در لهجه آمریکایی و بریتانیایی فرقی نداره و هردو استفاده می شود ابتدا به تعاری ...

پیشنهاد
٢

treat somebody/yourself ( to something ) به معنی کسی را جایی مهمان کردن که آن مکان خیلی دوست دارد و یا اینکه فردی چیزی را برای خودش می خرد که آن را ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

همچنین sow one's wild oats ( در جوانی ) عیش و عشرت کردن در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن ( و سپس عیال وار شدن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

If time elapses, it goes past در اینجا goes past به معنی گذشتن و سپری شدن هست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جناب فرزاد ک پ عزیز در حالت Noun احتمالا اشتباه تایپی بوده لطفا تصحیح کنید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خودمانی/غیررسمی: Santa انگلیسی بریتانیایی: Father Christmas انگلیسی آمریکایی Kris Kringle لانگمن: an imaginary old man with red clothes and a long w ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

the Salvation Army ( UK informal the Sally Army, also SA ) از ویکی پدیا، دانشنامهٔ آزاد: سپاه رستگاری یک مذهب مسیحی و سازمان خیریه بین المللی است که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مراقبت از بیمار در طول شب ( شب مراقبتی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از نگرانی در هول و ولا بودن از نگرانی دل آشوب و بلاتکلیف بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

( معمولا در مورد گروه جست و جو ) از یک نقطه شروع به حرکت در جهت های مختلف کردن در یک منطقه برای گشتن به دنبال چیزی یا کسی که گم یا مفقود شده پخش شدن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

از نظر اینجانب دو معادل در زبان فارسی برای این اصطلاح وجود داره: 1 - بار خود را بستن ( خودمانی: طرف بار خودش رو بسته ) 2 - به نان و نوایی رسیدن ( از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اعلام عمومی کردن ( از طریق رادیو یا تلویزون ) ، پخش کردن، منتشر کردن معمولا این اتفاق در رسانه های محلی امریکایی بیشتر دیده میشه که مثلا یک بچه گم می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فیلم ترسناک آشغال/به درد نخور/درپیت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

نفس شبیه آه کشیدن بخاطر تعجب و نگرانی و یا شوک تعریف کیمبریج: to take a short, quick breath through the mouth, especially because of surprise, pain, ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

آدم بد دل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حاکی از وقوع چیز ناخوشایند خبر از چیزی دادن خبردادن از impending imminent وبستر: indicating or suggesting the approach of possible trouble or danger

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شروع چیزی ( معمولا یک چیز یا اتفاق ناخوشایند مانند یک بیماری ) the beginning of something, especially something bad the moment at which something u ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

آشغال دونی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

صورت/چهره ی سرخ و سفید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

have visions of something به معنی افکار و تصورات منفی ( دقت شود که در این مورد اکثرا به صورت جمع استفاده می شود ) لانگمن: if you have visions of so ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به تدریج کم شدن و عقب رفتن ( خط ) موی سر ( که یک خصوصیت ارثی می باشد ) به تدریج طاس شدن مو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

همچنین Beauty pageant که معمولا در آمریکا گفته می شود و به معنی "جشنواره زیبایی" می باشد دقت کنید که با Miss Universe به معنی بانوی/دختر شایسته اشتب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مخفف: Master of Ceremonies هم معنی: emcee به معنی: سرپرست جشن، سرپرست مراسم ( بزرگداشت یا مهمانی و غیره ) ، ( رادیو و تلویزیون ) نمایش گردان، گردانن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

روی اعصاب کسی رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از سانسور در آوردن بازگرداندن/بازگشت/بازگشتن آزادی بیان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در حال وقوع

پیشنهاد
٠

همچنین Take someone’s word for it take ( one ) at ( one's ) word به معنی: اعتماد داشتن به حرف کسی پذیرفتن حرف کسی بدون نیاز به تایید و یا تحقیق پذیر ...

پیشنهاد
٠

همچنین take ( one ) at ( one's ) word take someone at his or her word به معنی: اعتماد داشتن به حرف کسی پذیرفتن حرف کسی بدون نیاز به تایید و یا تحقیق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

واشر اسپرینگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عدم پذیرش یا غیر قابل قبول بودن چیزی برا کسی خوش نداشتن/نیامدن کسی از چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین draw straws یا cast lots

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرداخت در محل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

الان آماده/حاضر میشه وبستر: used by someone ( such as a waiter ) to say that something will be served or delivered very quickly

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین prix fixe یک خوراک کامل ( شامل تعدادی غذای محدود ) با قیمت مشخص a full - course meal offering a limited number of choices and served at a fixe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

همچنین set lunch به معنی یک خوراک کامل ( شامل چند نوع غذا ) با قیمت مشخص لانگمن: a prix fixe meal is a complete meal served for a fixed price آکسفرد: ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

با سلام. در اینجا luck لزوما به معنی شانس نیست و می تواند اینطور معنی دهد: دفعه ی بعد ( برایت ) بهتر/خوبتر باشه یا ( امیدوارم ) دفعه ی بعد خوش شانس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

همچنین: hang in there hang though مقاومت کردن، تسلیم نشدن، شانه خالی نکردن هم معنی: persevere, persist کیمبریج: said as a way of telling someone ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

موقعیت بسیار خطرناک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

to learn, to discover ( a new fact ) یادگرفتن، کشف کردن چیزی یا واقعیتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

a woman in the past who lived with and had sex with a man who already had a wife or wives, but who was socially less important than the wives علاوه ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

to get upset by the things other people say or do, because you think that their remarks or behaviour are directed at you in particular به خود گرفتن

پیشنهاد
٠

سوگند وفاداری به چیزی را ادا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در برابر فشار/اصرار مقاومت کردن خودداری کردن دربرابر انجام کاری یا داشتن چیزی غیر منطقی یا نامعقول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سخاوتمند، بسیار دست و دل باز، بسیار بخشنده آکسفرد: Excessively generous magnanimous کالینز: excessively willing and liberal in giving away one's t ...

پیشنهاد
٤

با چاپلوسی به جایی نمی رسی با چاپلوسی کارت پیش نمی ره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

طغیان خشم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عکاس خبرنگار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مسافر راه دور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسلحه به دست گرفتن و آماده جنگ شدن to pick up weapons and become ready to fight to begin fighting with weapons

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مخفف: English as a Foreign Language و به معنی: انگلیسی به عنوان زبان خارجی این عبارت برای نوع و مدل آموزش زبان انگلیسی در کشوری که زبان رسمی در آن ان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

این واژه به ذهن بنده رسیده: برچسب نوشته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

در همه حال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در مورد زندانیان: باز پروری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

می خواهم تمایل دارم I would appreciate I'd appreciate

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

( بخصوص آهنگ ) همان "زیرخاکی" خودمان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گاهی به معنی بلند A great wailing was heard ترجمه ی اینجانب: ناله ی بلندی شنیده شد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

آقای وحید به معنای "در دسترس" هست. یعنی می توانید در صورت لزوم با من ( فرد مخاطب ) تماس بگیرید.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Nickname دقت کنید که این کلمه سرهم هست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

I have to run باید بروم، باید عجله کنم. I must go now

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

give sb the heave به معنی: پایان دادن به یک رابطه ی عاشقانه، خودمانی: کات کردن، جدا شدن to end a romantic relationship with someone

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پایان دادن به یک رابطه ی عاشقانه، خودمانی: کات کردن، جدا شدن to end a romantic relationship with someone

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از انجام وظیفه برکنار شدن/کردن to remove or lessen a burden on someone or oneself

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

همچنین go on the offensive اقدام به حمله ( برنامه ریزی شده ) کردن فرهنگ هزاره: شروع به حمله کردن، دست به حمله زدن، حالت تهاجمی گرفتن، ( مجازی ) دست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

فرم مخفف قدیمی it is می باشد "an old contraction of "it is

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

bring problems مشکلات را با خود یا چیزی آوردن، مشکل داشتن، دچار مشکل بودن همچنین: Having a lot of baggage means to have experienced negative things ...

پیشنهاد
٣

Chocolate - covered raisins شکلات مغز کشمشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Chocolate - covered raisins شکلات مغز کشمشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

حال خوب کن مثال: Let's go see a feel - good movie ترجمه ی اینجانب: بیا بریم یه فیلم حال خوب کن ببینیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

معادل a tow truck و به معنی کامیون یدکش می باشد اما breakdown truck کامیونی هست که ماشین های خراب رو روی آن می گذارند و به تعمیرگاه منتقل می کنند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

breakdown truck معادل a tow truck و به معنی کامیون یدکش می باشد اما breakdown truck کامیونی هست که ماشین های خراب رو روی آن می گذارند و به تعمیرگاه م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در ایران به این نوع موتور "پاکشتی" هم گفته می شود. موتور پاکشتی 50 سی سی یا اسکوتر 50 سی سی عمدتا ساخت کشور ژاپن می باشند و شرکت هایی نظیر هوندا، ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

pull into وارد شدن of a car, train, etc. : to arrive at a particular place مثال: The train pulled into the station right on time ترجمه ی اینجانب: قط ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

a 2 - hour drive through scenic country ترجمه ی اینجانب: یک رانندگی 2 ساعته از میان دشت و صحرای خوش منظره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

طبقه ی آخر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

North American: the ground floor of a building طبقه ی همکف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در این اطراف، نزدیک، در نزدیکی، نبش چهارراه، سر نبش، سر چهارراه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

to go somewhere quickly or for a short time یه توک پا به جایی سر زدن I’ve got to nip home and change my clothes ترجمه ی اینجانب: باید یه توک پا برم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Please pick up some bread at the supermarket ترجمه ی اینجانب: لطفاً از سوپرمارکت مقداری نان بگیر.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

hit the rush hour توی ترافیک گیر افتادن/کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

توی ترافیک گیر افتادن/کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

hit the rush hour توی ترافیک گیر افتادن/کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

I got caught in the morning rush hour ترجمه ی اینجانب: من در اوج ترافیک صبح گیر افتادم. heavy rush hour traffic ترجمه ی اینجانب: ساعت پیک ترافیک سن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

دست دادن و به توافق رسیدن، دست دادن و معامله را بستن shake hands with somebody to show that you have made an agreement, a deal, etc I can't believe ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

همچنین meet halfway به معنی: to compromise, especially when negotiating a price حد وسط را گرفتن، بر سر حد وسط به توافق رسیدن گاهی پس از اعلام قیمت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

همچنین wriggle room آزادی عمل، قدرت/امکان مانور freedom to change your mind or to try a different method or room to maneuver مثال: There's some wigg ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کم کردن قیمت، پایین آوردن قیمت to accept a lower price to agree to ask for or pay a lower price They are not willing to come down in price ترجمه ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تخفیف جو Bargain hunters queued outside the store for hours ترجمه اینجانب: تخفیف جویان ساعت ها در خارج از فروشگاه صف می کشیدند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

عرضه شدن Good watches don't come at bargain prices ترجمه ی اینجانب: ساعت های خوب با تخفیف عرضه نمی شوند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

It's a bargain ( یک ) معامله با قیمت خوب/مناسب/مفت real bargain خرید ارزان، مفت یا با قیمت خوب That second - hand table was a real bargain ترجمه ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بایستی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

چی گفتی؟ دوباره بگو ( یید ) ، دوباره می گی؟ Come again? I didn't hear what you said ترجمه اینجانب: چی گفتی؟ متوجه حرفت نشدم. دوباره تکرار می کنی؟ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

not catch something در صحبت و مالمه به معنی "نفهمیدن"، "متوجه نشدن": to not hear or understand what someone says I’m afraid I didn’t catch your name ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به طرز دیگری بیان کردن طور دیگری گفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

"Also known as "a full course meals" or "a standard course meal منوی استاندارد یا کامل شامل پیش غذا، غذای اصلی و دسر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

گاهی به معنی "هم" به این مثال توجه کنید: Is there any fish on the menu? ترجمه ی اینجانب: آیا ماهی هم در منو هست؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

?Could we have the menu, please ترجمه ی اینجانب: لطف می کنید منو رو بیاورید؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

محصولات لبنی food derived from or containing milk and its derivatives milk, butter, cheese etc

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

داستان/اخبار مورد توجه مردم/عموم داستان/اخبار دارای جنبه ی انسانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بر اساس فرهنگ هزاره: خیلی لطف کردید! خیلی محبت کردید! محبت شما را می رساند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بی نهایت ممنونم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آیا . . . را ملاقات کرده ای؟ آیا با . . . آشنا شده ای؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پزشک عمومی ( در یک محلعه یا منطقه ) بیشتر general practitioner گفته می شود و هر دو یکی هستند. Local doctors are also known as general practitioner ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

local doctor هم گفته می شود Local doctors are also known as general practitioners, GPs. They look after the health of people in their community and ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

همچنین: There's no rest for the weary از نظر اینجانب به معنی "خستگی معنی ندارد"، "خستگی تمامی ندارد" Even people who are tired must still work You ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از چیزی خسته شدن to become tired or sick of something In short, it means to become tired of something برای مثال: After two hours of studying, the st ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

توافق، مصالحه plea bargain also plea agreement or plea deal دیکشنری آبادیس: ( حقوق ) توافق طرفین دعوی ( پیش از محاکمه ) ، مصالحه، ( حقوق - طرفین ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بر اساس فرهنگ هزاره: ( قانون ) فاقد قدرت اجرایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بر اساس فرهنگ هزاره: زندگی شلوغ، زندگی پر سر و صدا، زندگی خبرساز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

زودرنج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Break Left or Right Means "turn" left or right Applies to aircraft in flight, usually on the drop run, and when given as a command to the pilot, im ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تازه تاسیس نوظهور نوپا

پیشنهاد
٠

دقیق تر نگاه کن نقشه ظاهر خواهد شد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

صحیح و سالم

پیشنهاد
٠

آدم ترسو باید از شرافتش دست بکشد.

پیشنهاد
٠

اما تغییر به این معنی نیست که ما از اصول اخلاقی خودمان دست بکشیم

پیشنهاد
٠

یادت هست که گفتی هیچوقت دوستانت را ترک نخواهی کرد؟

پیشنهاد
٠

میخواهی پادشاهت را در زمان احتیاجش ترک کنی؟

پیشنهاد
١

هیچوقت ترکت نمی کنم

پیشنهاد
٠

نمی توانم بروم. نمی توانم از این رفقا دست بکشم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

می توانی کشتی را ترک کنی.

پیشنهاد
١

قصدم ناراحت کردنت نیست.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی اثر کردن with an absorbing agent that denatures the poison ترجمه ی اینجانب: . . . با یک عامل جاذب که سم را بی اثر می کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

چشم پوشی کردن In your abundant compassion, blot out my offense ترجمه اینجانب: با مهربانی فراوانت از گناه من چشم پوشی کن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوالی: اینطور نیست؟یا به معنی "نه؟" That's your verdict, is it? ترجمه اینجانب: این قضاوت تو هست، اینطور نیست؟ این قضاوت تو هست، نه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

جشنواره برداشت محصول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بر اساس فرهنگ هزاره: دیوانه ی زنجیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

محتویات Can I combine these ingredients in the same exact quantity آیا می توانم این محتویات را به همان میزان دقیق ترکیب کنم؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

جماعت مردم spent half his life on the run avoiding folks like you. . . . . . نیمی از زندگی اش از دست شما جماعت ( پلیس جماعت ) فرار کرده. ترجمه خود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

I'm here in a strictly journalistic capacity ترجمه ی اینجانب: من منحصرا در مقام روزنامه نگاری در اینجا حضور دارم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

با حداکثر ظرفیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بر اساس فرهنگ هزاره: اعتبار قابلیت اعتماد قابلیت اعتماد

پیشنهاد
٣

exceed ( someone’s ) expectations فراتر از پیش بینی ها/انتظارت و . . . عمل کردن/ظاهر شدن to be much bigger or better than expected

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

slender reed idiomatic: A person, fact, or resource on which one can rely only to a limited extent چیزی به حساب نیامدن. مثال: Oh no, you're a slen ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دامنه ی لغات دامنه ی واژگان در زبانشناسی: lexicon

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

درویشی در حال سماع یک درویش در حال رقص سماع با حالتی محبت آمیز: شخص پر انرژی و خیلی سرحال A term of endearment for an energetic, bouncy person

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مشابه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

And rumors persist that Monarch may be hiding ترجمه اینجانب: و شایعه شده بود که ممکن است حاکم پنهان شده باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کشتی فضایی سفینه ی فضایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

گاهی ممکن است معنی "خوشم اومد" یا "حال کردم" را بدهد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

این هم از این

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتفاق جدیدی نیفتاده؟ خبر تازه ای نیست؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مدرک مستدل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بر اساس فرهنگ هزاره: هیچ مدرکی، کوچکترین دلیلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنها به دوش کشیدن فقط به دوش خودت تنها خودت به دوش بکش مثال: But my burden is of the bear - it - alone variety ترجمه اینجانب: اما مسئولیت من از نوع ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

چیزی شده؟ طوری شده؟ ?Is something wrong ?what happened ?Is something the matter

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

denounce to بر اساس دیکشنری هزاره: معرفی کردن، لو دادن مثال: If you denounce me to the police ترجمه اینجانب: اگر مرا به پلیس معرف کنی/لو بدهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

عارضه نارسایی heart defect = عارضه/نارسایی قلبی مثال: Because our first child, Caleb, had a heart defect ترجمه اینجانب: چون فرزند اول ما کالب عارض ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از بحث دور شدن یا پرت شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

گاهی به معنی "تشکیل دادن" به مثال زیر توجه کنید: We're gonna have to assemble a rescue team ترجمه اینجانب: ما باید یک گروه نجات تشکیل بدهیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در حال پس روی The vast majority of glaciers in the world are retreating ترجمه اینجانب: اکثر قریب به اتفاق یخچال های طبیعی در جهان در حال پس روی هست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

off campus: outside or away from a campus I expect you off campus by tomorrow ترجمه های اینجانب: انتظار دارم که تا فردا از خوابگاه/دانشگاه بروی. ان ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

غافل شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حراست Does campus security know you're here? ترجمه اینجانب: آیا حراست ( مدرسه، دانشکده، دانشگاه ) می داند که تو اینجایی؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

to smell odd/unusual/strange بوی عجیب یا غیرعادی داشتن مثال: It smells funny in here = Something smells strange or bad

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تنگراه یا گلوگاه استراتژیک وبستر: a strategic narrow route providing passage through or to another region

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ویکی پدیا: به معنی"ستاره فشان" یا "انفجار ستاره ای"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

prey animals are those which are hunted by predator animals حیوان شکار شونده حیوان طعمه حیوانی که شکار می شود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

. the wager is set شرط بسته شد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

همان "مخلفات" خودمان مثل سبزی سالاد و . . . کیمبریج: in a restaurant, an extra dish of food, for example vegetables or salad, that is served with t ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکرک زدن و همچنین: Crystallization of sugar

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بامیه ( شیرینی ماه رمضان ) Tulumba بر اساس دانش نامه آنلاین ویکی پدیا: Bamiyeh or Tulumba is an Iranian deep - fried dessert

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بر اساس دانش نامه آنلاین ویکی پدیا: Zulbia or Jalebi, also known as Jilapi, Zulbia, Mushabak and Zalabia is a Middle Eastern sweet snack

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

regarding, concerning, with reference to, referring to, with regard to, with respect to, respecting, relating to

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

قابلیت نگهداری مدت زمان نگهداری وبستر: the period of time during which a material may be stored and remain suitable for use آکسفرد: The length of t ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نوبت، مرحله

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Take ( something ) Into Consideration give thought to take into account

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیر رس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

میان رس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

late - ripening

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

middle - ripening دیر رس: late - ripening

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسته بندی فله ای It is large scale packaging that is used to store or transport raw ingredients or finished goods in the manufacturing process

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

همون "دکه ی ساندویچی" خودمون هست، مثلا فلافل یا سمبوسه فروشی ( که به صورت یک مغازه کوچک، دکه و یا حتی روی گاری، ساندویچ آماده یا نیمه آماده رو می فرو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

الکی حرف زدن، چرت و پرت گفتن، اغراق کردن و یا لاف زدن توجه: این عبارت دارای حسن تعبیر می باشد و و اصلاحی خودمانی و یا غیر رسمی نیست و می توان آن را د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدیر تور مدیر گردشگری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

با سیلی/انبوهی از کمک، درخواست، تماس و غیره رو به رو و یا مواجه شدن مثال: We have been inundated with requests for help ترجمه اینجانب: ما با انبوهی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مدیر تدارکات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

طبق شرایط/خواست یک فرد according to the conditions that someone wants

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

idiom, informal آرایان پور: کارها را خراب کردن، نقشه را برهم زدن کیمبریج: to completely spoil someone’s plans لانگمن: to cause trouble, especially by ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Tread carefully/warily/cautiously/gently/lightly etc /past tense trod /trɑːd/ or US also treaded, past participle trodden /'trɑːdn آریان پور: اقدام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سازمان یا نیروی ویژه فعالیت های مشترک نظامی the primary organization for joint operations a "joint" ( multi - service ) ad hoc military formation

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

موضوع یا اتفاقی که اهمیت خاصی دارد وبستر: something of special importance

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جعبه کمک های اولیه first aid kit/first - aid kit medicine/drug cabinet med kit

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نقشه یا برنامه خود را افشا کردن/آشکار کردن/فاش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کشت زنده میکروب در آزمایشگاه ترجمه متن انگلیسی پایین توسط اینجانب: این عبارت معمولا به جای کلمه "پروبیوتیک" استفاده می شود. مثال برای کشت زنده میکر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

گروه/دسته/افراد/اجتماع دارای هدف و ارزش ها/اعتقادهای مشترک a group or community, especially when perceived as the locus of a particular set of aims ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

گروهی از مامورها، جاسوس ها یا تروریست ها که به صورت مخفی در میان گروه خاصی از مردم ( یا در میان یک اجتماع خاص ) زندگی می کنند و منتظر دستورات یا یک ف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

آریان پور: ( ناگهان و به سرعت ) حرکت کردن بیرون زدن/پریدن آکسفورد: run or travel somewhere in a great hurry مثال: I must dash, I'm late Well, I must ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گروه نجات و یا نیروی پشتیبانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سفینه ی مرکزی/مادر آکسفورد: a large spacecraft or ship from which smaller craft are launched or maintained کیمبریج: a large ship or spacecraft from ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

دیکشنری هزاره: ( اضطراب، درد و . . . ) عذاب آور، آزار دهنده، جانکاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بسیار غمگین/نگران/ناراحت very/extremely unhappy of a person: wretchedly unhappy or uncomfortable

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هنگامی که کاپیتان در هنگام صحبت با مسافران در هواپیما این جلمه را بیان می کند: welcome you on board به معنی "ورود شما را خوش آمد می گویم" می باشد و د ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

oblique line/stroke or oblique slanting line به معنی: a sloping line or slash خط مورب/مایل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

شقیقه کیمبریج: areas of hair grown down the sides of a man's face in front of the ears لانگمن: hair grown down the sides of a man’s face in front o ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

( بیماری ) پیشرفته، کاملا پیشرفت کرده، در مرحله کامل پیشرفت پیشرفت کامل ( بیماری ) completely/fully developed* having all the qualities of somethin ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

زمانی، مربوط به زمان وبستر: of or relating to time

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

باعث عبور کسی شدن ( مثلا از مرز ) یا کمک به عبور کردن کسی کردن دیکشنری کالینز: to cross or cause or help to cross

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

سر به سر کسی گذاشتن لانگمن: to deceive someone or cause trouble for them

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

نارنجک دستی hand grenade

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

جفت ارز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

نشان تجاری: سوپرمارکت های کوچکی که غذا، نوشیدنی، مجله، محصولات بهداشتی و غیره می فروشند و از صبح زود تا اواخر شب باز هستند. این فروشگاه ها در آمریکا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

نظامی: آماده باش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

ناگهان و به شدت به تکه های کوچک تبدیل شدن و در هوا پخش یا به هوا پرتاب شدن to break into pieces violently to shatter

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

موج انفجار دیکشنری اکسفرد: A destructive wave of highly compressed air spreading outward from an explosion

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

a leap of ( the ) imagination ( also an imaginative leap ) از نظر اینجانب: پردازش عمیق فکری، جهش فکر/فکری، خیزش فکر تعریف دیکشنری لانگمن: a menta ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Quirk of fate/fortune: روی آوردن بخت، یار بودن بخت something that is strange and unexpected something strange that happens by chance

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یک فرد ( مخصوصادر مورد یک مرد ) ناخوشایند، نچسب، بدخلق توجه: این کلمه را هرجایی استفاده نکنید an unpleasant, despicable, offensive, or disagreeable ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

شدت، وضوح و یا شفافیت چیزی را کم کردن Cambridge: to make something less strong or clear

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Bust down:شکستن، خراب کردن to burst/break/split/smash something especially with force The cops had to bust the door down I fell, and broke my leg in ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

( زن ) خوش قواره، پر و پاچه دار، تپل مپل، خوش هیکل، دارای انحناء وقوسهای ظریف زنانه Oxford: of a woman: curvaceous and sexually attractive Cambridg ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

توده/ابر اورت /ɔrt klaʊd/ Astronomy: Oxford: A spherical cloud of small rocky and icy bodies postulated to orbit the sun beyond the orbit of Pluto ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمودار هرتسپرونگ - راسل Oxford: A two - dimensional graph, devised independently by Ejnar Hertzsprung ( 1873 - 1967 ) and Henry Norris Russell ( 1877 ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Webster: an extinct volcano = no longer active Cambridge: an extinct volcano is one that is not now active = will not explode again Longman: an extin ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

Oxford Dictionary: /kaɪpər bɛlt'/ A region of the solar system beyond the orbit of Neptune, believed to contain many comets, asteroids, and other sma ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

A slight trace a hint نشانه، اثر، رد خفیف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

خیلی زود/سریع، به زودی at any moment very soon in a moment at or within a short time for or in a short time very soon

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

manned: دارای سرنشین و یا خدمه manned: past simple and past participle of man Webster: carrying or performed by a human being مثال از دیکشنری لان ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین: all the better/easier/more etc Webster: even more Cambridge: even more than before Longman: used to emphasize how much better, easier etc so ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

محتمل نبودن به دور از یقین بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

اتمسفر خورشید نجوم: تاج خورشید Cambridge definition/meaning: a circle of light that can sometimes be seen around the moon at night, or around the su ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

متخصص اخترفیزیک متخصص فیزیک اختری/ستاره شناسی اما از نظر اینجانب "متخصص فیزیک نجومی" و "متخصص اخترفیزیک" معادل های بهتری می باشند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

wreak havoc/mayhem/destruction ( on something ) wreak havoc: خرابی/ویرانی به بار آوردن دست خوش مصیبت کردن مثال از دیکشنری کیمبریج: The storm wreak ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

معنی: نوعی جراحی مغز که در گذشته برای درمان بیماری های ذهنی و یا مشکلات روانی انجام می شده که در آن قسمتی از بخش قدامی مغز ( که زیر استخوان پیشانی قر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

همچنین: once for all 1. دیکشنری هزاره: برای همیشه، برای دفعه ی آخر، معنی اینجانب: بلاخره هم معنی آکسفرد: for always, forever, permanently, finally, ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

غلاف کردن اسلحه holster your weapon: اسلحه ات رو غلاف کن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کسب و کار ( معمولا نوپا )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

کالبدشکافی، تشریح جسد هم معنی: autopsy تعریف:An examination of a dead body to determine the cause of death

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

run ( or take ) its course ( معمولا در مورد بیماری ) مراحل خود را طی کردن Complete its natural development without interference to develop and fini ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

روابط عمومی کیمبریج: the relationship that a company, organization, etc. has with the people who live in the area in which it operates

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

have ( or get ) cold feet آریان پور: ترسیدن، دستخوش واهمه شدن معادل های اینجانب با توجه به تعاریف در فرهنگ های انگلیسی: خونسری، اعتماد به نفس و یا ق ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

فرهنگ هزاره: خم به ابرو نیاوردن، ( در برابر مشکلات ) خونسردی خود را حفظ کردن، طاقت آوردن، لب نجنباندن فرهنگ آریان پور: ( عامیانه ) علی رغم مشکلات جرا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

بشر دوست، نوع پرست، انسان دوستانه، نوع دوستانه، خیریه، نیکوکاری هم معنی: public - spirited, philanthropic

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

the Chief Executive در ایالات متحده: رییس جمهور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اقلیت تندرو بر اساس دیکشنری آکسفرد: An extreme or eccentric minority within society or a group بر اساس دیکشنری لانگمن: the small group of people in ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

مسئول تبلیغات ( برای یک شخص، کالا و یا شرکت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

organizer, stage manager* A person who organizes and often finances concerts, plays, or operas* a person who arranges different types of public enter ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

سکوت محض سکوت کامل

پیشنهاد
٠

انجمنِ حمایت از حیوانات

پیشنهاد
١٢

همچنین: heave a sigh of relief نفس راحت کشیدن احساس خوبی پیدا کردن آسوده خاطر گشتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

امداد جاده ( ای )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

patch it/things up ( with somebody ) ( patch something up ) فیصله دادن، ( اختلافات ) حل کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

a tempest in a teapot/ teacup British: a storm in a teacup - سر و صدای زیاد درباره ی چیز کم اهمیت - دیکشنری هزاره: ( در آمریکا ) هیاهوی بسیار برا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

تابلوی تبلیغاتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

thumbs up ( or down ) خودمانی/غیر رسمی: انگشت شصت رو به پایین: نشان رد یا شکست و یا قبول نکردن یا نپذیرفتن چیزی انگشت شصت رو به بالا: نشان رضایت یا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

( چشمه /رودخانه ) خشک شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

stir somebody/something up تحریک کردن، بر انگیختن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

دیکشنزی هزاره: پا روی دم مار نگذاشتن، به مسئله دامن نزدن، مسئله را مسکوت گذاشتن دیکشنری آریان پور: گذشته ها را فراموش کردن، به حال خود گذاشتن، پا رو ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

به صورت red - letter day نیز نوشته می شود Cambridge Definition: INFORMAL: a special, happy, and important day that you will always remember بر اساس ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

( باد را با خنده و خشم از دماغ بیرون دادن به نشانه ی تمسخر، ناراحتی و یا کم اهمیت جلوه دادن ) پوزخند زدن از روی خشم و یا تمسخر و تحقیر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

( در یک مهارت یا کار خاص ) خوره ی چیزی بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

در مورد اختراعات: در انتظار ثبت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

by implication=به طور ضمنی، به طور مفهومی، به طور تلویحی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

باور کردن/پذیرفتن ( یک دروغ، داستان، توضیح و یا بیانیه ) بدون هیچگونه تردید یا مخالفتی آکسفرد: Believe unquestioningly ( a lie or unlikely assertion ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

I'm from Missouri ( Informal ) : آدم بدبین، آدم شکاک، دیر باور Definition: one who is not easily convinced کسی که به سادگی متقاعد نمی شود هم معنی: s ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

در نزدیکی ساحل/سواحل در ( نزدیکی ) کرانه مثال از دیکشنزی آکسفرد: Several types of endangered sea turtles live in the waters off the Angolan coast تر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

extension wire نیز گفته می شود که به معنی "سیم رابط برق" و یا " سه راهی برق" می باشد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

the elements: آکسفرد: The weather, especially strong winds, heavy rain, and other kinds of bad weather کیمبریج: the weather, usually bad weather به ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

sally out/forth راه افتادن، حرکت کردن، رهسپار شدن هم معنی/synonym: set out

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

sally out/forth راه افتادن، حرکت کردن، رهسپار شدن هم معنی/synonym: set out

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

اسم ( Noun ) : بر اساس دیکشنری آسکفرد: A sudden clever idea به معنی ایده ناگهانیِ هوشمندانه/خلاقانه، جرقه ی فکری، فکر بکر اسم ( Noun ) :بر اساس دیکش ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

تست الکل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٨

- ( ایده، نگرش، اندیشه، رفتار و یا فعالیت ) متداول، متعارف - گرایش اصلی در مُد، نسبت به ایده ها و اندیشه ها و یا در هنر - بر اساس دیکشنری هزاره: گ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

sobriety test تست الکل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

عبارتی که به جای as luck would have it به کار می رود و هردو به معنی: - خوشبختانه، بدبختانه ( با توجه به متن و یا موقعیت هم در معنی منفی و هم در معنی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

- خوشبختانه، بدبختانه ( با توجه به متن و یا موقعیت هم در معنی منفی و هم در معنی مثبت به کار می رود. ) - از بد ماجرا، اتفاقا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

an assertive lawyer/attorney ( وکیل ) کار بلد، خبره، پافشار، فعال، بی باک، جسور

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

that is to say that is i. e in other words به عبارت دیگر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

thereby in doing so consequently به موجب آن در نتیجه بدین طریق به این ترتیب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

fall prey to ( also be or become prey to ) مغلوب شدن، از پای درآمدن تحت تاثیر قرار دادن/گرفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

- از دست دادن شان و منزلت اجتماعی - دیکشنری هزاره: کوچک شدن، تحقیر شدن، خوار و خفیف شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

( در پژوهش ها و تحقیقات علمی ادبی ) پیشینه ی تحقیق که به صورت Review of the Literature Literature Review Background و یا Theoretical Framework به ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

American English: make a fuss of somebody/something ( British English: make a fuss over somebody/something ) آریان پور: ( عامیانه ) سنگ کسی یا چیزی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

- پیروزی بدتر از شکست - پیروزی همراه با تلفات بسیار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

lose track of sb/sth دیکشنری هزاره: رد کسی/چیزی را گم کردن، با کسی/چیزی در تماس ماند، رابطه خودرا با کسی/چیزی از دست دادن keep track of sb/sth دیکشن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

keep track of sb/sth دیکشنری هزاره: رد کسی/چیزی را نگه داشتن، با کسی/چیزی در تماس ماندن، رابطه خود را با کسی/چیزی حفظ کردن lose track of sb/sth دیکش ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

دیکشنری هزاره: ( محاوره ) از زیر مسئولیت در ر فتن، کاسه کوزه ها را سر دیگری شکستن، مسئولیت ها را به گردن دیگری انداختن،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

کارمند بانک ( قبلا در بانک ها هر شخص مسئول کار خاصی بود اما اکنون به صورت قبل نیست چون هر باجه به ترتیب شماره و یا نوبت کار مراجعه کنندگان را انجام ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

یک عبارت غیر رسمی به معنی: بر باد رفتن دود هوا شدن به ( سر ) انجام نرسیدن به نتیجه نرسیدن یا نتیجه ندادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

- به شرایط/نقطه حاد رسیدن - دیکشنری هزاره: ( بحران و . . . ) به اوج خود رسیدن، به بدترین شکل ممکن در آوردن - دیکشنری آریان پور: بحرانی شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

- به شرایط/نقطه حاد رسیدن - دیکشنری هزاره: ( بحران و . . . ) به اوج خود رسیدن، به بدترین شکل ممکن در آوردن - دیکشنری آریان پور: بحرانی شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

تیم اصلی مدرسه، دانشکده یا دانشگاه که در مسابقات و رقابت ها ( معمولا ورزشی ) شرکت می کند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

Alumni : جمع ( مرد یا زن ) فارغ التحصیل یا دانش آموخته در یک مدرسه، دانشکده، یا دانشگاه دانش آموز یا دانشجویی ( مرد یا زن ) که تحصیلات خود را به پای ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

- حساب کار را دست کسی دادن - روی کسی را کم کردن - دیکشنری آریانپور: سر جای خود نشاندن، ( غرور یا جاه طلبی کسی را ) کم کردن - دیکشنری هزاره: باد کس ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

- قرار گرفتن، جای گرفتن - داشتن نگرش، عادت، عقیده، ایده و . . . که به صورت قوی در ذهن یا درون یک فرد وجود دارد و به سادگی قابل تغییر نیست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

- نتیجه مطلوب داشتن - نتیجه دادن - به موفقیت رسیدن - موثر بودن - مثمر ثمر واقع شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

برگ تقلب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

همچنین crackdown که به صورت عبارت crackdown ( crack down ) on/against استفاده می شود و بر اساس دیکشنری آریان پوربه معنی: - شدت عمل، سختگیری بیشتر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

- لوازم و وسایل مورد نیاز برای یک حرفه یا شغل - اسباب تجارت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

- تلاش برای رای آوردن - کاندید شدن در انتخابات

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

- آزارطلب، مازوکیست - فردی که از فعالیت های دردناک و آزار دهنده لذت می برد - فردی که از آزار دیدن توسط فرد دیگری لذت می برد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

حزب پارلمانی parliamentary party

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٢

از این حیث که از این جهت که از این نظر که بدین طریق که بدین معنی که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

- کتاب اصول و مبانی - کلیات جامع

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

بیش از هر زمانی بیشترین حد تاکنون در حد بی سابقه ای

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

( مقام مسئول، رییس جمهور، دولت و . . . ) وقت، حاضر، فعلی مثلا: رییس جمهور وقت، نخست وزیر فعلی

پیشنهاد
٠

- کسی را ( بطورقطعی ) به باور رساندن - کسی را متقاعد کردن - نظر کسی را برگرداندن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

با شایستگی در حد خیلی خوب یا عالی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

- قدرت مطلق یا اختیار کامل داشتن - قوی ترین فرد در یک گروه بودن - تصمیم گیرنده ی نهایی بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

با داد و فریاد چیزی را گفتن با صدای بلند گفتن جار زدن The boys were not shy about trumpeting their successes ترجمه اینجانب: پسرها خجالت نمی کشیدند ک ...

پیشنهاد
٥

- خود را خیلی عصبانی، ناراحت و . . . کردن - به حالت خاصی ( مخصوصا حالت عاطفی ) رفتن

پیشنهاد
٣

- خود را خیلی عصبانی، ناراحت و . . . کردن - به حالت خاصی ( مخصوصا حالت عاطفی ) رفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

نداشتن هیچ حق انتخابی انتخاب اجباری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

1. چیزی که توجه عموم را به خود جلب کند. 2. عمل یا حرکتی غیر عادی و یا از قبل برنامه ریزی شده که برای جلب توجه مردم به یک فرد خاص یا کالا یا شرکت و ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

سایر معانی: سوپروایزر ناظر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

( در زبان آمرکایی ) بهیار ارتش بر اساس تعریف دیکشنری لانگمن: someone in the army who is trained to give medical treatment بر اساس تعریف دیکشنری آکسف ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

feel ( ing ) no pain بر اساس فرهنگ زبان Collins یک واژه ی خودمانی و بر اساس واژه نامه آنلاین Dictionary. com یک اصطلاح غیررسمی/خودمانی به معنی "مست ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

( در بوکس ) محکمتر یا بهتر ضربه یا مشت زدن حریف ( تر ) بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

کسی را به چالش کشیدن یا دعوت کردن کسی را به مبارزه دعوت کردن یا طلبیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

چشم بسته خرید کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

چریک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

دول محور

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

خودکار نوک ساچمه ای یا به زبان عام "خودکار"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست از سر کسی برداشتن