commodity

/kəˈmɑːdəti//kəˈmɒdɪti/

معنی: متاع، کالا، جنس، وسیله مناسب
معانی دیگر: مال (یا مال التجاره)، (جمع) محصول (به ویژه کشاورزی)، فرآورده های اصلی (مانند گندم و غیره)، لوازم، هر چیز سودمند، چیز به درد خور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: commodities
(1) تعریف: something with a practical use or value.
مترادف: asset, goods
مشابه: product, thing, wares

- Fertile land and drinkable water have always been precious commodities.
[ترجمه گوگل] زمین حاصلخیز و آب آشامیدنی همیشه کالاهای گرانبهایی بوده اند
[ترجمه ترگمان] مناطق حاصلخیز و آب قابل آشامیدن همیشه کالاهای ارزشمند بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Slaves were considered to be commodities and were not counted as part of the population.
[ترجمه گوگل] بردگان به عنوان کالا در نظر گرفته می شدند و جزء جمعیت محسوب نمی شدند
[ترجمه ترگمان] این بردگان کالا محسوب می شدند و به عنوان بخشی از جمعیت شمرده نشده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a product, as opposed to a service, that can be bought and sold, esp. an agricultural or mining product.
مترادف: goods, ware
مشابه: buy, merchandise, produce, product

- Sugar produced from sugar cane became a valuable commodity during the time of European colonization.
[ترجمه حسین درستی] شکر تولید شده از نیشکر در زمان استعمار اروپاییان به عنوان کالای ارزشمند تبدیل شد
|
[ترجمه گوگل] شکر تولید شده از نیشکر در زمان استعمار اروپا به یک کالای با ارزش تبدیل شد
[ترجمه ترگمان] شکر تولید شده از نیشکر در زمان استعمار اروپایی ها به یک کالای با ارزش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fuel is a vital commodity
سوخت کالای بسیار مهمی است.

2. the dollar value of a commodity
ارزش دلاری یک جنس

3. the price tag of each commodity must be legible
بر چسب قیمت هر کالا باید خوانا باشد.

4. the retail price of each commodity is higher than its wholesale price
بهای خرده فروشی هر کالا از بهای عمده فروشی آن بیشتر است.

5. labor is bought and sold like any other commodity
کار مانند هر کالای دیگری خرید و فروش می شود.

6. Clean water is a precious commodity in many parts of the world.
[ترجمه گوگل]آب پاک یک کالای گرانبها در بسیاری از نقاط جهان است
[ترجمه ترگمان]آب تمیز یک کالا با ارزش در بسیاری از نقاط جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Coal is becoming a rare commodity.
[ترجمه گوگل]زغال سنگ در حال تبدیل شدن به یک کالای کمیاب است
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ در حال تبدیل شدن به یک کالای کمیاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The authorities took measures to roll commodity price back.
[ترجمه گوگل]مقامات اقداماتی را برای کاهش قیمت کالا انجام دادند
[ترجمه ترگمان]مقامات اقداماتی برای کاهش قیمت کالاها انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Time is a very valuable commodity.
[ترجمه گوگل]زمان یک کالای بسیار ارزشمند است
[ترجمه ترگمان]زمان یک کالای بسیار با ارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Commodity prices can be a useful indicator of inflation, he claimed.
[ترجمه گوگل]او مدعی شد که قیمت کالاها می تواند یک شاخص مفید برای تورم باشد
[ترجمه ترگمان]او مدعی شد که قیمت کالاها می تواند شاخص مفیدی از تورم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Water is a precious commodity that is often taken for granted in the West.
[ترجمه گوگل]آب یک کالای گرانبها است که اغلب در غرب بدیهی تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]آب یک کالای با ارزش است که اغلب در غرب پذیرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Crude oil is the world's most important commodity.
[ترجمه گوگل]نفت خام مهم ترین کالای جهان است
[ترجمه ترگمان]نفت خام مهم ترین کالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Commodity prices fell sharply.
[ترجمه گوگل]قیمت کالاها به شدت کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]قیمت کالاها به شدت کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Money was a commodity she never thought about except in the abstract.
[ترجمه گوگل]پول کالایی بود که او هرگز به جز به صورت انتزاعی به آن فکر نمی کرد
[ترجمه ترگمان]پول کالایی بود که هرگز به جز در صورت انتزاعی به آن فکر نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متاع (اسم)
article, thing, effects, commodity, goods, merchandise, chattels, ware

کالا (اسم)
article, object, stuff, lot, commodity, merchandise, ware, traffic, trafficker, mercery

جنس (اسم)
breed, material, substance, stuff, kind, stamp, brand, mettle, commodity, ware, genre, gender, genus

وسیله مناسب (اسم)
commodity

تخصصی

[حسابداری] کالا ؛ جنس
[حقوق] کالا، جنس، متاع
[نساجی] کالا - جنس
[ریاضیات] جنس، کالا، متاع

انگلیسی به انگلیسی

• merchandise, goods, item that is bought and sold; something useful
a commodity is something that is sold for money; a formal word.

پیشنهاد کاربران

دوستان در تلفظش خیلی دقت کنین؛
/kəˈmɑːdəti/
یعنی /کِ. مادِتی/ خونده میشه.
گاها معنی یه چیز با ارزش هم میده صرفا اون چیز با ارزش کالا نیست
Silence is a pretty rare commodity these days
سکوت چیز کمیابیه این روز ها
کالا یا ماده خام قابل خرید و فروش ( که شامل محصولات کشاورزی، مواد معدنی، کالاها و محموله های ترابری و کالاهای با تولید انبوه می شود )
تعریف بالا بر طبق تعاریف فرهنگ های زبان انگلیسی زیر می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

آکسفرد:
a product or a raw material that can be bought and sold
کیمبریج:
a substance or product that can be traded, bought, or sold
وبستر:
an economic good: such as
a product of agriculture or mining
an article of commerce especially when delivered for shipment
a mass - produced unspecialized product
کالینز:
A commodity is something that is sold for money

commodity vs. goods
Commodity: A commodity is a raw material or primary agricultural product that can be bought and sold, such as copper or coffee. Good: A good is a tangible product that is manufactured, produced, or grown to meet consumer demand, such as clothing or electronics.
آیتم ( مورد )
ماتریال ( مواد )
تولید - محصول
مصنوع
قطعه ای از کالا
یک چیز مفید یا ارزشمند
کالای مصرفی
کالا جنس
سودمند مفید
( خرده فروشی ) اقلام اساسی
staples اقلام اصلی ( یک رده کم اهمیت تر )
کالاسان
کالاواره
Commodity plastics
پلاستیک های متداول
کالای اساسی
Commodity: کالا
طبق فرمایش کارشناسان یادگیری برای جا گرفتن بهتر کلمات در ذهن، مسائلی مؤثر است ازقبیل ساخت جمله، داستان سازی ، تصویر سازی و اضافه کردن هر چیز خنده دار و مسخره در ان که در یادسپاری تاثیر مثبت دارد برای این کار می توان از تقسیم واژه به کلمات کوچکتر و در صورت لزوم ایجاد تغییر در جهت معنادار شدن هم استفاده نمود.
...
[مشاهده متن کامل]

تلفظ این کلمه کامودیتی است که تقریبا می شود:کاما دیدی kama didi، کاما همان ویرگول خودمان ،
دو شیوه برای اسان سازی یاد سپاری این واژه:
1. جمله سازی مثلا، کاما دیدی نه ندیدم پس چی دیدی کالا دیدم.
2. خارجی ها از یک ویرگول ساده کالا درست می کنند حالا چگونه این تصورات ذهنی شماست که می تواند ان را ساخته و پردازش کند.

فلزات، مواد خام، تولیدات اولیه کشاورزی، و به طور کل هر چیزی که بشه اونو خرید و فروش کرد
کالا - جنس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس