entrench

/enˈtrent͡ʃ//ɪnˈtrent͡ʃ/

معنی: تجاوز کردن به، خندق کندن، در سنگر قرار دادن، سنگربندی کردن
معانی دیگر: (با فعل مجهول و یا ضمیر انعکاسی) جایگیر شدن، (محکم) سرجای خود نشستن، (با: on یا upon) تجاوز کردن (به زمین یا دارایی و غیره)، (به طور غیر مجاز) وارد شدن، فراتاز کردن، فراتاختن، فزون روی کردن، به سنگر رفتن، سنگر گرفتن، با سنگر محصور کردن، (در اثر فرسایش) آبکند ساختن، پر شکاف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entrenches, entrenching, entrenched
(1) تعریف: to protect or fortify (oneself), as with trenches.

(2) تعریف: to establish firmly and unchangeably.

- His beliefs were entrenched, and neither his daughter nor his son could change his mind.
[ترجمه گوگل] اعتقادات او ریشه دوانده بود و نه دخترش و نه پسرش نتوانستند نظر او را تغییر دهند
[ترجمه ترگمان] عقاید او مستحکم بودند و نه دختر او و نه پسرش نمی توانست ذهنش را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to impinge or encroach (usu. fol. by on or upon).
مشابه: trespass

جمله های نمونه

1. entrench a town
شهری را سنگر بندی کردن،شهری را مستحکم کردن

2. he did not entrench upon his mother's fortune
او به اموال مادرش دست درازی نکرد.

3. As the essential measure to secure and entrench lasting reform we will introduce fair votes by proportional representation for Parliamentary elections.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان اقدام اساسی برای تضمین و استحکام اصلاحات پایدار، ما رأی‌های منصفانه از طریق نمایندگی تناسبی را برای انتخابات پارلمانی معرفی خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان اقدامی اساسی برای تضمین و نهادینه کردن اصلاحات پایدار، ما آرا منصفانه را از سوی نماینده متناسب انتخابات پارلمانی معرفی خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We will create a Supreme Court to entrench and defend these fundamental reforms to the relationship between the citizen and the state.
[ترجمه گوگل]ما یک دادگاه عالی ایجاد خواهیم کرد تا از این اصلاحات اساسی در رابطه بین شهروند و دولت دفاع کند
[ترجمه ترگمان]ما یک دادگاه عالی برای تثبیت و دفاع از این اصلاحات اساسی در رابطه بین شهروندان و دولت ایجاد خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To hold on stubbornly, as to a position; entrench oneself.
[ترجمه گوگل]سرسخت نگه داشتن، به عنوان یک مقام; خود را تثبیت کند
[ترجمه ترگمان]این است که آدم کله شقی را تحمل کند و خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Indeed, it could entrench certain people's view of themselves as anti - Western outsiders.
[ترجمه گوگل]در واقع، این می تواند دیدگاه برخی افراد را نسبت به خود به عنوان افراد خارجی ضد غربی تثبیت کند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، آن می تواند دیدگاه مردم را از خودشان به عنوان افراد خارجی ضد غربی افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They entrench themselves behind undeniable facts.
[ترجمه گوگل]آنها خود را در پشت حقایق غیرقابل انکار مستقر می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را در پشت حقایق مسلم پنهان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Will the economic crisis force change, or entrench privilege?
[ترجمه گوگل]آیا نیروی بحران اقتصادی تغییر خواهد کرد یا امتیاز را مستحکم خواهد کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا بحران اقتصادی تغییر خواهد کرد یا قدرت را تقویت خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The evidence for this is that, in the past, such agreements helped to entrench protectionist policies.
[ترجمه گوگل]شواهد این امر این است که در گذشته، چنین توافق‌هایی به تثبیت سیاست‌های حمایت‌گرایانه کمک می‌کرد
[ترجمه ترگمان]شواهد این موضوع این است که در گذشته، چنین agreements به تقویت سیاست های حمایتی حمایتی کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We will reform recent legislation affecting the independent channels to entrench the interests of quality broadcasting and to guarantee political independence.
[ترجمه گوگل]ما قوانین اخیر را که بر کانال های مستقل تأثیر می گذارد اصلاح خواهیم کرد تا منافع پخش با کیفیت را تقویت کنیم و استقلال سیاسی را تضمین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما قانون جدید موثر بر کانال های مستقل را اصلاح خواهیم کرد تا منافع پخش کیفیت و تضمین استقلال سیاسی را تثبیت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many believe that the consultation process was manipulated to entrench one-man, one-party rule.
[ترجمه گوگل]بسیاری بر این باورند که فرآیند مشاوره برای تثبیت حکومت تک‌نفره و تک حزبی دستکاری شده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری بر این باورند که روند مشاوره برای تثبیت یک قانون یک فرد، یک قانون یک حزب، دستکاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But if the managers' stockholding ratio is more than or equal to 3 88%, the increasement of the managers' stockholding may raise the agent costs and entrench upon external stockholders.
[ترجمه گوگل]اما اگر نسبت سهام مدیران بیشتر یا مساوی 388 درصد باشد، افزایش سهام مدیران ممکن است هزینه های عامل را افزایش دهد و بر سهامداران خارجی مستقر شود
[ترجمه ترگمان]اما اگر نسبت مدیران به نسبت مساوی یا برابر با ۳ % % باشد، increasement مدیران ممکن است هزینه های نماینده را بالا برده و بر سهامداران خارجی نهادینه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But once the occupiers have left, the chances that the Iraqis will entrench and cherish a stable, federal, pluralist democracy must still be rated at less than even.
[ترجمه گوگل]اما به محض خروج اشغالگران، احتمال اینکه عراقی‌ها یک دموکراسی باثبات، فدرال و کثرت‌گرا را مستحکم و گرامی بدارند، هنوز باید کمتر از زوج ارزیابی شود
[ترجمه ترگمان]اما زمانی که اشغالگران به جا گذاشته شدند، شانس این که عراقی ها در آن ایستادگی کنند و یک دموکراسی پایدار، فدرال و کثرت گرا داشته باشند، باید کم تر از حتی کم تر مورد ارزیابی قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Critics say the constitutional blessing of collective rights and traditional authorities smacks of corporatism and will entrench undemocratic caciques (political bosses).
[ترجمه گوگل]منتقدان می‌گویند که برکت قانون اساسی به حقوق جمعی و مقامات سنتی بوی شرکت‌گرایی می‌دهد و باعث تثبیت شخصیت‌های غیردموکراتیک (کارفرمایان سیاسی) خواهد شد
[ترجمه ترگمان]منتقدان می گویند که حمایت قانون اساسی از حقوق جمعی و مقامات سنتی، of را در بر می گیرد و undemocratic caciques (روسای سیاسی)را تثبیت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجاوز کردن به (فعل)
poach, violate, entrench, intrench

خندق کندن (فعل)
moat, entrench, intrench

در سنگر قرار دادن (فعل)
entrench, intrench

سنگربندی کردن (فعل)
trench, entrench

انگلیسی به انگلیسی

• settle firmly, strongly establish; establish a strong defensive position; dig foxholes or trenches for defense; intrude, encroach (also intrench)

پیشنهاد کاربران

حرف خود را به کرسی نشاندن
قرار گرفتن کسی با چیزی در یک موقعیت با ثبات
تشدید
ورود پیدا کردن
تثبیت شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : entrench
✅️ اسم ( noun ) : entrenchment
✅️ صفت ( adjective ) : entrenched
✅️ قید ( adverb ) : _
ریشه دواندن، جا خشک کردن
در بازار محصور کردن می توان معنی کرد، طوریکه بنگاه در قالب انحصار جلوی ورود رقبا را بگیرد
تثبیت کردن
نهادینه شده
ریشه دواندن
جا افتادن
تاسیس کردن، برپا کردن چیزی قوی و محکم
- قرار گرفتن، جای گرفتن
- داشتن نگرش، عادت، عقیده، ایده و . . . که به صورت قوی در ذهن یا درون یک فرد وجود دارد و به سادگی قابل تغییر نیست

تحکیم بخشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس