paddle

/ˈpædl̩//ˈpædl̩/

معنی: پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
معانی دیگر: پارو (برای قایقرانی - به پاروی برف روبی می گویند: snow shovel) پاروی کوتاه (به پاروی معمولی قایق رانی می گویند: oar)، تخته ای که (برای تنبیه) به ما تحت بچه می کوفتند، (با تخته) کتک زدن، (با پارو) پیش راندن، (هر چیز پارو مانند) پاروچه برای هم زدن آهن مذاب یا گل و غیره، چمبه، چوب رنگرزی، چوب سر پهن (که هنگام شستشو بر پارچه و فرش و غیره می کوبند)، پهن چوب، چوبدستی گازری، کوتنگ، کدنگ، (پینگ پنگ) راکت، (چرخ کشتی رودخانه پیما یا چرخ آسیاب یا بادزن برقی) پره، رجوع شود به: paddle wheel، (با پهنچوب) همزدن، چلاندن، کوفتن، (در آب) شلپ شلوپ کردن، (پا برهنه) در آب دویدن، شلنگ تخته انداختن، (مثل کودک) راه رفتن، تاتی کردن، با چوب پهن کتک زدن
paddle(wheel)
چر پره دار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a wide-bladed oar with a long handle, used with both arms for moving a small boat, esp. a canoe, through the water.

- The person sitting at the back uses the paddle to steer as well as to propel the canoe.
[ترجمه گوگل] شخصی که در عقب نشسته است از پارو برای هدایت و همچنین به حرکت درآوردن کانو استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] کسی که در پشتی نشسته از پارو برای هدایت قایق استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in table tennis and other sports, a similar, smaller device with a short handle used to hit the ball.

- You need to angle your paddle more carefully as you hit the ball.
[ترجمه محمد فرخ] وقتی به توپ ضربه میزنی باید راکت خود را با دقت بیشتری زاویه دهید
|
[ترجمه گوگل] هنگام ضربه زدن به توپ، باید پاروی خود را با دقت بیشتری زاویه دهید
[ترجمه ترگمان] وقتی به توپ ضربه می زنی باید با احتیاط پارو بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a blade of a water wheel.

- He watched the water falling over the paddles as the wheel turned.
[ترجمه گوگل] وقتی چرخ می چرخید آب را تماشا کرد که روی پاروها می افتاد
[ترجمه ترگمان] همان طور که چرخ می چرخید، آب را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a usu. wooden implement with a handle and a wide blade, used for serving food or, especially in the past, for spanking.

- Using her paddle, she filled each bowl with rice.
[ترجمه گوگل] او با استفاده از پارو، هر کاسه را با برنج پر کرد
[ترجمه ترگمان] با استفاده از پارو، هر کاسه را با برنج پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: paddles, paddling, paddled
(1) تعریف: to use a paddle, esp. to propel a canoe or the like.
مشابه: row

- We paddled back up the river to our camp.
[ترجمه گوگل] از رودخانه به سمت کمپ خود برگشتیم
[ترجمه ترگمان] با پارو به طرف قرارگاه خود برگشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to swim through water with short forward strokes in a manner similar to crawling, or to make similar motions in water without moving forward.

- The dog paddled toward the floating stick.
[ترجمه گوگل] سگ به سمت چوب شناور دست و پا زد
[ترجمه ترگمان] سگ به شاخه درختی که در هوا شناور بود پارو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hadn't been taught how to swim, but luckily he was able to paddle until the boat could pick him up.
[ترجمه گوگل] به او شنا یاد نداده بود، اما خوشبختانه توانست تا زمانی که قایق بتواند او را بگیرد، پارو بزند
[ترجمه ترگمان] او آموخته بود که چطور شنا کند، اما خوشبختانه می توانست تا زمانی که قایق بتواند او را بلند کند پارو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to propel (a canoe or the like) by using a paddle.
مشابه: row

- My father taught me how to paddle a canoe.
[ترجمه گوگل] پدرم به من یاد داد که چگونه با قایق رانی پارو بزنم
[ترجمه ترگمان] پدرم بهم یاد داد چطوری پارو بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to spank with or as if with a paddle.

- In past times, it was common to paddle a child who misbehaved.
[ترجمه گوگل] در زمان های گذشته، پارو زدن با کودکی که بدرفتاری می کرد، رایج بود
[ترجمه ترگمان] در روزگار گذشته، این عادت بود که یک بچه را که از دست داده بود پارو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. paddle boat
قایق پارویی

2. paddle one's own canoe
بخود متکی بودن

3. Paddle your own canoe.
[ترجمه گوگل]قایق رانی خود را پارو بزنید
[ترجمه ترگمان]پارو بزنید پارو بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He would himself paddle me off to the ship.
[ترجمه گوگل]او خودش مرا به کشتی می برد
[ترجمه ترگمان]او خود مرا به سوی کشتی می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Since her parents died early, she had to paddle her own canoe even in her teens.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که پدر و مادرش زود فوت کردند، او حتی در نوجوانی مجبور بود با قایق رانی خودش را پارو بزند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که پدر و مادرش زود مردند، او مجبور شد قایق خود را حتی در سنین نوجوانی پارو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Each man had a paddle for an hour and then a rest.
[ترجمه گوگل]هر مرد یک ساعت یک پارو داشت و بعد استراحت می کرد
[ترجمه ترگمان]هر مردی یک ساعت پارو داشت و بعد استراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With our first paddle strokes, the canoe started moving rapidly down the river.
[ترجمه گوگل]با اولین حرکت دست و پا زدن ما، قایق رانی به سرعت در رودخانه شروع به حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]قایق به سرعت حرکت می کرد و قایق به سرعت از رودخانه سرازیر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The paddle is used to make a bid.
[ترجمه گوگل]از پارو برای ارائه پیشنهاد استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]پارو زدن برای ساختن یک پیشنهاد استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Like the map, the taught sweep paddle stroke is unlike the real sweep stroke but still very useful.
[ترجمه گوگل]مانند نقشه، حرکت sweep paddle stroke آموزش داده شده بر خلاف حرکت Sweep Stroke واقعی است اما هنوز بسیار مفید است
[ترجمه ترگمان]مثل نقشه، طرز برخورد با ضربه زدن شبیه یک سکته واقعی است، اما هنوز خیلی به درد می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. People paddle kayaks and outriggers along the shore, and catamarans whizz by, leaning precariously on one hull.
[ترجمه گوگل]مردم در امتداد ساحل با کایاک‌ها و قایق‌های بیرونی پارو می‌زنند و کاتاماران‌ها با تکیه بر یک بدنه به‌طور نامطمئن از کنار آن غوغا می‌کنند
[ترجمه ترگمان]مردمی که در کنار ساحل شنا می کنند و زوزه کشان کشان کشان از کنار ساحل دور می شوند و به تنه یک تنه تکیه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inside a stunning 30-inch-diameter glass globe, shrimp paddle between fronds of algae.
[ترجمه گوگل]در داخل یک کره شیشه ای خیره کننده به قطر 30 اینچ، میگوها در میان شاخه های جلبک پارو می زنند
[ترجمه ترگمان]در داخل یک کره شیشه ای ۳۰ اینچی به قطر ۳۰ اینچ، پارو زدن میگو بین برگ های جلبک دریایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You could paddle out from the right alongside a rock jetty, or you could go from the left.
[ترجمه گوگل]می توانید از سمت راست در کنار یک اسکله سنگی پارو بزنید، یا می توانید از سمت چپ بروید
[ترجمه ترگمان]شما می توانستید از سمت راست در کنار یک اسکله سنگی پارو بزنید یا از سمت چپ بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ruth enjoyed her paddle.
[ترجمه گوگل]روث از دست و پا زدن او لذت برد
[ترجمه ترگمان]روت از پارو زدن لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I elbowed Karen unceremoniously aside and grabbed the paddle.
[ترجمه گوگل]کارن را بدون تشریفات به کناری آرنج زدم و دست و پا را گرفتم
[ترجمه ترگمان]با آرنج به کارن سقلمه زدم و پاروها را برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارو (اسم)
paddle, shovel, oar, snow shovel

پره (اسم)
blade, wing, septum, vane, paddle, fimbria

بیلچه (اسم)
paddle, dibber, dibble, shovel, spade, shim

پاروی پهن قایقرانی (اسم)
paddle

ور رفتن (فعل)
twiddle, toy, niggle, scamp, meddle, paddle, jauk, fribble, hang around, putter

پارو زدن (فعل)
row, paddle, oar, scull

دست و پا زدن (فعل)
paddle

با دست نوازش کردن (فعل)
paddle

با باله شنا حرکت کردن (فعل)
paddle

با چوب پهن کتک زدن (فعل)
paddle, thwack

تخصصی

[کامپیوتر] دسته فرمان
[نساجی] ماشین پدل - راهنمای فتیله
[پلیمر] پارو

انگلیسی به انگلیسی

• oar; ping-pong racquet; any elongated flat-ended implement used for various actions (i.e. stirring, swatting, spanking); act of rowing
row, push a vessel through the water by paddling; splash and play in shallow water; spank (slang); swat with a paddle (i.e. a ping-pong ball)
a paddle is a short pole with a wide, flat part at one end or at both ends, which you use as an oar to move a small boat through water.
when people paddle, they walk or stand in shallow water at the edge of the sea, for pleasure.

پیشنهاد کاربران

paddle 3 ( n ) =a bat used for playing table tennis
paddle
paddle 2 ( n ) =a bat used for playing tennis
paddle
paddle 1 ( n ) ( p�dl ) =a short pole with a flat wide part at one or both ends, that you hold in both hands and use for moving a small boat, especially a canoe, through water
paddle
به معنی "الکترود اعمال شوک" ( در دستگاه الکتروشوک پزشکی ) نیز گفته می باشد
ترکه
پاروییدن.
م. ث
بعد از ساعت ها پاروییدن و عرقیدن توی هوای گرم، سرانجام به مقصد رسیدیم.
در الکترونیک نام یه جور کلید هم هست شبیه کلید راکر هست منتها فرق هایی در ظاهرش داره و هم اینکه این سوئیچ با برق ac کار میکنه بیشتر
راکت پینگ پنگ
کفشک ، صفحه رابط
Paddle : پارو - پارو زدن - کفگیر های چوبی شبیه پارو ( معادل دقیقشونو نمیدونم ببخشید دوستان ) مثل pizza paddle
دست و پازدن و تاتی تاتی کردن بچه هم معنا میده
با pedal اشتباه نگیرید
Pedal : همون پدال چرخ که پامونو میزاریم روش و با حرکت دادنش چرخو به حرکت درمیاریم - رکاب - پا زدن
پارو. پارو زدن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس