میثم نبی پور

میثم نبی پور کارشناس ترجمه زبان انگلیسی
کارشناس ارشد آموزش زبان انگلیسی

بیشتر سعی دارم که ترجمه واژگانی را ارائه دهم که در فرهنگ های فارسی نیست.

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



reach a plateau١١:٣٤ - ١٤٠٢/٠٣/١٧به ثبات رسیدن a period during which there are no large changes To reach a point where gradual progress is no longer possible and stagnation is likelyگزارش
0 | 0
projection١٠:٣٤ - ١٤٠٢/٠٣/١٧دوست گرامی جناب "بهمن" با درورد خدمت شما. تلفظ این واژه به انگلیسی"سایکالوُجی" می باشد: /saɪˈkɒlədʒi/ /saɪˈkɑːlədʒi/ که از گذشته به اشتباه "پسیکولو ... گزارش
0 | 0
psychology١٠:٣٣ - ١٤٠٢/٠٣/١٧با درورد. تلفظ این واژه به انگلیسی"سایکالوُجی" می باشد: /saɪˈkɒlədʒi/ /saɪˈkɑːlədʒi/ که از گذشته به اشتباه "پسیکولوژی" هم نوشته و تلفظ شده ( غلط مصط ... گزارش
0 | 0
gynecologist٠٩:٥٨ - ١٤٠٢/٠٣/١٧( UK gynaecologist ) متخصص زنان و زایمان a doctor who studies and treats the medical conditions and diseases of women, especially those connected wi ... گزارش
0 | 0
gynaecologist٠٩:٥٦ - ١٤٠٢/٠٣/١٧( North American English gynecologist ) متخصص زنان و زایمان a doctor who studies and treats the medical conditions and diseases of women, especially ... گزارش
0 | 0
poofter٢٠:٢٠ - ١٤٠٢/٠٣/١٦همچنین poof [British, informal, taboo, offensive] Poofter is an insulting word for a gay man a very offensive word for a homosexual man an extremely ... گزارش
0 | 0
get somebody a fair shake٢٠:١٤ - ١٤٠٢/٠٣/١٦a fair shake get/give somebody a fair shake give somebody/get ) a fair go ) خودمانی/غیر رسمی: با کسی عادلانه رفتار کردن رفتار منصفانه کردن to get o ... گزارش
0 | 0
pep pill٠٩:٤٧ - ١٤٠٢/٠٣/١٣قرص/کپسول انرژی زاگزارش
0 | 0
presiding officer٠٩:٣٥ - ١٤٠٢/٠٣/١٣1. ( بریتانیا ) مسئول پارلمان اسکاتلند و یا مجلس ولز 2. ( ایلالت متحده ) مسئول حوزه رای گیری 3. ( ایلالت متحده ) ریاست یکی از دو مجلسگزارش
0 | 0
play havoc with١٢:٢٥ - ١٤٠٢/٠٣/١١play havoc with sth/wreak havoc on sth باعث هرج و مرج شدن و یا مشکلاتی را به وجود آوردن خرابی به بار آوردن To play havoc is to cause chaos or destru ... گزارش
0 | 0
on appeal١٠:١٥ - ١٤٠٢/٠٣/١١بنا به درخواست تجدید نظر بر اساس درخواست تجدید نظرگزارش
0 | 0
it is alleged that١٣:٠٧ - ١٤٠٢/٠٣/١٠گفته می شود که . . . ادعا می شود که . . . بنا به گفته ی . . .گزارش
2 | 0
loosely based on١١:٣٢ - ١٤٠٢/٠٣/١٠تاحدودی بر اساس . . . to develop ( something, such as a play or novel ) from something else ( such as a story or a person's life ) in a way that man ... گزارش
0 | 0
blatantly obvious١٠:٠٥ - ١٤٠٢/٠٣/١٠کاملا واضح، باوقاحت اشکار ( در مواردی به کار می رود که گمان می شود چیزهایی بد و ناخوشایند می باشد ) مثال: It was blatantly obvious that she was tell ... گزارش
0 | 0
incontrovertible evidence١٢:١٩ - ١٤٠٢/٠٣/٠٩مدرک قاطع/غیر قابل انکارگزارش
0 | 0
manslaughter resulting from culpable negligence١٠:٠٢ - ١٤٠٢/٠٣/٠٩. . . قتل غیرعمد به سبب غفلتگزارش
0 | 0
custodial sentence١١:٠٤ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧حکم حبس تعزیری Custodial sentences are reserved for the most serious offences and are imposed when the offence committed is “so serious that neither ... گزارش
0 | 0
community sentence١٠:٥٤ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧محکوم به انجام خدمات اجتماعی رایگان نوعی از محکومیت که فرد مجرم باید به عنوان مجازات و به صورت مجانی، نوعی خدمت اجتماعی را انجام دهد. این محکومیت مم ... گزارش
0 | 0
hit rock bottom١٠:١٨ - ١٤٠٢/٠٣/٠٤همچنین hit the rocks To encounter an especially difficult, troubled, or low point, as in a relationship or some pursuit We'd been great friends for n ... گزارش
0 | 0
jump to the conclusion١٠:١٣ - ١٤٠٢/٠٣/٠٤همچنین: hit/reach rock bottom به ته خط رسیدن به انتها رسیدن به پایان رسیدن ( معولا یک رابطه ) پایین ترین و کم ترین حد ممکن رسیدن To encounter an esp ... گزارش
0 | 0
jump to the conclusion٠٩:٢١ - ١٤٠٢/٠٣/٠٤عبارت صحیح تر این می باشد: jump/leap to the conclusion that همچنین jump/leap to conclusions نیز استفاده می شود زود قضاوت کردن پیش داوری کردنگزارش
2 | 0
incandescent٢١:٣٢ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣عصبانی، خشمگین هم معنی: furious angry mad ( informal ) raging boiling fuming infuriated incensed enraged maddened pissed off ( taboo, slang ... گزارش
0 | 0
run into danger٢١:٢٣ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣با خطر مواجه شدن همچنین: run into difficulties/problems/trouble/debt به مشکل برخوردن دچار مشکل/گرفتاری/دردسر شدن دچار قرض و بدهی شدن، قرض و بدهی بالا ... گزارش
0 | 0
run into problems٢١:٢٠ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣همچنین: run into difficulties/problems/trouble/debt/danger به مشکل برخوردن دچار مشکل/گرفتاری شدنگزارش
0 | 0
weighty issues١٩:٣٣ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣موضوع های مهم و جدیگزارش
0 | 0
weighty matters١٩:٣٣ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣موضوع های مهم و جدیگزارش
0 | 0
tome١٩:٠٣ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣weighty tome کتاب سنگین از نظر موضوع و محتوا کتاب با بار محتوایی سنگینگزارش
0 | 0
head a team١٢:٣١ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣رهبری یک پژوهش/طرح تیمی را بر عهده داشتنگزارش
0 | 0
foot the bill١١:٣٤ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣informal پول دادن خرج را دادن هزینه را دادن to be responsible for paying the cost of something to pay for something, especially something expensive ... گزارش
0 | 0
face facts١١:١٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣face ( up the ) facts to admit that something is true If you face the truth or face the facts, you accept that something is true To accept or confr ... گزارش
0 | 0
exhibit١٠:٢٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣to exhibit a rash/spots در آوردن جوش جوش زدن/درآوردن بیرون ریختن دانه از بدن ( معمولا در اثر بیماری یا حساسیت )گزارش
0 | 0
exhibiting a rash١٠:٢٥ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣exhibiting a rash/spots در آوردن جوش جوش زدن/درآوردن بیرون ریختن دانه از بدن ( معمولا در اثر بیماری یا حساسیت )گزارش
0 | 0
elevated blood sugar levels١٠:١٩ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣میزان/سطح بالای قند خونگزارش
0 | 0
elevated blood pressure١٠:١٩ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣فشار خون بالاگزارش
0 | 0
feel down٠٩:٤٩ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣unhappy or sad DEPRESSED, DEJECTED unhappy; unable to feel excited or energetic about anything If you are feeling down, you are feeling unhappy or de ... گزارش
0 | 0
get off to sleep٠٩:١٩ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣همچنین get off به خواب رفتن ( اینکه کسی بتونه بخوابه ) get some sleep get to sleep If you get off, or get off to sleep, you succeed in falling asle ... گزارش
0 | 0
come out in a rash٠٩:٠٣ - ١٤٠٢/٠٣/٠٣جوش زدن come out in spots/a rash etc if you come out in spots etc, spots appear on your body If you come out in something, such as spots, they appea ... گزارش
0 | 0
come out in spots١٣:٢٢ - ١٤٠٢/٠٣/٠٢جوش زدنگزارش
0 | 0
couple of days١٣:١٩ - ١٤٠٢/٠٣/٠٢چند روز به صورت عامیانه: یکی دو روز هم گفته میشه مثال: for the last couple of days در این چند روز اخیر/گذشته توی این یکی دو روز گذشتهگزارش
0 | 0
come to accept٠٩:٤٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٢به این نتیجه/فهم/باور رسیدن مواجه شدن با چیزی ( ایده، موضوع و . . . ) و پذیرفتن آن to arrive at ( a certain state ) To confront and deal with or acc ... گزارش
0 | 0
viable peace١٣:٠٤ - ١٤٠٢/٠٢/٣١صلح پایدارگزارش
0 | 0
a prestigious award١١:٥٨ - ١٤٠٢/٠٢/٣٠یک جایزه معتبر/پر افتخارگزارش
0 | 0
award١١:٤٣ - ١٤٠٢/٠٢/٣٠اعطای یک جایزه و یا مدال افتخارگزارش
0 | 0
preside over١١:٤٠ - ١٤٠٢/٠٢/٣٠ریاست یک برنامه، رویداد و یا فعالیت ( معمولا مهم ) را بر عهده داشتن بر یک برنامه و یا فعالیت نظارت داشتن to be in charge of a meeting, trial, etc. o ... گزارش
0 | 0
come aboard١١:٣٠ - ١٤٠٢/٠٢/٣٠در مورد کشتی: وارد عرشه شدن، بر روی عرشه آمدنگزارش
0 | 0
serve on١١:٢٢ - ١٤٠٢/٠٢/٣٠( معمولا به صورت استمراری ) : درحال انجام خدمت/وظیفه مثال:Some months later Dorie Miller was serving on an aircraft carrier when . . . ترجمه اینجان ... گزارش
0 | 0
admiral١٠:٥٩ - ١٤٠٢/٠٢/٣٠دوست عزیز آقای "حسین کتابدار"، بالاترین درجه در نیروی دریایی fleet admiral هست که معادل آن در نیروی دریایی ایران، " دریابُد" هست.گزارش
0 | 0
seek compensation١٢:٥٢ - ١٤٠٢/٠٢/٢٨همچنین a compensation claim ادعای غرامت/خسارتگزارش
0 | 0
passport size photograph١١:١٨ - ١٤٠٢/٠٢/٢٨تصویر اندازه پاسپورتگزارش
0 | 0
affix١١:١٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٨to attach or fasten ضمیمه کردن، پیوستن، اضافه نمودن، چسباندنگزارش
0 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده



culpable٠٩:٥٤ - ١٤٠٢/٠٣/٠٩
• Their decision to do nothing makes them culpable.
اینکه تصمیم گرفتند کاری نکنند، مقصرند.
0 | 0
at a loss٠٠:٠٦ - ١٤٠١/١٠/٠٢
• I'm at a loss for words.
من گیج شدم و نمی دونم چی بگم.
0 | 0
off the beaten track١٠:٥٣ - ١٤٠١/٠٧/١٣
• They rusticated in villages off the beaten track for nearly fifteen years.
نزدیک به 15 سال است که در روستاهایی دورافتاده ییلاق می کنند
2 | 0
fierce١٠:٣٤ - ١٤٠١/٠٧/١٣
• The girl backed away from the fierce dog.
آن دختر از سگ وحشی فاصله گرفت
2 | 0
sundae١٢:٣٠ - ١٤٠١/٠٦/٠٨
• A walnut sundae, and don't spare the whipped cream.
یک ساندی گردویی لطفا، با خامه زده شده اضافی ( توضیح: طرف داره از فروشنده میخواد که خامه بیشتری داشته باشه )
0 | 0
sundae١٢:٢٦ - ١٤٠١/٠٦/٠٨
• I'd like to have a sundae.
من یک ساندی ( دسر بستنی با مغز، میوه و شکلات ) میخوام
2 | 0
conspire١٩:٥٦ - ١٤٠٠/١٢/٢٥
• As girls, the sisters used to conspire with each other against their brother.
از سر عادت دخترانه اشان، خواهرها عادت داشتند که علیه برادرشان دست به یکی کنند.
5 | 0
check in١٠:٢٧ - ١٤٠٠/٠٩/٠١
• Hold on, I'll check in my diary.
صبر داشته باش تا دفتر یادداشت را بررسی کنم ( در مورد ترجمه های قبلی دوستان: چه کسی دفتر خاطراتش برا برای فرد دیگری بررسی می کند؟؟؟! و اصلا به منظور؟؟؟ در این ) جا منظور دفتر یادداشت می باشد! )
39 | 4
psychotherapist١٦:٥٤ - ١٤٠٠/٠٣/٣١
• Anyone can call themselves a psychotherapist.
هرکس می تواند خودش را یک روان درمانگر بنامد.
2 | 0
hurry up١٩:٢٦ - ١٤٠٠/٠٣/١٦
• Hurry up or you'll be late.
عجله کن وگرنه دیرت میشه.
9 | 1
sleeveless١١:٢٦ - ١٤٠٠/٠٢/٢٨
• This is the season for sleeveless dresses.
الان فصل لباس های بی آستین هست.
5 | 0
nickname٠١:٣٠ - ١٤٠٠/٠٢/٠٧
• Red got his nickname for his red hair.
رِد ( قرمز ) نام مستعارش را به خاطر موهای قرمزش گرفت.
14 | 1
merit٢٢:٥٤ - ١٤٠٠/٠٢/٠٣
• I want to get the job on merit.
من می خواهم این شغل را بر اساس شایستگی به دست بیاورم.
12 | 1
sightseeing٢٢:٥٥ - ١٤٠٠/٠١/٢٠
• Is there a sightseeing bus tour?
آیا اینجا اتوبوس تور گردشگری دارد؟ آیا در اینجا اتوبوس تور گردشگری هست؟
7 | 2
sightseeing٢٢:٥٣ - ١٤٠٠/٠١/٢٠
• Sightseeing is best done either by tour bus or by bicycles.
بهترین گشت و گذار یا با اتوبوس تور و یا با دوچرخه انجام می شود.
41 | 3
sweater١٧:٣٨ - ١٤٠٠/٠١/١٨
• Do you have this sweater in red?
آیا از این ژاکت قرمزش رو دارید؟آیا از این ژاکت رنگ قرمزش را دارید؟
51 | 2
plain١٩:٤٧ - ١٤٠٠/٠١/١٤
• We have a plain view of the lake from our window.
ما از پنجره نمای کامل دریاچه را داریم.
32 | 3
obviously١٨:٤٧ - ١٤٠٠/٠١/١٤
• Why did you make a joke when she was obviously upset?
وقتی که معلوم بود ناراحته چرا باهاش شوخی کردی؟
18 | 1
waitress٠١:٥٧ - ١٤٠٠/٠١/٠٩
• The waitress refilled our coffee cups.
گارسن باز فنجان قهوه ی ما راپر کرد. /پیشخدمت باز برای ما قهوه ریخت.
9 | 2
order١١:٤٦ - ١٤٠٠/٠١/٠٨
• This is not my order; I asked for the roast beef, not the steak.
این سفارش من نیست؛ من گوشت کباب شده می خواستم نه استیک.
12 | 1
benign١٤:٢٤ - ١٣٩٩/١٢/٠٢
• The nurse gave the child a benign smile.
پرستار لبخند ملایمی به روی کودک زد.
7 | 1
check in٠٠:٣١ - ١٣٩٩/١١/١٤
• I'll ring the hotel. I'll tell them we'll check in tomorrow.
به هتل زنگ می زنم و میگم که فردا میایم و اتاق رو تحویل می گیریم.
25 | 3
inundate١٣:١٣ - ١٣٩٩/٠٥/٢٤
• We have been inundated with requests for help.
ما با انبوهی از درخواست برای کمک رو به رو شده ایم
2 | 0
inundate١٣:١١ - ١٣٩٩/٠٥/٢٤
• Her office was inundated with requests for tickets.
دفترش با انبوهی از تقاضا برای بلیط مواجه شد
5 | 1