incandescent

/ˌɪnkənˈdesənt//ˌɪnkænˈdesnt/

معنی: تابان، دارای نور سیمابی
معانی دیگر: (نورانی در اثر حرارت زیاد) دماشیدگر، تابنده، ملتهب (رجوع شود به: luminescence)، پرنور، پرشید، شیدافشان، تفته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incandescently (adv.)
(1) تعریف: giving off light as a result of heating.

- Replacing incandescent light bulbs with fluorescent bulbs is an easy energy-saving measure.
[ترجمه گوگل] جایگزینی لامپ های رشته ای با لامپ های فلورسنت یک اقدام آسان برای صرفه جویی در انرژی است
[ترجمه ترگمان] جایگزینی لامپ های رشته ای با لامپ های فلورسنت، یک اقدام آسان برای صرفه جویی در انرژی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an incandescent lamp
[ترجمه گوگل] یک لامپ رشته ای
[ترجمه ترگمان] یک لامپ رشته ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: very bright or glowing.
مشابه: bright

(3) تعریف: showing brilliance or passion.

- an incandescent sense of humor
[ترجمه گوگل] یک حس طنز درخشان
[ترجمه ترگمان] حس شوخ طبعی خاصی داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. incandescent carbon
کربن دماشیدگر

2. incandescent source
منبع ملتهب

3. all those incandescent flowers
همه ی آن گل های درخشان

4. a young man with incandescent ideas
مردی جوان با اندیشه های تابان

5. The mountain's snow-white peak was incandescent against the blue sky.
[ترجمه گوگل]قله سفید برفی کوه در برابر آسمان آبی تابش داشت
[ترجمه ترگمان]قله سفید برف کوهستان بر فراز آسمان آبی می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gill had an extraordinary, incandescent personality.
[ترجمه گوگل]گیل شخصیتی خارق العاده و درخشان داشت
[ترجمه ترگمان]گیل فرد فوق العاده و رشته ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It makes me incandescent with fury.
[ترجمه گوگل]از خشم من را به رشته تحریر در می آورد
[ترجمه ترگمان]مرا از شدت خشم برافروخته می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Animal rights supporters were incandescent with rage.
[ترجمه گوگل]حامیان حقوق حیوانات از شدت خشم سرکوب شده بودند
[ترجمه ترگمان]حامیان حقوق حیوانات از خشم برافروخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The meteorite was described as being incandescent after landing on the ground.
[ترجمه گوگل]این شهاب سنگ پس از فرود روی زمین به عنوان رشته ای توصیف شد
[ترجمه ترگمان]بعد از فرود بر روی زمین، شهاب سنگ توصیف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a rare incandescent, magical full moon, alfresco evening.
[ترجمه گوگل]آن یک غروب نورانی، ماه کامل جادویی و نادر بود
[ترجمه ترگمان]آن شب، یک شب مهتابی و magical بود که از آن بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But potential Nader voters are ideologically incandescent and do not need debates to motivate them.
[ترجمه گوگل]اما رای دهندگان نادر بالقوه از نظر ایدئولوژیک رشته ای هستند و برای ایجاد انگیزه در آنها نیازی به بحث و مناظره ندارند
[ترجمه ترگمان]اما نادر رای دهندگان بالقوه نادر هستند و نیازی به بحث در مورد انگیزه دادن به آن ها ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Who really saw the aureoles, the incandescent halos, the miraculous moving pictures?
[ترجمه گوگل]چه کسی واقعاً هاله ها، هاله های رشته ای، تصاویر متحرک معجزه آسا را ​​دیده است؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی واقعا aureoles، هاله هاله، تصاویر متحرک معجزه آسایی را دید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was incandescent with rage.
[ترجمه گوگل]او از عصبانیت مهتابی بود
[ترجمه ترگمان]از شدت خشم برافروخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bongwater's Ann Magnuson carries the incandescent incense stick for the even.
[ترجمه گوگل]Ann Magnuson از Bongwater، چوب بخور رشته‌ای را برای زوج‌ها حمل می‌کند
[ترجمه ترگمان]Ann magnuson's Ann آن عصای incandescent را حتی برای خود حمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تابان (صفت)
light, bright, shining, luminous, brilliant, hot, agleam, incandescent, aglow, fulgent, perfervid

دارای نور سیمابی (صفت)
incandescent

تخصصی

[ریاضیات] فروزان، گداخته، تابان

انگلیسی به انگلیسی

• glowing with heat, burning white-hot; filled with an intense emotion
something that is incandescent gives out a lot of light when heated; a formal word.

پیشنهاد کاربران

عصبانی، خشمگین
هم معنی:
furious
angry
mad ( informal )
raging
boiling
fuming
infuriated
incensed
enraged
maddened
pissed off ( taboo, slang )
livid ( informal )
foaming at the mouth
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english-thesaurus/incandescent
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incandescence
✅️ صفت ( adjective ) : incandescent
✅️ قید ( adverb ) : _
اساتید
لامپ حرارتی همون لامپ مادون سرخه که معمولا برای ایجاد حرارت ازش استفاده میشه
incandescent میشه لامپ رشته ای که برای روشنایی استفاده میشه ( میشد. الان دیگه همه لامپهای روشنایی ال ای دی شدن )
به معنای "حرارتی" در : incandescent bulb ( لامپ حرارتی )
"حرارتی" در: incandescent bulb/لامپ حرارتی

بپرس