پیشنهادهای karim hosseni (١,١٧١)
سلیم * نقل: گفتن، یاد آوری * نقل: جابجایی * نُقل: گونه ای آجیل خوشمزه ولی هم اکنون به گونه ای شیرینی مانند آبنبات ست گفته می شود که مغز دار و ساده ست.
سلیم وجیز: سخن کوتاه، گفتار کوتاه.
سلیم ادب: ارج گذار، خوش خوی، هوشیار.
سلیم جلّ: گرانمایه جُل: در گویش دیربادی در خراسان یعنی پارچه ی بدرد نخور، پارچه ی کهنه بدون استفاده. جُل جُل: در گویش خراسانی یعنی زیاد تکان نخور.
سلیم افتضاحات: واژه ای اربی و جمع افتضاح که در فارسی با رسوایی ها، بی آبرویی ها برابر ست. م
سلیم جزویات: نکاتی که ممکن ست در یک گفت و شنود یا جستاری به چشم نیاد.
سلیم استحالت: غیر ممکن
سلیم تغیر: دگرگونی
سلیم از حالی به حالی: از زمانی به زمان دیگر.
سلیم ممّا: کوتاه شده ی من ما به معنای از چه انگیزه، به انگیزه.
سلیم استاد: در عرفان معنی پیر دارد، فرزانه، فرهیخته
سلیم سپاسگذاری: این واژه بسیار کم استفاده ست به معنی سپاس از قرار دادن یا قدر دانی کسی. سپاسگزاری: انجام دادن
سلیم مفروضات: دستورات خداوندی.
سلیم مفروض: دستور آیینی، پنداشته های دینی که نیاز پیروانش است.
سلیم تسلیت: آرامش دادن، مانند پیام تسلیت یعنی پیام آرامش دادن به خانواده در گذشته.
سلیم عیب جو: ایراد گیر
سلیم فداکار: واژه ترکیبی اربی فارسی ست که در بارسی با از جان و مال گذشتن دلداده مر باشد که بستگی به او دارد که دلدادگی اش به پدر و مادر، رهبر یا دوست ...
سلیم با صفا: دل خوش دار، مهربان.
سلیم با صفایان: مهربانان، دل خوش داران.
سلیم وفادار: پیماندار، پیمان دار
سلیم قول و قرار: پیمان و دیدار.
سلیم عارفانه: دل آگاهانه، دل بینش مندانه
سلیم معنوی: درونگرایی، درون گرایانه
سلیم عاشقانه: دلبرانه، دلنوازانه
سلیم عاقلانه: دور اندیشانه
سلیم عشق: برای مانند اینکه بگوییم به عشق دیدنش می روم یعنی برای دیدن او می روم.
سلیم توجّه: رسیدگی، فرا گیری، نگاه کردن.
سلیم کیفر: سزای بدی کردن، سزای نا نیکی.
سلیم شریک: هم اندیشه، هم گمان
سلیم فدایی: از جان گذشته، جان بر کف.
سلیم شافی: درست کننده
سلیم ماثور: گفته های یادآوری شده، که بیشتر سخنان بزرگان دین و پیامبران را که در هر زملن بازگویی می شود را در بر دارد.
سلیم انوثت: زنانگی
سلیم اثنویت: * روبرویی نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی، ماده و روح. * در دانش پزشکی برای آلت جنسی زن بکار می رود یعنی دوگانگی در ماهیت جنسی زن.
سلیم ثنویت: دو گانگی ناهمگون.
سلیم مولود: زادن
سلیم حضور: دیده مانند اینکه بگوییم فردا در کنفرانس حضور به هم رسانیم یعنی فردا در گرد همایی دیده به هم رسانیم.
سلیم احساس: دریلفت درونی که در آدمی بوجود می آید.
سلیم جز جگر: در گویش مردمی نفرین ست یعنی جگرت بسوزه، جگرت پاره پاره شود.
سلیم متوارثان: سفارش شدگان
سلیم حوصله: بردبار، تاب و توان
سلیم بسر� به سر آغاز. در نوشتار گشایش و رهایش � ناصرخسرو� آمده بسر سخن باز شویم یعنی به سر آغاز سخن باز گردیم.
سلیم مستجمع: گرد آوری کننده.
سلیم علی الاطلاق: همواره، بدون هیچ بند و قراری.
سلیم کلمات: واژگان
سلیم فیه: واژه ای اربی که در فارسی با در آن برابری دارد.
سلیم اختلاف نظر: چند سخنی، چند گانگی، دگر اندیشی.
سلیم تبیین: بازگویی
سلیم مباحث: واژه ای اربی و جمع مبحث می باشد که در فارسی با گفت و شنود کنندگان، گفتگو کنندگان برابری دارد.
سلیم مباحث: واژه ای اربی و جمع بحث می باشد که در فارسی با گفت و شنودها برابری دارد.
سلیم لطف: مهر ورزی
سلیم ناظم: سامان دهنده، وقتی می گوییم ناظم مدرسه یعنی سامان دهنده دانش آموزان دبستان.
سلیم التماس: درخاست یا خاهش به چند بار گویی از هر کسی.
سلیم عاشقانه: دلنوازانه
سلیم نقاش: چهره گر، نگار کش، نگار پرداز.
سلیم عاشقانه ها: دلنوازها
سلیم سن: سالشمار زندگی
سلیم غلطیدن: چرخیدن به پهلو
سلیم طبقات: رده ها
سلیم ناتمام: نیمه مانده، به پایان نرسیده.
سلیم تراود: * بیرون آمدن مایع مانند آب از درزی. * پدیدار شدن اشکی از گونه. * جاری شدن آب باران در پشت شیشه.
سلیم تفتیده: بسیار داغ و سوزنده.
سلیم مهاجمان: تازندگان، دست دراز کنندگان.
سلیم عزیزان: ارجمندان، گرانمایگان
سلیم نکوهیده: نپذیرفته، نپسندیده، نستوده.
سلیم خَلق: مردم خُلق: سرشت
سلیم سکوت: آرامش، آرام بودن
سلیم سفر: رهسپار شدن به هر جایی.
سلیم غلطان: واژه ای پارسی ست و به معنی گَردان از هر سو مانند هر چیز گِرد.
سلیم معلول: واژه ای اربی که در فارسی با واژه و بند واژه ی زیر برابری دارد: * کمبود هر چیزی، ناتمام * وابستگی * در فلسفه به هر چیزی که پدید آمدنش چیز ...
سلیم کی: * چه زمان * در قدیم واژه کی با که یکی بود. * پیشوند نام شاهنشاهان باستانی ایران مانند: کی قباد ( کیقباد ) ، کی خسرو ( کیخسرو )
سلیم گثرت گرایی: شناخت فراوانی اندیشه ها، کردار ها و گفتمان ها در برابر یکی ها.
سلیم زیر و زبر: پایین و بالا، بر هم زدن.
سلیم بر: در، مانند اینکه می گوییم آفریدگار بر آسمان ست یعنی خداوند در آسمان ست.
سلیم ایذون: به این روش، به این گونه.
سلیم باطل: بدون سود، زیان آور، نا کار آمد.
سلیم باطل: بدون سود، زیان آور
سلیم جنس: گونه، ممکن ست کالا یا آدم، جاندار یا بی جان باشد.
سلیم حزانت: پذیرش فرزندی از سوی پدر و مادر.
سلیم واجب: نیاز
سلیم تعبیر: باز گویی خاب.
سلیم زادگان: این واژه از زایندگان می آید به معنی مادران.
سلیم محبوس: واژه ای اربی که از حبس می آید و در فارسی با بازداشت شده، در بند و زنجیر بسته شده برابری دارد.
سلیم اربعین: واژه ای اربی که در فارسی با چهلم یا کوتاه شده اش چلم برابری دارد. * اگه برای نمونه بجای اربعین بگوییم چلم امام حسین هیچی از کسی کم نمی ...
سلیم فحاشی: بد زبانی کردن، دشنام گویی، ناسزا گویی که این ها همه نشان بی منطقی و نادانی آدم بی اندیشه ست.
سلیم هلال: به نخستین و واپسین سه روز دیده شدن ماه به اربی هلال یعنی باریکه ماه گویند. * بر خلاف پیشتر دیدگاه ها که هلال را نماد اسلامی می دانند یک ن ...
سلیم نوستالوژی: واژه ای انگلیسی که در فارسی با کهنه نمایه، نمایه هایی که با دیدنش گذشته ها چه به خوشی یا ناخوشی یادمان می آید و به گفته ی دوستمان آرت ...
سلیم امّهات: زایندگان، مادران * امهات اربعه: مادران یا زایندگان چهارگانه که مراد گوهرهای چهارگانه: آب، باد، خاک و آتش ست. * قدیمی یان این واژه را بر ...
سلیم عقلانی: اندیشمندانه
سلیم مطابعت: سازگار شدن، هماهنگ شدن
سلیم متابعت: پیروی کردن، دنباله رو رفتن.
سلیم امّهات: واژه ای اربی و جمع امهه که در فارسی با مادران برابری دارد.
سلیم منفرجه: نیم گشاده و زاویه منفرجه یعنی گنج نیم گشاده.
سلیم حاده: نیم باز یا نیم گشا هم درست ست و نیم بسته هم درست ست؛ یعنی یک معنی دو جانبه دارد.
سلیم حاده: نیم بسته، نیم گشا، مانند زاویه حاده یعنی کنج نیم بسته .
رادی: آرام و خشنود.
سلیم لون ها: رنگ ها
سلیم وصف: سخن از چگونگی، ستایش چیزی یا کسی.
سلیم عالّ: واژه ای اربی که در فارسی با برتری یافتن، بلند شدن برابری دارد که گاهی برای خداوند هستی بخش یعنی موجودی برتر بکار می رود.
سلیم علیّت: از علت�انگیزه� می آید یعنی هر پدیده ای که به چند انگیزه بوجود می آید.
سلیم معلول: ناتمام، نا تمامی و کمبود هر چیز. * در فلسفه هم به چیزی که پدید آمدنش چیز دیگری انگیزه اش باشد.
سلیم ابداع: آفرینش، پدیده تازه، پدیدهای نو.
سلیم کی: * پیشوند نام شاهنشاهان باستانی ایران زمین مانند کیخسرو، کیقباد. * چه زمان
سلیم مرتبط: پیوند دار
سلیم ایزو تریسم: آموزش ها و آموزه های درونی، مانند آموزشهایی که فداییان اسماعیلی در دوران خداوندان الموت برای کشتن و نابودی دشمنان شان می دیدند.
سلیم تاثیرات: واژه ای اربی و در فارسی با پیامدها، دگرگونی ها برابری دارد.
سلیم گنوسیسم: شناخت بینش های آیینی ( دینی )
سلیم مورد بررسی: در زمینه بازنگری، در راستای بازبینی.
سلیم واحدیت: یکتایی، یگانگی
سلیم مسایل: پرسشهای سخت، گرفتاری های خانواده یا کاری.
سلیم مرکوب: سواری دهنده مانند اسب، الاغ، شتر، خودرو های گوناگون، هواپیما و کشتی و غیره
سلیم در حال: دارد، مانند در حال کار کردن ست یعنی دارد کار می کند.
سلیم حملات: در ادبیات تندگویی ها هم معنی می دهد.
سلیم عدم تکامل: اندیشه، توسعه و رشد نارس. اندیشه یا توسعه یا رشدی که رسیده نشده ست.
سلیم ابعاد واژه ای اربی و جمع بعد که در فارسی با دورها و پیرامون ها هم برابری دارد.
سلیم عبارات: سخنان، سخن ها، گزاره ها، نوشته ها.
سلیم قابل: شایستگی
سلیم متون: نوشتارها، نویسه ها، نوشته ها
سلیم مادی: اگه همراه با جهان یا بدن بیاد معنی خاکی می دهد مانند جهان مادی یعنی جهان خاکی.
سلیم مادی: هنگامی که با بدن همرا باشد خاکی معنی می دهد مانند: بدن مادی یعنی بدن خاکی
سلیم تصویری: نگاری، نگار گری
سلیم روحانی:* آیین یار جان دار در برابر جسمانی یعنی بدن دار.
سلیم بالقوه: بانیرو، به نیرو
سلیم تجربه: آزمایش، بیازماید
سلیم پیش فرض: انگاره، پیش پنداری، پیش گمانی.
سلیم نظریات: واژه ای اربی و جمع نظر که در فارسی با دیدگاه ها برابری دارد.
سلیم رقعی: نمی دانم چه اسراری بر آوردن واژه های اربی ست، چرا اندازه کتاب را رقعی می نویسن ولی حاضر نیستند به فارسی بنویسند اندازه نامه که به گفته ی ا ...
سلیم تشبیات: همانند گری ها، مانند کردن ها
سلیم لذت: شادمانی، خشنودی، خوشحال کننده
سلیم اتهام: بدگمانی
سلیم مختل: درگیر
سلیم منابع: آغازه ها، سرچشمه ها
سلیم مفهوم: روشن سازی
سلیم مفهوم: درون نگری
سلیم موضع گیری: جبهه گیری
سلیم علیه: در برابر عَلیّه: بزرگ، بزرگوار
سلیم تناسخ: باز گشت جان از تن مرده به تن دیگری در همین جهان. به زبان ساده تر نرفتن جان به جهان واپسین، که این باور با باور داشتن رستاخیز و روز بر ان ...
سلیم متهم: بد گمان شده.
سلیم حمله: دیده شدن ناگهانی یک نشانه.
سلیم اثر: رد گذار، رد یابی، نشان یابی، نوشتار، نوشته. که جمعش آثار به معنی رد یابها، رد گذارها، نشان یابها، نوشتارها، نوشته ها.
سلیم ارتباط: همرسانی
سلیم احتمال: شاید، ممکن
سلیم استدلال: برداشت، گواهی
سلیم اشاره دارد: نشالن دارد.
سلیم مستدیر: هر چیز همواری که گرد باشد مانند زمین گرد، میز گرد یا میدان ها که در قدیم فلکه می گفتیم.
سلیم مدور: دور گردان، گرداننده
سلیم مستدیر: هر چیز همواری که گرد باشد مانند یک زمین گرد، میز گرد
مستدیر: هموار
سلیم گرو: سپرده
سلیم گروگان: * جمع گرو یعنی سپرده های ناپایدار�لحظه ای�، گرو ها، چیزهایی که برای مدتی ناپایدار پیش کسی می سپاریم. * گیر افتاده، به دام افتاده در برا ...
سلیم انسانیت: نیکو کاری، نیکو گری، فرا نیکو کاری.
سلیم حالت: دگرگونی
سلیم رام: سازگار شده، فرمانبردار شده، سرسپرده.
سلیم محور: میله ی گردان یا میله ای که دور خود می چرخد نه میله گردان، چون میله گردان یعنی میله ای که به دور چیزی می چرخانند.
سلیم تعریف: باز گویی
سلیم مصنوعات: ساخته شده ها
سلیم فنونک واژه ای اربی و جمع فن که در فارسی با روش های ویژه برابری دارد.
سلیم موجود: یافت شده، هستش
سلیم اثر: نوشتار
سلیم امانت داری: درست نگهداری
سلیم امانت دار: درست نگهدار
سلیم ترکیبات: آمیخته ها، پیوسته ها، ساختارها
سلیم مستقیمن: که معمولن مستقیماً می نویسند یعنی بدون میانجی، بدون نیاز نه بی نیاز، بدون نیاز از کسی.
سلیم نتیجه: برداشت
سلیم ثابت: نشان داده شده
سلیم اثبات: نیک شناختن
سلیم تعلق: دارندگی
سلیم تشریح: موشکافی
انتساب: واژه ای اربی و در فارسی با گفته شدن، گفته شده برابری دارد.
سلیم جسم: بدن، بدنه مانند بدنه های ناشناخته آسمانی، تن هر چیز مانند تن آدمی.
سلیم تناسبات: سازگاری ها، هماهنگی ها
سلیم خبرکش: گزارش بر
سلیم نظر: اندیشه، اندیشیدن، دید، دیدگاه، به چشم آمدن.
سلیم هویت: شناسه وجودی
سلیم رساله: نامک، نوشتارک، نوشتارهای کوچک البته در برابر نوشتار � کتاب�.
سلیم رسالات: نوشتارهای کوچک، نسخه های کوچک
سلیم تاریخ:* پیشینه نگار، مانند تاریخ ایران از عصر هخامشیان تا سقوط سلسله پهلوی یعنی پیشینه نگار ایران از زمان هخامنشیان تا سرنگونی خاندان پهلوی که ا ...
سلیم فلسفه: واژه ای با ریشه یونانی ست که در فارسی با دانش خر دگرایی ( جدا از دانش تجربی ) برابری دارد.
سلیم مدت: بخشی از زمان ( چه بلند و طولانی باشد چه کوتاه ) ، زمان هایی.
سلیم مدت: بخشی از زمان ( چه طولانی و بلند باشد چه کوتاه ) .
سلیم تصویر: دور نما، نما، نمایه
سلیم تصویر: دور نما، نما
سلیم اصلاحات:واژه ای اربی ست که با دو باره سازی، دو باره نویسی و ساختارها برابری دارد.
سلیم ارتباطات: همرسانی ها، هم رسانی ها
سلیم تقابل: روبرویی، روبرو شدن با همدیگر.
سلیم شخصیتی: درونی
سلیم نظام فکری: سامانه اندیشیدن، سامانه اندیشه ای
سلیم ادعا: خاسته ای که راست و دروغش روشن نشده باشد.
سلیم مدرک: نوشته و دریافته ای.
سلیم استاد: برابر با پیر در عرفان ست.
سلیم مرتبط: پیوست
سلیم اواخر: واپسین سال ها مانند اواخر حکومت شاه یعنی واپسین سال های پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی.
سلیم مشخص: روشن
سلیم حماسی: رزمی
سلیم مشخص: نشان دار
سلیم عنوان: * در نوشتارها و نسخه ها یعنی سرآغاز، سر برگ. * نشان یابی، مانند اینکه بگوییم مهرداد را با عنوان کار بلد می شناسند یعنی مهرداد را با نشان ...
سلیم جامعه: پیوستگی چند انجمن و گروه در یک زیستگاه.
سلیم منتشر: پخش و پراکنده سازی.
سلیم خطرات: آسیب رسان ها
سلیم محدود: کم، کاهش
سلیم کمینه سازی: کم نگاری در پژوهش ها.
سلیم اسرار گرایی: راز گرایی، گرایش به راز داری.
سلیم نکات: جمع نکته که در فارسی با ریزنگر ها برابری دارد، ریز نگرها
سلیم جلد: پوشش، پوشنده، پوشاک
سلیم حٌسن خٌلق: نیک رفتار، مردم دار.
سلیم تصحیح: درست شده
سلیم ارائه: آماده شده، داده، نشان داده.
سلیم حدود: * پیرامون، دور و بر مانند این درخت در حدود این خانه ست یعنی این درخت در دور و بر یا پیرامون این خانه ست. * دست کم مانند از حکیم عمر خیام ...
سلیم آثار: * رد گذار، رد گذاری ها مانند پاسارگاد و تخت جمشید از آثار ملی ایران ست یعنی پاسارگاد و تخت جمشید از رد گذاری های مردم ایران در دوران هخام ...
سلیم شایان توجه: سزاوار بازنگری، شایسته دیده شدن.
سلیم نقش: کار ، مالنند اینکه بگوییم نقش او در اینجا یا نمایش چیست؟ یعنی کار او در این اینجا یا نمایش چیست؟
سلیم ایفا: بازی
سلیم شکل گیری: پدید آیی، پدید آوری
سلیم وظیفه: سپرده کاری، کاری که به کسی واگذار می شود.
سلیم جَلب: بسوی خود کشاندن.
سلیم مطالعاتی: پژوهشی
سلیم مجموعه: گردآوری شده
سلیم کاتالوگ: دفترچه راهنما، نسخه نمای کالا، چه نوشتار و دستنویسی باشد چه کالاهای بازاری که در بسته بندی داده می شود مانند دارو، کالاهای خانگی، صنعتی ...
سلیم کاتالوگ: دفترچه راهنما، کار نما
سلیم گنوسی: شناخت بینش های آیینی، ذر این باره آقای اکبر مدادی توضیحات بسیار کاملتری نوشته اند.
سلیم حدّی: یک کمی مانند اینکه بگوییم این موضوع تا حدّی درست ست یعنی این سخن یا نکته یک کمی درست ست.
سلیم فردانیت: یکی بودن نه همبستگی.
سلیم بباطل: به بیهودگی، به پوچی
سلیم تمامی: سراسر، همه ی
سلیم تمامی: همه ی
سلیم لازم: ناچار، ناگزیر
سلیم بلازم: بی نیاز
سلیم اوایل: آغازین
سلیم اجرام: واژه ای اربی و جمع جرم که در فارسی برابر با پیکر ها ست، مانند اجرام سماوی یعنی پیکر های آسمانی.
سلیم جهات: چهار سوی برجسته، چهار سوی برجسته پیرامون آدمی: شمال، باختر، جنوب، خاور
سلیم جَلّ ذکره: به گرانمایگی یاد کردن خداوند، به بزرگی یاد کردن خداوند.
سلیم جَلّ: گرانمایه
سلیم وظیفه شناس: کار بلد، کار دان، کار شناس.
سلیم لحظات: زمان ها، دم ها
سلیم جل ذکره: همه را یاد کرد.
سلیم کرانه: پایان پذیری مانند کرانه دریا یعنی جای پایان پذیری دریا.
سلیم کران: جمع کر به معنای ناشنوایان.
سلیم فاعرفه: پس او را بشناس.
سلیم متناهی: پایان پذیر
سلیم دَرو: کوتاه شده در او. * دٌرٌو: بریدن گندم یا علف از ساقه.
سلیم اندین: در این
سلیم انتقادات: خرده گیری ها
سلیم جوهر: آفرینش، بودن، سرشت. * ماده ای که برای خوشنویسی و نوشتن بکار می برند.
سلیم نوع: نمونه
سلیم عرض: چگونگی
سلیم روایی: که آن را روائی هم می نویسند واژه ای اربی که در فارسی با داستان شده، رده راستی و درستی، و بهره گیری از یک خانش� خوانش�.
سلیم نفسانی: جانی، روانی یا جانی و روانی.
سلیم پاوند: گمراهی، گمگشته، در نوشتار کشف المحجوب از ابویعقوب سجستانی آمده:. . . ایزد ما را و شما را نگاه داراد از غله ها و پاوندها. . . یعنی خداوند ...
سلیم پاوند: گمراهی، گمگشتگی
سلیم نقوش: رد ها، نگار ها، نشان ها
سلیم چرند: می خورند که همیشه با پیشوند می همراه ست : می چرند.
سلیم مٌرغ: پرنده خانگی که از گوشت و تخم او استفادهای بسیار می کنند. * مَرغ: سبزه زار، زیستگاهایی که پر از سبزه، پرندگان و چراگاهایی که همواره چشم ان ...
سلیم گمگشته: گمراه
سلیم خزینه: جای اندوختن ممکن ست پول یا هر چیز با ارزشی باشد. * حوض آبی که در گذشته ها در گرمابه های عمومی استفاده می شد که همان کار دوش را می کرد و ...
سلیم نستعین: یاری می جوییم، یاری می خاهیم * بیشتر هم در بند واژه بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین ست یعنی به نام خداوند بخشنده ی مهربان و از او یا ...
سلیم * شٌکوه: بزرگی، فر * شِکوه: گله مندی، نالان
سلیم هیکل ربانی: ساختار خداوندی
سلیم هیکل: اندام، پیکر، ساختار
سلیم مبدا: سر آغاز
سلیم مبدا و معاد: سرآغاز و سر انجام
سلیم ماورایی: فراسوتر از باور ها
سلیم شیئیت: چیزها
سلیم بشارات: مژدگانی ها، مژده ها، گزارش های خوش
سلیم مرتاد: خاهان، خاهنده.
سلیم تالیف: نگارش
سلیم سرائر: واژه ای اربی که در فارسی برابری اش با چگونگی ها و رازهای پنهان ست.
سلیم برهان: نشانه روشن
سلیم احزان: واژه ای اربی و جمع حزن که در فارسی با ااندوهان، اندوه ها، غمان، غمها برابری دارد.
سلیم مسلّیات: واژه ای اربی و در فارسی با آرام بخشان برابری دارد.
سلیم * عبارتند از: از آن جمله اند. . . ، بدین قرارند. . . * عبارت است از: در بر گیرنده. . . ، در بر دارنده. . .
سلیم * عبارتند از: از آن جمله اند. . . * عبارت است از: در بر گیرنده. . .
لوح محفوظ: پهنه ی آسمان که هر چیزی بر آن نوشته شده که از دید ما پنهان و تنها بر آفریدگار آشکار ست و بوسیله او هم نگه داشته و کسی را یارای از بین بردن ...
سلیم لوح: پهنه، هر چیزی که در هر اندازه چه بزرگ چه کوچک پهن باشد ممکن ست از استخان، چوی، فلز یا هر چیزی دیگر باشد. * لوح محفوظ که در قرآن آمده ممکن ...
سلیم لوح: پهنه، چیزی که پهن و گسترده در اندازه های گوناگون کوچک یا بزرگ باشد ممکن ست از استخان، چوب، فلز یا هر چیز دیگه باشد.
سلیم تحفة المستجیبین: ره آورد پاسخ دهندگان؛ نام نوشتاری از ابو یعقوب سجستانی ست.
سلیم مستجیبین: پاسخ دهندگان
سلیم منکران: ناباوران
سلیم محسنین: نیکو کاران، نیک شدگان، شاهندگان
سلیم سلب: ناپذیری، رد
سلیم دعات: فرا خانان
سلیم حجج: واژه ای اربی و جمع حجت که در فارسی با گواهان، گواهی دهندگان برابری دارد.
سلیم حجج: گواهان
سلیم عبادت: پرستیدن
سلیم تقریب: نزدیک شدن
سلیم قطعیت: نهایی شدن.
سلیم مستجیب: پذیرش کننده، پذیرش گر
سلیم منحطه: پست، دون پایه در برابرعالیه یعنی بلند پایه
سلیم رساله: نامک، نوشتارک
سلیم نقد: در ادبیات یعنی درست اندیشی
سلیم کشف المحجوب: آشکار کردن پوشیده ها * نام نوشتاری در آیین شیعیان اسماعیلی ست که در سده ی چهارم هجری بوسیله اندیشمند و داعی پر آوازه اسماعیلی ابو ی ...
سلیم مخطوطات: واژه اربی و جمع مخطوط که در فارسی با دست نویسها برابری دارد.
سلیم مخطوط: نسخه دستنویس
سلیم کعبه: خانه چهارگوشه رو بسته و پوشیده، بیشتر هم به خانه خدا در شهر مکه ی عربستان می گویند.
سلیم عقاب: * نام یک پرنده شکاری گوشتخار که سلطان آسمان هاست. * پاداش بد که در بر گیرنده شکنجه و جلوگیری از فراوانی های زندگی برای هر کس یا گروه، پی ...
سلیم جد: نیا، بزرگ و بزرگواری
سلیم باب: بخش مانند اینکه بگوییم این کتاب در پنج باب تالیف شده یعنی این نسخه در پنج بخش نوشته شده ست.
سلیم اصول: راه های شناخت.
سلیم سٌلّم النجاة: نردبان رستگاری نام نوشتاری از ابو یعقوب سجستانی اندیشمند و داعی پر آوازه شیعه اسماعیلی در سده ی چهارم هجری.
سلیم نفخ: باد معده، خود بزرگ بینی، بزرگ منشی
سلیم اعمال: کردارها
سلیم غیر مکفی: نارسا، در کتاب کشف المحجوب آمده � در اینکه شریعت ذاتا غیر مکفی ست . . . � یعنی در اینکه روش آیینی در سرشت و نهادش نارسا ست. . .
سلیم مٌکفی: خوشگذران * مٌکَفی: بسنده
سلیم ذاتاً: در سرشت و نهادش
سلیم نااهلان: نابخردان، بیگانگان
سلیم دین: آیین * دِین: بدهی، بدهکاری
سلیم مشیت: خاسته، خاسته ها
سلیم اختصاصات: ویژگی ها
سلیم تجاوز: گذشتن از گرداگرد پیرامون یک سرزمین یا زیستگاه یا آدمی. * دست درازی کردن با خشونت یا بی خشونت به هر آدمی چه خانم و دختر یا آقا و پسر باشد.
سلیم فَرق: تمیز دادن بین دو یا چند نفر، باز کردن موی سر به دو سو از وسط. * فِرَق: شاخه ها و بیشتر در آیین و سیاست کاربرد دارد.
سلیم اجماع: سازش
سلیم عقوبت: پاداش بدی
سبیم روحانی: البته کاهن و مغ هم مانند ملا و کشیش روحانی بشمار می آیند.
سلیم معین: نشاندار، نشان دار
سلیم انتقال: برگشتن
سالیم افزایش: زیاد شدن
سلیم جوهری: گوهری * در بینش آیینی و فلسفه هر چیزی که پیوستگی به آفرینش و سرشت دارد.
سلیم عاری: خالی بودن از هر چیز، لخت و پتی
سلیم نشات: آغاز شده، پیدا شده، سرچشمه گرفته.
سلیم مرکب: آمیختنی، در برابر ساده. * مٌرکب: ماده ای سیاه رنگ که به آن جوهر هم می گویند و برای نوشتن همچنین چاپ نسخه و نوشتار استفاده می کنند. * مَر ...
سلیم نماز: نیایش نامه، چرا که برای هر آموزنده ای نخست مانند یک نسخه و بهتر بگم نامه داده می شود بعد آن را می آموزند مانند هر نسخه آموزشی دیگر.
سلیم اطلاق پذبر: شدنی
سلیم استعمال: کار برد
سلیم متاخر: واپسین تر � نزدیک به اکنون �
سلیم معلول: نا تمانی هر چیز، کمبود هر چیز
سلیم وقوع: بوجود آمدن
سلیم اخلاص: پاک بودن از هر چیز و گمانی. نام یکصد و دوازدهمین سوره در سی امین جز قرآن می باشد که در بر دارنده چهار آیه ست.
سلیم جوارح: پیکره ها
سلیم نسبت دادن: پیوست دادن
سلیم اَشراف: بلند پایگان، شاهزادگان اِشراف: چیرگی داشتن
سلیم وجه مشترک: ویژگی های همسان، ویژگی های یکسان
سلیم مصور: چهره پرداز
سلیم بشکافیش: بازتر کنی مانند اینکه بگوییم اگر این موضوع را بشکافیش یعنی اگر این سخن را بازتر کنی.
سایم ربوبیت: خداوندی آفریدگار، خداوندی پروردگار
سلیم انیّت: هستی بهش، وجود دهنده
سلیم جوهر: سرشت
سلیم حج: زیارت � گردش آیینی � برای دیدن کعبه در مکه.
سایم حروف: بند واژگان
سلیم معجزات: شگفتی ها
سلیم اخبار: گزارش ها
سلیم کمیت: کم بودن
سلیم ناطقان: سخنرانان، گویندگان
سلیم ظواهر: نماها
سلیم ظواهر: پیدایش ها، نمایش ها
سلیم حافظه: توانایی اندیشیدن، جایگاه اندیشه
سلیم اعداد: شایسته گردانیدن
سلیم در اثبات: در نیک شناختن
سلیم عهده دار: پاسخگو، پیمان بند � کسی که پیمان می بندد تا پاسخگوی کار کسی باشد �.
سلیم لزوم: شایستگی
سلیم روحانیات: جهان پارسایان
سلیم اختلافات: واژه ای اربی و در فارسی با دوگانگی ها، ناسازگاری ها
سلیم کون و فساد: بودن و نابود شدن، پیدایی و تباهی.
سلیم عرض: آشکاری و پیدایی، درازا
سلیم از جهت: از برای، برای
سلیم بدعتگزاران: نو آوران خدا نشناس
سلیم مشترک: یکی، همگانی
سلیم وجوه: واژه ای اربی و در فارسی با راه و روش برابری دارد.
سلیم تحریم: باز داشته
سلیم مجاز: پسندیده، خوب دانستن
سلیم کافران: بی دینان، خدا نشناسان
سلیم ماموران: برگزیدگان، گماشتگان
سلیم ماموران: گماشتگان
سلیم درک: در جاهایی هم آگاهی معنی می دهد.
سلیم مویدین واژه ای اربی و جمع موید ست که در فارسی با پشتیبانان و استوار کنندگان برابری دارد.
سلیم عدد زوج: شماره های دوتایی یا شمار های دوتایی که دو تا دو تا فزونی می یابند.
سلیم زوج: دو تایی ها
سلیم ثوابهای اخروی: نیکی های واپسین روز یا نیکی های جهان دیگر
سلیم تفاضل: پیشی گرفتن، برتری جستن از یکدیگر
سلیم ابداع: آفرینش
سلیم مٌبدِع: آفریننده، سازنده مٌبدَع: آفریده شده، ساخته شده
سلیم علی رغم: با وجودیکه، با اینکه
سلیم افق نفس: دور دستهای آفر ینش
سلیم سیاره: ستارگان بی نور آسمان که در گردونه خورشیدی در بر دارنده نه سیاره اند: * تیر * ناهید * زمین * بهرام *اورمزد * کیوان *اورانوس *نپتون *پلوتون
سلیم افلاک: از آنجایی که همه ی ستارگان و سیارگان و کهکشانها و راه شیری در چرخشند می توانیم آنرا به گردونه های سپهر معنی کنیم.
سلیم افلاک: گردون های سپهر
سلیم جواهر: که همان واژه فارسی گواهر ست، بودن ها، وجودها معنی دارد.
سلیم انبعات: واژه ای اربی و جمع بعث که در فارسی با برانگیخته شدگان برابری دارد.
سلیم نفس کل: همه ی جان، همه ی سرشت
سلیم ایسیّات: در کتاب کشف المحجوب ابو یعقوب سجستانی این واژه را موجودات معنی کرده ست.
سلیم اَیس: در کتاب کشف المحجوب ابو یعقوب سجستانی آنرا شئ معنی کرده ست. و در برابرش لَیس یعنی لا شئ را آورده ست.
سلیم مبدع: آفرینش تازه
سلیم مبدع: آفریده تازه
سلیم تتبعات: واژه ای اربی و جمع تتبع که در فارسی برابر اش با پژوهش ها ست.
سلیم انتشارات: پخش کننده مانند نویسی نوشتارها.
سلیم انتشارات: واژه ای اربی و در فارسی با پراکنده سازان نوشتارها برابری دارد.
سلیم حسن نظر: خوش نگری، خوش بینی
سلیم مقدمه: آغاز نامه
سلیم طرحی: جلوه ای، نشانه ای
سلیم طرح: جلوه
سلیم نشریه: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی گرد نامه ست یعنی گرد آورنده چند یا چندین نامه در یکجا مانند روزنامه، هفته نامه، ماهنامه، فصلنامه و گاهن ...
سلیم ارجع: بهتر، درست
سلیم چاپ: وقتی دبستانی بودیم به بچه هایی که از روی یکی دیگر می نوشت یا نقاشی می کرد می گفتیم فلانی چاپ می کنه، یعنی مانند نویسی یا مانند نگاری می کند.
سلیم کافی: بی نیاز، بی نیازی
سلیم املا: درست نوشتن
سلیم لغوی: واژه شناسی
سلیم ملاحظات: واژه ای اربی و جمع ملاحظه که در فارسی برابر با نگرش ها ست.
سلیم چاپ: مانند نویسی ماشینی، مانند نویسی رایانه ای
سلیم جالب توجه: گیرا، گیرایی
سلیم منحصر بفرد: بی مانند، یگانه
سلیم انتشار: واژه ای اربی و جمع نشر که در فارسی برابری اش پراکنش و گسترش ست.
سلیم میکرو فیلم: واژه ای فرانسوی که در فارسی برابری اش ریز نمایه ست، که این ریز نمایه از سند ها و نوشتارها گرفته می شود و بعد در اندازه های گوناگون ب ...
سلیم اشتباهات: واژه ای اربی و جمع اشتباه که در فارسی با کوتاهی ها، لغزش ها و نادرستی ها برابری دارد.
سلیم در واقع: بدرستی که، براستی که
سلیم احقاق حق:واژه ای اربی و در فارسی با خاستار راست و درستی، خاهان داوری دادگرانه برابری دارد.
سلیم قرین: برابر، نزدیک
سلیم مهدی: واژه ای اربی ودر فارسی با راهنمایی شده از سوی خداوند برابری دارد. همچنین نام پسر در نامگذاری از سوی بزرگتران، و نام یکی از خلیفه های فاطم ...
سلیم حجت الله: واژه ای اربی و در فارسی برابر با گواه خدا ست.
سلیم بشارت: واژه ای اربی و در فارسی برابر با پیام شادی آور، پیام خوب و خوش ست.
سلیم نیامیزد: واژه ای فارسی ست به معنای آمیخته نشود و به گفته ی عامیانه جماع نکند.
سلیم موالید: واژه ای اربی و جمع مولد که به فارسی زایندگان معنی می دهد.
سلیم: روحانیان: پلرسایان
سلیم لقب: پسنام، پر آوازه
سلیم تذکر: هوشیار
سلیم بحساب: به شمار، مانند اینکه بگوییم این یک کار فرهنگی بحساب می آید یعنی این یک کار فرهنگی به شمار می آید.
سلیم قلمی: نوشته
سلیم حسب الاخواهش: گرچه اشتباه املایی در فارسی ست ولی مراد بنابه در خاست�خواست� می باشد.
سلیم حسب: بنابه مانند حسب الفرمایش یعنی بنابه گفته.
سالیم رقصان: پای کوبان
سلیم زرّه: باریک بین نگار نازنین زرّه پرور: پروردگار نازنین باریک بین پرور
سلیم غریبان: دور افتادگان، بی کسان
سلیم خلقان: خلق ها، آفریدها
سلیم رقم: نویسندگی، یکی از شاعران دیزبادی می نویسد جز در مدح تو رقم نزنم مراد اینکه جز ستایش و ستودن تو ای پروردگار نویسندگی نکنم.
سلیم مدح: ستایش و ستودن چه به زور چه به دلخاه و چه به ناچاری، که خداوند هستی بخش را به دلخاه، شاهان، خلیفه ها، فرمانروایان را به ناچاری، فرمانداران ...
سلیم ذوالمنن: واژه ای اربی و در فارسی با دارنده بخشش ها و نیکی ها برابری دارد، همچنین از نامهای خداوند ست.
سلیم درسا: مانند مروارید
سلیم همّ و غمّ: اندوه و دلتنگی
سلیم همّ و غمّ: اندوه و غم
سلیم مداحی: ستایشگری، ستودنی
سلیم نسل بعد النسل: فرزند پس از فرزند، ادامه زاد و رود در فرزندان.
سلیم تعلیمات: واژه ای اربی و جمع تعلیم به معنای آموزه ها، آموزش ها می باشد، چنانکه در دوران درس خاندن مان درس هایی به نام تعلیمات دینی یعنی آموزش های ...
سلیم لایزال: جاودان، جاودانه
سلیم صور: واژه ای اربی و جمع صورت به معنی چهره ها ست.
سلیم دَدَ: در دیزباد خراسان به خاهر�خواهر� دد می گویند. دَد: جانور درنده
سلیم همت عالی: واژه ای اربی و در فارسی به معنای تلاش برتر ست.
سلیم بی تمیز: بی شناخت، کسی که مانند کودک شناخت بسیار کمی دارد
سلیم عقول: واژه ای اربی و جمع عقل به معنی خردمندان ست.
سلیم قرب و منزلت: ارزش و ارجمندی
سلیم دون همت: بدون تلاش، کم تلاش
سلیم هٌرّا: فریاد بلندشادی بخش که هنگام جشن ها بلند می شود.
سلیم الحان: خوش خانی، خوش خاندن
سلیم موسم عید: هنگام جشن و شادی
سلیم تحصیلات: آموخته ها، آموزش ها ولی معمولن برای پیشینه آموزشی بکار می رود.
سلیم هوا و هوس: خاهش و گرایش دل
سلیم ترّهات: بیهوده گویی، گزافه گویی
سلیم هبوط: به زیر، فرود هبوط کردن: فرود آمدن، به زیر آمدن
سلیم نوغان: یکی از محله های قدیمی و تاریخی در مشهد ست که هم اکنون در مرکز شهر قرار دارد.
سلیم غفلت: فراموشی
سلیم نکو روی: خوش چهره
سلیم فیض: شادی رسان، خوشحال کننده.
سلیم صاحب کمال: کسی که آراسته به خوی های برجسته و نیک ست، دارای فرزانگی.
سلیم عبیرآمیز: آمیخته به بوی خوش
سلیم علم قال: دانش گفتگو، شاید هم دانش سخنوری
سلیم گوگول: ناز دردانه و بانمک
سلیم نازدانه: کودک دوست داشتنی چه پسر باشد چه دختر و به گفته ای دردانه
سالیم صباحی: بامدادی، سپیده دمی
سلیم حق مطلق: خداوند یگانه
سلیم علم قال و قیل: دانش سخنان نادرست و نسنجیده
سلیم عاطل: اندیشه های بیهوده و پوچ
سلیم حکیمان: دانایان، دانشوران، فرزانگان،
سلیم وهم: کج پندار، گمان نادرست
سلیم مخلوص: پاک
سلیم منصوص: برگزیده شده
سلیم دجار: رسیدن یا بر خورد ناگهانی دو کسبه هم چه آدمی باشد چه آدم و جانور.
سلیم فراقت: آسودگی، آرامش، دوری
سلیم مرعی گاه: چراگاه، در دیزباد بالا در گذشته به چراگاه مرعی گاه می گفتند.
سلیم ملتذواژه ای اربی و به فارسی یعنی خوشی دیده
سلیم نظر: اندیشه، اندیشیدن
سلیم منسوخ: نیست شده
سلیم ورّاث: جمع وارث به معنی سفارش شدگان، بازماندگان
سلیم وارث: واژه ای اربی و در فارسی به معنای جانشین، سفارش شده ویژه.
سلیم اغیاث: واژه ای اربی و در فارسی به معنای باران ها، ابر ها، سبزه هایی که با آب باران می ر ویند.
سلیم شمس الضّحا � ضحی�: آفتاب بامدادی
سلیم صدق دل: راستی نهان در وجود آدمی، درستگویی درونی
سلیم جنّات نعیم: فراوانی های بهشت
سلیم راقم: * نویسنده، نگارش گر ** یکی از سرایندگان دیزباد بالا بنام ملا زین العابدین میرشاهی که گزین نامش � راقم میرشاهی� بود که در سال 1345 خورشیدی ...
سلیم شوق و ذوق تحصیل: آرزوی شادمانی آموختن
سلیم شوق: آرزو، آرزوی
سلیم ذوق: شادمانی
سالیم آخرت: سر انجام
سلیم وحی: آوای آسمانی، بانگ آسمانی که ویژه پیامبران و فرستادگان خداوند ست.
سلیم وصی: واژه ای اربی و در فارسی به معنای برگزیده، جانشین، نماینده ست و مراد از وصی بودن پیامبر اسلام همانا جانشینی وی از سوی خداوند در روی زمین یا ...
سلیم هضم: خورد کردن مانند هضم غذا یعنی خورد کردن خوراکی در معده.
سلیم هضم: خورد کردن
سلیم واردات: آوردنی، کالاهای آوردنی از هر جایی که ممکن باشد به زیستگاه خود.
سلیم مقدس: پاکیزه یاد شده، بسیار با ارزش.
سلیم معتبر: با ارزش
سلیم عدم: نداشتن، مانند عدم کنترل یعنی نداشتن کنترل یا نداشتن مهار کردن.
سلیم سمفونی: واژه ای فرانسوی که در فارسی هم نوازی نوازندگان در موسیقی را معنی می دهد.
سلیم تشکیل دهنده: پدید آرنده، پدید آورنده
سلیم احتمالن: شاید، که این واژه را به گونه احتمالاً می نویسند.
سلیم ساکنان: مردمان
سلیم ارادی: آگاهانه، خود خاسته.
سلیم اراده: خاستن
سلیم موارد: واژه ای اربی و جمع مورد که در فارسی به معنای راه ها ست.
سلیم مفاهیم: واژه ای اربی و جمع فهم که در فارسی به معنای دریافتنی ها ست.
سلیم مکتب: * واژه ای اربی و به معنای آموزشگاه می باشد مانند مکتب خانه یعنی خانه آموزش یا آموزشگاه. ** و در آیین و فلسفه به معنای اندیشگاه یا اندیشک ...
سلیم ویراستار: پیرایشگر نوشتار
سلیم جامع الحکمتین: *واژه ای اربی به معنای گرد آورنده چهار دانش فلسفی ( حکمت اشراق، حکمت مشا، حکمت عملی و حکمت نطری ) ست. ** نام واپسین نوشتار دانا ...
سلیم مکاتب:معمولن به آموزشگاه های آیینی می گویند.
سلیم مکاتب: واژه ای اربی، جمع مکتب و در فارسی به معنی آموزشگاه ها یا دبستان ها ست.
سلیم حذف: پاک کردن
سلیم جزئیات: پاره ها، کوتاه شده ها.
سلیم جزئی: واژه ای اربی و در فارسی با اندکی، پاره ای برابری دارد.
سلیم اصلاحات: دوباره نویسی هم معنی می دهد.
سلیم اصلاحات: واژه ای اربی و در فارسی با دو باره سازی برابری دارد
سلیم زخم نویسی: کنایه از نوشته های زشت ست که در خاننده هیچگونه دلچسبی و دلنشینی ندارد.
سلیم ویرایش: آرایش و تازه نویسی یک نوشته پیش از چاپ شدن
سلیم دقیق: ژرف نگر، هوشیارانه
سلیم ویرایش: آرایش نوشته های یک نوشتار پیش از چاپ شدن.
سلیم روضة المتعلمین: *بوستان دانش آموختگان یا بوستان دانش آموزان که منظور همان دانشگاه یا دانشکده ست که ویژه دانش آموختگان ست. ** نام کتابی از سید ...
سلیم متعلمین: آموزش دیدگان، دانش آموزان
سلیم متن: درون نوشته یا همان نوشته ی اصلی
سلیم استخراج: با اندیشه بیرون آوردن گفتار و نوشته ای از یک کتاب و نوشتار برای دریافتنی آسان از واژگان و نوشته های آن کتاب، مانند استخراج مفاهیم قرآنی ...
سلیم پار افزار: مدیریت کردن
سلیم تازی: نامی ست که از طایفه حاتم طایی برگرفته شده و بعدها به همه ی اعراب داده شده و همچنین نام یک تیره از سگان می باشد، سگ تازی. تازی به گمان من ...
سلیم اغلب: بیشتر زمانها
سلیم اصلی: در جاهایی هم معنای گزین، گزینشی دارد مانند: اسم اصلی تو چیست؟ یعنی نام گزینشی تو چیست؟
سلیم احیانا: گهگاه
سلیم ارجاعات: جمع ارجاع به معنی واگذاری ها ست.
سلیم آثار: واژه ای اربی و در فارسی به معنی رد گذاری و رد گذاری ها ست مانند: پاسارگاد و تخت جمشید از آثار ملی ایران ست یعنی پاسارگاد و تخت جمشید از رد ...
سلیم اصطلاح: واژه نمادین
سلیم قرار است: ممکن ست.
سلیم روضة التسلیم: نام دیگر کتاب تصورات خاجه نصیرالدین طوسی دانشمند و فیلسوف بزرگ ایرانی ست که پیرامون باورهای آیینی شیعیان اسماعیلی نوشته شده و این ...
سلیم تصورات: نام کتاب خاجه نصیرالدین طوسی دانشمند بنام ایرانی ست که پیرامون باورداشت های شیعیان اسماعیلی نوشته شده و نام دیگر این کتاب روضة التسلیم س ...
سلیم تصورات: واژه ای اربی و جمع تصور به معنی انگاره ها می باشد.
سلیم خط مشی: راه کار ها
سلیم ارجاع: باز گرداندن
سلیم بی ادعا: ساده اندیش
سلیم شمول: فر ا گیر
سلیم کرم عمیم: بخشش همگانی
سلیم شرع: راه آشکار و درست آیین
سلیم قواعد: روشهای ویژه
سلیم کرامات: واژه ای اربی و در فارسی برابر با کارهای شگفت آوری که از بزرگان سرزند.
سلیم تعطش: تشنگی دروغین
سلیم تعطش: تشنه نشان دادن بدون تشنگی
سلیم قدس سره: خاک او یاک و یاکیزه باد، معمولن بزرگان آیین بکار برده می شود.
سلیم طلب: زندگی، مانند: . . . در شرح شمه ئی از احوال طلب خود باز نموده می شود یعنی در گزارش اندکی از چگونگی زندگی ام بازگو می شود. . . ص68 از کتاب سی ...
سلیم خوان: توشه خوان الاخوان: نام یکی از نوشتارهای دانای خردمند و جهانگرد ایرانی ناصر خسرو قبادیانی ست که معنی آن به فارسی توشه برادران می شود که در ...
سلیم تحویل سال: گذشتن از سال کهنه به سال نو و بیشتر در مورد سالگشت نوروز باستانی بکار می ر ود.
سلیم تخیلات: پنداشتگان] گمانه ها
سلیم متخیله: نیروی پدید آرنده گمان و پنداشته ها در اندیشه
سلیم خطور: رسیدن یا گذشتن راهی تازه در اندیشه
سلیم شمه ای: اندکی
سلیم سجن دنیا: زندان جهان
سلیم قوه شهوانی: نیروی هرزگی، نیروی هوسرانی که همه خاهش های دل ست.
سلیم قوه غضبی: نیروی خشم گیرنده
سلیم قوای حیوانی: نیروهای جانوری
سلیم فروع: واژه ای اربی و جمع فرع می باشد که در فارسی با جدا شده ها، شاخه ها برابری دارد.
سلیم قوه مولده: نیروی زاینده، نیروی بوجود آورنده
سلیم قوه مصوره: نیروی همرنگ کننده خوراک در بدن
سلیم قوه ممیزه: نیروی جدا کننده، نیروی تمیز دهنده
سلیم قوه دافعه: نیروی رانش، نیروی بیرون دهنده
سلیم قوه ماسکه: نیروی نگهدارنده، نیروی بازدارنده
سلیم قوه جاذبه: نیروی کششی، نیروی گرایشی
سلیم اشارت: نشان دادن
سلیم منزله: مانند
سلیم درکات: واژه ای اربی و جمع درکه ست و در فارسی برابری با سرازیری ها، شیب ها می باشد.
سلیم درجات: پلکان
سلیم شهوانی: واژه ای اربی و در فارسی برابر با خاهش های دل ست.
سلیم جسمانیات: بدن داران، بدن خاهان
سلیم جسمانیات: تن کردها، بدن دارها
سلیم عبارت از: در بر دارنده
سلیم اشاره: واژه ای اربی و در فارسی با نشان دار برابری دارد.
سلیم بازداشته: نگه داشته شده،
سلیم نامحرم: بیگانه به همدیگر
سلیم جفت: دوتایی، دوتایی دو تایی، دو گانه
سلیم حوری: واژه ای اربی و با مهربانوی درشت چشم پردیس در فارسی برابری دارد.
سلیم حوریان: واژه ای اربی و برابر با مهربانویان پردیس در فارسی ست، بانوان سیه چشم زیبا.
سلیم ذات عارف: نهاد بینشمند، نهاد خداشناس
سلیم حسن صورت: زیبایی چهره
سلیم انوار: واژه ای اربی و جمع نور که در فارسی با روشنایی ها، روشنی ها برابری دارد.
سلیم اهل عیان: همنشینان دیده شده.
سلیم طوبا: پاکیزه و نام دختر ست از طرفی نام یک درخت در پردیس ست.
سلیم حور العین: زنان زیبای سیه چشم که مراد همان فرشتگان آسمانی ست.
سلیم تجلیات: جلوه ها، نمایان ها
سلیم استنفاع: واژه ای اربی برابر ی با استفاده یا برتری ویژه در فارسی را دارد.
سلیم نگته: گزیده
سلیم چنانچه: همانطور
سلیم چنانچه: همانط. ور
سلیم مستحل: واژه ای اربی و در فارسی به کسی گویند که در گمانش همه چیز درست ست و در بند درستی و نادرستی چیزی نیست.
سلیم تابعان: واژه ای اربی و جمع تابع ست که در فارسی برابری اش پیروان، پس روان می باشد.
سلیم اهل دعوت: فراخانان برگزیده
سلیم کسب: بدست آوردن
سلیم کسب: درآمد زایی
سلیم شاقه: بسیار دشوار
سلیم لفظ: گونه
سلیم مضر: زیاننده، زیان رسان
سلیم سیئه: کارهای زشت و ناپسند
سلیم نعیم: واژه ای اربی و در فارسی با فراوانی ها برابری دارد از سوی دیگر یکی از نام های پردیس ست. وقتی که می گوییم فراوانی یعنی همه چیز از خوشی و خو ...
سلیم حواس خمسه: واژه ای اربی که برابری اش در فارسی دریافتنی های پنجگانه ست: 1 ) بساوایی: اندام ویژه آن پوست آدمی ست. 2 ) بویایی: اندام ویژه اش بینی ...
سلیم شأن: در خور
سلیم اصحاب یمین: یارانی که در روز رستاخیز از سمت راست پرونده کردارشان را دریافت می کنند.
سلیم کمال: برتری یافتن
سلیم اهل وحدت: واژه ای اربی و در فارسی با کسانی یا مردمی که با هم همبستگی دارند برابری دارد.
سلیم اعراف: واژه ای ارذبی و جمع عٌرف که در فارسی با بلندی ها یا جایگاه های بلند برابری دارد. * نام هفتمین سوره در قرآن ست که دویست و شش آیه دارد که ...
سلیم جاه: بزرگ منشی
سلیم محسوس: واژه ای اربی و از حس می آید که در فارسی با دریافتنی ها برابری دارد.
سلیم مایل: گرایش
سلیم عُلویات: پدیده های جهان ستارگان و سیارگان.
سلیم تأیید: همکاری
سلیم جمیع: همه ی
سلیم سفلی: واژه ای اربی ست که به گونه سفلا هم نوشته می شود و در فارسی برابری با پایین دارد که بیشتر در روستا ها کاربرد دارد مانند روستای دیزباد علیا ...
سلیم طبایع: واژه ای اربی و جمع طبیعت ست که در فارسی با آفرینش ها برابری دارد.
سلیم فرع: کرانه، حاشیه
سلیم منکوس: چپ، چپه، هنگامی که بگوییم صراط منکوس یعنی راه چپ در برابر صراط مستقیم یعنی راه راست.
سلیم سعیر: زبانه های آتش سوزان که نام ششمین لایه دوزخ می باشد که آنجا جایگاه خدا باورانی ست که کردارشان انگیزه ای برای شکنجه های دوزخ نمی شود.
سلیم جحیم: جایگاه آتش بزرگ که بسیارگرم ست؛ همچنین پنجمین لایه دوزخ ست جایگاه کسانی که دست اندازی به مال و ناموس دیگران و دنبال انجام دادن گناه می با ...
سلیم سقر: به چهارمیم لایه دوزخ گویند که جایگاه بی خدایان و نا باوران به آیین یکتا پرستی ست.
سلیم هوی و هوس: خاهش های دل
سلیم اطمئنان: واژه ای اربی و در فارسی با آرامش برابری دارد.
سلیم فعلی: کارهای کنونی
سلیم موازین: در آیات هفتم و هشتم سوره اعراف به معنای سنجش کردار آمده، وقتی می گوییم طبق موازین اسلامی یعنی برابر سنجش های اسلامی در کردار .
سلیم انشقاق: واژه ای اربی و در فارسی با ترک، شکاف یا شکافت برابری دارد. همچنین نام هشتاد و چهارمین سوره در قرآن می باشد.
سلیم عمل نموده: انجام داده
سلیم محاسبه: رسیدگی، و کتابی هم از سید علی پسر طاووس حلی بنام محاسبه نفس داریم که معنای آن ژرفنگری در رسیدگی به کردار جان ست.
سلیم سیئات: واژه ای اربی و جمع سیئه به معنی کردارهای زشت و نا شایست ست.
سلیم حسنات: پیش از پیدایش اسلام در آیین ایران باستان داریم که: گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک. و در واقع همین نیکی های سه گانه که پایه درست و استوا ...
سلیم اصوات: واژه ای اربی که جمع صوت می باشد و در فارسی برابر با آواز ها ست.
سلیم قول: گفته، گفته ها؛ و پیمان هم سخن گفته شده ست.
سلیم کرام الکاتبین: دو فرشته ای که کارها و کردارهای نیک و بد آدمی را می نویسند.
سلیم مستمثل: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی، نمایانده یا نماینده شده می باشد.
سلیم زلزله: لرزاننده که معمولن به لرزاننده زمین زلزله می گویند، هنگامیکه یک کودک بیشتر از توانش شلوغ بازی در می آورد را به زلزله مانند می کند یعنی کس ...
سلیم جسدانی: این واژه وابسته های واژه جسد و به معنای بدنه دار می باشد.
سلیم همدونه: در کتاب سی و شش صحیفه آن را میمون معنی کرده.
سلیم حجر مرجان: واژه ای اربی ست که در فارسی به سنگ سرخ رنگ شاخه ای که از پوسته جاندار دریایی بٌسّد بدست می آید، می گویند که سنگی گرانبها و زیباست.
سلیم نثر: واژه ای اربی و برابر با نوشتارهای پراکنده ناهماهنگ در فارسی ست.
سلیم عصرانه: به خوراک پایان روز می گویند که پس از گذشت زمانی شب فرا می رسد.
سلیم منقول: واژه ای اربی و برابر با گفته شده ست در فارسی ست.
سلیم معقول: واژه ای اربی که از عقل به معنای خرد می آید و برابری اش در فارسی خردمندانه ست.
سلیم ملکوت: جهان فرشتگان در برابر جهان آدمیزادگان، جهان بالاتر
سلیم ناسوت: جهان آدمیزادگان در برابر ملکوت یا جهان فرشتگان.
سلیم اشیا: واژه ای اربی و جمع شی ء برابر با چیزهای بی جان در فارسی ست.
سلیم حقیقت: جمع حقیقت و برابر با راستین ها و درستی ها ست.
سلیم معرب: اربی شده برخی از واژگان پارسی را گویند.
سلیم مرکز: هسته
سلیم فلک الافلاک: *نهمین و بالاترین سپهر که بر همه ی سپهر ها چیرگی دارد. * *نام یک دژ تاریخی در شهر خرم آباد.
سلیم بدایت: آغازگر
سلیم مهبط: نشستگاه
سلیم طومار: دراز نامه که این نامه به سبب دراز بودن برای بستنش لوله می کردند که اینگونه درازنامه ها ویژه دوران گذشته بود و هم اکنون هیچگونه استفاده ای ...
سلیم تِی: وسیله یا ابزاری که ته آن نخی یا فومی یا لاستیکی ست که برای پاکیزه کردن زمین و شیشه و . . . استفاده می شود و دلیل نام گذاری این ابزار به نام ...
سلیم طی: زمان استفاده شده، زمانی که برای انجام کاری باید بگذرانیم.
سلیم بروج دوازده گانه: برج های دوازده جانور که در گاهشماری خورشیدی برای هر ماه بکار می برند: 1 ) فروردین. . . بره �حمل� 2 ) اردی بهشت. . . نره گاو � ...
سلیم سیارات: سیارگان
سلیم سیارات: واژه ای اربی و جمع سیاره ست که برابری اش در فارسی چرخندگان ست و هر چرخنده دو گردش دارد، یکی به دور خودش که خودچرخ ست و دومی به دور خورشی ...
سلیم مرور: گذشت زمان
سلیم سکنه: مردم، مانند این شهر خالی از سکنه ست یعنی این شهر خالی از مردم ست.
سلیم مسکون: آبادی
سلیم دابة الارض: جانور بزرگ هیکل که روز رستاخیز از زمین بیرون می آید شاید هم این جانور مور بسیار بزرگی�برخلاف مورچه که خیلی کوچک ست� باشد که از درون ...
سلیم عیوب: واژه ای اربی و جمع عیب ست که در فارسی با کمی ها، کمبود ها برابری دارد.
سلیم مقالات: جمع مقاله برابر با نوشته ها در فارسی ست.
سلیم نفجه: واژه ای اربی و که در فذسی با دامن ها در خانم ها یا بالا پوشی که مردان در گذشته روی جامه شان می پوشیدند ست که هم اکنون این واژه کاربردی ندا ...
سلیم نفجه: پارچه ای که در هنگام مرگ به روی مرده می کشند.
سلیم لذکره السجود: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی یادرآوری فروتنی ست که این جمله دعایی را برای حسن علا ذکره السلام پیشوای اسماعیلی الموت بکار می ب ...
سلیم شمه: اندکی، پاره ای
سلیم باب: شایستگی
سلیم عنصر: چیز ساده
سلیم متعینات: واژه ای اربی و از ریشه تعیین می آید که اشاره به دسته ای از چیزها و موجودات که ویژگی های ویژه ای دارند می کند.
سلیم تعینات: واژه ای اربی وجمع تعین ست که در یک برابری اش در فارسی بزرگتر می باشد.
سلیم حدوث یعنی نو و بر خلاف قدیم که پیدایش آن از آغاز بوده پیدایش تازه تری دارد و از آغاز نبوده.
سلیم مالک یوم الدین: دارنده روز حسابرسی همگانی �رستاخیز� که مراد آفریدگار هستی بخش ست.
سلیم یوم الدین: واژه ای اربی قرآنی که برابری اش در فارسی روز حسابرسی همگانی ست که آن روز هم همان روز رستاخیز و برانگیخته شدن همگان بدستور خداوند ست.
سلیم یوم التناد: یکی دیگر از نامهای روز رستاخیز ست که در سی و دومین آیه از سوره غافر� آمرزنده� ( 40:32 ) که در مکه به پیامبر اسلام فرو آمده قرآن چنین ...
سلیم یوم الجمع: در شصت و چهارمین سوره قرآن که در مدینه بر ای پیامبر فرو آمد، در نهمین آیه اش آمده: روزی که برای روز رستاخیز گردتان آورد. . . * �64:9� ...
سلیم یوم الساعة: روز زمان سنجی * یکی از نام هایی ست که خداوند برای روز رستاخیز گفته؛ در سی امیم سوره بنام روم که در مکه بر فریامبر اسلام فرو آمد در د ...
سلیم یوم التبلی السرائر: روز آشکار شدن راز ها که قرآن برای روز رستاخیز بکار برده. * در هشتاد و ششمین سوره قرآن یعنی طارق �ستاره بامداد، شباینده� که ...
سلیم الطامة الکبری: هنگامه بزرگ، یکی از نامهایی که قرآن برای روز رستاخیز گفته. * هفتاد و نهمین سوره قرآن که در مکه بر پیامبر اسلام فرو آمد در سی و چ ...
سلیم یوم الفصل: روز داوری � میان راست و درستی و ناراستی و نادرستی� * یکی از نام هایی ست که قرآن برای روز رستاخیز گفته. در بیست و یکمین آیه در سوره صا ...
سلیم یوم التناد: یکی دیگر از نام های رستاخیز در قرآن برابری اش در فارسی روز فراخان همدیگر و فریاد خاهی.
سلیم یوم التغابن: روز پشیمانی البته برای بد کرداران. * شصتت و چهارمین سوره قرآن که در مدینه بر پیامبر اسلام فرو آمد. و در نهمین آیه می خانیم: � روزی ...
سلیم یوم الجمع: واژه ای اربی برابر با روز گردهمایی در فارسی ست که آنهم به روز رستاخیز می گویند، همچنین به روز عرفه که در نهم ذیحجه � ماه بازدید از جا ...
سلیم ساعت: واژه ای اربی و برابر با دستگاه زمان سنج در فارسی ست که به بیست و چهار دم �دقیقه� که هر دم به شصت دمک �ثانیه� برابر بخخش شده ست.
سلیم عالَم: بینش مانند عالَم دینی یعنی بینش آیینی. عالِم: فرزانه مانند عالِم دین یعنی فرزانه آیین.
سلیم ملاحظه: نگرش، پاسداشت.
سلیم صاحب: دارنده، در خراسان هم برای نام دختران گزینش می کنند.
سلیم قیامة القیامات: رستاغیز رستاخیزها * همچنین روزی ست که حسن علا ذکرالسلام چهارمین خداوند الموت در روز جمعه 17 رمضان 559 ه. قمری برابر با 23 مرداد ...
سلیم بجانب: بسوی مانند بجانب حق که مبدأ ست یعنی بسوی پروردگار که آغازگه �خاستگاه� ست.
سلیم قصر الریح: واژه ای اربی برابری اش در فارسی کاخ بادها، کاخ بوی های خوش می باشد. * نام روستای دیزباد بالا در اطراف نیشابور در سده سوم کوچیدن پیام ...
سلیم اسفل السافلین: گمراهی و به گویش مردم دَرَک؛ و به گفته استاد بهاءالدین خرمشاهی در برگردان قرآن کریم: فرو دین فرود. هفتمین طبقه دوزخ که پایین تری ...
سلیم نینا رز: زیبایی گل سرخ
سلیم ناسخ: واژه ای اربی و برابری با جایگزین کننده در فارسی دارد.
سلیم الف شهر: مراد هزار ماه در سوره قدر ست که در بر دارنده هزار شب قدر ست. و در آیه سوم سوره قدر به آن اشاره شده.
سلیم ستر: پوشیده، پنهان در برابر آشکار، نهان؛ در شیعه اسماعیلی دوری ست که امام شان پنهان از مردم ست و پیروانشان به او دسترسی نداشته و از راه نمایندگ ...
سلیم معارج: هفتادمین سوره قرآن که چهل و چهار آیه دارد و در مکه برای پیامبر اسلام فرو فرستاده شد.
سلیم معارج: واژه ای اربی و در فارسی برابری اش پلکان ست و نباید به اشتباه پلکان ها معنی کنیم. * نردبان ها، رده ها � درجات�.
سلیم معراج: واژه ای اربی و در فارسی برابر با پله یا پله پله ست و نمیتوانیم آن را به پلکان معنی کنیم چون خود پلکان جمع پله ست و آن را می توانیم برای ج ...
سلیم قوای طبیعت: نیروی آفرینش
سلیم شب قدر: شب زنده داری همرا با نیکی های سه گانه کردار، پندار و گفتار نیک در نیایش و ستایش آفریدگار هستی بخش. ## به نام خداوند بخشنده مهربان## # ...
سلیم شروق: واژه ای اربی و جمع شرق ست که در فارسی برابری اش برآمدن های آفتاب یا خورشید ست که نمی توانیم برآمدن خورشید معنی اش کنیم یا بهتر بنویسم برآم ...
سلیم تعیینات: واژه ای اربی و جمع تعیین برابر با گزینش ها، برگزیدن ها ست.
سلیم اصطلاح شده: واژه ای اربی و در فارسی به واژه یا جمله ای که بین مردم زبانزد شده می گویند.
سلیم صوفیه: گروهی از مسلمانان که در دومین سده کوچیدن پیامبر اسلام پدیدار و به دلیل پشمینه پوشی، شیوه های اندیشیدن، خوراک، سختی کشیدن در نیایش و خودسا ...
سلیم تنزل: واژه ای اربی و جمع تنزل ست که برابری اش در فارسی پایین آمدن ها، کاهش یافتن ها ست.
سلیم تنبیه: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی هوشیار کردن کسی از کار زشتش است، هوشیار باش.
سلیم الّا: مگر
سلیم انتقاب: پوشش چهره، روبند مانند انتقاب شخصی بر گرفته شود یعنی پوشش چهره کسی برداشته شود.
سلیم انقاب شخصی: دگرگونی از بهتر به بهتر شدن را در کسی گویند یا دگرگونی بهتر در کسی.
سلیم عارفان: بینش مندان، آیین داران ژرف نگر
سلیم حدود علوی: بیشترین اندازه در دستورات آیینی
سلیم حدود علوی: بیشترین اندازه
سلیم در حد: در اندازه
سلیم نفوس: واژه ای اربی و جمع نفس که برابری اش در فارسی جان ها ست.
سلیم جمادی: واژه ای اربی ست که در فارسی برابری اش خشک و خشکسالی ست؛ * در گاهشماری اربی ماه پنجم و ششم از هجری قمری ست که برخی ها به یخبندان یکم و دو ...
سلیم عاقلان: واژه ای اربی و جمع عاقل می باشد؛ در فارسی برابری اش دانایان، خردمندان، هوشمندان یا باهوشان می باشد.
سلیم خطر: بترس، هنگامیکه از جایی رد می شویم و می بینیم نوار زرد رنگ با نوشته خطر را دور چیزی یا سازه ای یا گودالی کشیده اند یعنی بترس و سراسر نوار نو ...
سلیم مستعلی: نام پسر مستنصربالله هشتمین خلیفه فاطمی مصر که با پشتیبانی سردار سپاهش امیرالجیوش به تخت خلافت نشست و برادرش نزار را که برگزیده پدرش بود ...
سایم روشن: آگاه
سلیم بجهت: برای اینکه.
سلیم گافر: بی آیین، گمراه، گمگشته از راه راست.
سلیم آقای لطفن نام و نشان سوره و آیه ای که نوشته اید را بنویسید چون یک عبارت اربی دلیلی بر قرآنی بودن آن نیست.
سلیم فصلت: دلنشین، نیکو؛ نام چهل و یکمین سوره قرآن می باشد: در دومین آیه این سوره می خانیم که: نوشتاری ست که نشانه هایش به نیکویی و دلنشین گفته شده ا ...
سلیم تفرقه: جدایی انداز
سلیم فجور: گناه ورزان
سلیم اخلاق ذمیمه: خوی های زشت و نکوهیده.
سلیم نفس اماره: نیروی سرکش یا هوس که همیشه آدمی را به راه های نادرست رهنمود می کند.
سلیم متصف: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی ستوده شده یا ستودنی می باشد.
سلیم حدود دین: واژه ای اربی و برابری با پیرامون آیین در فارسی را دارد.
سلیم حدود: از حد می آید و با پیرامون برابری دارد.
سلیم بلندی: بالاترین
سلیم مال و جاه: ثروت و قدرت که به فارسی دارایی و نیرومندی برابری دارد و معمولن به کسانی که خاستار دارایی و نیروی بسیار � برای به بند کشیدن کسانی که ت ...
سلیم حب مال: واژه ترکیبی اربی و در فارسی برابر با دارایی دوستی یا دوستدار دارایی ست.
سلیم اقتضا: واژه ای اربی و در فارسی برابر با خاستن یا درخاست، نیاز می باشد.
سلیم ارجعوا: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی بازگردید، برگردید می باشد.
سلیم اراده: باور، خاسته
سلیم روایت: واژه ای اربی برابر با بازگویی، بازگویی ای در فارسی ست مانند از امام علی روایت داریم. . . یعنی از پیشوا علی بازگویی ای داریم. . .
سلیم وافی: بسنده، بسیار. نام کتابی از فیض کاشانی به اربی ست که در سه مقدمه و چعارده جلد در باره احادیث شیعه نوشته شده.
سلیم به مراتب: از دید پایه ها، از دید پایگاه ها
سلیم اراض: روی برتافتن.
سلیم سرمدی: بی آغاز و پایان، جاودان، جاودانه
سلیم قهار: نیرومند، پیروزمند که از نامهای خداوند ست. الله الواحد و القهار: خداوند یکتای پیروزمند.
سلیم یرزق: واژه ای اربی با روزی رسان در فارسی برابری دارد.
سلیم بحکم: به فرمان، به دستور.
سلیم نبا: واژه ای اربی و در فارسی با پیام یا پیغام برابری دارد و سوی دیگر نام هفتاد و هشتمین سوره قرآن و در مکه آمده ست.
سلیم بجهت: خاطر مانند اینکه بگوییم به این جهت ترا جایزه می دهم یعنی به این خاطر تو را پاداش می دهم.
سلیم عصیان: واژه ای اربی ست که در مفاهیم دینی سرپیچی و در مفاهیم اجتماعی و تاریخی سرکشی در فارسی برابری دارد.
سلیم قائم: واژه ای اربی ست و با برپاکننده رستاخیز در فارسی برابری دارد.
سلیم وعده و وعید: پیمانهای انجام نشده و به گفته پیشینیان پیمانهای سر خرمنی � وعده سر خرمنی�
سلیم مَلَک: فرشته مَلٍک: پادشاه، شاهنشاه مُلک: سرزمین مٍلک: زمین ببخشید که در گذاشتن زیر و زبر ها رایانه خوب پاسخ نمی دهد ولی مفهوم نوشته شده.
سلیم سبعی: خوی درندگی، هفتی.
سلیم نسبت: * آشنایی مانند این که اشکان با بهران چه نسبتی دارد یعنی اشکان با بهرام چه آشنایی دارد. * از مانند اینکه می گوییم برادرم نسبت به من بهتر س ...
سلیم کردنی: شدنی در برابر ناکردنی یعنی ناشدنی.
سلیم انگشبه: ههکن ست کوتاه شده انگشت به باشد که نشان از فرد شگفت زده ست. در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشبه او را نه عدد بود نه مره شعری ست از ش ...
سلیم انگشته: چهار شاخ از ابزارهای کشاورزی ست.
سلیم نور روشن: روشنایی یا پرتو روشن، مراد همان روشنایی بیش از حد ست زیرا روشنایی بسیار کم هم مانند سو سوی چراغهای الکلی یا پی سوزهای قدیمی داریم که د ...
سلیم باطن: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی پنهانه، نهانه می باشد.
سلیم فرع: مانند، وقتی بگوییم این راه فرعی ست یعنی این راه مانند جاده ست.
سلیم رد کردن: برگشتن به بنیاد چیزی.
سلیم دولت: البته یادم رفته بود که بنویسم که در نیشابور خراسان برای نامگذاری دختر هم استفاده می کنند که برابر ی اش نیکبخت ست.
سلیم ارباب: آقا، سرور ولی معمولن به خان هم می گویند، اگر ارباب را جمع رب در اربی بدانیم می شود خداوندان و درست نیست که مفرد معنی اش کنیم، اگر هم به آ ...
سلیم بی ملاحظه: بی اندیشه، بدون اندیشیدن.
سلیم استقراء: پژوهشگری
سلیم ارتسام: فرمان گرفتن
سلیم ذاکره: یاد آورنده.
سلیم مرتسم: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی نگار کش یا چهره کش یعنی کسی که چهره ای را می کشد.
سلیم مترسم: آموزه گوی یا گوینده آموزش ها.
سلیم متمثل: واژه ای اربی که از مثل می آید برابری اش در فارسی مانند چیزی شدن یا مانند آورنده ست.
سلیم جامعه: واژه ای اربی س برابری با انجمن، گروه در فارسی ست در سال دوم دبیرستان درسی بنام جامعه شناسی داشتیم که مراد همان انجمن شناسی یا گروه شناسی ...
سلیم تربیت: پرورش، نمی دانم چرا وختی که واژه زیبای آموزش و پرورش را داریم باید به اربی بگوییم تعلیم و تربیت عبادت است مگر نمی توانیم زیباترش کنیم و ب ...
سلیم متغیبات: واژه ای اربی و از غیب می آید برابری اش پنهان شده ها در فارسی ست.
سلیم مطارح: جای انداختن چیزها.
سلیم مناظرات: واژه ای اربی و جمع مناظره با بگو مگو ها و گفتمان ها در فارسی برابری دارد.
سلیم میراث: ارث بران و در فارسی با دارایی بران از کسی که می میرد در میان آدمی یان و دارایی بران از غیر آدمی یان می گویند، مانند اینکه می گوییم تخت جم ...
سلیم تفاوت: دو قرار دادن.
سلیم امتان: واژه ای اربی و جمع امت برابری با مردمان در فارسی دارد.
سلیم اولولعزم: برابری دیگرش در فارسی نستوه یا خستگی ناپذیر هم می باشد.
سلیم الهام: به گمانم در سر افکندن اندیشه ست نه در دل افکندن، چرا که مرکز اندیشیدن آدمی سر ست نه دل همچنین استخان جمجمه ست که نگهدار مغز در سر ست اینج ...
سلیم متعصب: کور اندیش.
سلیم الهام: می تواند با� استفاده� در فارسی برابری کند.
سلیم مرتب: ساماندهی
سلیم بعنوان: گاهی هم به عنوان نوشته می شود یعنی با نام.
سلیم محدودی: اندکی.
سلیم ندرت: سختی مانند این لغت به ندرت در کتابها پیدا می شود یعنی این واژه به سختی در نوشتارها پیدا می شود.
سلیم دقت: واژه ای اربی و برابری اش ژرفنگری در فارسی ست.
سلیم به عبارت دیگر: به گفته ی دیگر.
سالیم اصلاح شده: درست شده
سلیم جدی: پر تلاش، تلاشگر.
سلیم تاریخ: در سر برگ کاغذ ها و نامه ها برابر با پیشینه ست و در نوشتارها برابر با پیشینه نگار مانند کتاب تاریخ یعنی نوشتار پیشینه نگار چه دوران کهن ک ...
سلیم سند تاریخی: نوشته ی پیشینه دار.
سلیم اثر: واژه ای اربی برابر با رد یابی، نشان یابی در فارسی ست.
سلیم سلیم: واژه ای اربی و برابری اش تندرست، پاک و پیراسته در فارسی ست. در آیه 89 سوره شعرا ( شاعران ) آمده: إلّا من أتی الله بقلب سلیم*: مگر آنکه ک ...
سلیم بصیرت: واژه ای اربی و برابر با ریزبینی ست.
سلیم مفتتح: واژه ای اربی و برابری اش آغازگر در فارسی ست.
سلیم سهیل: واژه ای اربی و برابری اش نورانی و بسیار درخشنده در فارسی ست.
سلیم منظوم: واژه ای اربی و جمع نظم برابر با به رشته کشیده ها و شعر ها در فارسی ست که معمولن هم برای نوشتارهای سروده سرایان می گویند.
سلیم جرذان: جمع جرذ برابر با موش بیابانی ست، که در فارسی به موشهای بیابانی می گویند.
سلیم توضیحات: واژه ای اربی و جمع توضیح ست که برابری اش در فارسی، در نوشتارها پاورقی ها، یادداشت ها ست و در زبان مردم، گزارش ها ست.
سلیم وحی: واژه ای اربی که برابر با آواز آسمانی یا آواز پنهانی که بیشتر برای پیامبران بکار برده می شود.
سلیم عبارت ست از: در بر دارنده این ست، یا در بر دارنده آن ست
سلیم عبارت است از: در بر دارنده این ست
سلیم متنبی و ممرور: واژگان اربی و برابر با خاهان دروغین پیامبری و دیوانه در فارسی ست.
سلیم دیزباد بالا: بیشتر در باره آن بطور کوتاه در واژه دیزباد توضیح دادم این روستا دارای پیشینه تاریخی همچنین گردشگری و طبیعت زیبا ست.
سلیم دیزباد: نام روستایی در چند نقطه ایران ست در نزدیکی اراک، بین سنگان پایین خاف و تایباد، و دیزباد بالا و پایین در دو سوی جاده مشهد نیشابور. دیزبا ...
سلیم نظری: واژه ای اربی ست برابری اش نگرشی در فارسی ست.
سلیم مره: این واژه در فارسی پی در پی، همیشگیمعنی می دهد؛ وقتی می گوییم کار های روزمره اش را انجام می دهد یعنی کارهای پی در پییا همیشگی روزانه اش را ا ...
سلیم شرایع: واژه ای اربی ست برابر با آیین پیامبران آسمانی ( خداوندی ) .
سلیم مَر: چند بار، چند مرتبه
سلیم مثالات:واژه ای اربی برابر با مانند ها در فارسی ست؛ جمع مثل یعنی مانند.
سلیم مؤید: نام پسر ست و واژه ای اربی که برابری اش در فارسی پشتوانه ست.
سلیم اعتقاد: البته من اعتقاد را برابری اش را با جمع نوشتم و الّا درست آن درون باور ست مانند اعتقاد شما چیست یعنی درون باور شما یا باور درونی شما چیست؟
سلیم اعتقاد: واژه ای اربی برابر با درون باوران در فارسی ست.
سلیم متألهینک واژه ای اربی ست برابری اش در فارسی ستایش کنندگان ست، از نامهای پر آوازه دانای خردمند ملا صدرا �صدر المتألهین برابر با پیشگام ستایش کنند ...
سلیم کنز العمال: واژه ای اربی ست برابر با گنجینه کارگزاران یا گماشتگان در فارسی ست و نام کتاب علا الدین علی پسر حسام با فرنام متقی هندی می باشد.
سلیم قانتین: واژه ای اربی ست برلبری اش در فارسی نیایشگران ست، مانند من القانتین در آیه 12 سوره تحریم که در باره حضرت مریم بود:. . . و از نیایشگران بو ...
سلیم سجود: واژه ای اربی ست که از سجده می آید و برابری اش در فارسی پیشانی بر خاک نهادن برای نشان دادن فروتنی به خداوند جهانیان ست.
سلیم ناظران: بینندگان
سلیم لذکره: واژه ای اربی ست که با بیاد داشتن یا یادآوری در فارسی برابری دارد.
سلیم خازن: واژه ای اربی ست که در قدیم به خزانه دار می گفتند و برابری اش در فارسی انباره و نگهبان ست و هم اکنون تنها به یک قطعه الکتریکی گفته می شود ک ...
سلیم کرام: واژه ای اربی و جمع کریم، برابری اش در فارسی بزرگواران ست.
سلیم اعتبارات: واژه ای اربی و جمع اعتبار ، برابری اش در فارسی ارزش ها ست که بیشتر در بانک ها استفاده می شود که همان ارزش ها یی ست که بانکدار به کسانی ...
سلیم تنزیل: واژه ای اربی ست برابری اش در فارسی برون نمایی ست که همان آشکار گویی سخنان خداوندی برای پیامبران ست.
سلیم تأویل: واژه ای اربی ست و برابری اش در فارسی درون نمایی ست، آشکار کردن مغز سخن
سلیم خاب: که این واژه را بگونه خواب می نویسند، دیدن رویدادها پس از بسته شدن چشم هایمان که معمولن ادامه کارهای روزمره ست که بیشتر هم فراموش می شود و ...
سلیم سلام: واژه ای اربی ست و در فارسی برابری اش درود فرستادن ست به هنگام روبرو شدن با کسی نخستین واژه ای که از ما گفته می شود درود فرستادن به همان کس ...
سلیم ممرور: دیوانه
سلیم متنبی: واژه ای اربی ست با خاهان دروغین پیامبری در فارسی برابری دارد. کسی که خودش را به دروغ پیامبر خاند.
سلیم تصمیم گیری: گزینش جویی، مانند: تصمیم گیری نهایی با پدر ست یعنی گزینش جویی پایانی با پدر ست.
سلیم تصمیم: گزینش جو، مانند: من تصمیم خودم را گرفتم: من گزینش جویی ام را گرفتم.
سلیم تصمیم: گزینش
سلیم الهام: واژه ای اربی ست برابر با انگیزه در فارسی مانند: الهام بخش یعنی انگیزه بخش، همچنین نداهایی که از سوی خداوند به پیامبران برای پیغام رسانی ش ...
سلیم مدعی: خاهان دروغین
سلیم الوالعزم: واژه ای اربی ست که با � دارندگان پای برجا �در فارسی برابری دارد و بیشتر هم برای پنج تن از پیامبرای آسمانی می گویند: نوح، آورنده دستورا ...
سلیم متقدّمان: واژه ای اربی ست با پیشینیان در فارسی برابری دارد.
سلیم مجملاً: کوتاه شده، به گونه کوتاه.
سلیم موالید سه گانه : واژه ترکیبی اربی فارسی ست، فرزندان سه گانه، که در قدیم از آن برای نام بردن بی جانها، جانوران، گیاهان استفاده می شده. موالید جم ...
سلیم اطلاق: بکار بردن.
سلیم ناظرین: واژه ای اربی و جمع ناظر ست برابری های زیادی دارد مانند بینندگان، نگرندگان، در جاهایی هم دلدادگان.
سلیم عاقله: واژه ای اربی ست و از آنجایی که مانند عربی مذکر و مؤنث نداریم می توانیم به خردمند هم برابری کنیم.
سلیم خلیفه: واژه ای اربی ست برابر فارسی آن پادشاه، پیشوا می شود، از دیدگاه مسلمانان جانشین زیرا آنان خودشان را جانشینان پیامبر می دانند ولی از دید نا ...
سلیم دل صاف: دل پاک، پاکدل.
سلیم رحمت: واژه ای اربی ست برابری با مهرورزی در فارسی دارد، نه دید.
سلیم رحمت: واژه ای اربی ست برابر با دید در فارسی ست.
سلیم نظر: دید.
سلیم صافدل: همان دل صاف می باشد یعنی درون پاک، کسی که دلش از هر چیز پلیدی پاک و پاکیزه باشد.
سلیم امان: واژه ای اربی ست با پناهندگی یا پناه خاهی در فارسی برابری دارد.
سلیم جُنُب: به کسی می گویند که پس ازکارهای زناشویی یا خاب شب آلوده شده باشد.
سلیم مشهور: واژه ای اربی ست و با �شناخته شده�در فارسی برابری دارد
سلیم اقرار: باز گو.
سلیم بر قرار: همیشگی.
سلیم کبریا: با شکوه و معمولن برای خداوند بکار می برند.
سلیم عُمر: روزشمار زندگی مانند اینکه بگوییم فرزندمان امروز یکساله شد یعنی فرزندمان امروز سیصد و شصت و ینج روزه شد.
سلیم ظاهر: واژه ای اربی ست و برای نام پسران هم بر می گزینند مانند نام هفتمین خلیفه فاطمی مصر یا آخرین پادشاه افغانستان.
سلیم شریعت: مراد همان نما و رویه بدنه آیین می باشد در برابر باطن یعنی درون آیین.
سلیم ظاهریان: رویه بینان، نما بینان؛ کسانی که رویه و نمای چیزی را می بینند و از درون آن بی خبرند.
سلیم روزه: خودداری از نوشیدنی ها، خوراکی ها و مهمتر چشم و دل پاک داشتن از پلیدی ها که معمولن روزه را در خودداری کردن از نوشیدنی و خوردنی ها می دانند.
سلیم حشر: واژه ای اربی ست که با برانگیته شدن در فارسی برابری دارد و دو گونه در فارسی کاربرد دارد: 1 ) برای روز واپسی که مردگان به پیشگاه خداوند برانگ ...
سلیم متأذّی: واژه ای اربی ست و با رنجیده، رنجیده یاد برابری در فارسی دارد.
سلیم حجرات: واژه ای لربی و جمع حجره ست برابر با اطاق های کوچک در فارسی ست و هنوز در ایران کاربرد دارد و به دکان های قدیمی اطاق های کوچک در مسجد و حرم ...
سلیم مزبله: واژه ای اربی ست و از زباله می آید با آشغال و چیزهای بی ارزش در فارسی برابری دارد.
سلیم ناموس: واژه ای اربی ست برابر با ارزش، ارزشهای خانوادگی در فارسی به ویژه در باره اخلاق خانوادگی کار برد دارد.
سلیم وحی: واژه ای اربی ست برابری با ندای آسمانی در فارسی دارد و معمولن در باره ی پیامبران بکار می رود. ندای پنهانی هم معنی می دهد.
سلیم باطل بین: نادرست بین، بیننده پلیدی ها و نادرستی ها.
سلیم حق بین: درست بین.
سلیم حقیقت: واژه ای اربی ست و با راستین در فارسی هم برابری دارد.
سلیم تسلیم: پذیرا.
سلیم بِنا به گفته: بر پایه گفته مانند بِنا به گفته مدیرف یعنی بر پایه گفته ی سرپرست.
سلیم فدا: این واژه که بگونه فداء هم نوشته می شود واژه ای ست اربی که برابری آن گذشتن از چیزی چه جان، مال، داشته ها یا هر چیزی که مورد دوست داشتنت هست ...
سلیم شریعتی: واژه ای اربی ست با آیینی در فارسی برابری دارد و در ایران برای گزینش نام خانوادگی استفاده دارد.
سلیم حقیقت یان:واژه ای اربی ست و مراد راستگویان ست.
سلیم محصول: واژه ای اربی ست و در دانش کشاورزی با دسترنج برابری دارد.
سلیم حلال: در جاهایی هم با پاک و پاکیزه برابری دارد مانند این جمله که همگی مان شنیده ایم: از شیر مادر حلال تر ست یعنی از شیر مادر هم پاک و پاکیزه تر ...
سلیم انور: واژه ای اربی ست با واژه پر فروغ تر در فارسی برابری دارد نه پر نور تر.
سلیم انور: واژه ای اربی ست برابری اش با پر نور تر در فارسی می باشد.
سلیم مرتضا: واژه ای اربی ست که بیشتر به گونه مرتضی نوشته می شود نام پسر ست با پسندیده، برگزیده در فارسی برابری دارد ، از فرنام های امام عای نخستین پی ...
سلیم مداخله: واژه ای اربی ست با میانجیگری در فارسی هم برابری دارد.
سلیم رحمن: واژه ای اربی ست و در فارسی هم رحمان می نویسند و برابری با بخشنده، بخشش گر هم دارد.
سلیم تغیّره: واژه ای اربی ست برابر با دگرگون ساز، دگرگون کننده در فارسی ست.
سالیم عبارات: واژه ای اربی ست که جمع عبارت ست برابر با سخنان، سخن ها، و گزاره ها در فارسی ست.
سلیم مُلک جلیل: پادشاه بزرگوار و ارجمند.
سلیم خیانت: واژه ای اربی ست برابر با دست درازی در فارسی چه به دارایی ، چه به زن و فرزندیا پیمان بستن.
سلیم مخلوق: واژه ای اربی ست و جمع مکسر خلق، برابر با آفریده ها، آفریدگان.
سلیم صغائر: مانند کبائر یک واژه اربی ست به معنای گناهان کوچک در برابر کبائر یعنی گناهان بزرگ.
سلیم اثر: رد گذار
سلیم غافر: واژه ای اربی ست برابر با گناه پوش یا کسی که گناه را می پوشاند در فارسی و از نام های خداوند ست همچنین چهلمین سوره قرآن کریم می باشد.
سلیم کام دل: خاسته دل، مراد دل.
سلیم شود: پیش آید
سلیم سجده: سر به خاک نهادن، پیشانی به خاک گذاشتن.
سلیم ابوالبشر: واژه ای اربی ست که اگر از دید آیینی بنگریم فرنام حضرت آدم ست ولی برخی پا را هم فراتر گذاشته اند و به دانشمندانی مانند خاجه نصیرالدین ط ...
سلیم جان بین: راست بین، راست و درست بین
سلیم آب حمیم: آب داغ یا گرم که برای گرمابه رفتن استفاده می کنند.
سلیم چاه دیل: چاهی ست در دوزخ که آب آن آلوده و چرکین از عفونت های دوزخیان ست که به سرکشان می دهند.
سلیم دیل: آغل
سلیم خدمت: با انجام کاری، هم برابری دارد مانند به خدمت شما هم می آیم یعنی برای انجام کار های� انجام کاری� شما هم می آیم.
سلیم مستقیم: در گمان من راست و درست باهم برابری این واژه ست.
سلیم خدمتگزاری: نوکری از آنجایی که برخی از واژگان فارسی که در قدیم استفاده می کرده اند ولی هم اکنون پسندیده مردم نیست واژه پرستاری بهترین گزینه ست.
سلیم داشته: دارایی همانطور که در فرهنگ معین آمده، مانند داشته من کتاب های کتابخانه ام هست یعنی دارایی من نوشتارهای کتابخانه ام هست.
سلیم تا کی باید این پیچ و تاب های الکی را بعنوان دستور فارسی به مغز خودمان و کودکان مان فرو کنیم و نامش را دستور زبان فارسی بگذاریم؟!!!
سلیم ئ یا ئـ : چه لزومی دارد که این واژه اربی را برای پسوند خیلی از واژگان مان به جای ی یا یـ بکار ببریم، آیا ایرادی دارد که به جای کجائی، آشنائی یا ...
سلیم کسرا: باید در پاسخ رکسانا بگویم که نظر شما بسیار محترم و توجیه زیبایی داشتید ولی همان را بجای جذابیّت و قدرتمندی بگویید گیرایی و نیرومندی که فار ...
سلیم شراب طور: مراد باده یا نوشیدنی کوهی ست.
سلیم ارزانی: چیزی که به کسی ببخشیم بی ارزش تر از وجودش هست و می گوییم ارزانی وجودت یعنی ارزش شما ر ا ندارد.
سلیم دولت: با جمله ای در پندیات جوانمردی برخورد کردم که تنها برابری واژه دولت در اندیشه ام آوا آمدچون هیچکدام از دریافتنی های این واژه با این جمله جو ...
سلیم ذوی الارحام: خیشاوندان هم خون که بسیار به ما نزدیکند.
سلیم نصرت: واژه ای اربی ست و با چیرگی در فارسی برابری دارد، از سوی دیگر هم نامی ست که برای نامگذاری پسران و دختران استفاده می شود.
سلیم دیده منّت: به دید سپاس و نکویی.
سلیم دعای خیر: نیک ستاینده، نیک ستودنی.
سلیم صاحبدل: آیین دار پارسا، مرد خدا
سلیم صاحبدلان: دارنده دل، وقتی می گوییم فلانی دلش را دارد یعنی فلانی دلیر مرد ست و اگر بگوییم دلش را ندارد یعنی ترسو ست و صاحبدل نیست.
سلیم صاحبدلان: دلیر مردان، به مردان خدا هم صاحبدلان می گویند.
سلیم انشالله: به امید خدا.
سلیم حافظه: واژه ای اربی ست به معنای جایگاه اندیشه
سلیم نائش: ستایش و نیایش کنده.
سلیم مال واجبات: بایسته های دادنی.
سلیم نواله: هنگامی که خمیر را تکه تکه و بصورت گلوله در می آودند تا پهن کرده برای پختن نان به تنور می چسبانند، که همان گلوله های خمیر را نواله گویند.
سلیم معاونت: نمایندگی، جانشینی.
سلیم حرام خوری: بی رنج و زحمت کشی خوری، مفت خوری. دست درازی به داشته های مردم.
سلیم توجه: در جایی نگاه کردن معنی می دهد مانند ببین چقدر به این کالا توجه دارد: ببین چقدر به این کالا نگاه می کند. در جایی هم رسیدگی معنی می دهند ما ...
سلیم معین: شناساندن، مانند اینکه بگوییم کارهایش را معیّن کردیم یعنی کارهایش را به او شناساندیم.
سلیم فتوا: فرمان آیینی
سلیم زندقه: دگر اندیشی
سلیم قاصدک: گل پیامبرک
سلیم قصاب: واژه ای اربی ست به کسی گویند که جانوری را می کشد و خونش را بر زمین می ریزد یا همان جانور کش. به گمانم که برای گوشت فروش هم نباید قصاب گفت ...
سلیم غفلت: آسان انگاری، ساده انگاشتن.
سلیم مضحکه: واژه ای اربی ست برابر با خنده آور.
سلیم اصل: درست، مانند اصل مطلب را بجای آورد برابری دارد با درستی سخن را به زبان آورد.
سلیم شکدانه: پاسداشت، پاس داشت، پاس داشتن.
سلیم عین: در جاهایی هم معنی مانند هم دارد، آفت عین آتش ست یعنی زیانبار مانند آتش ست.
سلیم آفت: زیانبار
سلیم زخارف: زیبایی ها و دروغ نمایی جهان
سلیم اکل: خوردنی مانند: اشتیاق اکلهای لذیذ در دلشان نباشد برابر ست با شیفتگی خوردنی های خوشمزه در دل شان نباشد.
سلیم غیبت: بدگویی پنهانی که همان سخن چینی و بدگویی پشت سر دیگران ست.
سلیم دستور عمل: از دو واژه فارسی - اربی ساخته شده و با دستور انجام کاری برابر ست.
سلیم مربی: آموزش دهنده
سلیم استارت: آغاز براه. توی خودرو می نشینی و مربی می گوید استارت بزن یعنی آغاز براه را بزن تا خودرو روشن شود. در دستگاهای دیگر هم همینطور ست استارت ...
سلیم لازمه: بایستگی، نخستین انجام دهی؛ چرا که وقتی از لازمه کاری سخن به میان میاد مراد همان نخستین انجام دهی ست و به گفته ی کنونی ها که واژه جایگزین ...
سلیم وظیفه: انجام دهی.
سلیم پزشک: درمانگر، درمان کننده بیماری های آدمی که اگر جانوران را درمان کند درمانگر دام و دد می شود.
سلیم حقـّیّه: راستگویی
سلیم یقین: باور برتر
سلیم آدمیّت: مردم گر، مردم گرا
سلیم تهذیب: واژه ای ست که برخی آن را فارسی میدانندیعنی نگهداری؛ برخی هم اربی می دانند به معنی پاکیزه کدن یا پاکیزه سازیدر هر صورتبه دوگونه برابری می ...
سلیم تغذیه: خوردنی ها مانند : در دوران شاه در مدارس به شاگردان تغذیه رایگان میدادند، برابر ست با در روزگار نه چندان دور ، در دبستان و آموزشگاه ها به ...
سلیم لعلمه: در قدیم به دست و پا زدن کودک به زمین در هنگام شادمانی که معمولن بگونه سرگرمی بود می گفتند و می توانیم به بازیگوشی کودک هم برابری کنیم، هم ...
سلیم توبه: نهمین سوره قرآن و برابربا بازگشت از کردار و انجام کار زشت.
سلیم نصیب: داشته مانند اینکه بگوییم خوشبحالش که چنین سعادتی نصیبش گردیده برابری اش: خوشبحال کسی که چنین خوشبختی ای داشته اش گردیده است.
سلیم مال حلال: داشته های پاک و درست.
سلیم عائد: که در فارسی عاید هم می نویسیم واژه ای اربی ست برابر با باز گرداندن، پس دادن.
سلیم خیر و برکت: بخشش و فراوانی، بزرگواری و بخشندگی.
سلیم غنیمت: چون همیشه جنگ و ستیزه جویی نیست و بیشتر در بین مردم ست برابری با چپاول پنهانی دارد مانند اینکه بگوییم خوردن در کنار سفره فلان کس هم غنیمت ...
سلیم نصبت: بسته شد.
سلیم بضمن: مراد همان به زمین ماندن ست مانند اگر کار برادر مؤمن بضمن ماند خاطر جمع نباشید. . . برابر ست با اگر کار برادر پارسا به زمین ماند آسوده خیال ...
سلیم فیصل: پایان دادن مانند: اگر کار برادر مؤمن فیصل شد، برابر ست با: اگر کار برادر پارسا پایان داده شد. از نوشته های پندیات جوانمردی. همچنین فیصله ...
سلیم خاطر جمع: آسوده خیال.
سلیم عادت: خوی گرفتن به چیزی یا جایگاهی.
سلیم سور و سات: برابری با سفره خوراکی ها همراه شادمانی هادارد و بیشتر برای جشن عروسی ها، نامزدی ها و زاد روزها بکار می رود
سلیم صاف: یکی هم برابری دارد مانند باهم صاف و یکدل باشیم برابر ست با، با هم یکی و یکدل باشیم.
سلیم معاندان: جمع معاند برابر با ستیزه گران ست.
سلیم بحال: بی خردی، بیچارگی.
سلیم بحال: به دیوانگی مانند بحال خود سرگردان ست برابری اش اینکه در دیوانگی خودش سرگردان ست.
سلیم مخالف: نا هماهنگ
سلیم طیبه: واژه ای اربی ست برابری اش ذر فارسی پاک، پاکیزه و پاکدامنی ست که معمولن این واژه را برای خاندان پیامبر و امامان بکار می برند.
سلیم عبدالسلام: واژه ای اربی ست برابری اش در فارسی بنده درود گو ست، بنده ای که درود می فرستد.
سلیم راوی: بازگو کننده یک سخن و معمولن به بازگو کنندگان سخنان پیامبران و امامان می گویند.
سلیم افعال: واژه ای اربی و جمع فعل ست برابری اش در فارسی کردارها، کارها ست.
سلیم معنی: برابری واژه، درون مایه واژه مانند معنی واژه معنی در فارسی چیست؟ برابری یا درون مایه واژه معنی در فارسی چیست؟
سلیم نذر: واژه ای اربی ست به معنای پیمان بستن با خود که معمولن در دلمان پیمان می بندیم تا در هنگام رسیدن به آرزویمان یا خاسته هایی که اگر به آن برسیم ...
سلیم آبیله پا: در قدیم به معنی کوچولو زبانزد مردم بوده و کوچولو معمولن به کودکان می گویند، این واژه کاربرد رسمی ندارد و به گفته ای ممکن ست هم اکنون ج ...
سلیم آبیله: پیچ، مارپیچ، هنگام در هم تابیدن سیم ها یا چیزهای مانند آن.
سلیم جبلت: آفریده
سلیم طبیع: در مواردی هم در گذشته بجای طبیعی بکار می برده اند به معنی ذات، سرشت
سلیم منصب: واژه ای اربی ست به معنی رده های بالاتر
سلیم درک: نیروی گیرایی، هنگامی که می گوییم درک و فهم ندارد یعنی نیروی گیرایی و گیرندگی اش بسیار کم ست.
سلیم رضا جوی: خشنود خاه، خاهان خرسندی. در پندیات جوانمردی آمده. . . رضا جوی امام باشد. . . یعنی خاهان خرسندی پیشوا باشند یا خشنود خاه پیشوا باشند.
سلیم بی خبر: بی پیام، بدون پیغام
سلیم بات: جدا
سلیم غضبیه: واژه ای اربی ست به معنی خشمگینانه مانند قوه غضبیـه یعنی نیروی خشمگینانه در برابر نیروی نفسانی و خوشگذرانی.
سلیم غیض: رویگردان، اندکی خشم.
سلیم حالات: واژه ای اربی ست به معنی دگرگونی در رفتار و گفتار آدمی یان همچنین دگرگونی در رفتار جانوران.
سلیم وقار: واژه ای اربی ست به معنای زیبا و گرانسنگ، شکیبا و چشم نواز
سلیم عارض: روی دادن
سلیم فانیه: زودگذر، از بین رفتنی
سلیم مزخرفات: واژه ای اربی به معنی چرندیات می باشد
سلیم عوام الناس: واژه ای اربی به معنای مردم نا آگاه
سلیم نزاعات: واژه ای اربی ست به معنی ستیزه جویی ها، دشمنی ها.
سلیم تقلین: واژه ای اربی ست و در فارسی: * پریزاد و آدمیزاد معنی می دهد. ** از ریشه ثقل می آید یعنی چیز سنگین. *** اشاره به حدیث پر آوازه پیامبر ست ...
سلیم علما: مراد دانشمندان آیین ( دینی ) می باشند نه دانشمندانی که در رده های گوناگون، دانش بدست آورده اند حتا می توانیم از آنان به فرزانگان هم معنی ک ...
سلیم علما: مراد دانشمندان آیینی ( دینی ) ست نه دانشمندانی که در رده های گوناگون، دانش بدست آورده اند.
سلیم ظاهر: نمایه، برون نمایه
سلیم صرّانی: بدون تلاش، کسی که کوشش نمی کند.
سلیم غرق: فرو رفتن در آب که گاهی رهایی می یابند و گاهی می میرند.
سلیم آفت: آسیب زن، زیان رسان
سلیم وبال: رنجش
سلیم فانی: نیستی پذیر
سلیم جاه و جلال: فر و شکوه
سلیم مطاعات: واژه ای اربی و جمع مطاع ست یعنی پیروی ها شده، فرمانبرداری ها شده.
سلیم ذکره: واژه ای اربی ست به معنی یاد آور، یاد آوری. در پندیات جوانمردی نوشته: در روز قیامت حساب خلق اولین و آخرین بدست مولانا علی ذکره الشفاء می گ ...
سلیم شفاعت: دادخاه، معمولن از این واژه که اربی ست از بزرگان و فرزانگان آیین که به آنان اعتماد داریم بعنوان میانجی بین خود و خداوند استفاده می کنیم یع ...
سلیم کشف: واژه ای اربی ست به معنی نو یافتن، تازه یابی
سلیم عمل: انجام دادن
سلیم می نهم: می گذارم مانند من به دیدگاه شما ارج می نهم یعنی به دیدگاه شما ارج می گذارم.
سلیم مراعات: بهترین معنایی که برایش می دانم رعایت حقوق دیگران ست مانند اینکه در یک بگو مگوی خانوادگی یک نفرمان باید کوتاه بیاییم یعنی رعایت حق طرف چه ...
سلیم رحمانیت: واژه ای اربی ست و از رحمان می آید و به معنای بخشش های بسیار ، بخشش های فراوان ست.
سلیم ادب: ارج گذار
سلیم احترام: ارجمند
سلیم بنظر: به گمان، در باور
سلیم فرموده: سفارش کرده، سفارش شده
سلیم التجا: پناه خاه
سلیم شاپو: کلاه دوره دار
سلیم دعا: در میان ما دعا را به گفتن یک یا چند جمله اربی جا انداخته اند در صورتی که چنین نیست بلکه واژه ای کهدر آن نیک اندیشی باشد و برای کسی بخاهید د ...
سلیم ذوالجلال: بزرگ و بزرگوار
سلیم آیینه: هیچ دلیل منطقی نمی بینم که آیینه بنویسم و آینه بخانم، به شیشه ای که برای برگردان نمایه ها، خودمان و دیگران پشتش را جیوه مالی می کنند آینه ...
سلیم جلا: واژه ای اربی ست که با همزه پایانی نوشته می شود: جلاء ؛و به معنی زدودن مانند اینکه بگوییم دل مان را از گناهان جلا دهیم یعنی گناهان را از دلم ...
سلیم صیقل: برق انداختن پس از زدودن زنگار فلزها.
سلیم یقیین: بی گمانی
سلیم اولی: پیشین
سلیم طریقه: هم آیین
سلیم مٍلک: زمین
سلیم سر: واژه ای فارسی به معنی خانه. سر سرا: سرانداز دروازه، ورودی خانه
سلیم کسور: واژه ای اربی ست یعنی کم کرده ها، کم شده ها
سلیم معاندین: واژه ای اربی ست و از خانواده عناد می آید به معنی ستیزه گران، دشمنان
سلیم تصدیق: درست اندیشی
سلیم تصدیق: درست انگاری، درست پنداشتن
سلیم دایره: گرد، گردونه. دایره گونه ای ساز .
سلیم تحت حکم: در سایه دستور مانند: در تحت حکم آن قطب باشی یعنی در سایه دستور آن قطب ( پیشوا ) باشی. از نوشته های پندیات جوانمردی
سلیم تحت نظر: از دیده پنهان نیست.
سلیم تحت: سایه، دید مانند: او تحت نظر ست یعنی او از دید پنهان نیست. تحت حکم آن باشی یعنی در سایه دستور او باشی.
سلیم خاتم: پایان دهنده پیامبران یا پیام دهنده ی پیغمبران خداوندی
سلیم فرقه: واژه ای اربی ست به معنی گروه و در جاهایی هم معنی گروه گروه می دهد مانند اسلام پس از مرگ پیامبر چند فرقه شد یعنی اسلام پس از مرگ پیامبر گرو ...
سلیم والا:واژه ای فارسی ست به معنی بالا، وقتی می گوییم والا مقام یعنی بالا پایه. و الّا: واژه ای اربی ست یعنی مگر نه اینکه. مانند و الّا همه ی خلق ا ...
سلیم خر: جانور دراز گوش خر: به کسی که فریب خورده ست می گویند، فریب خورده
سلیم حق: چنانچه گفته و نوشته شده حق معنی های بسیاری در بر دارد از جمله راستگویان درست کردار مانند این جمله در کتاب آیین جوانمردی: . . . اهل حق می شد، ...
سلیم عکس: واژه ای اربی ست به معنای نمایه، این نمایه می نواند چشم انداز ی از دیده های یک نمایه گر باشد یا نمایه آدمیزادی در هر اندازه دلخاه؛ عکاسی یعن ...
سلیم عکاس: واژه ای اربی ست به معنی نمایه انداز، نمایه گر
سلیم عکس: واژه ای اربی ست به معنای نمایه
سلیم صفت: در جاهایی هم معنی مانند هم دارد، مانن اهریمن صفت یعنی در کردار ، رفتار و اندیشه اش مانند اهریمن ست یا خوی و سرشت اهریمنی دارد.
سلیم لعین: رانده شده، دور شده
سلیم اهل: جز معنی هایی که گفته شد همنشین، هم نشینان هم معنی می دهد مانند اهل دوزخ: همنشینان در دوزخ یا همنشین دوزخ یان.
سلیم بزرگ: بسیار مانند قهر بزرگ یعنی خشم بسیار؛ در پندیات جوانمردی آمده: خداوند قادر متعال قهر بزرگ کند یعنی پروردگار توانای بلند مرتبه خشم بسیار کند.
سلیم عیب: ایراد
سلیم کفشدوز: یا همان کفش دوزک نا حشره ای زیبای سرخ رنگ با خالهای سیاه که از شته تغذیه می کند، بی آذار و دوست داشتنی ست. کفض دوز: پینه دوز پاپوش.
سلیم ایمان: باور داشت ها و گرایش های آیینی، ایمان: باورهایی که از ته دل بر می خیزد.
سلیم کامل: نمی توانم بگویم که حتمن این واژه اربی یا پارسی ستولی آنچه تا کنون دانستم اربی ست چون در اربی مشتقات آن هم آمده ولی در پارسی یا فارسی معمول ...
سلیم صالحان: واژه ای اربی ست که به فارسی جمع بسته اند یعنی درستکاران، شایستگان.
سلیم برخنده: رویش، یک واژه قدیمی ست که بگمانم هم اکنون کاربردی ندارد، در پندیات جوانمردی آمده:. . . مثل باران بهاری ست که باعث برخنده چمن می شود. . . ...
سلیم ثنا: واژه ای اربی ست به معنی سپاس، سپاسگذار
سلیم ثنا: ستایشگر
سلیم اهل خانه: ماندگاران خانه
سلیم ابلاغیه: برگه پیام رسانی، آگهی پیام رسانی چه از سوی دولت باشد چه اداره ها و ارگانهای بین المللی ( جهانی ) و دولتی.
سلیم حسرت: افسوس خور، دریغ گو، رشک
سلیم نعوذبالله منها: از کارهای بد و وابسته هایش به خدا پناه می برم.
سلیم نعوذبالله: از وسوسه بد کرداری و کارهای بد به خدا پناه می برم.
سلیم صراط المستقیم: واژه ای اربی ست یعنی راه راست و درست
سلیم بخشندگان: کسانی که دست و دل بازی فراوان و بخشندگی بسیار دارند و نیازی نیست این واژه زیبای فارسی را با اربی پاسخ بگوییم.
سلیم رحمان: بخشنده، بخشایشگر. پس اگه قرار باشد معنی مهربان هم داشته باشد چرا خداوند در قرآن بسم الله الرحمن، نگفته و واژه رحیم را برای مهربان برگزید ...
سلیم آب کوثر: آب چشمه، آب گوارایی که در جوی های پردیس روان ست.
سلیم آب شرقتول: آبی که گل آلود غلیظ ست و از گلو پایین نرود چون خوردنت نمی آید. در پندیات جوانمردی نوشته در دوزخ به جای آب کوثر، آب شرقتول می دهند یعن ...
سلیم ملل و نحل: نام نوشتار پر آوازه محمد پسر عبدالکریم شهرستانی که به فارسی آیین ها و کیش ها می باشد.
سلیم ملل: در قدیم به آیین ها ملل می گفتند.
سلیم جاهلیت: به دوران نادانان تازی پیش از پیدایش آیین اسلام می گویند.
سلیم مشغول الذمه: واژه ای اربی ست یعنی کسی که بدهی ای بر گردن دارد، سوار تاکسی شدیم و کرایه را دادیم ولی راننده بقیه پولمان را برنگرداند به او گفتیم ...
سلیم ولی نعمت: پشتیبان کننده
سلیم سبب: روی مانند از آن سبب یعنی از آن روی
سلیم حال: حال با هال تفاوت بسیار دارد، حال واژه ای اربی ست یعنی اکنون، سرگذشت. ولی هال یعنی پیش ایوان کوچک که جایی برای نشستن و دورهم بودن خانواده ه ...
سلیم خوار . و زار: بی ارزش و ناتوان، فرومایه و بیچاره
سلیم مولا: آقا، سرور، دوست ، دوستدار همیشه در حدیث غدیر شیعیان از مولا به عنوان آقا و سرور یاد می کنند و معمولن اهل سنت این واژه را نمی پسندند، به گ ...
سلیم خسران: زیان دیده
سلیم لقا:معمولن دیدار و دیدن چهره ی خداوندی که دیده نمیشود و ذهن بشر را مشغول دارد ست مانند لقا الله یعنی رسیدن به دیدار خداوند.
سلیم فهم: نیروی دریافتن، نیروی گیرندگی مانند فهمش بالایی دارد یعنی نیروی دریافتنش یا نیروی گیرندگی اش بالاست.
سلیم خیر: خوب، پاداش، مزد مانند خدا خیرت دهد یعنی خدا مزد و پاداش تو را بدهدیا کار خیر انجام داد یعنی کار خوب انجام داد. خَیّر: نیکوکار
سلیم آستان مبارک: درگاه خجسته، پیشگاه فرخنده
سلیم خیر و برکت دار: بسیار بزرگوار و بخشنده مانند این جمله که می گویند خیر و برکت دار باشد یعنی بسیار بزرگوار و بزرگوار باشد.
سلیم دولت: آنچه که ما در سیاست از آن برداشت می کنیم به نوشته فرهنگ عمید دَولَت dawlat ست و واژه ای اربی ست و آن را اشتباه dowlat می خانیم که درست آن ...
سلیم اعتقاد کامل: باور فراگیر، باوری که همه گیر شود.
سلیم لعلمه: مانند برخی از واژگان اربی که با فارسی آمیخته شده و دگرگونی یافته یعنی لعل من ست، لعل یک گونه سنگ با ارزش و بها دار ست گاهی چیزهای با ارزش ...
سلیم محض رضای خدا: برای خشنودی خدا، تو را به خدا که خود گونه ای دیگر از سوگند ست.
سلیم جوانمرد: با گذشت، مردانگی، ارجمندو. . . چرا باید واژگان فارسی را به اربی پاسخ دهیم و مانند این واژه به این روشنی را فتوت بگوییم.
سلیم حال و احوال: واژه ای اربی ست به معنی چگونگی سرگذشت.
سلیم ذوالجلال: واژه اربی ست به معنی دارنده بزرگی و بزرگواری از ویژگی های پروردگار یکتاست.
سلیم عشق و عاشقی: واژه اربی ست به معنی دل دادگی و دل باختن چه به خداوند هستی بخش باشد چه به بنده خدا.
سلیم اخلاص دار: واژه اربی ست به معنی دل پاک دار.
سلیم عذر:واژه اربی ست به معنی درخاست بخشش کردن.
سلیم مشاهده: بیننده
سلیم واجبات: بایسته ها
سلیم مطلبی: سخنی، گفتاری، گفتارهای نوشته شده.
سلیم امورات: کارهای، متاسفانه جمع امور یعنی جمع بستن امور ست که این هم اشتباه ست ولی در میان ما جا افتاده است.
سلیم نکیر: بسیار دشوار، دگرگونی؛ واژه ای اربی ست
سلیم نکیر: اربی ست به معنی بسیار دشوار، دگرگونی
سلیم شرم: یک احساس درونی ست و به معنی پریشان و پشیمانی
سلیم حساب: همچنین به معنی رسیدگی مانند روز حساب یعنی روز رسیدگی
سلیم حساب: جدا از شمارش به معنی اندوه و ترس، مانند اینکه می گوییم به حساب تو هم می رسم یعنی به اندوه و ترس تو هم رسیدگی می کنم.
سلیم حضرت: البته این واژه در مورد خداوند معنی سرور جهانیان را می دهد مانند حضرت خداوند یعنی سرور جهانیان خداوند.
سلیم زوال: ناپایداری
سلیم غبض: اربی ست و به معنی خشم ست.
سلیم شریعت: آیین، کیش مانند قوانین شریعت اسلامی یعنی روشهای آیین اسلامی
سلیم حقّ: در جاهایی هم معنی مال دارد مانند خمس یعنی یک پنجم دارایی مان مال امام ست البته امام معصوماز دیدگاه شیعیان.
سلیم نواهی: اربی ست و جمع نهی به معنی بازدارنده ها.
سلیم مولانا: راهبرمان، رهبرمان، آقایمان، پیشوایمان مانند مولانا علی یعنی پیشوایمان علی. و به گفته برخی از پژوهشگران یکی از نام های خداوند می باشد.
سلیم حضرت: اربی ست به معنی سرورمان مانند حضرت محمد، حضرت علی: سرورمان محمد، سرورمان علی
سلیم مرتضوی: اربی ست و از مرتضا می آید به معنی پسندیدگی و خشنودی. همچنین به فرزندزادگان مولا علی هم مرتضوی می گویند.
سلیم سطور: اربی ست و جمع مرکب سطر یعنی خط نوشته ها
سلیم جسمانی: بدنی، بدن دار مانند اینکه بگویند از نظر جسمانی قوی ست یعنی از دید بدنی یا بدن داری نیرومند ست.
سلیم تحکیمات: جمع تحکیم به معنی استواری ها.
سلیم باری تعالی: واژه ای اربی ست به معنی آفریننده برتر که همان آفریدگار هستی بخش باشد.
سلیم باری: واژه ای اربی ست یعنی آفریننده مانند باری تعالا یعنی آفریننده برتر. باری: در پارسی هم یعنی بارکشو در قدیما به کامیونهای کوچک می گفتند ماشی ...
سلیم پیشوا: رهبر که متضاد آن پسوا یعنی رهرو ست.
سلیم گواهی: در برخی موارد گزارش هم معنی می دهد مانند: گواهی پزشکی یا گواهی پلیس یعنی گزارش پزشکی یا گزارش پلیس.
سلیم ممکن: شاید مانند ممکن ست این پروژه انجام شود یعنی شاید این پروژه انجام شود.
سلیم جایزات: پسندیده ها از جایز به معنای پسندیده می آید.
سلیم محق: شایستگان
سلیم مبطلان: نادرستان
سلیم فتوی یا فتوا: دستور آیینی
سلیم فصول: جمع فصل به معنی بخش ها، دوران ها
سلیم فصل: دوره مانند چهار فصل سال یعنی چهار دوره سال بخش مانند این کتاب چهار فصل دارد یعنی این کتاب چها بخش دارد
سلیم برزخ: چهان بین مرگ و رستاخیز؛ برخی ها به این باورند کسانی کهپس از مرگ هنوز دلکن این جهان نشده اند در بین مرگ و رستاخیز سرگردانند که همان جهان دو ...
سلیم جمع: انباشه
سلیم جناب اسماعیلی به گمانم راه را خطا رفتیدآدم نخستین پیامبر از سوی خداست نه نخستین آدمیزاد در روی زمین، اگه نوشته ی شما درست باشد تکلیف آدمان نخستی ...
سلیم انسان: واژه ای عربی ( اربی ) ست و کوتاه شده آن انس می باشد و در قران هم انس و جن نوشته شده، معنی آن در پارسی آدمیزاد یا آدم زادگان ست یعنی زاد و ...
سلیم انفاق: بخشش به بینوایان در راه خد. ا
سلیم اهل تسلیم: خاستار دوستی
سلیم رهایش: آزادی، رهایی؛ نام یکی از کتاب ها یا نوشتارهای دانای خردمند ناصرخسرو قبادیانی گشایش و رهایش ست به معنی گشودن و رهایی. رهایش: آزاد مانند ا ...
سلیم گشایش: باز کردن دشواری ها در کارها، گشودن
سلیم حلال:کارهای شایسته در برابر حرام یعنیکارهای ناشایسته
سلیم انفال: بخشش ها و نمیتوان به غنیمت معنی کرد زیرا در فارسی غنیمت یعنی چاپیدن، دستبرد زدن و دارایی و چیزهایی که در جنگ به زور و بدون زحمت بدست می آ ...
سلیم نازل: فرو فرستادن
سلیم مقربان: نزدیک شدگان به خداوند
سلیم پیشتازان: ره یافتگان
سلیم تخلص: معمولن یک شاعر یا نویسنده نامی غیر از نام اصلی اش برای نوشته هایش گزینش می کند، این واژه برابر با پر آوازه یا فرنام می باشد ولی بهترین گزی ...
سلیم اهل: ماندگار مانند اهل خانه یعنی ماندگار خانه یا ماندگاران خانه. دوستار مانند اهل کتاب یعنی دوستار کتاب. خاستار مانند اهل دوستی یعنی خاستار دو ...
سلیم مردمان: جهانی یان، مردم ها
سلیم آخرینان: پایانی یان، واپسین یان
سلیم هلال: نخستین سه روز دیده شدن ماه را به عذبی هلال گویند که نه نیمه ست نه دایره بلکه باریکه ست یعنی ماه باریک یا باریک ماه.
سلیم اسیر: در بند کشیده
سلیم زکات: بر گزیدن اندکی از مال مان برای دادن به نیازمند که در اسلام به آن سفارش شده.
سلیم صلوة: در فارسی نیایش معنی می دهد همچنین دعا و نماز هم گفته می شود
سلیم صلوة: گه صلات هم نوشته میشود به معنی دعا، نماز و نیایش معنی می شود.
سلیم صافات: جمع صافه و سی و هفتمین سوره در قرآن ست به معنی رده ایستادگان یا کسانی که در یک رده ایستاده اند، فرشتگان رده ایستادگان سپاس گوی.
سلیم اصل: آغازش
سلیم قیاس: سنجش
سلیم فوائد: سودمندی ها
سلیم امیرالمؤمنین: سرور پرهیزکاران، پیشوای پارسایان
سلیم تسبیح: نیایش و ستایش کردن با مهره های به بند کشیده مانند تسبیح حضرت زهرا یا تسبیحات چهارگانه که جنبه نیایش دارد یا ذکر نام های پیامبر یا امامان ...
سلیم تنزیل: کم کم فرو فرستادن که بیشتر در باره آیات قرآنی بکار می رود
سلیم شاکرانه: از ته دل سپاسگزاری کردن، سپاسگزارانه
سلیم عقلی: خردگرایی، هوشمندی
سلیم ممثولات: از واژه مثل می آید و به معنی نمونه ها و مانندها ست.
مأذون: از سلسله مراتب هفتگانه فراخان اسماعیلی یان ست به معنی اجازه یافتگان، بار یافتگان.
سلیم شیطان: یک موجود نادیدنی و غیر فیزیکی ست به معنی وسوسه گر که در آیین های خداپرستی ست و در بین مردم موجودی ترسناک گمان می شود، در پارسی اهریمن می ...
سلیم کنیه: به پارسی یعنی فرنام
سلیم کسری: نیاز مانند کم و کسری یعنی نداشتن و کمبودها و نیاز کسری : یک عمر به اشتباه به ما گفتند فرنام شاهنشاهان ساسانی ست ولی کسری همان کمبود ست و ف ...
سلیم لذکره هم السجود: ستایش و پیشانی به خاک نهادن ویژه یا شایسته اوست. یک جمله دعایی ست و بیشتر شیعیان اسماعیلی برای امامان خودشان بکار می برند.
سلیم امر و نهی: دستور و پیشگیری
سلیم لوایق: شایستگان
سلیم محالات� نا ممکن ها
سلیم تأویل: از واژه اول یعنی نخستین می آید و می توان به آشکار نمودن گزارش پنهان که مغز سخن ست هم اشاره کرد.
سلیم کنایت: سخن پوشیده، گوشزد مانند: نفسی که از حوا کنایه به زن نموده اند یعنی جانی که از حوا ست، گوشزد به زن گفته اند
سلیم میلاد با سعادت: زاد روز بهروزی زیرا زادن نورسیده در یک خانواده بهترین و خوشایندترین گزارش زندگی ست و آن روز بهترین روز ست که این بهروزی در نود و ...
سلیم قائم: ایستاده، پنهان وقتی می گوییم قائم آل محمد یعنی پنهان خاندان محمد که منظور امام دوازدهم در شیعیان دوازده امامی ست ولی در شیعه ی اسماعیلی که ...
سلیم هفته: واحد اندازه گیری شبانه روز، هفت شبانه روز: شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه، آدینه.
سلیم مسکونی: زیستگاهای خشکی ( روی زمین )
سلیم اقالیم: جمع اقلیم به معنی سرزمین ها و قدیم یان زمین را به هفت سرزمین بخش کردند که به سرزمین های هفتگانه پر آوازه شدند که هر سرزمین را به گردونه ...
سلیم دوره ئی: گردهمایی
سلیم دوره ئی: دوره ای
سلیم معلمان: واژه ای اربی ست، جمع معلم به معنی آموزگاران، آموزش دهندگان
سلیم رحمان: بخشنده، بخشایشگر
سلیم عناصر جمع عنصر به معنی پاره گان
سلیم عاقله: نگهدارنده مانندقوه عاقله یعنی نیروی نگهدارنده
سلیم طبیعی: آفریده شده
سلیم صفات: جمع صفت ست یعنی ویژگی ها
سلیم کمال: در مواردی هم می توان برتری معنی کرد
سلیم اخلاق حمیده: منش پسندیده
سلیم لذات: خوشی ها، خوشگذرانی ها و دور از اندوه و غم جمع لذت به معنی خوشی و خوشگذران
سلیم اهل آخرت: رستاخیز باوران، آنانی که روز رستاخیر را باور دارند که یکی از پایه های هر آیینی می باشد.
سلیم اهل دنیا: جهانی یان
سلیم آبادیس: مانند پدران
سلیم آبادیس یک نام ایرانی برای پسر ست و از طرفی نام پر آوازه ترین درمانگر دوران ایران باستان در زمان هخامنشی یان بوده.
سلیم وساوس: بد اندیشان جمع وسوسه یعنی بد اندیشی
سلیم حسیات: دریافتنی ها جمع حس یعنی دریافتن
سلیم بالعرض: نیازمند دیگری و بدون هیچگونه ویژگی ست.
سلیم چیزی که نه تنها دارای ویژگی و وابسته به خود باشد بلکه بی نیاز از چیز دیگر باشد
سلیم بود: هست و واژگان کمبود یعنی در هستی اش کم دارد؛ و پربود یعنی در هستی اش سرآمد ست.
سلیم کمال: پربود، در برابر کمبود
سلیم مباینت عینی: جدایی آشکار
سلیم أبدان: جمع مکیر بدن به معنی تن ها
سلیم حلّال: باز کننده حلال: ببخش مانند مرا حلال کن یعنی مرا ببخش حلال: پذیرفتنی مانند این کار تو حلال ست یعنی این کارت چذیرفتنی ست