جل

/jol/

مترادف جل: پلاس، پوشش، گلیم، نمد، همه

برابر پارسی: پَلاس، پلاس، کبوک

معنی انگلیسی:
rag, dishcloth, lark

لغت نامه دهخدا

جل. [ ج َ ] ( اِ ) مرغکی است خوش آواز. ( غیاث اللغات ). نام پرنده ای است بقدر گنجشک و مانند بلبل خوش آواز است و این لغت هندی است و در فارسی نیز آمده.( آنندراج ) ( انجمن آراء ناصری ) ( برهان ) :
خوش بود دائره دامن صحرا که در آن
پرزنان همچو جلاجل بفغان آید جل.
شاه طاهر.
رجوع به جَلَک شود. || درختچه ای است که در ارتفاعات مرطوب جنگلهای خزر از جمله آستارا، گیلان و مازندران یافت میشود. و آن را در نور و مازندران جل و جله و در لاهیجان جلی و در طوالش چرم لیوه و در آستارا چرم گلیه می خوانند. ( جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 240 ). غار گیلاس. کرزالغار. ( یادداشت مؤلف ).

جل. [ ج َل ل ] ( ع اِ ) بادبان. ( منتهی الارب ). بادبان کشتی. ( مهذب الاسماء ). شراع. ( اقرب الموارد ). رجوع به جُل شود. ج ، جُلول. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || یاسمین. || گل سفید و قرمز و زرد آن. || یکی آن جَلَّةاست. ( از اقرب الموارد ). || نای کشت و دروده. ( منتهی الارب ). رجوع به جِل شود. || ( ص ) بزرگ قدر. || حقیر و این از اضداد است.( منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جِل و جلیل و جلال شود.

جل. [ ج َل ل ] ( ع مص ) پوشانیدن اسب را. ( منتهی الارب ) جُل پوشانیدن. ( از اقرب الموارد ). || گرد آوردن پشکل بدست. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گناه کردن. ( آنندراج ). || بیرون رفتن از وطن بسوی شهری و دیاری دیگر.( از اقرب الموارد ). از خانمان رفتن. ( منتهی الارب ). || گرفتن میانکی قروت را که نفیس میباشد. ( منتهی الارب ): جل الاقط؛ اخذ جلاله. ( اقرب الموارد ).

جل. [ ج ِل ل ] ( ع اِ ) بسیار، خلاف دق. گویند: اخذت دقه و جله ؛ یعنی قلیله و کثیره. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نای کشت دروده و به این معنی به ضم جیم و فتح جیم نیز آید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ساق کشت. سفال کشت. کزل. نی های کشتزار که درو و بریده شود. || من المتاع ، البسط و الاکسیه و نحوها. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) بزرگ. || بزرگ قدر.( منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جلیل و جلال و جَل شود.

جل. [ ج ُل ل ] ( ع اِ ) پوشش ستوران. ( منتهی الارب ). جل برای جنبندگان چون جامه است برای انسان که بوسیله آن نگهداری میشوند. ( از اقرب الموارد ). جُل یا جَل آنچه پوشیده میشود باو ستور تا نگاه داشته شود باو از آفتاب و سرما. ( حاشیه برهان چ معین از شرح قاموس ). پالان حیوانات. ( لغت محلی شوشتر ). در تداول مردم خراسان پالان نیست بلکه نمد یا پارچه دیگری است که زیر پالان اندازند. ج ، جِلال و اجلال. ( از اقرب الموارد ). مطلق پوشش از هر جنس و برای آدمی نیز بکار میرفته. ( حاشیه برهان چ معین ) : دیدم که بیاوردند او را در پاره ای جل بصوف سپیدتر از حریر. ( حاشیه برهان از تاریخ سیستان ص 62 و ص یز ). ولی در عربی خاصه بمعنی پوشش ستور استعمال شده و امروز نیز بهمین معنی بکار رود. ( حاشیه برهان چ معین ). فارسیان با لفظ پوشیدن و کشیدن و بتخفیف نیز استعمال کنند. ( آنندراج ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

قبره، جلک، پالان، پوشاک، چهارپایان، جلال، اجلال جمع
( اسم ) غار گیلاس
کهنه جنده ژنده رکو

فرهنگ معین

(جَ لَّ ) [ ع . ] (فع . ) بزرگ است ، کبیر است . ،~الخالق بزرگ است آفریننده . ،~جلاله بزرگ است شکوه او (خدای ).
(جُ لّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پارچه از هر جنس . ۲ - پوششی برای چارپایان ، پالان .
(جَ ) (اِ. ) نک چکاوک .

فرهنگ عمید

=چکاوک
۱. پوشاک چهارپایان، پالان.
۲. پارچه، گستردنی، پوشاک، و امثال آن ها که فرسوده باشد.
۳. پوشش.

گویش مازنی

/jel/ پالان - پارچه ی کهنه – پارچه ی ارزان قیمت & دور – دوره – نوبت - نام درختی است & برکه ی عمیق – گود – عمق

واژه نامه بختیاریکا

( جُل ) پالان
( جُل ) دو بُن دو جُلی
( جُل ) دو جُلی
( جُل ) روپوش یا شبپوش حیوانات
( جُل ) ز جا هرگل جُل وریاندِن
( جُل ) کنایه از وسایل خانه

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:زین پوش

جدول کلمات

چکاوک

مترادف ها

blanket (اسم)
پتو، روکش، جل

فارسی به عربی

بطانیة

پیشنهاد کاربران

جَل یا طُرقه نام پرنده ای شبیه گنجشک است که به آن گنجشک صحرایی نیز می گویند.
jal
نمونه از کتاب کلیدر محمود دولت آبادی جلد اول:
. . . و به گونه ی ماری که جَل ی را شکار کند، آرام به سوی قره خزید.
...
[مشاهده متن کامل]

با جست و جوی کلید واژه های جَل مشهدی می توان ویدئوهایی از این پرنده را در سایت های اشتراک ویدئوی خارجی مشاهده کرد.

جل
منابع• https://www.irna.ir/news/81250857/كشف-180-قطعه-پرنده-وحشي-جل-در-شاهرود
جل. مصدر جلد است و به همین خاطر جلباب و جلد را. از آن گرفته اند و هنوز در روستاهای. سبزوار افراد ملاک و ثروتمند متواضع جهت اینکه خود نمایی نکند و تواضع باشد به جهازیه دخترش نمیگوید چقدر پرده حریر و اطلس
...
[مشاهده متن کامل]
دیبا دادم میگوید مقداری جل و لته برای دخترم فراهم کردم تا لباس و پرده و ملافه اش لااقل پنج سالی را در صندوق داشته باشد پس جلباب مراد از لباس پوشیدنی است وهیچ الگویی در قرآن برای آن ذکر نشده است مثلا ترتیبات وضو را یکی یکی شرح داده ولی چنین مورد مهمی را هیچگونه الگویی نداده اگر بگوییم اومروز را نمیدانسته اهانت به قرآن است قرآنی که در سوره طارق راه ههای آسمانی یا همان کریدور هواپیماها و در سوره جن جاسوسی ماهواره ها را که در جو زمین کار های سمعی بصری انجام میدهند و اگر از جو زمین بگذرند هدف شهاب سنگ ها قرار میگیرند و نوع عبادت و روزه را در قطب و در فضا را بخوبی آورده ولی هیچگونه به چگونگی. جلباب اشاره نکرده

جُل= روپوش و رو انداز ستوران سواری مانند اسب قاطر حمار گاو که اسب را برای مهمانی و مسابقه و یا جنگ و محاربه با تَرکی از چرمی گران قیمت بنام پادوش که بر شاسی آهنی سوار شده است مزین میکنند که به همین خاطر به یراق اسب زین میگویند ولی همین ترکیب را برای گاو وقاطر ( استر ) هست که به آن یراق میگویند اتفاقا یرقه گاو سواری بسیار نرم وهموار می رود ولی
...
[مشاهده متن کامل]

چون جرات اسب را ندارد که هیچ بلکه بسیار ترسو است ولی اسب بسیارجسور و اگر سور کار. تیغه دهنه اش که فرمان او است رو به اژدها و دایناسور بگیرد به اژدها و دایناسور حمله میکند اگررو بروی کامیون و ماشین زرهی جنگی بگیرد یا اروی آن می پرد یا میداند که وقت خودکشی و عملیات انتحاری است محمد جلا الدین خوارزمشاهی بقصد خودکشی بدریا زد ولی اسب شنا کنان اورا به جزیره آبسکون رسانید
لذاما در پارسی به روپوش اسب جلقجری که گرانبها میباشد چون شاهزادگان قاجاری از آنذاستفاده میکردند مخفف میگوییم جلقِجری. و به روپوش های معمولی ستوران کپان یا کپو میگوئیم

#جُل
به چم ( معنی ) پارچه ای که زیر زین اسب می اندازند تا کمر اسب اسیب نبیند.
جُله=لباس، کت، لباس پشمی
این واژه از ریشه cola پارسی به چم جاکت و کمر سفت کن و پستان بند است.
این واژه در پارسی نو به ریخت jol جُل در امده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه وارد زبان اسیایی ها و اروپاییان شده و cola به ریخت های زیر در آمده است:
انگلیسی cloth به چم لباس از واژه پارسی جُل و کولا cola پهلوی گرفته شده است.
تورکی باستان: *č�l لباس از cola
تورکی نو: �ul چول به چم لباس پشمی گرفته شده از جُل پارسی

در پارسی نو این واژه در واژگانی همچون :
جُله به چم لباس کهنه
جلبک= جُل بک =لباس قورباغه = پشت قورباغه سبز و لجز است از این رو گیاه خزه مانند و سبز رنگ که در اب میروید را به پوست قورباغه مانند گرفته اند و از این رو آن را جلبک می گویند.
@iranaryan
مارا در ایتا دنبال کنید
References
Steingass, Francis Joseph� ( 1892 ) , “جل”, in�A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul, �page 367

#جُل
به چم ( معنی ) پارچه ای که زیر زین اسب می اندازند تا کمر اسب اسیب نبیند.
جُله=لباس، کت، لباس پشمی
این واژه از ریشه cola پارسی به چم جاکت و کمر سفت کن و پستان بند است.
این واژه در پارسی نو به ریخت jol جُل در امده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه وارد زبان اسیایی ها و اروپاییان شده و cola به ریخت های زیر در آمده است:
انگلیسی cloth به چم لباس از واژه پارسی جُل و کولا cola پهلوی گرفته شده است.
تورکی باستان: *č�l لباس از cola
تورکی نو: �ul چول به چم لباس پشمی گرفته شده از جُل پارسی

@iranaryan. ما را در ایتا دنبال کنید

واژه ( جُل ) به چمِ ( لباس، رخت، پوشاک ) یک واژه ایرانی است؛ چنانکه واژه ( cola، cela، colaka ) در زبانِ خویشاوندِ سانسکریت نیز به چمِ ( رخت، جامه، پوشاک، نیم تنه، جاکت و . . . ) بوده است:
پَسگشت ( reference ) :
...
[مشاهده متن کامل]

در رویه یِ 59 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ دوم - آمده است:

جل
پالان، پوشش چارپایان
در فرهنگ استرآبادی ( گرگانی ) به پارچه ی کهنه و مندرس جُل ( ج ُ ل ) گفته می شود و به همین مناسبت به عروسکی که با پارچه های کهنه درست می شده، عروسک جُلی می گفتند. همچنین در گذشته به تکه پارچه هایی که برای شستن ظرف استفاده می شد جُلِ ظرفشویی می گفتند که معادلِ اسکاچِ امروزی است.
در فرهنگ شفاهیِ اهالی استرآباد ( گرگان کنونی ) واژه ی جُل به ضمّ جیم، به طور عام به معنی پارچه ی درشت بافت و کم ارزش یا هر نوع بافتنیِ کهنه و مندرس اعم از لباسِ پشمی و نخیِ کنه یا فرش و پلاسِ کهنه است،
...
[مشاهده متن کامل]
اما به واسطه ی اینکه غالبا بر پشتِ اسب و استر و الاغ پوششی از پارچه یا گلیمِ کهنه می انداخته اند و سپس زین و خورجین را روی آن قرار می داده اند، در اصطلاح به پوشش چهارپایان سواری و بارکش نیز جُل می گویند.

در گویش منطقه ترشیز . کاشمر. به پارچه ای که در آن نان را میگذارند گفته می شود
جل نان
جُل . زیر انداز . ملایری پارسی باستان
جل : کسی که خود را جا میکند میان مردم، کسی که باعث میشود احساس کنی زندگی ات جلی شده، کسی که آرامش خاطر را از ما میربوید، جل یعنی. . . جل خر ، جل ساحار و . . .
jl
جل یا جلک
در کوردی به معنای "لباس " است
پلاس، پوشش، گلیم، نمددر زبان ملکی گالی بشکرد
بادبان کشتی
جُل :جُل یا چُل ، به زبان ترکی چؤل . به پارچه ای کهنه ای گفته می شود که از زیر پالان یا زین بر پشت حیوان می اندازند تا پالان و زین پشت حیوان را زخمی نکند . در لغت نامه ها پوشش حیوان معنی شده . این واژه
...
[مشاهده متن کامل]
ترکی است و از مصدر "چولاماق" به معنی پوشاندن و پیچیدن چیزی در لای چیزی دیگر معنی می دهد . چون با آن پشت حیوان را می پوشاندند به این نام خوانده شد. واژه ی چول به زبان فارسی رفته و به جُل تبدیل شده است.

شی که متعلق به حیوان است مثل زین ، رکاب و. . .
( تحریرالوسیله بخش اقرار سوال ۱۲ )
جِل:[اصطلاح صید ] تور مخصوص که جهت صید میگو از آن استفاده می شود.
پوشش به معنای مطلق
جل دستگیر ( jole dastgir ) :در گویش شهرستان بهاباد به دستگیره به معنای تکه پارچه ای که با آن ظرف غذا یا هر چیز دیگر را می گیرند گفته می شود .
جُل در گویش مردم شهرستان زرند پارچه مندرس و پاره گویند.
جل: به معنی بزرگ . مقام عالی است در عربی. ( جل جلال ) .
جُل به گویش خراسانی جنبیدن در هنگام خوابیدن، اینقدر جُل نزن! بگیر بخوان دیگه.
با ضم ج به گویش دری به فرشی گفته می شود که کهنه شده باشد جل یا جمخو ( جمع خواب ) نیز می گویند.
به کسر ج. زخم تازه و باز به گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس