حدود

/hodud/

برابر پارسی: نزدیک به، نزدیک، کم و بیش

معنی انگلیسی:
limits, boundaries, extent, regions, neighbourhood, within the range of, frontier, ambit, circa, domain, ish _, gamut, within, nigh, region

لغت نامه دهخدا

حدود. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَدّ. نواحی. اطراف. حوالی : مشرق او چگل و جنوب او حدود خلخ است و مغرب وی حدود تخس است. ( حدود العالم ). بازگردانیدند بدان شرط که هر قلعت که از حدود غرجستان گرفته بازدهد. ( تاریخ بیهقی ). دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی [ یعنی مسعود ]. ( تاریخ بیهقی ). در حدود کیکانان پیش شیر رفت. ( تاریخ بیهقی ). شغل غزنی و حدود آن سخت بزرگ است. کسی باید که ما را بی دردسر دارد. ( تاریخ بیهقی ص 373 ). طغرل و داود و ینالیان و سلجوقیان با بنه های بسیار و خرگاه و اشتر و اسب و گوسفند بی اندازه به حدود خوارزم آمدند. ( تاریخ بیهقی ص 696 ). و در این عهد نزدیک ابومنصور الفضل... در حدود عراق شهید شده. ( کلیله و دمنه ). بدان حدود بیابانهای دوردست بود که مرغ درهوای آن نجنبیدی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 407 ). عزم تأدیب و تعریک ایشان مصمم کرد و لشکری بسیار از سواره و پیاده بدان حدود کشید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 249 ). منتصر بر راه ابیورد بیرون رفت ولشکر امیرنصر بر عقب ایشان روانه شدند تا او را به حدود جرجان انداختند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 183 ).
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.
سعدی ( بوستان ).
|| دَمها. لبه ها. تیزه ها : از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف حدود اصناف آن جمع می شکافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 227 ). || ضلعهای مربع : و فرق میان ارکان و حدود آن است که ارکان ، چهار زاویه مربع باشد، و حدود، چهار پهلو مربع باشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 120 ). || اندازه ها : بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی. ( تاریخ بیهقی ص 396 ). و با آنکه چنین حدود نگاه داشتی ، لجوجی بودی از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی ص 396 ). کسانی که دست بر رگ وی نهاده بودند... نخواستند که کار ملک بدست مستحق افتد که ایشان را بر حدود وجوب بدارد. ( تاریخ بیهقی ). || عقوبات مقدره شرعیه ، چنانکه حد زنا، لواط، سحق ، قیادت ، قذف ، سکر، فقاع ، سرقت ، محاربی ، ردّة، اتیان لبهائم و غیره. || حدود خانه ؛ فاصله های فرضی میان آن با خانه های دیگر. جهات . || سامانها. ثغور. || حدودالعد؛ احکام شرعیه. مناهی. || موانع. || تعریفات :
اینکه در وصف نیاید کرم و اخلاقست
ور بگویند وجوهش نتوان گفت حدود.
سعدی.
رجوع به مبادی علوم و نیز رجوع به قیاس و نیز رجوع به حد به معنی تعریف شود. حدود و تعریفات علوم را عده ای از دانشمندان جمع کرده کتابهای مستقل ساختند که چند شماره آن در الذریعه ج 6 صص 298-300 یاد شده است. || ( اصطلاح نجوم ) حدهای بروج. رجوع به التفهیم ص 409 به بعد و نیز رجوع به حد به اصطلاح نجومی در همین لغت نامه شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جمع حد
( اسم ) ۱ - اندازه ها. یا تجاوز کردن از حدود خود . از انداز. خود در گذشتن پا از گلیم خود دراز تر کردن. ۲ - سوی ها کرانه ها مرزها سامانها . ۳ - آیینها روشها. یا حدود و اطراف . کنار و گوشه ها. یا حدود و رسوم . آیینها و روشها .
از ایام عرب

فرهنگ معین

(حُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حد، اندازه ها.

فرهنگ عمید

= حد

واژه نامه بختیاریکا

می تووا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حدود، از مباحث مهم کیفری در فقه و حقوق به معنای کیفرهایی با میزان مشخص برای جرائمی خاص است.
حد از نظر اصطلاح به آن عقوبتی می گویند که برای آن در کتاب و سنت معین شده، «الزانیة و الزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مأة جلدة».
فرق بین حد و تعزیر
یک: مثلاً در باره ی حدود از ناحیه پیغمبر اکرم قانون داریم که:« الحدود تدرأ بالشبهات» ، و لذا قاضی نباید اصرار کند که حتماً جرم ثابت بشود، بلکه می تواند به قانون درأ عمل کند، الحدود تدرأ بالشبهات، البته به شرط اینکه حق دیگری ضایع نشود، ولی در تعزیر یک چنین قانونی ندارد.دوم: در «حدود» قسم معتبر نیست.سوم: عدم قبول کفالت، یعنی حد کفالت بر نمی دارد.چهارم: امام می تواند حد را عفو کند، منتها به شرط اینکه با بیّنه ثابت نشود بلکه با اقرار ثابت شود.پنجم: عدم الشفاعة فیه، پیغمبر اکرم فرمود: «لا شفاعة فی الحد» .
تعریف حدود
...

[ویکی اهل البیت] کیفرهای تعیین شده در شرع برای جرایمی خاص.
حدود جمع حد، در اصطلاح به مجازات هایی اطلاق می شود که شارع مقدس برای برخی جرایم با تعیین کم و کیف آن در همه مصادیق آن جرم تشریع کرده است. گاهی نیز در معنای اعم، یعنی مطلق کیفر - که تعزیر را نیز در بر می گیرد - بکار رفته است. در این که کاربرد واژه حد در روایات معنای خاص آن است یا معنای عام، دو احتمال مطرح است.
تفاوت حد به معنای خاص با تعزیر آن است که در تعزیر برخلاف حد کم و کیف آن بستگی به نظر حاکم دارد و از سوی شارع مشخص نشده است. البته برخی، با توجه به تعیین مقدار تعزیر در برخی موارد، قید «غالب» را در تعریف آن گنجانده اند؛ لیکن برخی بر آن اشکال کرده و گفته اند: مانعی نیست که موارد تعیین شده از مصادیق حد باشد نه تعزیر. حدود عنوان بابی از باب های فقه است که مباحث آن به تفصیل در آن باب آمده است؛ لیکن از احکام آن در باب های صلات، صوم، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، وکالت، قضاء و شهادات نیز به مناسبت سخن رفته است.
گناهان موجب حد عبارتند از: زنا؛ لواط؛ تفخیذ؛ مساحقه؛ قیادت؛ قذف؛ دشنام دادن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و نیز حضرت فاطمه علیهاالسلام؛ ادعای پیامبری؛ سِحرکردن به شرط مسلمان بودن ساحر؛ نوشیدن مایعات مست کننده؛ دزدی؛ محاربه و ارتداد.
سبب بودن موارد ذیل برای حد اختلافی است: فروختن انسان آزاد(آزادی)؛ بوسیدن مُحرم پسربچه ای را با شهوت و ازدواج مرد مسلمان با کنیز و زن ذمی (اهل ذمّه) و نزدیکی کردن با آن ها پیش از اجازه ازدواج با آنان از همسر آزاد مسلمان خود.
دوازده و نیم تازیانه بنابر قولی حد ازدواج مرد مسلمان با کنیز یا زن ذمّی در صورت آمیزش قبل از اجازه از همسر آزاد مسلمانش؛ پنجاه تازیانه حد زنا در صورت برده بودن زناکار و صد تازیانه در صورت آزاد و غیرمحصن بودن وی (احصان) و نیز صد تازیانه حد تفخیذ، مساحقه و بوسیدن مُحرم پسربچه ای را با شهوت؛(25) هفتاد و پنج تازیانه حد قیادت؛ هشتاد تازیانه حد قذف و نوشیدن شراب مست کننده.
حد لواط؛ سحر کردن دیگری در صورت مسلمان بودن ساحر؛ زناکردن با محارم نسبی؛ دشنام دادن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام؛ ادعای پیامبری و ارتداد مرد مسلمان و نیز یکی از حدود محارب(محاربه) است.
حد زناکار محصن، صد تازیانه و سپس سنگسار کردن است. برخی تازیانه و رجم را به زناکار پیر اختصاص داده و در جوان تنها قائل به حد رجم شده اند.

[ویکی الکتاب] معنی حُدُودُ: حدها - مرزها(کلمه حد به معنای دیوار و حائل بین دو چیز است در اصل به معنای منع است )
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
ریشه کلمه:
حدد (۲۵ بار)

«حَدّ» به معنای چیزی است که میان دو شیء مانع گردد; و لذا به مرزهای کشورها «حدود» گفته می شود، و قوانین الهی را از این رو «حدود الهی» می گویند که عبور از آن مجاز نیست.
«حُدُود» جمع «حدّ» در اصل، به معنای جلوگیری و منع کردن است، و سپس به هر چیزی که فاصله میان دو شیء باشد و آنها را از هم متمایز سازد، گفته می شود; مثلاً حدّ خانه و حدّ باغ و حدّ شهر و کشور، به نقاطی گفته می شود که آنها را از نقاط دیگر جدا می سازد.
مرز. راغب گوید: واسطه میان دو چیز که از اختلاط آن در جلوگیری می‏کند. آنهاست مرزهای خدا پس به آنها نزدیک نشوید مراد از حدود اللّه احکام خداست اعمّ از محرّمات و واجبات که باید به محرّمات نزدیک نشد و از واجبات تجاوز نکرد . اصل حدّ چنانکه طبرسی ذیل آیه 63 توبه تصریح کرده و چنانکه از قاموس و صحاح به دست می‏آید به معنی (و دفع) است. علی هذا مرز را از آن حدّ گویند که میان دو شی‏ء واقع شده و مانع از اختلاط است. به تصریح راغب علت تسمیه حدّ زنا و حدّ خمر آن است که مرنکب را از ارتکاب جدید باز میدارد و نیز دیگران را از ارتکاب آن منع می‏کند. محادّه به معنی دشمنی و مخالفت است زیرا حالتی عارض انسان می‏شود که از اطاعت خدا و رسول بازش می‏دارد مثل کبر و غرور. یعنی آنانکه با خدا و رسول مخالفت می‏کنند ذیل می‏شوند چنانکه اسلافشان ذلیل شدند. آهن را از آن حدید گویند که منع و دفع کننده است (صحاح) و یا الت منع است یعنی: آهن را نازل کردیم که در آن صلابت شدید و منفعتها برای مردم هست . به چشم تیز بین و دقیق از آن حدید گویند که از مخفی شدن چیزها منع می‏کند چشم تو امروز تیز اسن. ظاهراً به زبان گویا و سخن گو از آن حدید گفته‏اند که از آدمی دفاع می‏کند و از مغلوب شدن ر گفتگو مانع می‏شود درباره‏منافقان آمده چون ترس برود با زبانهای تیز بر شما تازند به جهت حرص بر مال.

مترادف ها

limit (اسم)
کنار، حد، حدود، وسعت، سابقه، اندازه، پایان، غایت

range (اسم)
دسترسی، حوزه، حدود، محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا

run (اسم)
حدود، محوطه، ترتیب، رانش، سلسله، ردیف، رد پا، تک، امتداد، سفر و گردش

ambit (اسم)
پیرامون، حوزه، حدود، وسعت، محوطه

periphery (اسم)
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن

precinct (اسم)
حد، مرز، حوزه، حدود، محوطه، بخش

scantling (اسم)
حدود، مقدار، اندک، نیم ذرع، مقدار قلیل

gamut (اسم)
حدود، وسعت، حیطه، هنگام، گام

verge (اسم)
کنار، نزدیکی، حدود، حاشیه، لبه

tether (اسم)
حدود، وسعت، افسار، کمند

module (اسم)
حدود، گنجایش، نمونه، پیمانه، واحد، اندازه گیری، اتاقک، نقشه کوچک، واحد اندازره گیری، مقیاس مدل، قسمتی از سفینه فضایی

purview (اسم)
حدود، وسعت، میدان، چشم رس، میدان دید، حدود صلاحیت، مواد اساسی، قلمرو اجراء

فارسی به عربی

حافة , حد , سلسلة , محیط , مدی

پیشنهاد کاربران

سلیم
حدود: از حد می آید و با پیرامون برابری دارد.
بخشی از قوانین کیفری اسلامی است که مجازات آن در برابر کارهای خلاف عفت و اخلاق اعمال میشود و کیفر ثابت و مشخصی دارد. برای مثال کسی که مشروبات الکلی بنوشد، حد وی ۸۱ ضربه تازیانه است خواه مرد باشد خواه زن. در صورت تکرار شرابخواری و اجرای حد، در مرتبه ی سوم اعدام میشود.
the shackles of something
the limits put on your freedom and happiness by something, especially a particular form of government – used to show disapproval
I had always enjoyed being in situations where I was free of the shackles of contrived good looks
چارچوب
( somewhere ) in the region of something
دوروبر
بیشتر مردم در سیستان و خراسان بجای واژه حدود از درخورد بهره میبرند
برای نمونه بجای واژه حدود صد میلیون بهای خانه هست میگویند درخورد صد میلیون بهای خانه هست
این واژه پارسی ست!
حد=هد/ هت یا هیتَ
حدود=هیتان
محدود=هیتیک
اطراف ؛ حدود و سرحدات. ( ناظم الاطباء ) : قصد اطراف مملکتی میدارند. ( تاریخ بیهقی ص 378 ) . امیر محمود بدو سه دفعه از راه زمین داور بر اطراف غور زد. ( تاریخ بیهقی ) . و اطراف و حواشی آن بنصرت دین حق و
...
[مشاهده متن کامل]
رعایت مناظم خلق مؤکد گشت ، اگر از تقلب احوال در وی اثری ظاهرنگردد بدیع ننماید. ( کلیله و دمنه ) . و خلقی به اوساط و اذناب و اطراف و حواشی آن راه نتوانست یافت. ( کلیله و دمنه ) . و زجر متعدیان و آرامش اطراف. . . به سیاست منوط. ( کلیله و دمنه ) . و اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی. ( کلیله و دمنه ) .

کم و بیش ( بجای در حدودِ )
نمونه:
اکنون کم و بیش ( در حدود ) ۲۵۰ هزار میلیونر در ایران هست که حتا از عربستان با ۲۱۰ هزار میلیونر سر می زند و رده ی هفدهم در جهان را داراست.
مرز ، مرزها
دارای حد و مرز ، دارای حریم
این واژه جمع حد می باشد که آن نیز از واژه ی اوستایی هیتَ گرفته شده است. از این رو پارسی حدود، هیتان می باشد که از اوستایی هیتَ + پسوند ان ساخته شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس