باطن

/bAten/

مترادف باطن: پنهان، ناپدید، نهان ، اندرون، داخل، درون، دل، ضمیر، طینت، قلب، نیت ، اصل، حقیقت، صریح، ظاهر، خلوت

متضاد باطن: آشکار، آشکارا، عیان، معلوم، برون، ظاهر، جلوت

برابر پارسی: اندرون، درون، نهان

معنی انگلیسی:
interior, heart, mind, inner man, inwardness, interiot, conscience

لغت نامه دهخدا

باطن. [ طِ ] ( ع اِ ) پنهان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). خلاف ظاهر. ( تاج العروس ). نهان. ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). ج ، بَواطِن. ( مهذب الاسماء ). ناپیدا. مقابل ظاهر :
شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار
کرم بسیاری بود در باطن در ثمین.
منوچهری.
هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیی علیم ؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست بهمه چیز دانا. ( قرآن 3/57 ). فضرب بینهم بسورله باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب ؛ پس کشیده شد میان ایشان دیواری که مر او راست دری که باطنش در اوست رحمت و ظاهرش از پیش آن است عذاب. ( قرآن 13/57 ). و ذروا ظاهر الاثم و باطنه ، ان الذین یکسبون الاثم سیجزون بما کانوا یقترفون ؛ و واگذارید بیرون گناه و درونش را بدرستیکه آنها که کسب میکنند گناه را زود باشد که جزا داده شوند بآنچه که کسب میکردند.( قرآن 120/6 ). واسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة، و تمام گردانید بر شما نعمتهایش را ظاهری و باطنی. ( قرآن 20/31 ). || اصل. ( ناظم الاطباء ). || راز. ( یادداشت مؤلف ). ضمیر. || فلسفه پنهانی. ( ناظم الاطباء ). اما او در این قول منفرداست. || اندرون هر چیز. به مجاز، وقتی که باطن و حقیقت هر چیز شناخته شود گویند: بطن الامر. ( تاج العروس ). اندرون شکافی : استبطن امره ؛ ای عرف باطنه. ( تاج العروس ). ج ، اَبطِنَة و بُطنان. ( اقرب الموارد ). داخل هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درون. ( ناظم الاطباء ). اندرون : بزبان گویم خلاف آنچه در دل است یا برابر نباشد ظاهر گفته ام با باطن کردارم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319 ). بباطن چو خوک پلید و گرازی. ( همان کتاب ص 384 ).
ای طبل بلندبانگ در باطن هیچ.
( گلستان ).
- باطن البلد ؛ اندرون شهر. ( مهذب الاسماء ). در مقابل ظاهر بلد، خارج شهر. و رجوع به باطنه وباطنةالبلد شود.
- باطن خوردن ؛ بکسی بد کردن و صدمه آنرا در اثر حسن طویت او خوردن. معنویت و حقیقت کسی زدن کسی را :
غفلت شبها به این روزم نشاند
باطن شب زنده داری خورده ام.
سنجر کاشی ( از آنندراج )
- باطن زدن ؛ معنویت کسی ، دیگری را صدمه زدن :
ساقی نه سیه مستیت از میکده باشد
گویا که ترا باطن زاهد زده باشد.
تأثیر ( از آنندراج ).
- باطن مرفق ؛ گوز بر زانو. ( مهذب الاسماء ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیزی
( اسم ) ۱ - پنهان درون چیزی اندرون . جمع : بواطن ابطنه . ۲ - حقیقت اصل . ۳ - ضمیر دل . ۴- ( اسم ) نامی از نامهای خدا . یا در باطن . باطنا.

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - پنهان ، درون چیزی . ج . بواطن . ۲ - حقیقت ، اصل .

فرهنگ عمید

۱. پنهان.
۲. اندرون، درون چیزی، داخل هرچیز.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باطن (ابهام زدایی). واژه باطن ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • باطن قرآن، معنای باطنی آیات قرآن• باطن (فقه)، به معنای درون چیزی، بحث شده در باب هایی همچون طهارت، صلاة، نکاح، احیاء موات، شهادات و حدود• باطن در قرآن، پنهان و عالم به پنهانی ها، از اسما و صفات الهی• باطن از نظر شیعه امامیه، باطن، مقابل «ظاهر» و در قرآن کریم «الظاهر و الباطن»، استعمال شده درباره خداوند• باطن از نظر صوفیان، باطن، مقابل «ظاهر» و در قرآن کریم «الظاهر و الباطن»، استعمال شده درباره خداوند• باطن از نظر غلاة، باطن، مقابل «ظاهر» و در قرآن کریم «الظاهر و الباطن»، استعمال شده درباره خداوند
...

[ویکی اهل البیت] باطن (اسم الله). باطن، به معنای مخفی از حواسّ و از اسمای خداوند است و در تفسیر آن آمده است:
این واژه در قرآن همراه با ظاهر به کار رفته است:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به هر چیزی داناست (سوره حدید(57) /3)
عارفان در تقسیمی باطن را به همراه سه اسم «ظاهر»، «اول» و «آخر»، امهات اسما دانسته، اسم جامع آنها را «الله» و «الرحمن» می دانند و معتقدند اسمائی که به بطون تعلق دارد، در اسم باطن داخل است.

[ویکی فقه] باطن (فقه). باطن، به معنای درون چیزی است. از این عنوان در باب هایی همچون طهارت، صلاة، نکاح، احیاء موات، شهادات و حدود سخن رفته است.
باطن هر چیز، عبارت است از طرف درونی آن که از دید، پنهان است، مانند اعضای داخلی بدن، عورت، ته کفش، جیب لباس زیرین، کف دست و پا و قسمت درونی ذراع دست.

تطهیر باطن کفش
زمین، باطن کفش را با شرایطی پاک می کند.

تطهیر باطن با آب کثیر و قلیل
چیزی که باطنش نجس شده است، اگر آب به درون آن نفوذ کند، لیکن فشردن آن جهت اخراج غساله، ممکن نباشد، مانند صابون، پنیر و کره، تطهیر ظاهر و باطن آن- در صورت نفوذ آب پاک به باطن- با آب کثیر بنابر قول منسوب به مشهور، امکان پذیر است؛ لیکن با آب قلیل، بنابر قول منسوب به مشهور متأخّران، تطهیرپذیر نیست.

شک در نفوذ نجاست به باطن
...

[ویکی فقه] باطن (قرآن). باطن ، به معنای مخفی از حواس و از اسمای خداوند است.
در تفسیر آن آمده است: ۱. پنهان از دیدگان و گمانهای آفریده ها. ۲. غیر قابل ادراک با حواس. ۳. محیط بر هر امر باطنی. این واژه در قرآن همراه با ظاهر به کار رفته است.

دانشنامه آزاد فارسی

باطن (عرفان). باطِن (عرفان)
(در لغت به معنی پنهان و نهان و درون هر چیز) اصطلاحی عرفانی، که گاه با اضافه شدن به لفظی دیگر، معنیِ خاصی می یابد. اما چنانچه به طور مطلق استفاده شود، که موردِ غالبِ استفادۀ آن است، به معنیِ باطنِ ممکنات است. عارفانْ اعیان ثابته را باطن ممکنات می دانند، چه اعیان ثابته حقایقِ ممکنات در حضرت علمیِ خداوندند، و از آن جا که این حقایق همیشه در خفای خود باقی اند، و هیچ گاه برای غیر او ظاهر نمی شوند، پس باطن ممکنات ـ و نه ظاهر آن ها ـ نامیده می شوند.

باطن (کلام). باطِن (کلام)
(در لغت به معنای پنهان، اندرون، اصل و حقیقت) در نزد حکما، عرفا و متکلمان به دو معنا به کار رفته است: ۱. نامی از نام های خدا (حدید، ۳)؛ یعنی خدا حقیقتِ هر حقیقت و منزّه از هر صفتی است که موهِم کاستی باشد، پوشندۀ عیب ها و بخشایندۀ گناهان است، دانای نهان ها و رازهاست و خود، ذاتی است ناشناختنی. در میان اسماء الله، اول نقطۀ مقابل آخِر و باطن نقطۀ مقابل ظاهر است؛ ۲. باطن دین؛ یعنی ورای معانی ظاهری تعلیمات دینی و به ویژه قرآن، معانی باطنی وجود دارد که مفسّر و خواننده باید بدان ها نیز دست یابد. در بعضی از احادیث برای قرآن هفت بطن توصیف شده است.

جدول کلمات

پنهان, درون چیزی

مترادف ها

conscience (اسم)
وجدان، ضمیر، باطن، دل

inside (اسم)
باطن، داخل، تو، اعضای داخلی

فارسی به عربی

داخل , ضمیر

پیشنهاد کاربران

باَطن
سلیم
باطن: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی پنهانه، نهانه می باشد.
جنان
باطن دگرگون شده به تن یا در تن است ، در هندی به آن pet می گویند و در لاتین به آن Intus می گویند
باطن : به تن
ای انسان آئینی و دینی، فرقه ای و حلقه ای رها کن و بر زمین بگذار این آئین یکتا پرستی / که نبوده و نیست چیز دیگری الا فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ به قول شیخ بزرگوار از پیش در قدیم قومی بود در معنا جمع و به صورت پراکنده / اعضای همان قوم امروز در نماز جماعت در صورت جمع و به معنا پراکنده/ ظاهر و باطن یا عَرَض و جوهر و یا فرم و محتوا / لفظ و معنا یا قالب و خمیر مایه ، بیرون و درون ، سیما یا جمال و جلا ش هر دو یکی اند نکن آنها را به دلخواه از هم جدا/ابعاد بیمکانی و بیزمانی و زمان و مکان ش هر دو روی هم بیکران و هردو هم مطلق و هم نسبی / فقط فهم ها و عقل ها یا خرد های معیوب و ناقص کنند آنها از هم جدا / نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن هست امر خدا / فقط وسوسه های شیطانی پندارد این دو جنبه را از همدیگر جدا / ماده و روح نیم زوج های بنیادی اند همزاد و هم ارز و هم بازی / نشوند هرگز از هم تفکیک و جدا رها نکنند هیچگاه این بازی / روان لایه لطیف و ظریف و درونی میانجی و شفیع و واسطه بین آنها/ گر ماده سنگ باشد روان ملات بین سنگها و روح گچ و زینت بخش نمای ملات و سنگ ها / گر بار دیگر روح آجر تف داده شده باشد روان بازهم گل بین آجر ها و ماده گچ و زینت بخش گل و آجر ها/
...
[مشاهده متن کامل]

عوالم بهمراه آسمان ها و زمین ها هفت تا بطور همسان در محتوای هرکدام از جهان ها / در روند ظهورات و پیدایش ها و به کثرت رسیدن های متوالی در طول این راه و سفر بسیار طولانی/ همیشه پنج عالم متوالی روحی - روانی اند با بذر قابل رشد مادی / و همیشه دو عالم مانند این دنیا مادی - روانی اند با بذر قابل رشد روحی / جمیع پیشینیان و من و تو و ما و شما در این حال و کلیه آیندگان تا پایان انقراض همیشه تعلق داریم به این دنیا و نه آن شش دنیا / پس کیانند انسان ها و موجودات آن شش دنیا ای جام جهان نما آنها را بنما بر ما /تا شویم مثل شمس و مولانا شاد و کنیم رقص سما / یا مانند حافظ شیرین سخن از دست دل شکایت کنیم و گوییم / دل از من سال ها طلب جام جمع میکرد / وآنچه خود داشت تمنای آن ز بیگانه میکرد / محتوای یکسان دل شاعر و آن جام جهان نما چه بود و کدام بود / آیا هفت خوان رستم و اسفندیار شیخ طوسی حکیم ابوالقاسم فردوسی/ یا وادی های هفتگانه عرفانی و هفت شهر عشق عطار و مولانا /یا هفت اورنگ جامی و هفت پیکر نظامی و بازی هفت سنگ بچه های روستایی / یا هفت کوه و هفت چشمه و هفت اقلیم و دیار و دریا / یا هفت گناه و تشریفات پیروان دین ایسا مسیح/ یا شمعدان هفت شمعی منورا یا هفت چراغ قوم یهود / یا چاکرا های هفتگانه گانه انرژی بر پشت زنان و مردان از دنبالچه تا فرق سر حکیمان و عارفان هندو و بودائی/ یا یک اهو را مزدا و شش امشاسپند آیین زرتشت روی هم هفت تا / یا معنای نهفته در پشت پرده ظاهر مجلل و باشکوه رسم چیدن سفره هفت سین در عید نوروز ایرانی ها / یا سرانجام روی سطوح درونی و بیرونی آن جام هفت خط دایره وار / آیا آن دوایر هفتگانه اشاره داشته اند به مدارات پنج سیاره منظومه و دو مدار ماه و خورشید به دور زمین / براستی آفرینندگان گم نام اولیه آن جام جهان نما کی بوده اند / پادشاهان پیشدادی و کیانی یا خردمندان گم نام میترایی آفرینندگان گردونه مهر و سمبل چلیپا روی آن / در اعصار دور دست تاریخ قبل از پیدایش خطوط میخی سه گانه سومری و ایلامی و اُگاریتی و هیروگلیف مصریان/ گردونه یا چرخه طبیعی تولد و مرگ خردمندان گم نام هندو با سمبل سواستیکا روی آن آیا با گردونه مهر میترائیان باشد هم معنا ؟ / اگر پاسخ این سوال آری یا بله و یامثبت بود پس کدام ست آن معنا نهفته در باطن واقعیت و در پشت پرده سمبل ها و نمود و نماد ها ؟/

هو الاول و هو الآخر: هو یا خدا اول و آخر است .
این آیه قرآنی از دیدگاه من ناقص می باشد و آنهم به این علت و دلیل ساده و بدیهی که هو الوسط را از قلم انداخته است. اما در بخش دوم آیه یعنی هو الظاهر و هو الباطن به معنای هو یا خدا ظاهر و باطن واقعیت ، سعی کرده است که نقص بخش اول آیه را رفع نماید. پس از این مقدمه کوتاه، بخش عینی واقعیت علارغم کثرات و فراوانی های گوناگون در مقایسه با بخش باطنی واقعیت بسیار ناچیز می باشد. باطن واقعیت عبارت از اتم ها و ملکول ها و ژن ها و بافت ها و ارگان های زیر پوست در بخش غیر زنده و زنده طبیعت نمی باشد بلکه امکانات بالقوه که هنوز به فعلیت نرسیده اند، اما هرکدام به موقع و نوبه و ترتیب خاص و ویژه خویش در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن به ظهور و پیدایش خواهند رسید و از حالت قوه به حالت فعل می رسند . امکانات بالقوه دو نوع اند ؛ یکی واجب و ضروری و اجتناب ناپذیر از قبیل خوبی ها و زیبایی ها و امورات و موضوعات مفید و خیر و دیگری غیر واجب و غیر ضروری و اجتناب پذیر مانند بدی ها و زشتی ها و امورات و موضوعات مضر و شر. یک مثال در مورد امکانات بالقوه : در حال حاضر روی کره زمین حدود هفت میلیارد انسان زندگی می کنند، از همین لحظه به بعد تا صد سال آینده جملگی خواهند مرد ( به استثنای عده قلیل و انگشت شماری از نوزادان امروز که اندکی بیش از صد سال عمر کنند ) اما در عوض حدود هشت تا نُه میلیارد انسان نو ( صرف نظر از گیاهان و حیوانات نو ) ظرف این صد سال پا به عرصه بخش عینی واقعیت خواهند گذاشت و از حالت قوه به فعلیت خواهند رسید. در حال حاضر این همه افراد انسانی بصورت امکانات بالقوه و ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و طرح و برنامه در بطن خمیر مایه ساختاری این واقعیت و طبیعت موجود می باشند و نه به صورت موجودات مجرد و یا اینکه عقل های آنان در عالم عقول به اصطلاح مجرده و یا خیالات آنان در عالم به اصطلاح خیال و من ها یا خود ها و یا نفوس مجرد آنان در عالم به اصطلاح نفوس مجرده و یا روح آنان در عالم به اصطلاح ارواح و یا روان آنان در عالم ایده های افلاطون و یا جان آن در جهان باقی در پیش جان جانان باشد. کلیه ابعاد وجودی این انسان های نو در بطن یا باطن همین واقعیت موجود اند و نه در جای دیگر. بخش باطنی واقعیت دقیقا شش برابر بخش عینی آن می باشد، نه یک ذره کمتر و نه یک ذره بیشتر. البته بخش عینی واقعیت علاوه بر آن شش بخش کلی و باطنی، در نوع خاص و ویژه خویش دارای بخش غیبی و غیر تجربی مربوط به خود هم می باشد. این هفت بخش کلی هرکدام به یک تعداد مساوی دارای لایه ها یا سطوح و یا مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و اخَس و دیگری نهایت کمال و اشرف می باشند در طول راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد و تا زمانیکه کلیه این لایه ها یا سطوح و یا مراتب و درجات مختلف تکاملی هرکدام پشت سرهم در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی به ظهور و پیدایش نرسند و عمر های دنیوی کلی و جزئی خود را تجربه و سپری ننمایند، خبری از فرا رسیدن آخر زمان و برپایی قیامت جمعی - کبرائی دینی نخواهد بود. من خودم از طریق شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی و ریاضی به خداوند متعال و مبداء و معاد اعتقاد و باور و ایمان و امید دارم و نه از طریق معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفان دینی.
...
[مشاهده متن کامل]

بر خلاف بینش و باور ادیان توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام که بر اساس آن انسان فقط دارای یک زندگی دنیوی می باشد که پس مرگ به زندگی برزخی ( در ادیان یهودیت و مسیحیت هیچگونه خبری از عالم میانی برزخ و زندگی برزخی در دست نمی باشد ) و پس از آن به دو زندگی اخروی بهشتی یا جهنمی منجر میگردد ، هرفرد انسانی در این دنیای واقعی و عینی و شهودی و بهمراه آن به تعداد مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد اشاره شده در بالا می باشد که به روش علمی بطور دقیق قابل محاسبه و تعیین می باشند. برای انجام چنین محاسبه ای با یک ماشین حساب معمولی نیازی نداریم که علامه دهر یا فرهیخته و فرخنده و فرزانه باشیم ، بلکه کشف دو ثابت کلی و جاودانه زیر کافیست :
الف - طول زمانی سفر مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد به سال شمسی .
ب - طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی.
آنگاه نتیجه بند الف را بر نتیجه بند ب تقسیم و نتیجه آنرا دوباره تقسیم بر عدد ۷ می نماییم و از این راه و روش علمی تعداد زندگی های دنیوی خودرا محاسبه می کنیم و آنرا بخاطر می سپاریم و می دانیم که مقدار آن برای تک تک افراد انسانی مساوی و یکی می باشد.

باطن یعنی درون
مثلا باطن انسان یعنی درون انسان
چیزی که در نگاه اول و سطحی از نظر ما پوشیده و پنهان باشد.
طویت
نهان. . پنهان
پنهان، ناپدید، نهان، اندرون، داخل، درون، دل، ضمیر، طینت، قلب، نیت، اصل، حقیقت، صریح، ظاهر، خلوت، نهاد

( بطن ) به معنای شکم ، و در اصل به معنای پنهان است ، دلیل نامیدن شکم به پنهان به این دلیله که غذا رو توی خودش پنهان میکنه، باطن کار :هم به معنای آنچه که پنهان باشه از آن کار نامیده شده و در ظاهر مشخص نیست
...
[مشاهده متن کامل]
اشاره دارد، باطن کف ( کف دست ) منظور قسمت، پوشیده دست از داخل است، باطن کف شامل نوک انگشتان و فاصله بین انگشتان نمیشه چون واضح و آشکاره، و باچشمانمون می تونیم اون رو ببینیم، و بکار بردن باطن در قرآن برای خداوند ( نامحدود ) به این دلیله گفته میشه چون از چشمان ما که محدوده ، و همینطور عقل ما که محدوده پنهان شده و در واقع با چشمامون و عقلمون نمی تونیم خداوندی روکه نامحدوده رو ببینیم و در مورد چگونگی و چیستی او سؤال کنیم پس لفظ باطن مناسب باری تعالاست.

سرشت درون زشت
بطن وجودالله درجسم خاکی انسان باپرتو نورخود درخاک تیره انسان رابه حرکت درآورد
برگشت باطن واژه عربی به فارسی همان اندر و اندرون می باشد که با فرهنگ هندو اروپایی ریشه - en به چم داخل یا in یکی هستند. از این ریشه در اوستا antara و در سانسکریت antarā یادآور شده. از همین ریشه در انگلیسی
...
[مشاهده متن کامل]
ده ها واژه ساخته شده مانند in, enter, internal , endiscopy. enema و غیره. در اتدرون من خسته نداوم کیست —حافظ

نهاد
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هیناپ ( کردی: هه ناو )
ژیتاس ( سنسکریت: چِتاس )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس