نقد

/naqd/

مترادف نقد: تشخیص، تمییز، ارزش، بها، پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم

متضاد نقد: نسیه

برابر پارسی: بهین گزینی، سَره گزینی، بهای کالا که یکجا پرداخت شود

معنی انگلیسی:
criticism, critique, cash, money, ready money, down, ready, spot, for cash, liquid

لغت نامه دهخدا

نقد. [ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) آن چه در حال داده شود. خلاف نسیه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مال حاضر. ( دهار ). پول حاضر و آماده. پیشدست. وجه حاضر. قیمت حاضر. ( ناظم الاطباء ). مقابل نسیه. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). حاضر معجل. ( متن اللغة ). دستادست. پیشادست. دستی. خلاف نسیه و وعده و حواله. ( یادداشت مؤلف ) :
از او رسید به تو نقد صدهزار درم
ز بنده بودن او چون کشید شاید یال.
عنصری.
گوید به نسیه نقد ندهد هر که نیک است اخترش
با زرق نفروشد تنش در دام خویش آرد سرش.
ناصرخسرو.
به نسیه مده نقد اگر چند نیز
به خرما بود وعده و نقد خار.
ناصرخسرو.
در این سال بود که نرخ ها عزیز شد گندم به دویست درم نقد شد و جو به صد و هشتاد درم. ( تاریخ سیستان ).
باری تعالی گفت وعداﷲ، و وعده به اتفاق اصل وضع خلاف نقد باشد.( نقض ص 287 ).
چمن حکایت اردی بهشت می گوید
نه عاقل است که نسیه خریدو نقد بهشت.
حافظ.
|| سیم و زر مسکوک. ( غیاث اللغات ). درهم. ( اقرب الموارد ). درم تمام وزن جید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ج ، نقود :
نقدی نداده چرخ که حالی دغل نشد
نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد.
خاقانی.
بس کردم ازین سخن که چندان
نقدی به عیار برنیامد.
خاقانی.
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا.
خاقانی.
چون رفت آن نقد سیمین باز در سنگ
ز نقد سیم شد دست جهان تنگ.
نظامی.
ز آنجا که پرده پوشی خلق کریم تست
بر نقد ما ببخش که قلبی است کم عیار.
حافظ.
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند.
حافظ.
|| پول. وجه. فلوس. مقابل جنس. ( یادداشت مؤلف ) :
هم از آن کیسه دهش نقد که او دادت
نقد او باید بردنت به بازارش.
ناصرخسرو.
سخت بد گشت نقدها، مستان
درم از کس مگر به سخت مکاس.
ناصرخسرو.
امروز به غم فزونترم از دی
و امسال به نقد کمتر از پارم.
مسعودسعد.
نقدی که قدر بخشد چه قلب و چه رایج
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سره کردن، جداکردن پول خوب ازبد، ظاهرساختن عیوب، یامحاسن کلام، پول وبهاو آنچه فی الحال داده شود، خلاف نسیه، نقودجمع
( اسم ) سنجد .
بطئی الشباب قلیل اللحم . نقد . کودک کم نیرو نزار که دیر به برنائی رسد .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره . ، ~ ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی . ۲ - پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید. مق نسیه . ۳ - (اِ. ) سکة فلزی ، پول رایج .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ نسیه] ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود.
۲. (اسم مصدر ) ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام.
۳. (اسم ) [جمع: نقود] پول و بها
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن.
* نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال.

دانشنامه اسلامی

جدول کلمات

جرنگی

پیشنهاد کاربران

سختن و سنجیدن برابر های درخوری برای نقد و انتقادند:
سنجیدن و سختن و خرده گرفتن و ارزیافتن: نقد کردن، انتقاد کردن، خوبی و بدی چیزی را آشکار ساختن.
سنجش و سَزِش و خرده گیری و ارزیابی: نقد، انتقاد، آشکار سازیِ خوبی و بدیِ چیزی.
...
[مشاهده متن کامل]

سنجنده و سَزَنده و خرده گیر و ارزیاب: منتقد، نقدکننده، آشکار سازِ خوبی و بدیِ چیری.
سنجیده و سخته و ارزیافته: نقد شده، ارزش گذاری شده.

واژه نقد
معادل ابجد 154
تعداد حروف 3
تلفظ naqd
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( نَ ) [ ع . ]
آواشناسی naqd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
نقدِ عمرت ببرد غُصّه ی دنیا به گزاف
گر شب و روز درین قِصّه ی مشکل باشی
حافظ
بررسی وکاوش کردن
رِخنَه ( زبان کردی )
بر خلاف ذهنیت و عرف رایج، نقد و انتقاد در لغت و اصل ریشه اش، هیچ لزوما به معنای رو کردن موارد منفی افراد و اشیاء نیست، بلکه به مفهوم هویدا نمودن، درآوردن و آشکار کردن صفات خوب و بد اشخاص و اشیاء است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثلا: هرگاه کسی روحیه سخاوت کسی را رو و اثبات می کنند، در واقع وی را مورد نقد و انتقاد قرار داده است، کما اینکه چنانچه بخل و خساست او را آشکار می سازد، در واقع شخص را نقد و انتقاد نموده است.
پس حق این است که اگر کسی مثلا: کتابی را نقد و انتقاد می کند، مضاف بر معایب، محاسن آنرا نیز برملا سازد.

تمیز دادن ، نظم دادن ، علت و معلول پیدا کردن، نتیجه دادن
ارزش گذاری بر عملکرد
در زبان لری بختیاری نقد یعنی حی یاظر_الان همین موقه و. .
مثلا.
نقدی ایام:الان میام. همین الان میام.
نقد کلا معنی حال رو میده مثل پول نقد
نَقَد" نوعی گوسفند زشت منظر که دست و پاهای کوتاهی دارد و در گذشته از بحرین می آوردند. این گوسفند در میان عربها به خواری و بی مقداری مشهور است.
رُبَّ غَنِیٍّ أَذَلُّ مِنْ نَقَدٍ و رُبَّ فَقِیرٍ أَعَزُّ مِنْ أَسَدٍ.
...
[مشاهده متن کامل]

بسا توانگری که از گوسفند خوارتر است،
و بسا فقیری که از شیر عزیزتر است. امام علی ( ع ) غررالحکم

دست به دست
معامله ی دست به دست
پولِ دستی ( یا ساده تر: دستی )
نقد =پول و سرمایه به صورت محسوس
نقد =مشخص کردن نقاط خوب و بد یک چیز
ناصر خسروی کاملا درست گفته بجز واژه سوم
criticization پرژنش درست هست
پرژنیدنش، نادرسته
پَرژَن: critique
پَرژَنیدن: criticize
پَرژَنِش :criticization
پَرژَنی، پرژنال، پرژنیک: critical
واژه ی غربال، گربال با critique هم ریشه اند.
Ctiticism
Review
واژه پیشادست نقدی و پسادست نسیه هست
نَقد
این واژه ای پارسی ست که اربیده شده و واژه های برساخته و شکافته ( مشتق= شَقه شده ) از آن به دست آمده: ناقد، منتقد، انتقاد، . . .
این واژه هم ریشه با واژگان اروپایی زیر است :
انگلیسی:naked
...
[مشاهده متن کامل]

آلمانی : nackt
هر دو به مینه ی برهنه ، لُخت ، عُریان ( عُر با ur لاتینی همریشه است و به مینه ی اسل و آغاز میباشد زیرا هومنان یا انسان ها در روزگار غارنشینی اوران یا عریان بودند )
اینکه نقد ( نغد ) به مینه ی برهنه را برای خرده گیری به کار بردند این است که در نقد باید آن نهاده یا موضوع به گونه ی برهنه و بی پرده پوشی بررسی شود.
در باره ی پرداخت نقد پول هم باید خریدار جیب و کیف اش را برهنه و به زبانزد همگانه ( به اصطلاح عامیانه ) رو کند و آن را به فروختار یا فروشنده نشان دهد.
این همان واژه نکوهیدن است که زبان شناسان و ترانویسان ( مترجمین ) و نویسندگان به زبان اربی درآورده اند و دگرگشت آن به این روند بوده است :
نکوهید < نغوهید< نغود< نغد< نقد
می توان این واژه را با وات پارسی به کار برد و از آن کارواژه ساخت : نَغد ، نَغدیدن ، نَغداندن
و هم می توان واژه ی نکوهیدن یا نغوهیدن و نکوهاندن یا نغوهاندن را به کار گرفت.

برسی خوبی ها و عیب های چیزی
زبان نقد =بیان عیب ها و خوبی های چیزی ( قضاوت )
دستادست
دستادست . [ دَ دَ ] ( اِ مرکب ) ( مرکب از دست الف وقایه دست ) سودای نقدانقد؛ یعنی چیزی بگیرند و همان لحظه قیمت بدهند. ( برهان ) . نقد. دست به دست دادن . ( آنندراج ) . سودای نقد به نقد یعنی هرچه خرند همان لحظه قیمت وی را دهند. ( ناظم الاطباء ) . مقابل پسادست یعنی نسیه . ناجزاً بناجز. یداًبید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
...
[مشاهده متن کامل]

ستدو داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد.
ابوشکور.
ستد و داد جز به دستادست
داوری باشد و زیان و شکست .
لبیبی .
قرض ؛ وام دستادست . ( مهذب الاسماء ) .
◄ دوبازوی لشکر.
◄ سعی و کوشش و جهد. ( ناظم الاطباء ) .



کاوش گری
نقد = سنجش/ سنجه
نقد کردن = سنجیدن/سنجه کردن /همزمان خوب و بد چیزی را هویدا کردن
خرید نقدی : خرید پیش دست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس