ابداع

/~ebdA~/

مترادف ابداع: ابتکار، اختراع، انشا، ایجاد، خلق، خلقت، نوآوری، نوپردازی

متضاد ابداع: اقتباس

برابر پارسی: نوآوری، آفریدن، نوآفرینی، نوسازی

معنی انگلیسی:
contrivance, generation, innovation, invention, origination, creation

لغت نامه دهخدا

ابداع. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بِدع.

ابداع. [اِ ] ( ع مص ) چیز نو آوردن. نو آوردن. نو نهادن. نو پدید آوردن. ایجاد. اختراع. خلقت. خلق. آفریدن. آفرینش. نوباوه پیدا کردن. نو بیرون آوردن نه بر مثالی. ابتداع. پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و احداث که مسبوق بمدت است. ( تعریفات جرجانی ). ایجاد چیزی از نه چیز یعنی لاشی ٔ، مقابل خلق که ایجاد چیزیست از چیزی :
چون نشناسی که از نخست بابداع
فعل نخستین ز کاف رفت سوی نون.
ناصرخسرو.
مکن هرگز بدو فعلی اضافت گر خرد داری
بجز ابداع یک مبدع کلمح العین او ادنی.
ناصرخسرو.
و بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. ( کلیله و دمنه ).
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع.
حافظ.
گفتم که امر ایزد ابداع مبدع است
گفتا بزرگ اوست خرد عاجز از هجر [ کذا ].
؟
|| شعر نو گفتن. بطرز نوین شعر سرودن. || کند شدن مَرکب در رفتار. مانده شدن شتردر سواری. درماندن. کلال.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آوردن بر آوردن نو چیزی آوردن نو آوردن نو نهادن نو پدید آوردن ایجاد اختراع نو باوه پیدا کردن ایجاد چیزی از نه چیز یعنی لاشئ مقابل خلق که ایجاد چیزی است از چیزی . ۲ - شعر نو گفتن بطرز نوین شعر سرودن . ۳ - کند شدن مرکب در رفتار مانده شدن شتر در سواری در ماندن کلال . ۴ - هر موجودی که مسبوق بماده و حرکت نباشد وجودش بر سبیل ابداع میباشد و آن خروج از جوف عدم صریح بمتن وجود و ثبات در عالم دهر است و بعبارت دیگر عبارت از ایجاد شئ غیر مسبوق بماده و مدت است . یا ابداع نخستین . ۱ - خلقت اول ایجاد اول . ۲ - مبدع اول نخستین مخلوق حق تعالی .

فرهنگ معین

(ا ِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نوآوردن ، نو پیدا کردن ، ایجاد، اختراع . ۲ - شعر نو گفتن ، به طرز نو شعر سرودن . ۳ - کند شدن مرکب در رفتار، درماندن .

فرهنگ عمید

۱. پدید آوردن چیزی نو، نو آوردن، چیز تازه آوردن.
۲. کار تازه ای کردن.
۳. خلقت، آفریدن.
۴. (ادبی ) در بدیع، آوردن چند صنعت ادبی (مانند جناس، قلب، متضاد، و ردالصدرعلی العجز ) در یک بیت شعر یا عبارت، مانندِ این شعر: جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان / زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر (امیرمعزی: ۶۸۷ ) که در آن تضاد «گشاده، بسته»، ایهام «شیر»، جناس«شیر و تیر»، و مراعات النظیر «دهان، کمر» به کار رفته است، سلامةالاختراع.

واژه نامه بختیاریکا

سِرِ نو نکرد؛ کار کس نکِرد؛ خو دِراری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابداع (ابهام زدایی). ابداع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • ابداع (صفت فعل خدا)، یکی از صفات فعل الهی به معنای آفرینش آغازین یا مطلق، یا چیزی را بدون نمونه و الگوی پیشین پدید آوردن• ابداع (علوم قرآنی)، کلامی از قرآن با اسلوب های فراوان بدیعی• ابداع (فلسفه)، اصطلاحی در فلسفه
...

[ویکی فقه] ابداع (ادبیات فارسی). یکی از اصطلاحات ادبی ابداع بوده که در لغت به معنی «نوآوردن، طرز نو نهادن، ایجاد و آفرینش» می باشد. ادبا برای این اصطلاح برداشت های متفاوتی ارائه کرده اند، که در این مقاله به آن می پردازیم.
در لغت به معنی «نوآوردن، طرز نو نهادن، ایجاد و آفرینش» و در اصطلاح علم بدیع، آفریدن معنی و مضمون تازه و انتظامِ آن در رشتۀ الفاظی نیکو، چنان که از تکلّف به دور ماند، به شرط آن که دیگری مانند آن معنی و مضمون را در سخن خود نیاورده باشد. مانند:وادی پیموده را از سرگرفتن مشکل است •••• چون زلیخا عشق می ترسم جوان سازد مرا (صائب)مطابق این تعریف، ابداع از صناعات معنوی بدیع است.
تعریف ابداع از منظر ادیبان
۱) رشید وطواط مؤلّف «حدائق السّحر فی دقائق الشّعر» ابداع را از جملۀ صنایع بدیعی نمی داند و می گوید: سخن عقلا و فضلا در نظم و نثر چنین می یابد و هر چه بر این گونه نباشد، سخنِ عوام بوَد.۲) برخی دیگر ابداع را آوردن چندین صنعت بدیعی در یک عبارت می دانند. طبق این تعریف، ابداع هم صنایع لفظی و هم صنایع معنوی را در برمی گیرد، مانند:ندانم از سر و پایت کدام خوب تر است •••• چه جای فرق که زیبا زفرق تا قدمی (سعدی)که صنعت های تجاهل عارف، تضاد، مراعات نظیر، و جناس تامّ در این بیت جمع شده است.در ادبیات عرب بهترین مثال ابداع آیۀ زیر است:«وَقِیلَ یا اَرْضُ ابْلَعِی مَاءکِ وَ یا سَمَاء اَقْلِعِی وَ غِیضَ الْمَاء وَ قُضِی الاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِی وَ قِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (هود/۲۳)«و گفته شد: ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت و (در این هنگام، ) گفته شد: دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)»از این آیه شریفه بعضی ادیبان، بیست وسه صنعت و بعضی همۀ صنایع بدیعی را از آن استخراج کرده اند.۳) برخی در تعریف ابداع طریقِ سومی در پیش گرفته، و آورده اند که ابداع آن است که مادِح به گونه ای از ممدوح یاد کند که اسمِ ممدوح از آنجا حاصل شود، مانند این شعر عنصری در مدح سلطان محمود:تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب •••• جهود و گبر و ترسا و مسلمانهمی گویند در تسبیح و تهلیل •••• الهی عاقبت محمود گردانامّا آن چه ایشان آورده اند ظاهراً صنعتی مستقلّ نیست، بلکه آن را می توان جزو صنعت ایهام به شمار آورد.این صنعت بدیعی (ابداع) را اِختراع، حُسنِ اختراع، و سلامةُ الاختراع نیز خوانده اند، و سخنی را که به آن آراسته شده باشد بدیع و مُخْتَرع می گویند.
سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۸۱.
۱. ↑ سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۸۱.
منبع
...

[ویکی فقه] ابداع (ادبیات). ابداع (ادبیات)، کلامی از قرآن با اسلوب های فراوان بدیعی را می گویند.
"ابداع" یکی از اسلوب های بلاغی و بدیعی قرآن و عبارت است از کلامی که متضمن اسلوب های بدیع فراوان باشد.
مثال
مانند: (وقیل یا ارض ابلعی ماءک ویا سماء اقلعی وغیض الماء وقضی الامر واستوت علی الجودی وقیل بعدا للقوم الظالمین)؛ "و گفته شد ای زمین آب خود را فرو بر و ای آسمان (از باران ) خودداری کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و ( کشتی ) بر جودی قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار". ابن ابی الاصبع می گوید: در این آیه، بیست نوع اسلوب بدیعی به کار رفته که هفده مورد آن لفظی و عبارتند از:۱. مناسبت کامل در "ابلعی" و "اقلعی" و استعاره در این دو؛ ۲. طباق بین ارض و سماء ؛ ۳. مجاز در "یا سماء" که در اصل "یا مطرالسماء" بود؛ ۴. اشاره در "و غیض الماء"؛ ۵. ارداف در "و استوت"؛ ۶. تمثیل در "وقضی الامر"؛ ۷. تعلیل ؛ ۸. صحت تقسیم؛ ۹. احتراس در دعا ؛ ۱۰. حسن نسق ؛ ۱۱. ائتلاف لفظ با معنا ؛ ۱۲. ایجاز ؛ ۱۳. تسهیم ؛ ۱۴. تهذیب ؛ ۱۵. تمکین ؛ ۱۶. انسجام ؛ ۱۷. حسن بیان . سیوطی ، " اعتراض " را هم اضافه می کند. توضیح هر یک از این اسلوب های بدیعی در جای خود آمده است.

[ویکی فقه] ابداع (صفت فعل خدا). ابداع، یکی از صفات فعل الهی است که به معنای آفرینش آغازین یا مطلق ، یا چیزی را بدون نمونه و الگوی پیشین پدید آوردن می باشد.
ابداع مصدر باب افعال از مادّه بَدَعَ، در لغت به چیزی گفته می شود که تازه و اوّل بوده،
الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، الجوهری، ج۳، ص۱۱۸۳، اسماعیل بن حماد (م/۳۹۳هـ).
در اصطلاح به معنای احداث و ایجاد چیزی است که مسبوق به مادّه و زمان نباشد.
کتاب التعریفات، الجرجانی، ج۱، ص۳، السید الشریف علی بن محمد (م/۸۱۲).
وقتی در مورد خداوند استعمال می شود به معنای ایجاد چیزی بدون نیاز به آلت، ماده، زمان و مکان است، و این تنها به خداوند اختصاص دارد.
المفردات فی غریب القرآن، الراغب الاصفهانی، ج۱، ص۳۸، ابوالقاسم الحسین بن محمد (م/۵۰۲هـ).
...

[ویکی فقه] ابداع (علوم قرآنی). ابداع (ادبیات)، کلامی از قرآن با اسلوب های فراوان بدیعی را می گویند.
"ابداع" یکی از اسلوب های بلاغی و بدیعی قرآن و عبارت است از کلامی که متضمن اسلوب های بدیع فراوان باشد.
مثال
مانند: (وقیل یا ارض ابلعی ماءک ویا سماء اقلعی وغیض الماء وقضی الامر واستوت علی الجودی وقیل بعدا للقوم الظالمین)؛ "و گفته شد ای زمین آب خود را فرو بر و ای آسمان (از باران ) خودداری کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و ( کشتی ) بر جودی قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار".
هود/سوره۱۱، آیه۴۴.
۱. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۴.
...

[ویکی فقه] ابداع (فلسفه). در سلسه مباحث "فعل"در فلسفه اقسامی برای فعل شمرده می شود که هر یک از این افعال باعث پیدایش گروهی از موجودات عالم امکان گردیده است.
بنابر این ما تقسیم اولی خود از فعل را بیان می کنیم و ملاک این تقسیم را بنابر ماده و صورت می گذاریم، به این ترتیب که فعل با در نظر گرفتن وجود و عدم ماده و همچنین صورت و زمان ، حالات گوناگونی را می پذیرد. حالات افعال بر این اساس دارای چهار گونه می شوند که سه حالت آنها در خارج محقق اند ولی یکی از این حالات در خارج تحققی ندارد. بر همین اساس این تقسیم این گونه می شود. ۱. افعالی که در انجام آنها به هیچ کدام از ماده و زمان احتیاجی وجود ندارد. به این معنا که این افعال، افعالی هستند که بر ماده و زمان تقدم دارند و به دلیل همین تقدم افعال بر زمان است که نه به ماده و نه به زمان احتیاج دارند. به تعبیری دیگر موجوداتی که با این نوع از فعل ایجاد می شوند فوق هیولی و زمان هستند. ۲. افعالی که در تحقق آنها هم به ماده و هم به زمان نیاز هست. یعنی ماده و زمان بر این گونه افعال پیشی دارند. ۳. افعالی که در انجام آنها احتیاج به ماده وجود دارد لیکن احتیاج به مدت و یا زمان وجود ندارد. ۴. افعالی که در آنها احتیاج به مدت یا زمان هست اما احتیاجی به ماده نیست. البته این چنین فرضی، صرف فرض است و فعلی که دارای چنین خصوصیاتی باشد در خارج محقق نمی شود.
تعریف ابداع
بنابر تحقق هریک از این افعال، موجودات خاصی نیز ایجاد می شوند. پس به حسب تفاوتی که در افعال وجود دارد، در ذات موجوداتی که بوسیله این افعال ایجاد می شوند نیز تفاوتهای اساسی وجود دارد. اما نکته ای که در این مباحث مورد نظر ما می باشد توجه به این مطلب است که کدام یک از این نوع افعال را ابداع می نامند. به فعلی که در تحقق آن نه به ماده و نه به زمان احتیاج باشد، فعل ابداعی می گویند. بر همین اساس ایجاد کردن موجودی به فعل ابداعی را "ابداع"می گویند. و موجودی را که به وسیله ابداع ایجاد شده باشد را "مبدع"می نامند. و فاعلی که فعل ابداع از او صادر شده را "مبدع" می نامیم. بنابر این ما سه موضوع در اینجا داریم: الف. یک فعل داریم که "فعل ابداع" است. ب. موجود معلولی داریم که "مبدع" است. ج. فاعلی که این فعل ابداع را انجام می دهد "مبدع" نامیده می شود. پس مبدع موجودی است که در خلق آن نه به ماده و نه به زمان احتیاج باشد. بنابر این، مبدعات نه مرکب از ماده و صورت هستند و نه دارای زمان می باشند.
دروس شرح منظومه، انصاری شیرازی، یحیی، ج۳، ص۳۰۶_ ۳۰۷، قم، انتشارات بوستان کتاب، ۱۳۸۵.
حکمایی چون ابو علی قائل اند که ماده مبدع است (البته ماده اولی که فقط در فلسفه از آن بحث می شود، و امر ضعیف الوجود و مبهم الوجودی است و در نهایت ضعف وجود است. بطوریکه این ماده مورد بحث، نمی تواند موجود باشد مگر به طفیل صورت). حکماء موجودات را تقسیم می کنند به مبدع و کائن و صورتها را حادث می دانند ولی ماده را مبدع می دانند. مانند عقول مجرده که وجودشان ابداعی است نه تکوینی.
حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، مطهری، مرتضی، ج۱، ص۲۰۳ ۲۰۴، تهران، انتشارت حکمت، ۱۳۶۶
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِبداع
(در لغت به معنی نوآوری) دربرابر اعاده. در اصطلاح فلسفه و کلام، به دو معنی است: ۱. در فلسفه، ایجاد غیرمسبوق به ماده و مدّت (زمان). از هستی های غیرمادی فرا زمان (ازلی) به مبدَعات تعبیر می شود. مبدَعات یا عقول مجرّد، به صورتِ اِبداع، از علةالعلل پدید می آیند و علت بر آن ها تقدم ذاتی دارد؛ ۲. در کلام، عبارت است از نخست بار آفریدن چیزها. بدین معنا که خداوند بدون استفاده از هرگونه نمونه و الگو و بدون بهره گیری از ابزار، اشیا را نخست بار آفریده است و به همین سبب نوآفریننده یا نخست بار آفرینندۀ آسمان ها و زمین و به تعبیر قرآن «بدیعُ السّموات و الارض» (بقره، ۱۱۷) به شمار می آید. نیز← ابداء؛ بدیع_(کلام)

مترادف ها

authorship (اسم)
اغاز، نویسندگی، تالیف و تصنیف، ابداع، ابتکار، احدای، ایجاد، اصل

innovation (اسم)
تغییر، ابداع، بدعت، نو اوری، چیز تازه

introduction (اسم)
ابداع، احدای، فاتحه، دیباچه، مقدمه، معرفی، معارفه، معرفی رسمی، اشناسازی، معمول سازی

novation (اسم)
ابداع، ابتکار، نوسازی

فارسی به عربی

تالیف , مقدمة ، استنباط

پیشنهاد کاربران

چیزی را بخشیدن
مخالف
اختراع
از نو آفریدن و یا ساختن نادرسته، انکار پیشتر ساخته شده و دوباره بهسازی شده! در صورتیکه یعنی چیزی را ساختن یا آفریدن!
ره اورد. . .
از نو آفریدن
از نو افریدن
فکر و ایده نو خلاقیت و ابتکار به خرج دادن دوستان گلم اگه موافقین لطفا تصدیق کنین😉😍😘👏💓💋👄😗😗😏😜
از نو آفریدن
نوآفرینی
از ن. پدید آوردن
نو افرینش

بپرس