ماده

/mAdde/

مترادف ماده: جرم، هیولی، اصل، مایه، ریشه، علت، سبب، انثی، لاج، لاس، ماچه، مادینه، مونث، حیوان بچه زا، بند، فصل، آب، پیله، دمل ، امر، موضوع

متضاد ماده: ذکور

برابر پارسی: مایه، بند

معنی انگلیسی:
matter, material, stuff, substance, female, doe, abscess, entry, woman, clause

لغت نامه دهخدا

ماده. [ دَ / دِ ] ( ص اِ ) مقابل نر. ( آنندراج ). مؤنث و هر حیوانی که دارای آلات تأنیث باشد و بزاید. ج ، مادگان. ( ناظم الاطباء ). در لهجه مرکزی ، به کسر دال [ دِ ]. پهلوی ، «ماتک » ( مؤنث ). کردی ،«مادک » ( گاومیش ماده ). کردی دخیل ، «ماده » ( مؤنث )... مقابل نر. ( از حاشیه برهان چ معین ). جانوری که فرزند آورد یا تخم کند. انثی. مقابل نر :
ماده گفتا هیچ شرمت نیست ویک
چون سبکساری نه بد دانی نه نیک.
رودکی.
همان ماده آهنگ بهرام کرد
بغرید و چنگش به اندام کرد.
فردوسی.
صد اشتر همه ماده و سرخ موی
صد استر همه بارکش راهجوی.
فردوسی.
کدام آهو افکنده خواهی به تیر
که ماده جوان است و همتاش پیر.
فردوسی.
اکنون جهان چنان شود از عدل و داد او
کاهو بره مثل مکد از ماده شیر، شیر.
فرخی.
بایتگین... با خویشتن صد و سی تن طاووس آورده بود نر و ماده. ( تاریخ بیهقی ). فرمود مراتا از آن طاووسان چند نر و ماده با خویشتن آرم. ( تاریخ بیهقی ). پنج پیل می آوردند سه نر و دو ماده. نرهابا برگستوانهای دیبا... و مادگان با مهدهای زر و کمرها و ساختهای مرصع به جواهر. ( تاریخ بیهقی ادیب ص 524 ). آورده اند که شیری ماده با دو بچه در بیشه ای وطن داشت. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 335 ). نر گفت تابستان است و در دشت علف فراخ ، این دانه نگاه داریم تا زمستان... ماده هم بر این اتفاق کرد... نر غایب بود چون باز رسید دانه اندکتر دید... ماده هرچند گفت نخورده ام سودنداشت. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 378 ). ماده چون آن بدید اضطراب کرد. ( کلیله و دمنه ).
یکی دبه درافکندی بزیر پای اشترمان
یکی برچهره مالیدی مهار ماده ما را.
عمعق ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
گر ز مردی دم زنم ای شیرمردان بشنوید
زانکه چون خرگوش گاهی ماده و گاهی نرم.
خاقانی.
بانو کند شکار ملوک ارچه مرد نیست
آری که باز ماده به آید گه شکار.
خاقانی.
شاهان چه زن چه مرد در ایام مملکت
شیران چه نر چه ماده بهنگام کارزار.
خاقانی.
گه ماده و گه نری چه باشد
گر مرد رهی نه چون زغن باش.
عطار.
ترکیبها:
- ماده آهو. ماده استر. ماده بز. ماده بوم. ماده پلنگ. ماده پیل. ماده خر. ماده خرگوش. ماده خوک. ماده سگ. ماده سوسمار. ماده شتر. ماده شیر. ماده گاو. ماده گاومیش. ماده گوزن. ماده مرال. ماده میش.... رجوع به جزء دوم هریک از این کلمه ها شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- اصل هر چیز مایه جمع : مواد . ۲- الف - جوهری است جسمانی که تحقق و فعلیت آن بصورت و محل توارد صور متعاقبه میباشد . ب - امری را که قابل تبدیل بچیزی دیگر باشد ماده گویند. مانند آب که ماد. هواست باعتبار آنکه قابل تبدیل بهواست . ج - اجزائ وجودی و ترکیب کننده و بوجود آورند. هر چیزی را ماده گویند مانند چوب و آهن و غیره که ماد. تختاند . د - هیولای اولا یاجسام را گویند که در هم. اجسام میباشد و محل توارد و تعاقب صور است و آن غیراز ماده بمعنی عناصر اربعه است جمع : مواد . یا ماد. آخرت . امریست که در آخرت محشور میشود و آنرا گاه اجزائ اصلیه نامند و در لسان اخبار عجب الذنب گویند . یا ماد. اولی . مراد هیولای اولی است که بعض حکیمان آنرا قدیم دانند . یا ماد. بسیط . مراد هیولای اولی است . ماد. جسمانی . الف - مراد ماد. خارجی عینی است . هر یک از عناصر اربعه ماد. جسمانی اند . ب - بطور مطلق اطلاق برهیولای اولی میشود . ج - گاه در مقابل ماد. عقلی بکار میرود . یا ماد. خاص . چیزیست که قابل تبدیل بصور خاص باشد با حفظ صور نوعیه مانند منی که قابل تبدیل بصورت انسانی است و در عین حفظ صورت نوعیه قابل تبدیل به جماد و نبات نیست و بدین جهت آنرا ماد. خاص گویند ماقبل ماد. عام . یا ماد. عام . هیولای اولای عالم است که قابل تبدیل بصور و اشکال مختلف میباشد . توضیح اگر در حرکات و تبدلات عالم خارج و جهان جسمانی بنگریم مشاهده خواهیم کرد که گاه تحولات حاصله در نوع واحد از موالید است چنانکه نهالی بر اثر تبدلات خاص کیفی و کمی ممکن خود - که باروری باشد - میرسد و در هم. مراحل تحولات خود وحدت نوعی. آن محفوظ است نهایت بعد از رسیدن بکمال ممکن خود یا متوقف می شود - که این فرض محال است - و یا دگرگون میگردد و صورت نوعی. خود را از دست میدهد . مسلم است که این گونه تبدلات خللی بصورت نوعی. اشیائ متبدل وارد نمی سازد بلکه آنها مراحل کمال ممکن خود را طی میکنند . گاه تحولات حاصله موجب تبدیل بنوعی دیگر است چنانکه آب تبدیل بهوا شود و هوا تبدیل باب و خاک و آتش و عاقبت هر یک تبدیل بعنصری دیگر گردد . گاه تحولات طاریه با وسایل و ید صناعی انجام میشود نه بر حسب تبدلات طبیعی چنانکه نجار از چوب اشیائ مختلف باشکال متفاوت می سازد . اگر نیک بنگریم در مییابیم که ماده در هم. اشیائ عالم جسمانی یکی است و آنرا ماد. عام و ماده المواد و هیولای اولی نامند و در هر یک از انواع نیز باحفظ صورت نوعیه ماده ای هست که مراتب کمال همان نوع را با حفظ صورت نوعیه طی میکند و مادام که آن ماده بر اثر تبدلات خاص نوعی خود به مرحله ای نرسیده است که خلع صورت نوعی کند و تبدلاتش در مراتب همان نوع باشد ماد. خاص همان نوع خواهد بود لکن این ماده غیر از ماد. بمعنای هیولای اولی است زیرا این ماده ماد. مخصوص نیست بلکه متلبس بصورت نوعی. خاصی میباشد وهمین طورموجودی که خود نوعی از انواع موالید است و با دست صناعی متحول و متبدل باشکال مختلف گردد و چون قابل تبدیل و تحول باشکال مختلف است ماد. عام است مقابل ماد. خاص . یا ماد. عقلی ( عقلیه ) . مراد جنس است که ماد. عقلی است و فصل صورت عقلی است . یا ماد. قریب ( قریبه ) . هر امری در جریان حرکت و تحولات جسمانی و طبیعی ناچار مراحلی راطی میکند و تلبس آن ببعضی از صور متعاقبه مقدم ونزدیک تر از تلبس آن بصورت انسانی است . بنابر این نطفه نسبت بانسان کامل العیار و الاعضائ ماد. بعید است و نسبت به جنین ماد. قریب است . بالجمله ماد. قریب ماده ایست که در قابلیت صورت احتیاج بانضمام چیزی دیگر نداشته باشد . یا ماد. قضیه . نسبت نفس الامری میان موضوع و محمول را ماده نامند و دو طرف قضیه - یعنی موضوع ومحمول - را ماد. ترکیب کنند. قضیه گویند و بالاخره مراداز ماد. قضیه در منطق همان نبست نفس - الامری است و صورت ذهنی را - که حاکی از نسبت نفس الامری است - جهت معقول. قضیه و لفظی را که بواسط. آن بیان ماد. قضیه شود جهت ملفوظه گویند . یا ماد. قیاس . مقدمات قیاس یا ماد. مرکب . اجزائ ترکیب کنند. هر امری را ماد. مرکب. آن امر گویند چنانکه هر یکاز اجزائ ترکیب کنند. دارویی ماد. آنست و هر یک از آن مواد خود نیز مرکبند از عناصری . بالجمله ماد. مرکب مقابل ماده بسیط است . ۳- چیزی دارای وزن که فضایی را اشغال کند و بیکی از اشکال جامد مایع گاز یا بخار در آید . ۴- هر یک از بندهای یک قانون اساسنامه آیین نامه لایحه و غیره . یا ماده اش مستعد است . آماد. اجرای اعمال زشت و ناپسند ( مثلا منازعه یا دیگران ) است .
در اصطلاح این لغتنامه به هر یک از لغات مستقل اطلاق میگردد

فرهنگ معین

(دِّ ) [ ع . مادة ] (اِ. ) ۱ - اصل هر چیزی . ۲ - آن چه که وزن داشته باشد و فضا را اشغال کند.
(دِ ) [ په . ] (ص . ) مقابل نر.

فرهنگ عمید

جنسی از جانوران که می تواند بچه بزاید یا تخم بگذارد.
۱. مایه و اصل هرچیز، اصل چیزی، آنچه قوام چیزی به آن است.
۲. (فیزیک ) چیزی که جرم دارد، فضا را اشغال می کند و به صورت جامد، مایع، یا گاز است.

فرهنگستان زبان و ادب

{event} [ورزش] هریک از واحدهای رقابتی یک ورزش یا رشته که نشان ها بر پایۀ آن اهدا می شود

واژه نامه بختیاریکا

لاس؛ ماهینِه؛ ما

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ماده (فلسفه). ماده در لغت، مونث «ماد» بوده و به معنای مایه و اصل هر چیز است و در اصطلاح فلاسفه یکی از اقسام جوهر جسمانی است.
علی رغم مخالفت برخی از فلاسفه، مشائین و به تبع آنها مشهور فلاسفۀ اسلامی، ماده به معنای اول (هیولی) را پذیرفته و برای آن دو دلیل اقامه کرده اند:
← برهان قوه و فعل
۱. ↑ معجم تهذیب اللغه، الازهری، ج۴، ص۳۳۶۱، بیروت.۲. ↑ مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۵، ص۴۱۲، تهران، صدرا.۳. ↑ دروس فلسفه، مصباح یزدی، محمدتقی، ص۲۰۹_ ۲۰۷، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.۴. ↑ مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۵، ص۴۱۲، تهران، صدرا.۵. ↑ مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۵، ص۴۱۲، تهران، صدرا.۶. ↑ آموزش فلسفه، مصباح یزدی، ج۲، درس ۴۸، ص۱۸۷، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.۷. ↑ آموزش فلسفه، مصباح یزدی، ج۲، درس۴۸، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.۸. ↑ دروس فلسفه، مصباح یزدی، ص۲۰۹_ ۲۰۷.۹. ↑ الحکمة المتعالیه، ملاصدرا، ج۵، ص۱۰۹ (چ بیروت).
...

دانشنامه عمومی

ماده (حشرات). ماده ( به انگلیسی: Gyne ) ( واژۀ Gyne /ˈɡaɪn/ از یونانی γυνή به معنی «زن» ) کاست اصلی ماده تولیدمثلی از حشرات فرااجتماعی است ( به ویژه مورچه ها، زنبورها و زنبورهای راسته پرده بالان و همچنین موریانه ها ) . ماده ها ( Gynes ) کسانی هستند که قرار است ملکه ( Queen ) شوند، در حالی که کارگران ماده ( female workers ) معمولاً نازا هستند و نمی توانند ملکه شوند. داشتن یک ملکه همان چیزی است که یک کندو، لانه یا کلنی از حشرات اجتماعی را ایجاد می کند. [ ۱] [ ۲] گفته می شود که یک کلنی با چندین ملکه به شکل چندماده polygyne است، در حالی که یک کلنی که تنها یک ملکه دارد، شکل تک ماده monogyne است.
عکس ماده (حشرات)

ماده (فیزیک). ماده همهٔ چیزهایی است که اشیاء فیزیکی را شامل می شوند و فضایی را اشغال می کند. معمول ترین تعریفی که از ماده وجود دارد این است که ماده هرچیزی است که حجم و جرم داشته باشد. به هر حال هنوز میان دانشمندان دربارهٔ تعریف دقیق ماده اتفاق نظر وجود ندارد. تا پیش از سدهٔ بیستم میلادی، اصطلاح ماده شامل مادهٔ معمولی تشکیل شده از اتم ها بود و دیگر پدیده های انرژی مانند نور یا صدا را در بر نمی گرفت. این مفهوم از ماده، اکنون به هر گونه چیزی که دارای جرم، حتی در حالت سکون، گسترش یافته ولی این تعریف ها هنوز نارسا است زیرا جرم یک شیء خود می تواند در نتیجهٔ حرکت و تعامل انرژیهای ( احتمالاً بدون جرم ) به وجود آید؛ بنابراین، یک تعریف جهانی، و یک مفهوم اساسی و جامع برای آن در فیزیک امروز هنوز در دست نیست. واژهٔ ماده نیز آزادانه به عنوان یک اصطلاح کلی برای هر چیز یا تمام اشیاء فیزیکی قابل مشاهده استفاده می شود.
همهٔ چیزهایی را که در زندگی روزمره می توانیم لمس کنیم از اتم ها تشکیل شده اند. این ماده های ساخته شده از اتم ها، که آن ها هم به نوبهٔ خود از تعامل ذرات زیراتمی شکل گرفته اند معمولاً از یک هسته، محتوی پروتون و نوترون، و ابری از الکترون در مدار پیرامون هسته ساخته شده اند.
به طور معمول، از نظر علم، این ذرات کامپوزیت را ماده می انگارد زیرا آن ها هر دو شرط جرم و حجم را دارند. در مقابل، ذرات بدون جرم، مانند فوتون ها، ماده در نظر گرفته نمی شوند، چرا که آن ها نه جرم و نه حجم دارند. با این حال، تمام ذرات با جرم هم، دارای حجم ( به معنی کلاسیک ) نیستند، زیرا ذرات بنیادی مانند کوارک ها و لپتونها ( که گاهی با ماده برابرند ) «ذراتی نقطه ای» در نظر گرفته شده اند که اندازه و حجم مؤثری ندارند. با این وجود، کوارک ها و لپتون ها با هم «مادهٔ معمولی» را تشکیل می دهند، و اثر متقابل آنهاست که به ایجاد حجم مؤثر در ذرات مرکب که ماده معمولی را می سازند کمک می کند. [ ۱] [ ۲]
امروزه معمولاً ماده ها را از نظر حالت، به پنج دسته جامد، مایع، گاز، پلاسما و چگالش بوز - اینشتین ( که ماده ای فوق العاده سرد است ) تقسیم می کنند.
فلزها
سرامیکها
بسپارها ( پلیمرها، مواد آلی )
• کامپوزیتها
عکس ماده (فیزیک)عکس ماده (فیزیک)عکس ماده (فیزیک)عکس ماده (فیزیک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

ماده (علم). مادّه (علم)(matter)
در علم، اصطلاحی عام برای اطلاق بر هر آنچه فضا را اشغال می کند و دارای صفات گرانی (ثقل) و لَختی است. در فیزیک کلاسیک، مادّه و نیرو (انرژی) دو مفهوم جداگانه ای انگاشته می شدند که در شالودۀ همۀ پدیده های فیزیکی بودند. اما فیزیک دان های عصر جدید نشان داده اند که تبدیل مادّه به نیرو و نیرو به مادّه امکان پذیر است و به این ترتیب بر تمایز دیرینۀ میان این دو مفهوم خط بطلان کشیده اند. با این همه، دانشمندان در هنگام بررسی تعداد زیادی از پدیده ها ـ از قبیل حرکت، رفتار مایعات و گازها، و حرارت ـ همچنان درمی یابند که بررسی مادّه و نیرو به عنوان ذرات جداگانه کاری ساده تر و راه گشاتر است. ذرّات بنیادی معیّنی باهم ترکیب می شوند و اتم ها را به وجود می آورند؛ اتم ها، نیز، به هم می آمیزند و مولکول ها را تشکیل می دهند؛ خواص یکایک مولکول ها و توزیع و آرایش آن ها کیفیت های گوناگونی از قبیل جِرم، سختی، چسبندگی، سَیَلان، رنگ، طعم، مقاومت ویژۀ برقی، رسانندگی گرمایی، و کیفیت های دیگری به مادّه در همۀ شکل هایش می بخشند. در فلسفه، مادّه به طور کلی به منزلۀ مادّۀ خام جهان فیزیکی انگاشته شده است، اگرچه برخی از فیلسوفان مکتب ایدئالیسم، از قبیل جورج بارکلی، فیلسوف ایرلندی، انکار می کنند که مادّه مستقل از ذهن وجود دارد. بیشتر فیلسوفان جدید تعریف علمی مادّه را می پذیرند.

ماده (منطق و فلسفه). مادّه (منطق و فلسفه)
اصطلاحی در منطق و فلسفه. در منطق، چگونگی ارتباط محمول با موضوع قضیه را مادّۀ آن می نامند که یا وجوبی، یا امکانی یا امتناعی است مثلاً در قضیۀ «هر عدد چهار زوج است»، مادۀ قضیه وجوب است. در اصطلاح فلسفۀ اسلامی، به پیروی از ارسطو، مادّه را در مقابل لفظ «هیولی» آورده اند و آن جوهری است که تحقق آن به صورت است. به بیان دیگر، ماده همواره در تحقق خارجی نیازمند به صورت است، حال آن که «موضوع» بدون اَعراض خود موجود است.

مترادف ها

abscess (اسم)
ورم چرکی، دمل، ابسه، دمبل، ماده، خراج

article (اسم)
ماده، عمل، شرط، اسباب، مقاله، بند، گفتار، فقره، فصل، حرف تعریف، متاع، کالا، چیز

material (اسم)
ماده، جسم، جنس

matter (اسم)
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته

female (اسم)
ماده، زن، مؤنث، جنس ماده، نسوان، مونی، جانور ماده

substance (اسم)
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی

stuff (اسم)
ماده، چرند، کالا، چیز، جنس، پارچه

point (اسم)
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس

clause (اسم)
ماده، شرط، جزء، بند، فصل، قضیه، جزئی از جمله

provision (اسم)
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن

paragraph (اسم)
ماده، بند، فقره، سر سطر، پاراگراف، پرگرد

res (اسم)
ماده، چیز، شیء، شیء بخصوص

woman (اسم)
ماده، کلفت، زن، رفیقه، بانو، مؤنث، جنس زن، زنانگی

metal (اسم)
ماده، جسم، فلز، ماده مذاب

فارسی به عربی

امرات , بند , خراج , فقرة , مادة , مسالة , معدن , مقالة , نقطة

پیشنهاد کاربران

واژه پارسی ماده از پارسی میانی و پهلوی m�dag آمده که خود از m�d گرفته شده ( به معنای مادر، زن ) و همریشه است با هندی mādā ( به معنای انسان ماده یا حیوان ماده ) از انگلیسی mother آلمانی mutter فرانسه ای m�re و پورواهندواروپایی *mater - همگی به معنای کلی مادر.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها.
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان بارتولومه
en. wiktionary. orgRetrieved 2021 - 03 - 12.

ماچه. [ چ َ / چ ِ ] ( ص ) ماده ، مقابل نر. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . گویا فقط در خر الاغ مستعمل است. گاهی هم در سگ گفته می شود: ماچه خر. ماچه سگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
ای کاش تعریف ماده در علم حقوق هم ارائه میشد.
کاربر کاکول، متنی که فرستاده بودم ابهام داشت و باعث کج فهمی میشد که با تذکر شما اصلاحش کردم. متن قبلی این بود:
واژه مادّه با واژه matter که همان ماتریال است قابل مقایسه است.
در خصوص واژه matter باید گفت که ریشه آن واژه mother درنظر گرفته شده ( اصل واژه لاتین است )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ماده به معنای مونث هم احتمالاً با واژه مادر در ارتباط است.
برابر واژه مادّه در زبان فارسی امروز، تقریباً واژه مایه هست.
جالب است که واژه مایه در برخی لهجه ها به معنای مونث هم به کار میرود.

کاربر مزاخو، واژه مادر و ماده لاتین نیست. در زبانهای اوستایی /پارسی باستان/سانسکریت/پهلوی/پارسی میانه این واژه بکار می رفته است. مادها نیز بهمچنین.
برادر
واژه مادّه با واژه matter که همان ماتریال است قابل مقایسه است. اگرچه ریشه کلمه مادّه در عربی چیز دیگری ذکر شده.
در خصوص واژه matter باید گفت که ریشه آن، واژه لاتین materia است که ریشه آنرا هم از واژه mater به معنای مادر درنظر میگیرند
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ماده به معنای مونث هم احتمالاً با واژه مادر در ارتباط است.
برابر واژه مادّه در زبان فارسی امروز، تقریباً واژه مایه هست.
جالب است که واژه مایه در برخی لهجه ها به معنای مونث هم به کار میرود.

واژه فلسفی ماده به احتمال قوی و قریب به یقین ریشه در زبان قوم باستانی ماد دارد و در اصل و ریشه به شکل 《 ما 10 》 نوشته می شده و ماده تلفظ می شده است. نام اقوام ماد بصورت جمع به شکل " ما ده ا " نوشته و تلفظ
...
[مشاهده متن کامل]
می شده است و اشاره به این حقیقت ژرف داشته است که خداوند متعال ( هو ) هرکدام از افراد انسانی را در نظام احسن آفرینش مبداء از یک خانواده ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده و به آنان حیات یا زندگی جاودانه اهداء نموده است و آنهم با هدف زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف در قالب پنج زوج بنیادی و ملکوتی. زوجیت با غیر یعنی غیر از فرد خود و عشق ورزیدن به غیر و تولید مثل از طریق آمیزش جنسی والدین یا زن و مرد ، پدیده هایی اند که فقط به سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی تعلق دارند و نه در نظام احسن آفرینش مبداء وجود داشته و نه در نظام احسن آفرینش معاد ( که برپایی مجدد همان نظام احسن آفرینش مبداء خواهد بود ) به وجود خواهند آمد. ما دها به این معناست که هرکدام از ما افراد انسانی قبل از آغاز سفر مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد ، ده تایی بوده ایم. در همین رابطه واژه معروف اوستایی " خویدوده " که نه زرتشت و نه شاگردان و نه پیروان آئین بعدی وی با تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن پی نبرده اند ، ریشه در زبان قوم ماد دارد و خطاب به تک تک افراد انسانی به معنای 《 خود تو ده تایی 》 می باشد و نه به معنای ازدواج با محارم. بنابراین هرکدام از ما افراد انسانی در طول سفر تنها نیستیم بلکه هر کدام ده تایی هستیم. از این ده عضو در این عالم واقعی و عینی و شهودی فقط یک عضو به شکل و صورت من تجربی یا فنومنی ( phenomeny ) به ظهور و پیدایش رسیده است و نُه عضو دیگر به شکل طرح و برنامه و امکانات استعلائی یا بالقوه و نومنی ( noumeny ) یا کاتِ گوری های نُه گانه در پشت پرده ظاهری من یا خود و یا نفس مجرد تجربی پنهان اند و در انتظار تولد و به ظهور و پیدایش رسیدن نشسته یا ایستاده اند. بین من تجربی و نُه من استعلائی هیچگونه عمل و عکس العمل و یا رد و بدل نمودن اطلاعات بین عالم شهود و عالم غیب صورت نمی گیرد. اما در عین واحد و بطور همزمان در لحظه حال کلیه نُه من های افراد انسانی و کلیه من های تجربی تولد نیافته در این عالم و کلیه اموات این عالم ، در عالم غیب یعنی در بطن و باطن خمیر مایه ساختاری عالم واقعی و عینی و شهودی هم در خواب ژرف و شیرین مرگ بسر می برند و هم از زندگی رویائی در سطح کمال ایده آل بهشتی در سطح زندگی واقعی و عینی بهشتی در نظام احسن آفرینش مبداء برخوردارند. فقط ما انسان های تولد یافته به اندازه طول عمر دنیوی خود در آن نظام غایب محسوب می شویم و از آن زندگی رویائی محروم هستیم. اما پس از فرا رسیدن اجل مرگ هرکدام از ما در آن نظام حضور می یابیم و از حیات رویائی بهشتی برخوردار می گردیم و بطور همزمان از خواب ژرف و شیرین مرگ هم لذت خواهیم برد تا تولد دوباره یا مجدد در همین عالم با یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به حالت فعلی.

ماده، مخالف نر و به عربی أنثی
اصل کلمه به ریخت ماء ده است و به معنی بخشنده آب می باشد و منظور پرورش جنین در زهدان ( رحم ) است که از طریق بند ناف از بدن مادر تغذیه میشود.
در فیزیک به هرچیزی که فضا را اشغال کند ( حجم داشته باشد ) ٬ ماده می گوییم .
واژه ی پارسی آریایی ماده که در پارسی پهلوی به دیسه ی ماتَغ= m�taq ماده، عنصر و ماتَک= m�tak ـ1ـ ماده، عنصر 2ـ اصلی، اساسی 3ـ ماده، مؤنث و در لغتنامه ی سنسکریت به شکل mAtrA मात्रा در مانای matter ماده,
...
[مشاهده متن کامل]
موضوع, چیز، جنس، ذات و materials آمده است. واژه ی مواد جَمِ مکسر ماده بر وزن فعال است که بهتر است ما در پارسی برای جَمِ ماده از ماتکان، مادگان یا ماده ها اسفایده ( استفاده ) کنیم!

در پهلوی " ماتک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
ماتکان = مواد
لازم است به داشتن و یا نداشتن علامت تشدید روی حرف �د� دقت شود؛ چرا که �ماده� و �مادّه�، دو کلمه‏ با معانی متفاوت هستند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس