متون

/motun/

لغت نامه دهخدا

متون. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ متن. رجوع به متن شود.

متون. [ م ُ ] ( ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جمع متن
( اسم ) جمع متن : متون ادبی .
جای گرفتن و اقامت

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ متن .

فرهنگ عمید

= متن

پیشنهاد کاربران

متون میشه جمع متن ها یعنی یک کلمه ی جمع است نه مفرد برای کسایی که دنبالش هستند
نوشته ها. . . . . جمع متن . . . . . . . متن ها
متون=نوشته ها، نویسه ها، متن ها
متضاد= حاشیه ها
چون اگر در آبادیس ( متن ) را search کنید متضاد را حاشیه می آورد پس متون که جمع متن حاشیه ها جمع حاشیه است
جمع متن
نوشته ها و جمع کردن
متن ها
نوشته ها . متن ها
جمع متن
نوشته ها

جمع متن
متن ها
نوشته ها
مجموعی ای ازمفاهیم مرتبط با موضوعی خاص

جمع متن، نوشته ها
نوشته ها، نویسه ها
مجموعه ای از مفاهیممرتبط با یک موضوع خاص
نوشته ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس