کمینه = کمترین
بیشینه = بیشترین
قدینه/مرزینه = محدود
قد=حد
قدینه = محدود= امیختی از کارواژ قد ( اینه = شبیه سازی شدن )
قدیزه = محدود شده
پسوند اینه برای شبیه سازی شدن بکار میرود و پسوند ایزه برای شد و به انجام رسیده شده
کرانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) محدودشده. تحدیدشده. || نگاه داشته شده در سرحد. ( ناظم الاطباء ) .
کرانمند، بسته، دارای چارچوب، دارای مرزبندی
دارای حد
مرزبندی
منحصر
بازداشته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) توقیفی. توقیف شده. ( لغات فرهنگستان ) . کسی که در زندان نگاهداشته شده است. محدود. ممنوع. محبوس : و پسر لیث [ را ] آنجا به قلعه محمدبن واصل بازداشته بود. ( تاریخ سیستان ) . پس ازاین بیارم آنچه رفت در باب این بازداشته [ امیر محمدمحمود ] بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . خبر در پارس افتاد که بازداشته را فردا بخواهند برد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 338 ) . و نسختها نبشتند بنام بازداشتگان تا فرونگیرند. ( ایضاً ص 273 ) . امیر وی را پیش خویش نگذاشت و نزدیک مسعود محمد لیث دبیر فرستاد تا چون بازداشته باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 530 ) . امیر [ مسعود ] گفت بهیچ حال اعتماد نتوان کرد بر بازداشتگان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265 ) . و بفرمود تا بازداشتگان را بیرون آوردند، هشتصد مرد بودند، همه از فرزندان ساسانیان و دیگر نژاد ملوک. ( فارسنامه ابن بلخی ص 95 ) . بفرمود تا همه بازداشتگان راو اسیران را رها کردند. ( مجمل التواریخ و القصص ) .
... [مشاهده متن کامل]
چون به شهر آمد از گماشتگان
کرد تحقیق بازداشتگان.
نظامی.
|| محجور.
محدود = کم
محدود = کرانمند
برابر نهاد واژه محدود چنین می شود:1 - ویمندیگ 2 - تنگیده 3 - کرانیده
راده دار=دارای حدواندازه اززبان کردی
له راده به ده ر=بیش ازحد
کم
تعداد کم
مقدار کم
بسته
اندک
تنگ
نا چیز
با سپاس از دوستدراران زبان و فرهنگ پارسی
به گزاره های زیر بنگرید:
مرا محدود کرد:مرا در تنگنا نهاد.
محدودیت عوامل فروش: کمبود فروشندگان
محدود می شوند:دچار کمبود می شوند
کار محدودی: کار ناچیزی
... [مشاهده متن کامل]
محدوده:کرانه، دایره، پهنه، زمینه
محدودیت: کمبود، کاستی، کرانمندی
محدود:کراندار، کم، اندک، درتنگنا نهاده شده
حدود:پیرامون، نزدیک به ، اندازه ( گرچه در چمش تازی مرز هاست )
حد: اندازه
چو ایران نباشد یکی تن نباد
وابسته
محدود = با کران در برابر نامحدود = بی کران
محدود = نه چندان زیاد
در این معنی باید به جای یک واژه از 3 واژه استفاده کرد تا معنی درست تر شود و چشم براه باشیم تا زمانی که همه نویسندگان و گویندگان پارسی سخن بنویسند و بگویند تا واژه های تازه به درون جامعه رسوخ کند و تنگیده که زیبا هم هست نیز بهره برداری شود
... [مشاهده متن کامل] کرانپذیر / کرانیده/ تنگیده
همچنین است:
واژه ی کران به چم حد که با ساختن بن واژه ی کرانیدن به چم محدود کردن، واژگان بسیار دیگری نیز بدست می آید؛ مانند:
محدود = کرانیده
ما می توانیم مانند زبان آذری/ترکی و انگلیسی از بسیاری از واژگان خود بن واژه بسازیم و نباید در اینگونه موارد سختگیری کورکورانه داشته باشیم. بنابراین در زبا پارسی نیز می توان با گذر از صفت به بن واژه را آسان گرفت و بن واژه های بسیاری ساخت که آنها خود سازنده واژه های بسیاری دیگر خواهند بود و ژرفای زبان پارسی را ژرفتر خواهند کرد. مانند:
... [مشاهده متن کامل]
محدود = تنگیده از بن واژه ی تنگیدن که از صفت تنگ ساخته شده است.
حدود = تنگش
محدود = تنگیده
به معنی دارای مرز: کراندار، اندازه دار، دارای چهارچوب
به معنی کوچک: اندک، کوچک، کم
عدم آزادی نبود آزادی نداشتن آزادی آزاد نبودن رها نبودن نبود رهایی
متضاد بسیار و فراوان و بدون اندازه
این واژه اسم مفعول حد می باشد که آن نیز از اوستایی هیتَ ساخته شده است. از این رو جایگزین پارسی برای محدود، واژه ی هیتیک است: هیت ( اوستایی هیتَ= حد ) + پسوند مفعولی یک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)