منسوخ

/mansux/

مترادف منسوخ: نسخ، نسخ شده، باطل گردیده، فسخ شده، ازبین رفته، ورافتاده، نامتداول، نارایج، دمده

متضاد منسوخ: رایج، مد

معنی انگلیسی:
archaic, dated, dead, defunct, obsolete, out-of-date, outdated, outmoded, abolished

لغت نامه دهخدا

منسوخ. [ م َ ] ( ع ص ) نیست گردانیده شده و ردکرده شده. ( غیاث ). محوشده و نابودگشته و باطل شده و متروک گشته و موقوف شده. ( ناظم الاطباء ). نسخ شده. زائل شده. ورافتاده. از تداول افتاده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نزد یک اختراع او منسوخ
مایه کتبهای یونانی.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 342 ).
طغرای شهنشاه جهان منسوخ است
تا خط نکو بر رخ فرخ زده ای.
سنائی ( ایضاً ص 613 ).
به جنب رای تو منسوخ چشمه خورشید
به پیش قدر تو مدروس گنبد خضرا.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 18 ).
با دولت شاه اخستان منسوخ دان هر داستان
کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده.
خاقانی.
جود تو تازه کرد رسومش وگرنه بود
منسوخ آیت کرم و داستان شکر.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ بحرالعلومی ص 86 ).
- منسوخ شدن ؛ محو شدن. باطل شدن. متروک شدن. ور افتادن. از رواج و تداول افتادن :
مشهور شد از رایت اوآیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنه دجال.
ابوالفرج رونی ( دیوان چ پروفسور چایکین ص 77 ).
منسوخ شد به گیتی زین داستان و قصه
هم قصه سکندرهم داستان دارا.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 5 ).
با فتحنامه ها و ظفرنامه های تو
مدروس شد حکایت و منسوخ شد سمر.
امیر معزی.
منسوخ شد از دهر و بازآنکه خداوند
مر علم ترا ناسخ تأثیر وبا کرد.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 72 ).
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دونام مانده چو سیمرغ و کیمیا.
عبدالواسع جبلی.
از همت رفیع تومنسوخ شد همم
با سیرت بدیع تو مذموم شد سیر.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 189 ).
منسوخ شد چو دولت فرزانگان نیاز
معدوم شد چو نعمت آزادگان فقیر.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 219 ).
منسوخ شد ز لوح کرم آیت امید
معدوم شد ز درج شرف گوهر ثمین.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 300 ).
در نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد آیت وقوفت.
نظامی.
باز شب منسوخ شد از نور روز
تا جمادی سوخت زآن آتش فروز.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 75 ).
جمله ادیان و ملل به ظهور دین او منسوخ شد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 44 ).
- منسوخ کردن ؛ باطل کردن. محو کردن. متروک کردن. موقوف ساختن. ورانداختن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نسخ شده، ازبین برده شده، ردکرده شده
( اسم ) ۱ - نیست کرده شده از بین برده ۲ - باطل کرده شده نسخ گردیده . ۳ - ( اصول ) رفع حکم ثابت قبلی است بواسطه حکمی دیگر که وارد بر آن میشود ( دستور ج ۳ ص ۴ ) ۳۵۶ - بعقیده اهل تناسخ روحی که پس از مردن جسمی داخل جسم دیگر شود.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) مطرود شده ، رد کرده شده .

فرهنگ عمید

۱. نسخ شده، از بین برده شده.
۲. ردشده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] منسوخ به حکم شرعیِ نسخ شده توسط حکم شرعی دیگر اطلاق می شود.
منسوخ، از ارکان نسخ بوده و به معنای دلیل معتبر شرعی است که به سبب دلیل معتبر شرعی دیگر ( ناسخ ) که پس از آن می آید، حکم آن برداشته می شود، مانند آیه شریفه: ﴿یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً﴾؛ هرگاه خواستید با رسول خدا سخن سری بگویید، پیش از آن باید صدقه بدهید» که با آیه شریفه: ﴿اَ اَشْفَقْتُمْ اَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقات﴾؛ «آیا ترسیدید فقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خودداری کردید؟» حکم آن وجوب صدقه برداشته شده است.به آیه اول، منسوخ و به آیه دوم، ناسخ اطلاق می شود.در کتاب « الذریعة الی اصول الشریعة » آمده است:«فاما المنسوخ فهوالدلیل الذی تغیر حکمه بالدلیل الناسخ».

[ویکی فقه] منسوخ (علوم قرآنی). منسوخ، حکم نسخ شده توسط حکم دیگر را می گویند.
«منسوخ» یکی از ارکان نسخ و عبارت است از حکمی که به وسیله ناسخ برداشته و زایل شده است. به آیه دربردارنده حکم برداشته شده نیز آیه منسوخ می گویند.منسوخ، از سنخ امر و نهی ، و یا خبری است که به معنای امر یا نهی است، و اما خبر ، نسخ نمی شود زیرا لازمه نسخ خبر، کذب مخبر است.
عناوین مرتبط
ارکان نسخ ؛ ناسخ ؛ ناسخ و منسوخ .

مترادف ها

obsolete (صفت)
متروکه، متروک، منسوخ، کهنه، غیر متداول، از کار افتاده، مهجور

abolished (صفت)
منسوخ

outdated (صفت)
منسوخ، قدیمی

abrogated (صفت)
منسوخ، ملغی

antiquated (صفت)
متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه

disused (صفت)
منسوخ

annulled (صفت)
منسوخ، ملغی

rococo (صفت)
منسوخ، عجیب و غریب

فارسی به عربی

الغ , زائل , معتق , میت

پیشنهاد کاربران

از مد افتاده
از کار افتاده / از میان رفته
از کار انداختن / از میان بردن بجای منسوخ کردن
نمونه:
پرولتاریا با در دست گرفتن نیروی دولتی، دولت را چونان ( به عنوان ) دولت از کار می اندازد / از میان می برد ( منسوخ می کند ) .
فسخ وباطل شده
ور افتاده= منسوخ= رواگ افتاده، بر رواگ، ور رواگ، برروامند، ناروا، آهیشا،
ازمیان رفته، ورافتاده، پوچ شده، گول، برافتاده، ناتوان، شکسته، ور رده،
کناررفته، کناریک
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

ناروا /نارَوا/ ( :غیرمجاز ) ، برافتاده /بَراُفتاده/، ورافتاده /وَراُفتاده/، کنار رفته، کنار گذاشته
نا هم سان ( :متضاد ) : روا /رَوا/ ( :مجاز )
برافتاده، ورافتاده، کنار رفته، کنار گذاشته
منسوخ یعنی از درجه اعتبار ساقط شده
و معمولا برای قانونی بکار میرود که با آمدن قانونی تازه تر از اعتبار افتاده باشد.
برای اسناد معتبر مانند پول و سند و قرارداد هم بکار میرود. مثلا واحد پول آلمان مارک بود اما با آمدن پول واحد اروپایی، مارک منسوخ شد و یورو معتبر است.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین آیات منسوخ در قرآن به آیاتی گفته میشود که زمانی معتبر بودند اما با آمدن آیات ناسخ، از درجه اعتبار ساقط شده اند و دیگر نباید بر طبق آنها رفتار کرد.
مثال: لا اکراه فی الدین ( هیچ اجباری در دین نیست )
این آیه منسوخ شد با آمدن آیاتی مثل:
( و لن یقبل من احد الا اسلام = و هیچ دینی جز اسلام پذیرفته نیست! )

outmoded
و اگر بخواهیم معادی اضافه کنیم
آن رایج است که خود کلمه ای است عربی
[عربی]
از نسخ عربی هست
به معنی از کار افتاده و نابود شده و یا تغییر پیدا کرده
همین کلمه خوب هست معادل ندارد
عدالت کور
برافتاده. [ ب َ اُ دَ /دِ ] ( ن مف مرکب ) افتاده. || منسوخ. دمده. ورافتاده. || مغلوب و ناتوان. ( آنندراج ) . مغلوب و عاجز و ناتوان. ( ناظم الاطباء ) :
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده دور قمر است.
سلمان ( آنندراج ) .
|| مضمحل شده. فانی شده. رجوع به افتاده شود.
سخیف، کم عقل ، ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم خرد، گول، نادان، ناقص العقل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آهیشا: از مد رفته، از بین رفته، نسخ شده ، باطل شده
نا روا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس