شان

/Sa~n/

مترادف شان: ارج، جاه، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدر، کبریا، مرتبه، مقام، منزلت

برابر پارسی: ( شأن ) هنجار، فره، فَر، جایگاه، پایگاه، آیین | بزرگی

معنی انگلیسی:
case, condition, dignity, estate, place, rank, stature, status, step, comb, hive, their, them, (honey) comb, behalf

فرهنگ اسم ها

اسم: شان (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: šān) (فارسی: شان) (انگلیسی: shan)
معنی: شأن، مقام و مرتبه، درجه، ( = شأن )، ارزش، اعتبار، شکوه، جلال و عظمت، ( در قدیم ) کار مهم، رسم، قاعده، آیین
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

شان. ( اِ ) خانه زنبور که در آن شهد بود و آن را شانه و کواره و لانه نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). خانه زنبور عسل است و آن را شانه و کواره نیز خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). خانه زنبور عسل را گویند که در آن عسل باشد. ( برهان قاطع ). خانه ای که زنبور عسل سازد و شهد در آن کند. ( فرهنگ رشیدی ) ( سراج اللغات ). عبارت از خانه زنبور عسل است. در فارسی خانه زنبوران که در آن عسل باشد. ( غیاث اللغات بنقل از فرهنگ سروری ). خانه زنبور عسل. ( انحمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). خانه زنبور که در آن شهد بود. ( مؤید الفضلاء ). خانه زنبور که در آن عسل نهد. ( ناظم الاطباء ). کندوی زنبور عسل که آن را شانی و شانی موم نیز گویند. ( اشتنگاس ). عبارت از خانه زنبور عسل است و بعضی خانه عسل غیرمصفی را نامند. ( فهرست مخزن الادویه ) :
ز آب شور نقره و ریگ عسیله زاعتقاد
سالکان از نقره کان و از عسل شان دیده اند.
خاقانی.
کعبه شان شهد و کان زر درستست ای عجب
خیل زنبوران و مارانش نگهبان آمده.
خاقانی.
ز بد گر نیکویی ناید تو عذرش زآفرینش نه
که معذور است مار، ار نیست چون نحل ازعسل شانش.
خاقانی.
زانکه چون نحل این بنا را خود مهندس بود شاه
آب چون آیینه شان انگبینی گشت از صفا.
خاقانی.
خلق تو از ابتدا تربیت نحل کرد
یافت از آن تربیت شان عظیم انگبین.
سلمان ساوجی.
|| و بعضی عسل غیرمصفی را نامند. ( فهرست مخزن الادویه ).

شان. ( اِ ) جامه سفید بود که از هندوستان می آرند. ( تحفة الاحباب اوبهی ). جامه ای باشد سفید که از دیار هندوستان بیاورند. ( فرهنگ جهانگیری ). نوعی از پارچه سفید است که از هندوستان آرند. ( برهان قاطع ). جامه سپید که از هند آرند. ( فرهنگ رشیدی ).نوعی از پارچه سفید. ( غیاث اللغات ). جامه سفید که از هند آرند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). یک نوع لباس هندی است. ( اشتنگاس ). || برگ گل ظریفی که در عید نوروز بیکدیگر هدیه دهند. ( ناظم الاطباء از اشتنگاس ). || ترتیب و تمشیت عروسی. ( ناظم الاطباء ). || حکم و فرمان. ( ناظم الاطباء ). || قالب کفشدوزی. ( ناظم الاطباء از اشتنگاس ). || سنگ چاقو. ( اشتنگاس ).سنگ فسان. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً مبدل سان است. || معما. لغز. چیستان. ( اشتنگاس ). || علم. دانش. ( اشتنگاس ). || وکالتنامه. ( اشتنگاس ). معانی ذکر شده از ناظم الاطباء و اشتنگاس در جای دیگر یافت نشد. این معنی جای دیگر دیده نشد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شان ومرتبه، خانه زنبورعسل، کندو، شانه هم گفته اند
( اسم ) شان قدر مرتبه .
قصد کردن بطرف مقصود رفتن

فرهنگ معین

( شأن ) (شَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - کار، حال . ۲ - امر بزرگ . ج . شئون (شؤون ).
۱ - (اِ. ) خانة زنبور عسل . ۲ - (ضم . ) ضمیر متصل در دو حالت مفعولی «گفتشان »، اضافی «قلمشان ».

فرهنگ عمید

۱. کار.
۲. حال.
۳. ارزش، اهمیت.
۴. قدر، مرتبه، شوکت.
۱. ایشان، آن ها: زمینشان، کتابشان.
۲. آن ها را، ایشان را: خوردمشان، دیدمشان.
۳. به آن ها: گفتمشان.
= شٲن
خانۀ زنبور عسل، کندو.

گویش مازنی

/shaan/ موم عسل

واژه نامه بختیاریکا

سُو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شأن. شأن به منزلت و مرتبت اجتماعی می گویند
شأن به معنی منزلت و مرتبت اجتماعی و فردی هر انسانی است و در فقه در ابوابی چون زکات و نکاح و غیره بحث شده استمراد از شأن، مقام و منزلت خانوادگی و اجتماعی انسان است که در شرع مقدس بدان توجه ویژه شده است.

[ویکی فقه] شأن به منزلت و مرتبت اجتماعی می گویند
شأن به معنی منزلت و مرتبت اجتماعی و فردی هر انسانی است و در فقه در ابوابی چون زکات و نکاح و غیره بحث شده استمراد از شأن، مقام و منزلت خانوادگی و اجتماعی انسان است که در شرع مقدس بدان توجه ویژه شده است.
کاربرد شأن در فقه
به نمونه هایی از احکام مرتبط با آن در بابهای زکات، خمس، حج و نکاح اشاره می شود.
← شأن در زکات
۱. ↑ العروة الوثقی ، ج۴،ص۱۰۳.
...

[ویکی الکتاب] معنی شَأْنٍ: کاربزرگ - وضع وحالتی عظیم (شأن عبارت است ازحال و امری که بر وفق و به صلاحیت پیش میآید ، و این کلمه استعمال نمیشود مگر در احوال و امور بزرگ)
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
ریشه کلمه:
شئن (۴ بار)

دانشنامه عمومی

شان ( به آلمانی: Schaan ) بزرگ ترین شهرستان کشور پادشاهی لیختنشتاین می باشد.
شان در نزدیکی شهر فادوتس است.
جمعیت آن در سال ۲۰۰۰ برابر با ۵۵۱۳ نفر بوده است. مساحت آن ۲۶٫۸ کیلومتر مربع است.
• وب گاه شهر شان
• شان
• پایانه های مرزی سوئیس و لیختن اشتاین
• شهرداری های لیختن اشتاین
• شهرستان های لیختن اشتاین
• صفحه های دارای تابع تجزیه گر آرایش عدد با آرگومان غیرعددی
مقاله های دارای شرح مختصر
• شرح مختصر متفاوت با ویکی داده
مختصات در ویکی داده
• صفحاتی که از جعبه اطلاعات منطقه مسکونی بدون مختصات استفاده می کنند
• مقاله های دارای واژگان به زبان آلمانی
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد لیختن اشتاین
عکس شانعکس شانعکس شانعکس شانعکس شانعکس شان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

جاه

مترادف ها

status (اسم)
وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان

dignity (اسم)
بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی

grandeur (اسم)
بزرگی، عظمت، شکوه، شان، ابهت، فرهی

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

importance (اسم)
اعتبار، نفوذ، اهمیت، قدر، خطر، تقاضا، شان

their (ضمير)
خودمانی، شان، خودشان، مال ایشان، مال انها

فارسی به عربی

اهمیة , حم , رتبة , عظمة , کرامة

پیشنهاد کاربران

شان به زبان سنگسری
لِیاقت leather
قورب و قِیمتghoreb o ghEimet
یکی دیگر از معنی های /شان/shAn تکه و پاره می باشد
دو معنی دارد بسم الله الرحمن الرحیم کل یوم هو فی شان یعنی خدا هر روز مشغول به کاری است پس در اینجا به معنی مشغول بودن و فعالیت آمده
معنی دیگر آن هم شخصیت و عظمت و منزلت وبزرگ و اندازه است
ازواژه پارسی "خورد"هم می توان دربرابر"شاءن"تازی بهره گرفت
شانده رتبه ده بی بدل سن. ای آقا هر گوزلدن گوزل سن. درشان رتبه بی بدیلی از هر زیبارویی زیباروتری.
راغب گفته : کلمه ( شان ) به معنای حال و امری است که بر وفق و به صلاحیت پیش می آید، و این کلمه استعمال نمی شود مگر در احوال و امور بزرگ همچنانکه در آیه ( ( ( کل یوم هوفی شأن ) در همین معنا آمده .
مشغول و سرگرم شدن به کاری را شان می گویند
این واژه شان است نه شأن وگرنه ایزدی ها کردها بختیاری ها و مینجایی ها این مردمان نژاده نمی گفتند شان ناز به چم کسی که به شان خود می نازد و بدان می بالد این واژه باید با ران بیاید در نگرید به این گزاره ( می افزاید بر شان و ران خویش ) می واند ( می اندازد ) بر شان و ران خویش.
شان در درست ترین حالت ممکن به معنی *جایگاه* است و هر دوی آنها در اصل یک کلمه می باشند, لیکن با دو شکل متفاوت.
شان یک واژه ی پارسی است باید شان خوانده شود نه شأن در لری نیز این واژه را شُن می گویند اگر شأن بود آن را شَنْ می گفتند نه شُن مانند این گزاره مؤنَه وِه شؤن و رؤنش بدین چم است که می وندد به شان و رانش.
شان
واژگان ایرانی Appiyašana* و سپس * Abišanaبه معنای پرشوکت additional merit فراارج والامقام که از پیشوند اوستایی اپی ( ابی - اف چون افسر - افروز ) و واژه شان=شایستگی - شایمندی ساخته شده اند نشان میدهند که واژه ایرانی شان با واژه عربی شأن=کار - حال - وضع همریشه نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

. *پیور:
Iranica in the Achaemenid Period ( ca. 550 - 330 B. C. ) : Lexicon of Old Iranian by Jan Tavernier

صفت
نقش، مقام، جایگاه و مرتبه
ویژگی و خصوصیت، حالت و صورت

شان به معنای مقام ومنزلت وارج وقرب وشکوه وشوکت وعظمت و ارزشمندو گرانمایه وگرانقدر وعزیزومحترم ولیاقت وشایستگی وقدرومنزلت ودارای مقام ومنصب وجایگاه ورتبه بالا وارزشمندودارای احترام ومنزلت خاص است.

...
[مشاهده متن کامل]

شایگان : شایگان به معنای سزاوار درخور و شایسته است.
جهاندیده یوسف هم اندر زمان
سماطی بفرمود بس شایگان .
شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
که آن نعمتی بود بس شایگان
که شان داده بد یوسف کامران .
( یوسف وزلیخا ) .
- کرامات شایگان ؛ بزرگواریهای شاهانه :
زین کرامات شایگان که سپرد
بتو اقبال مقتدای جهان .
ابوالفرج رونی .
- گلشن شایگان ؛ گلشن شاه وار و شاهانه :
بگفت این و از پیش آزادگان
بیامد سوی گلشن شایگان .
فردوسی
شایگان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( ص مر. ) 1 - سزاوار. 2 - درخور شاه . 3 - هر چیز خوب و گران بها. 4 - فراخ . 5 - خزانه . 6 - گنج شاهانه . 7 - از عیوب قافیه است و آن تکرار علامت جمع باشد در قافیه . شایورد ( یْ وَ ) ( اِمر. ) 1 - هاله ، خرمن ماه . 2 - پرده ای است از موسیقی
شایگان : مترادف شایگان: سزاوار، شایسته، فراوان، خزانه، خزینه، گنج، عریض، فراخ، وسیع، شاهوار
شایگان : شایگان به معنای ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته.
شایان : ( اسم فاعل از شایستن ) ، 1 - شایسته، سزاوار، در خور؛ 2 - ( به مجاز ) بسیار، فراوان.
شایا : ( اسم فاعل از شایستن ) ، 1 - شایسته، سزاوار، در خور؛ 2 - ( به مجاز ) بسیار، فراوان.

. مقام . جایگاه . سطح . مرتبه .
فر
جاه
پشیز
در پارسی " سپاوگ ، پایگاه "
شان میتواند مخفف شاهان باشد ، شاندز یا همان شاندیز اشاره دارد به دژ شاهان
مربوط بودن کسی به چیزی ، شخصی ، اتفاقی و. . .
( شَ ء ن ) به معنی مقام و منزلت و جایگاه است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس