پیشنهادهای karim hosseni (١,١٧١)
سلیم ناموس: واژه ای اربی ست برابر با ارزش، ارزشهای خانوادگی در فارسی به ویژه در باره اخلاق خانوادگی کار برد دارد.
سلیم ثنا: واژه ای اربی ست به معنی سپاس، سپاسگذار
سلیم ثنا: ستایشگر
سلیم امان: واژه ای اربی ست با پناهندگی یا پناه خاهی در فارسی برابری دارد.
سلیم حلال: در جاهایی هم با پاک و پاکیزه برابری دارد مانند این جمله که همگی مان شنیده ایم: از شیر مادر حلال تر ست یعنی از شیر مادر هم پاک و پاکیزه تر ...
سلیم عکس: واژه ای اربی ست به معنای نمایه
سلیم عاقله: نگهدارنده مانندقوه عاقله یعنی نیروی نگهدارنده
سلیم نکیر: اربی ست به معنی بسیار دشوار، دگرگونی
سلیم نکیر: بسیار دشوار، دگرگونی؛ واژه ای اربی ست
سلیم نصبت: بسته شد.
سلیم معاندان: جمع معاند برابر با ستیزه گران ست.
سلیم ارجع: بهتر، درست
سلیم عائد: که در فارسی عاید هم می نویسیم واژه ای اربی ست برابر با باز گرداندن، پس دادن.
سلیم حمله: دیده شدن ناگهانی یک نشانه.
سلیم فصل: دوره مانند چهار فصل سال یعنی چهار دوره سال بخش مانند این کتاب چهار فصل دارد یعنی این کتاب چها بخش دارد
سلیم اقتضا: واژه ای اربی و در فارسی برابر با خاستن یا درخاست، نیاز می باشد.
سلیم جامعه: واژه ای اربی س برابری با انجمن، گروه در فارسی ست در سال دوم دبیرستان درسی بنام جامعه شناسی داشتیم که مراد همان انجمن شناسی یا گروه شناسی ...
سلیم مشاهده: بیننده
سلیم کبریا: با شکوه و معمولن برای خداوند بکار می برند.
سلیم باطن: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی پنهانه، نهانه می باشد.
سلیم حساب: جدا از شمارش به معنی اندوه و ترس، مانند اینکه می گوییم به حساب تو هم می رسم یعنی به اندوه و ترس تو هم رسیدگی می کنم.
سلیم وظیفه: انجام دهی.
سلیم تفاوت: دو قرار دادن.
سلیم نذر: واژه ای اربی ست به معنای پیمان بستن با خود که معمولن در دلمان پیمان می بندیم تا در هنگام رسیدن به آرزویمان یا خاسته هایی که اگر به آن برسیم ...
سلیم گواهی: در برخی موارد گزارش هم معنی می دهد مانند: گواهی پزشکی یا گواهی پلیس یعنی گزارش پزشکی یا گزارش پلیس.
سلیم ابوالبشر: واژه ای اربی ست که اگر از دید آیینی بنگریم فرنام حضرت آدم ست ولی برخی پا را هم فراتر گذاشته اند و به دانشمندانی مانند خاجه نصیرالدین ط ...
سلیم منحصر بفرد: بی مانند، یگانه
سلیم مرتبط: پیوست
سلیم امانت دار: درست نگهدار
سلیم هیکل: اندام، پیکر، ساختار
سلیم کفشدوز: یا همان کفش دوزک نا حشره ای زیبای سرخ رنگ با خالهای سیاه که از شته تغذیه می کند، بی آذار و دوست داشتنی ست. کفض دوز: پینه دوز پاپوش.
سلیم خلیفه: واژه ای اربی ست برابر فارسی آن پادشاه، پیشوا می شود، از دیدگاه مسلمانان جانشین زیرا آنان خودشان را جانشینان پیامبر می دانند ولی از دید نا ...
سلیم ساکنان: مردمان
سلیم نسبت دادن: پیوست دادن
سلیم هلال: به نخستین و واپسین سه روز دیده شدن ماه به اربی هلال یعنی باریکه ماه گویند. * بر خلاف پیشتر دیدگاه ها که هلال را نماد اسلامی می دانند یک ن ...
سلیم مردمان: جهانی یان، مردم ها
سلیم عاشقانه ها: دلنوازها
سلیم عاشقانه: دلنوازانه
سلیم عاشقانه: دلبرانه، دلنوازانه
سایم حروف: بند واژگان
سلیم تراود: * بیرون آمدن مایع مانند آب از درزی. * پدیدار شدن اشکی از گونه. * جاری شدن آب باران در پشت شیشه.
سلیم مالک یوم الدین: دارنده روز حسابرسی همگانی �رستاخیز� که مراد آفریدگار هستی بخش ست.
سلیم: روحانیان: پلرسایان
سلیم دابة الارض: جانور بزرگ هیکل که روز رستاخیز از زمین بیرون می آید شاید هم این جانور مور بسیار بزرگی�برخلاف مورچه که خیلی کوچک ست� باشد که از درون ...
سلیم صراط المستقیم: واژه ای اربی ست یعنی راه راست و درست
سلیم شمه: اندکی، پاره ای
سلیم التماس: درخاست یا خاهش به چند بار گویی از هر کسی.
سلیم دجار: رسیدن یا بر خورد ناگهانی دو کسبه هم چه آدمی باشد چه آدم و جانور.
سلیم حشر: واژه ای اربی ست که با برانگیته شدن در فارسی برابری دارد و دو گونه در فارسی کاربرد دارد: 1 ) برای روز واپسی که مردگان به پیشگاه خداوند برانگ ...
سلیم ماثور: گفته های یادآوری شده، که بیشتر سخنان بزرگان دین و پیامبران را که در هر زملن بازگویی می شود را در بر دارد.