مجاز

/majAz/

مترادف مجاز: استعاره، غیرواقع، کنایه، مزاج، طبیعت | جایز، روا، قانونی، مشروع، اجازه دار، مختار، مخیر

متضاد مجاز: حقیقت | غیر مجاز

برابر پارسی: روا، پسندیده، با پروانه، خوب

معنی انگلیسی:
authorized, licensed, permissible, figures of speech, metaphor, imagery, admissible, allowable, fair, image, lawful, licit, trope, welcome, chartered, figure, allegory

لغت نامه دهخدا

مجاز. [ م ُ ] ( ع ص ) اجازه داده شده و اذن داده شده. ( ناظم الاطباء ). آن که دستوری دارد. مأذون. با رخصت.رخصت داده شده. رخصت یافته. مرخص. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || جایز. روا. ( ناظم الاطباء ). مباح. روا. مشروع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- پزشک مجاز. رجوع به ترکیب بعد شود.
- طبیب مجاز ؛ به کسی اطلاق می گردد که در مدارس عالی طب تحصیل نکرده ولی با کار و تجربه و کسب اطلاع در محضر طبیبان حاذق اطلاعات نسبةً قابل توجهی در این رشته بدست آورده با شرایطی موفق به دریافت اجازه طبابت شده باشد.
|| صاحب اجازه روایت. صاحب اجازه اجتهاد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مجاز. [ م َ ] ( ع اِ ) راه گذر. ( منتهی الارب ). راه گذر و راه و طریق. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). راه و جای گذشتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || راهی که در آن از طرفی به طرف دیگر عبور می کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گلوگاه. بغاز. بوغاز. مضیق . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || جایی که درآن درخت گردکان نشانده باشند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مَجازَة شود. || ضد حقیقت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( آنندراج ). مقابل حقیقت. خلاف حقیقت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
اینهمه بود و باد تو خواب است
خواب را حکم نی مگر به مجاز.
رودکی.
بی جای چون بود چو بود زنده
بل بر مجاز گفته شود کانجا.
ناصرخسرو.
کرا ره گشاده شود سوی دانش
حقیقت شود سوی دانا مجازش.
ناصرخسرو.
شرف دودمان آدم را
به حقیقت تویی و خلق مجاز.
مسعودسعد.
آخرش هم مصاف بشکستم
که سلاحی بجز مجاز نداشت.
خاقانی.
خاقانی و حقایق طبع تو و مجاز
اینجا مسیح و طوبی و آنجاخر و گیاه.
خاقانی.
این است حقیقت که ز وصل تو نشان نیست
هرقصه که آن نیست مجاز است چه گویم.
عطار.
چون مجاز افتاده ام نادر بود
کز حقیقت ماجرایی پی برم.
عطار ( دیوان چ تفضلی ص 403 ).
باز پر از شید و سوی عقل تاز
کی پرد بر آسمان پر مجاز.
مولوی.
هر که دیدار دوست می طلبد
دوستی را حقیقت است و مجاز.
سعدی.
قدمی که بر گرفتی به وفا و عهد یاران بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) مزاج : دیگر اراده این بود که در کورنش آخر احوال خود را بپادشاه جمجاه خورشید کلاه عرض نمائیم چون مجاز مبارک پادشاه بقرار نبود عرض نشد که مبادا کلفت خاطر شود ...
بگذشتن

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) اجازه داده شده .
(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) غیر حقیقت ، استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود به شرط آن که آن معنی از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد.

فرهنگ عمید

استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود که از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد.
اجازه داده شده، دارای اجازه، جایز، روا.

فرهنگستان زبان و ادب

{metonymy} [زبان شناسی] آرایه ای زبانی که ازطریق آن نام پدیده ای که دارای نوعی پیوند، نظیر مجاورت مکانی و زمانی و سببی، با پدیده ای دیگر است به جای لفظ پدیدۀ دیگر به کار می رود

گویش مازنی

/mejaaz/ مزاج سرشت – مقلوب واژه ی مزاج

واژه نامه بختیاریکا

احوال. مثلاً به مجاز بیدِن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مجاز، استعمال لفظ در غیر معنای موضوعٌ له می باشد. و در اصول فقه کاربرد دارد.
مجاز، در دیدگاه مشهور ، عبارت است از استعمال لفظ به کمک قرینه ، در غیر معنایی که برای آن وضع شده است، به سبب علاقه و مناسبت میان آن معنا و معنای موضوع له، مانند:استعمال لفظ «اسد» در انسان شجاع در جمله «رأیت اسداً یرمی» به خاطر علاقه مشابهت بین انسان شجاع و شیر در شجاعت و به کمک قرینه (یرمی).
بررسی نیاز به اذن واضع بر استعمال لفظ در معنای مجازی
میان اصولی ها اختلاف است که آیا استعمال لفظ در معنای مجازی به اذن و ترخیص واضع بستگی دارد و آن هم فقط در محدوده علایقی است که در علم بیان ذکر شده، یا این که استعمال آن تابع پسند طبع و ذوق سلیم است؛ مشهور قدما ، استعمال لفظ در معنای مجازی را تابع اذن واضع و در محدوده علایق شناخته شده می دانند و مشهور متأخران از جمله مرحوم « محقق نائینی » و « آخوند خراسانی » نظر دوم را پذیرفته اند.
از نظر سکاکی
نکته:« سکاکی » معتقد است مجاز عبارت است از استعمال لفظ در موضوع له ادعایی؛ برای مثال، انسان شجاع را مصداق ادعایی شیر درنده به حساب می آورد؛ یعنی ادعا شده که او یکی از افراد شیر است، و سپس لفظ اسد را در آن استعمال می کند. «زید اسد»؛ یعنی زید مصداق ادعایی اسد است.بنابراین، در نظر «سکاکی» مجاز نیز استعمال لفظ در موضوع له است، با این ادعا که فرد شجاع، مصداقی از مصادیق شیر درنده است. به این نظریه، نظریه «مجاز عقلی» می گویند.

[ویکی فقه] مجاز (ادبیات). یکی از آرایه های ادبی در ادبیات فارسی مجاز می باشد که در لغت به معنای طریق (راه راست)، گذشتن و عبور کردن و راه گذر است؛
در اصطلاح ادبی به لفظی گفته می شود که شاعر در کلام می آورد و معنای دیگری غیر از معنای اصلی و ظاهری آن را در نظر دارد و با بکار بردن قرینه ذهن مخاطب را از معنای ظاهری به معنای باطنی مورد نظر خود رهنمون می کند.بنابراین، در مجاز لااقل باید دو معنا باشد که میان آنها «علاقه» و ارتباطی وجود دارد و گوینده کلام با آوردن «قرینه ای» در کلام خود، ذهن شنونده را از معنای حقیقی منصرف سازد و به معنای مجازی کلام برساند.
تعریف علاقه
مجاز استعمال لفظ در غیر معنای موضوع له و اصلی است با وجود قرینه ای که مانع از ارادۀ معنای اصلی باشد و نیز وجود علاقه ای، زیرا شرط نقل معنای اصلی (حقیقی) به معنای غیراصلی (مجازی) وجود مناسبتی بین آن دو هست که این مناسبت را علاقه می گویند. وقتی مثلاً گفتیم:جهان دل نهاده بر این داستان •••• همان بخردان و همان داستان (فردوسی)کلمۀ جهان را به معنای غیر موضوع له، یعنی «جهانیان» استعمال کرده ایم اما، این استعمال با دو شرط صورت گرفته است: اول با وجود قرینۀ «دل نهادن بر داستان» که علامت و نشانۀ آن است که کلمۀ جهان در غیر معنای اصلی خود استعمال شده است زیرا جهان در صورت ارادۀ معنای حقیقی نمی تواند دل بر چیزی نهد.دوم با وجود مناسبت و علاقه یی بین جهان و جهانیان (معنای غیراصلی) که علاقۀ بین آنها علاقۀ حال و محل است.
صفا، ذبیح الله، آیین سخن، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۳، چاپ هجدهم، ص۴۴-۴۳
علاقه بر دو نوع است؛ علاقۀ همانندی و علاقۀ ناهمانندی.علاقه همانندی بر اساس شباهت است و علاقه ناهمانندی بر اساس وجود علاقه ای است غیر از همانندی و شباهت.
انواع قرینه
...

[ویکی فقه] مجاز (اصول). مجاز، استعمال لفظ در غیر معنای موضوعٌ له می باشد. و در اصول فقه کاربرد دارد.
مجاز، در دیدگاه مشهور ، عبارت است از استعمال لفظ به کمک قرینه ، در غیر معنایی که برای آن وضع شده است، به سبب علاقه و مناسبت میان آن معنا و معنای موضوع له، مانند:استعمال لفظ «اسد» در انسان شجاع در جمله «رأیت اسداً یرمی» به خاطر علاقه مشابهت بین انسان شجاع و شیر در شجاعت و به کمک قرینه (یرمی).
بررسی نیاز به اذن واضع بر استعمال لفظ در معنای مجازی
میان اصولی ها اختلاف است که آیا استعمال لفظ در معنای مجازی به اذن و ترخیص واضع بستگی دارد و آن هم فقط در محدوده علایقی است که در علم بیان ذکر شده، یا این که استعمال آن تابع پسند طبع و ذوق سلیم است؛ مشهور قدما ، استعمال لفظ در معنای مجازی را تابع اذن واضع و در محدوده علایق شناخته شده می دانند و مشهور متأخران از جمله مرحوم « محقق نائینی » و « آخوند خراسانی » نظر دوم را پذیرفته اند.
از نظر سکاکی
نکته:« سکاکی » معتقد است مجاز عبارت است از استعمال لفظ در موضوع له ادعایی؛ برای مثال، انسان شجاع را مصداق ادعایی شیر درنده به حساب می آورد؛ یعنی ادعا شده که او یکی از افراد شیر است، و سپس لفظ اسد را در آن استعمال می کند. «زید اسد»؛ یعنی زید مصداق ادعایی اسد است.بنابراین، در نظر «سکاکی» مجاز نیز استعمال لفظ در موضوع له است، با این ادعا که فرد شجاع، مصداقی از مصادیق شیر درنده است. به این نظریه، نظریه «مجاز عقلی» می گویند.
مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۲۷.
...
آزاد فارسی'>

دانشنامه آزاد فارسی

مَجاز
در لغت به معنی عبور، گذشتن و راه عبور و در اصطلاح ادبی، کاربرد واژه در غیر معنایی است که برای آن، وضع شده است. دو قسمت اصلی مجاز عبارت اند از قرینه و علاقه. قرینه یا قرینۀ صارفه، واژه ای است که خواننده را از دریافت معنای اصلی و حقیقی واژه بازمی دارد. علاقه، رابطه ای است که میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد. در مجاز، اگر علاقه یا پیوند میان معنای حقیقی و مجازی، مشابهت باشد، استعاره به وجود می آید، اما اگر علاقه غیر از مشابهت باشد، آن را مجاز مُرْسَل می گویند. مهم ترین علاقه ها در مجاز مرسل عبارت اند از: ۱. علاقه کلّ و جزء: یعنی ذکر کلّ و ارادۀ جزء مانند واژۀ «سر» در این بیت: «سپید شد چون درختِ شکوفه دار سرم/ وزین درخت همین میوۀ غم است بَرَم» که در این جا «موهای سر» منظور است. ۲. علاقۀ حال و محل: ذکر حال و ارادۀ محل مثال: واژۀ جهان در این مصرع: جهان یک سره دل نهاده بر این داستان یعنی «جهانیان و اهل جهان». ۳. علاقۀ ماکان: یعنی نامیدن چیزی به نام آنچه درگذشته بوده است مانند «خاک» به جای «انسان» در این بیت: آفرین جان آفرین پاک را / آن که جان بخشید و ایمان خاک را. ۴. علاقۀ ملازمت: مانند به کاربردن «شمع» به جای «نورِ شمع». ۵. علاقۀ آلیّت: یعنی کاربرد وسیلۀ انجام عملی به جای خودِ آن مثال «او قلم خوبی دارد» یعنی «نویسندگی او خوب است». برخی دیگر از انواع علاقه ها عبارت اند از علاقۀ جزء و کلّ، علاقۀ مایکون.

مترادف ها

free (صفت)
مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، حق انتخاب، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی

admissible (صفت)
قابل قبول، پذیرفتنی، مجاز، روا، قابل تصدیق

allowable (صفت)
قابل قبول، مجاز، روا، جایز

allowed (صفت)
مجاز، روا

permissible (صفت)
مجاز، روا، رخصت دادنی

licensed (صفت)
مجاز

permissive (صفت)
مجاز، روا، اسان گیر

lawful (صفت)
مجاز، روا، قانونی، مشروع، حلال، داتایی، بربستی

admittable (صفت)
مجاز

tropologic (صفت)
مجاز، مجازی، گرمسیری، دارای تفسیر اخلاقی

licit (صفت)
مجاز، روا، حراجی، قانونی، مشروع، حلال

rated (صفت)
مجاز، ارزیابی شده

فارسی به عربی

جائز , قانونی , مقبول

پیشنهاد کاربران

metonym
مجاز به فتح میم_آرایه ای در ادبیات
استثناءات وامتیازات ونصیب ها و بهترینها وعبور از چراغ قرمز وورود به خیابان یکطرفه و له کردن دیگران وحیوان وطبیعت . . .
فقط برای من مُجاز است!
این آرزوی همه!
مُجاز به غیر مُجاز ها.
مَجاز به مَجازی ها.
واژه مجاز
معادل ابجد 51
تعداد حروف 4
تلفظ mojāz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی majAz
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
هِلیدن/هِشتن = گذاشتن، اجازه دادن
هلیده = اجازه داده شده، مجاز
ناهلیده = غیرمجاز
و . . .
#پارسی دوست
🇮🇷 همتای پارسی: روا 🇮🇷
یا روامند
اجازه داشتن ، حق داشتن
روا
انجام پذیر
روا
شدنی
پروانه دار
سهام. شرکت. فولاد بفروش. گذاشتم. جلوش. نوشته. مجاز
موسیقیایی : نام آلبومی در سبک رپ که در فروردین ماه سال ۱۳۹۹ منتشر شد . این آلبوم تحت لیبل ملتفت منتشر شد. اعضای لیبل ملتفت عبارتند از : مهدیار آقاجانی ، سروش لشکری ، اشکان فدایی ، علی قاسمی. ( مهدیار ، هیچکس ، فدایی ، قاف )
گمانیک
llegal
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس