مفروض

/mafruz/

مترادف مفروض: فرضی پنداشته، تصورشده، فرض شده، واجب، واجب شده

معنی انگلیسی:
supposed, assumed, given, granted

لغت نامه دهخدا

مفروض. [ م َ ] ( ع ص ) واجب و فریضه کرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فرموده ٔخدای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). آنچه خدا بر بندگان خود واجب ساخته است. ( از اقرب الموارد ). || فرض کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). فرض شده. مُتَصَوَّر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || سوفار کرده و رخنه کرده شده از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بریده کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بریده بریده کرده. قوله تعالی : لاَ َٔتخذن من عبادک نصیباً مفروضاً؛ ای مقتطعاً محدوداً. ( ناظم الاطباء ). مقطوع محدود. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

فرض کرده شده، آنچه خداوندبربندگان فرض وواجب نموده
( اسم ) ۱ - فرض کرده تصور شده . ۲ - آنچه خدا بر بندگان فرض و واجب کرده .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) واجب کرده شده . ۲ - (ص . ) فرض شده .

فرهنگ عمید

فرض شده، واجب.

مترادف ها

assumed (صفت)
مفروض

supposed (صفت)
مفروض

granted (صفت)
مفروض

پیشنهاد کاربران

فرض کردن.
انگاشته
در نظر گرفته شده
putative
🇮🇷 همتای پارسی: انگاشته 🇮🇷
تحمیل شده
مفروض: گمانی
مفروض ( فرض شده ) ( واقع شده ) ( ثابت شده )
فرض شده
مفروض در علوم متفاوت به معنای واقع شده است.

بپرس