پیشنهادهای کرام (٣٧٥)
To prevent. م. ث باید بِجُلوگیریم از پَخشِش کرونا در سطح کشور .
To prevent. م. ث باید بِجُلوگیریم از پَخشِش کرونا در سطح کشور .
بَردِهیدن = مانند برده بودن. مانند برده کار کردن . To slave م. ث آخه چرا ما باید برای چُس تومن پول این طوری، صبح تا شب، بِبَردهیم؟
بَردِهیدن = مانند برده بودن. مانند برده کار کردن . م. ث آخه چرا ما باید برای چُس تومن پول این طوری، صبح تا شب، بِبَردهیم؟
اسلامینیدن.
بردهاندن = به بردگی درآوردن. م. ث در زمان صدر اسلام، بَردِهاندن زن و مرد پس از جنگ، اَمری عادی بوده.
بردهاندن = به بردگی درآوردن. م. ث در زمان صدر اسلام، بَردِهاندن زن و مرد پس از جنگ، اَمری عادی بوده.
جایی را تَرکیدن، دور شدن از جایی. م. ث می سیکی یا بِسیکونمت؟
تُرکیدن = ترک کردن. م. ث لطفا ساختمان را هرچه سریعتر بِتَرکید مگر نه می تِرِکَد.
شوین کردن/زدن م. ث وقتی که همه شروع کردن به شیونیدن، تازه فهمیدم که چی شده بود.
رادیدن در پهلوی "راد". Liberal = راد Liberalism = رادگرایی Liberalize = رادیدن
در پهلوی "راد". Liberal = راد Liberalism = رادگرایی
بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن. م. ث ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.
بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن. م. ث ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.
فعل/کارواژه آن = بیگاریدن = بیگاری کشیدن. م. ث بیگاریدن ما فقط و فقط برای دیگران سود داره، نه برای خودمون.
فعل/کارواژه آن = بیگاریدن = بیگاری کشیدن. م. ث بیگاریدن ما فقط و فقط برای دیگران سود داره، نه برای خودمون.
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون. ترادیسِش گرهیدن به گرستن از روی قاعدا زیر انجامیده شده : کاهیدن = کاستن خواهیدن = خواستن
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون. ترادیسِش گرهیدن به گرستن از روی قاعدا زیر انجامیده شده : کاهیدن = کاستن خواهیدن = خواستن
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.
پیشوند زیوُ ( کوتاهیده از زیوستن در پهلوی که دیسهِ دیگر آن زیستن است. )
Christianize مسیحی کردن.
مسیحینیدن = مسیحی کردن. م. ث اگر ایران را می مسیحینیدند، الان قانون اساسی طوری دیگر نوشته می شد.
کیف دادن. م. ث بستنی خوردن تو تابستون بدجوری می کیفونه.
کیف بردن. م. ث می کیفم وقتی عصبانی می بینمت.
لذت دادن. م. ث اونجوری که یک وعده غذای خوب آدم رو می لذتونه هیچی اینکار رو نمی کنه.
لذت بردن. م. ث از همصحبتی با شما لذتیدیم.
تغییر. از دگشتن به معنای تغییر کردن. م. ث این دگشت هایی یکدفه ایی مارو سَردَرگُماند.
بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . پنجرهی ...
بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . پنجرهی ...
بُروپَنجِرهِش/بُروپَنجِرِست/ از ( بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن ) از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه ...
بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . بروپنج ...
نگهداشتن To keep/to hold
عهد کردن. پیمان بستن. م. ث من می عهدم که به خوبی وسایلت رو بِنِگَهدارم.
پیمان بستن. عهد بستن. م. ث پیمانیدن با آن ها فرجام خوبی نخواهد داشت.
از نگاهیدن. مانند کاهیدن - - > کاستن. نگاهییدن - - > نگاستن. م. ث وقتی که برای آخرین بار، قبل از سوار هواپیما شدن، مرا نگاست، قلبم از درون شکست.
نگاهیدن.
To look at s. th/s. b
از بَر شدن/ حفظیدن/ to memorize از "ز" ( کوتاهیده "از" ) "بَرم" ( به چم حافظه ) و یدن. م. ث زبرمیدن این نوواژ ه ها دشوار است.
نیازیدن/ نیاز داشتن/ مانند : سوختن و سوزیدن = نیاختن و نیازیدن م. ث در صحرا، چیزی که آنها می نیاختند آب بود.
ناخوش شدن. م. ث وقتی عرق و الکل می خوری، یکم می ناخوشی و حالت بعد بهتر می شه.
بیمار کردن. م. ث اگه ورزش نکنی راحت هر چیزی می بیمارونتت.
بیمار شدن. م. ث خوردن گِلاب ( آب گِل دار ) باعث می شه فرد بِبیماره.
مریض شدن. م. ث اگه زمستان لباس نپوشی، می مَریضی و اونوقت خونه نشین می شی.
مریض کردن. م. ث این قارچ ها آدم رو می مریضونه .
مریضیدن = مریض شدن. مریضاندن/مریضوندن = مریض کردن. ناخوشیدن = ناخوش شدن. ناخوشاندن = ناخوش کردن. بیماریدن = بیمار شدن. بیماراندن/بیماروندن = بیم ...
اگر پیوسته نوشته بشه ( یعنی بدون این که "در" و "ماندن" رو از هم بِجُداییم ) آنوقت معنی/چَم درمان کردن را می دهد. م. ث یک دکتر تازه کار در کار خودش د ...
To quote نقل کردن. م. ث آیا در این کتاب شما از استاد فلانی چیزی نَقلیدید؟
نقلیدن
کِپیدَن را با کَپیدَن یک وقت یکجور نخوانید.
هماندرمانیکانه/
هماندرمانگر/هماندرماننده/
هماندرمانگر/هماندرماننده
هماندرمانیک/
هماندرمانی/
رایحه درمانگر. رایحه درماننده.
سپاسگزاردن. سپاس گزاری کردن.
جرقه زدن. جرقهیدن. از جرقیهدن = جرقستن ساخته شده. و مانند "خواستن = خواه/کاستن = کاه/ ( ستن - - > ه ) " از جرقهیدن به جرقستن تبدیل شده. م. ث آتش ...
جرقه زدن. جرقهیدن. از جرقیهدن ساخته شده. و مانند "خواستن = خواه/کاستن = کاه/ ( ستن - - > ه ) " از جرقهیدن به جرقستن تبدیل شده. م. ث آتش نشانان می ...
جرقه زدن. جرقهیدن. آتش نشانان می گویند که این سیم ها بودند که جَرَقِهیدند و آش سوزی را به راه انداختند.
جرقه زدن. جرقهیدن. از جرقیهدن ساخته شده. و مانند "خواستن = خواه/کاستن = کاه/ ( ستن - - > ه ) " از جرقهیدن به جرقستن تبدیل شده. م. ث آتش نشانان می ...
( پ ) یام ( م ) خصوص = private message پِیِم ==> پیمیدن م. ث امشب بهش نَپیِم. آنلاین نیست.
تایپیدن. م. ث تایپیدن این جُستار/مقاله بیست ساعت طول کشید.
تایپیدن. م. ث تایپیدن این جُستار/مقاله بیست ساعت طول کشید.
ش. م. ش = شَمش Virtual private network. ) ش ) بکهِ ( م ) جازیِ ( ش ) خصی. شَمشیدن = از شَمش استفاده کردن.
از آقا/خانم ایرزاد fly این واژه ی ایرانی - اروپایی هم ریشه با : آلمانی : fliegen پارسی : فَرا ، فَراز ، فَراد، پَرواز = به سوی بالا ، در بالا پرواز ا ...
از آقا/خانم ایرزاد fly این واژه ی ایرانی - اروپایی هم ریشه با : آلمانی : fliegen پارسی : فَرا ، فَراز ، فَراد، پَرواز = به سوی بالا ، در بالا پرواز ا ...
از آقت/خانم ایرزاد fly این واژه ی ایرانی - اروپایی هم ریشه با : آلمانی : fliegen پارسی : فَرا ، فَراز ، فَراد، پَرواز = به سوی بالا ، در بالا پرواز ا ...
پرواختن/پروازیدن/پروازاندن
سطریدن = نوشتن
اطاعت با میل .
طوعیدن.
خصمیدن = دشمنی کردن. م. ث خصمیدن با دوستان درست نیست.
خصماندن = کسی را با کسی دشمن کردن. م. ث خصماندن ۲ برادر کاری زشت و ناپسند است
خصمیدن = دشمنی کردن. م. ث خصمیدن با دوستان درست نیست. خصماندن = کسی را با کسی دشمن کردن. م. ث خصماندن ۲ برادر کاری زشت و ناپسند است.
بارگیرییدن/دانلودیدن
پرتاب کردن. پرتابیدن. ساخته شده از پرتابیدن. یافتن= یابیدن/تافتن = تابیدن/کوفتن = کوبیدن/شتافتن = شتابیدن/فریفتن = فریبیدن/ ( فتن - - > ب ) این ...
خراب کردن. م. ث قبلِ خرابیدن این خونه، ببینید کسی یا چیز باارزشی داخلش نباشه.
خُرداوار ( خُرده آوار )
رَاییدن = to vote رایَنده/رایندگان = voter ( s ) راییده = voted رَایاندن = to make s. b vote م. ث با راییدن به این رئیس جمهور، هیچ دِگَشتی ( تغیی ...
واژه چاشت ( درپهلوی بکار میرفته. امروز هم در شمال ایران بکار میره اما اگر اشتباه نکنم به چَم ناهار ) البته در جاهای دیگر با دیسه ها دیگر نیز پیدا می ...
چپاول کردن. م. ث دست از چپاولیدن ثروت این کشور بردارید.
To google گوگل کردن. م. ث بیشترین گوگلیدن ها رو نوجوانان می انجامند.
فهرستیدن ( از ساخته های استاد ادیب سلطانی ) م. ث فهرستیدن این همه کالا ۳ روز طول می کشه
فعل/کارواژه آن To answer. To respond پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.
فعل/کارواژه آن پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.
فعل/کارواژه آن پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.
فعل/کارواژه آن پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.
رَاییدن = to vote راینده/رایندگان = voter ( s ) راییده = vot رَایاندن = to make s. b vote م. ث با راییدن به این رئیس جمهور، هیچ دِگَشتی ( تغییری ...
رَاییدن = to vote رایَنده/رایندگان = voter ( s ) راییده = voted رَایاندن = to make s. b vote م. ث با راییدن به این رئیس جمهور، هیچ دِگَشتی ( تغیی ...
فعل/کارواژه تکگوییدن = تک گوینده و سخران بودن. م. ث میدونستی که وقتی می تکگویی و کسی رو به بحث راه نمیدی، باعث می شه که همه ازت متنفر بشند؟
Monologue فعل/کارواژه تکگوییدن = تک گوینده و سخران بودن. م. ث میدونستی که وقتی می تکگویی و کسی رو به بحث راه نمیدی، باعث می شه که همه ازت متنفر بشن ...
پیراحد/پیراسنج
دِگَرگُزین.
اَخمتَخمیدن = اخم کردن. م. ث اگه بیاَخمتَمی نمی برمت شهره بازی.
اَخمتَخمیدن = اخم و تخم کردن. م. ث اگه بیاَخمتَمی نمی برمت شهره بازی.
اَخمیدن. م. ث اونجوری اخمیدن تو باعث نمیشه من ازت بِتَرسم.
بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمِهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ...
بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...
بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...
بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...
بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...
دگریدن. تغییر پیدا گردن.
توییتیدن = توییت کردن. م. ث هر روز بیست بار می توییتی . اصلا این همه موضوع از کجا میاری؟!
ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
سلاخیدن چجوری دلت میاد این حیوان ها رو بِسَلاخی.
سلاخیدن چجوری دلت میاد این حیوان ها رو بِسَلاخی. To slaughter
حملهیدن = حمله کردن م. ث پس از حملهیدن مسلمانان به ایران بود که ایرانیان خط پهلوی را فراموشیدند.
عفویدن/بخشیدن شما مارو بی دلیل نَدستگیر، نیازی نیست که بِعَفوی.
عفویدن. شما مارو بی دلیل نَدستگیر، نیازی نیست که بِعَفوی.
رِخنیدن = رخنه کردن داخل چیزی یا جایی. م. ث تیر عشق او رخنید داخل قلب من.
رِخنیدن = رخنه کردن داخل چیزی یا جایی. م. ث تیر عشق او رخنید داخل قلب من.
To make an oath سوگند یاد کردن.
پَربایلدن ( از پربال در پهلوی به معنای پروریدن )
در پهلوی "پَتان" بوده.
دُمپاییدن = از دُم و پاییدن. دنبال کسی آرام آرام رفتن و او را پاییدن. م. ث میدونستی که اگه به پلیس بگم اونشب ستاره ( اسم دختر ) رو دمپاییدی، میایند ...
به چَم ( origin, اصل، ریشه ) ( در پهلوی ) البته فِرَگان فرژایش ( تلفظ ) اصلی آن اَستش.
فرَگان. ( در پهلوی )
عادی سازی/ معمولی جلوه دادن. از شونی یک = شونیک ( در پهلوی ) م. ث شونیکیدن گند ی که زدی واقعا ناممکنه.
شونیک/شونی ( در پهلوی ) به چم/معنای عادی/معمولی. ordinary
شونی/شونیک ( در پهلوی )
شونی/شونیک ( در پهلوی )
شونی/شونیک ( در پهلوی )
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
خوزستان
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
تغییر کردن یا تغییر دادن ( با توجه به شرایط یکی از این دو را معنی می دهد )
باعث ایجاد تغییر شدن. تغییر دادن .
آخوندیدن = مانند آخوند رفتار کردن. دری وری گفتن. چرتُپرتیدن. دروغیدن. مغلطه کردن. م. ث وقتی شما میاید تا بِبَحثید، دیگه باید دست از آخوندیدن برداری ...
فردینیدن = مانند فردین رفتار کردن. م. ث تو فقط وقتی رفیقات رو می بینی می فَردینی.
صادریدن export م. ث صادریدن نفت، فقط و فقط جیب یک سری را می پُرَد.
صادریدن export م. ث صادریدن نفت، فقط و فقط جیب یک سری را می پُرَد.
وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.
وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.
بیرون کردن. م. ث بیرونیدن تمامی واژگان بیگانه از زبان فارسی، کاری عقلانی نیست.
Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )
Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )
قُماریدن = م. ث وقتی می قُماری، کل بدنت از آدرنالین لبریز میشه.
با اقای" امینی" که واپرسیدن را پیشنهادند، موافقم. فقط اگر بخواهیم جداگونه این کارواژه/فعل را بصرفیم مشکل ایجاد می شود. انسجام معنی آن واژه از بین می ...
فداییدن/وقفیدن = م. ث کل زندگی خودش رو، به پژوهیدن در زمینه" زروُزیستشناسی = chronobiology" وقفید.
میانبُریدن = م. ث اگر از اینجا بِمیانبُری، زود تر می رسی.
فرض کردن/hypothesize انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟
انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟
انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟
انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟
انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟
یُمنماد ( از یُمن و نَماد )
سُخریدن = مسخره کردن م. ث با سخرِش دشمنانانت، فقط زشتی کار خود را به آن ها می نشانی.
هیسیدن = هیس کردن/صدای "هیس" درآوردن تا بقیه بِساکتند. م. ث وقتی گه مدیر وارد کلاس شد، آموزگار دانش آموزان رو هیسید.
هیسیدن = هیس کردن/صدای "هیس" درآوردن تا بقیه بِساکتند. م. ث وقتی گه مدیر وارد کلاس شد، آموزگار دانش آموزان رو هیسید.
هیسهیسیدن = م. ث وقتی که ما می هیسهیسه، توام چهار ستون بدنم می لرزه.
عِلَتیدن = م. ث جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید. سَبَبیدن = م. ث این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.
عِلَتیدن = م. ث جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید. سَبَبیدن = م. ث این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.
عِلَتیدن = م. ث جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید. سَبَبیدن = م. ث این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.
چالِشیدن = م. ث من شما را می چالِشم تا دیگر وارد این بحث های مسخره نژاد پرستی نشوید
چالِشیدن = م. ث من شما را می چالِشم تا دیگر وارد این بحث های مسخره نژاد پرستی نشوید
سوتییدن = م. ث اینقدر سوتییدن هاش مسخره بود که ما روده پُر شدیم از خنده. گافیدن = م. ث بعد از این که اونطوری گافیدی تو برنامه قبلی، چطوری میتونی ب ...
سوتییدن = م. ث اینقدر سوتییدن هاش مسخره بود که ما روده پُر شدیم از خنده. گافیدن = م. ث بعد از این که اونطوری گافیدی تو برنامه قبلی، چطوری میتونی ب ...
فریادیدن = م. ث وسط بیابون اگه از تهِ وجودت هم بِفریادی، کسی نیست که به کمکت بیاد. بانگیدن = م. ث بانگِش او بود که همه را خَبَراند ( خبر کرد )
فریادیدن = م. ث وسط بیابون اگه از تهِ وجودت هم بِفریادی، کسی نیست که به کمکت بیاد.
چَکیدَن = چک زدن م. ث مُشتیدن های سپهر به درد نمی خورد. اما وقتی می چکَید، تا ۳ روز گوشِت زنگ می کِشید. سیلییدن = سیلی زدن م. ث جوری می سیلیَم تو ...
فعل/کارواژه آن = بُروجَعبیدَن ( از کوتاه شده "بُرون = بیرون" و جعبه ) م. ث سِپهر، من دارم الان وسایل خونه ام رو می جعبَم ( داخل جعبه می گذارم ) . خو ...
فعل/کارواژه آن = بُروجَعبیدَن ( از کوتاه شده "بُرون = بیرون" و جعبه ) م. ث سِپهر، من دارم الان وسایل خونه ام رو می جعبَم ( داخل جعبه می گذارم ) . خو ...
مادران کشته شدگان ماه آبان.
خمیدن/خم شدن.
درمانیدن = م. ث این بیماری را فقط دکتر فلانی می تواند بِدرماند
بِهبودیدن = م. ث این ماده رو بزن رو زخم، خودش می بِهبوده. بهبوداندن = م. ث هیچ دکتری نمی تواند این زخم را بِبهبواند.
جقیدن/جلقیدن م. ث کمتر بِجَق
جقیدن/جلقیدن م. ث کمتر بِجَق.
جَقیدن = م. ث این که جَقیدن چشم را کور می کند اشتباه است.
شَکیدن = م. ث هیچ چیز قُدسداری/مقدسی وجود ندارد. باید به همه چیز شَکید.
فرشاندن = چیزی را مانند فرش پَهنیدن. م. ث با یه مُشت طرف رو فرشوند کفِ زمین. فرشیدن = مانند فرش پهن شدن. بعد از این که فرشید روی زمین، دوباره بل ...
فتیشیک/
فتیشیدن م. ث همه چی که نباید بِفِتیشی. باید محدودیت داشته باشه.
فتیشگرایی
فتیشگرا/
سکس داشتن/سکس کردن
سکسیدن. م. ث سکسیدن این حیوان ها شوربختانه به زاییدن توله های جدید نیانجامید.
Signifier
Signified
Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده
نوساختن/نوسازیدن م. ث برای نوسازش این ساختمان، ۲ ماه وقت می نیازیم. آن واحد رو که نوساختند ولی این یکی هنوز باید بیایند و آن را بنوسازنند.
صدمیدن = م. ث این قرص به بدن می صَدَمَد.
صدمیدن = م. ث این قرص به بدن می صَدَمَد.
افرادی که دوست ندارند این واژه را بکار ببرند میتونند بگویند "بدرود". اگر دارید جایی رو می تَرکید، می تونید بگید فعلا، بدرود، با اجازه، میبنمتون، بعد ...
بجای این واژه می شه گفت امیدوارم/امیدوارم که بشه
سرکوبیدن م. ث نیازی نیست تا احساسات خودت را بِسَرکوبی.
عَرّیدَن = م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من. عرعریدن = م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.
عَرّیدَن = م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من. عرعریدن = م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.
عَرّیدَن = م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من. عرعریدن = م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.
عَرّیدَن = م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من. عرعریدن = م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.
خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن. شرمساریدن = شرمسار شدن شرمساراندن = شرمسار کردن
خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن.
شیونیدن
زجهیدن
نَذریدن = نذر کردن
جیغیدن = جیغ زدن جیغاندن = باعث جیغیدن کسی شدن
طمعیدن = م. ث طمعیدن آخر و عاقبت ندارد. طمعاندن = رفیق بد، آدم رو می طمعونه تا کار نادست انجام بده.
سخنیدن سخرانیدن
نُطقیدن سخنرانیدن خُطبیدن
دِقّیدَن = دق کردن م. ث = از دست شما بچه ها آدم می دِقّه . دقاندن = م. ث = شما بچه ها آخر منو می دِقونید.
تَشَریدن
فرویخیدن/یخیدن = یخ زدن فرویخاندن/یخاندن = باعث ایجاد یخ زدگی شدن
پَروَرتاریدن = مُرَبییدن/مربی گری کردن
مُرَبییدن = to coach م. ث = مربییدن ورزشکاران حرفه ایی دانش زیادی رو می طلبه.
To cool سَردیدَن یا سرداندن = refrigerate یا می توان فروسردیدن/فروسرداندن گفت که یک نَمه "علمی تر" می شود. البته می گویند که ( فرو ) سردیدن/فروسر ...
To heat گَرمیدَن
گرماییدن
فعل/کارواژه سرماییدن خُنکیدن = خنک شدن خنکاندن = خنک کردن *البته این ۲ تا رو می توان برای معنی ها/چم های زبان عامیانه بکار برد.
گُذَرمَنعی/گذرمنعِش فعل = گُذرمنعیدن
دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چیز را با هم سنجیدن"
همسنجیدن = compare از ( هم ) و ( سنجیدن ) به معنی "۲ چیز را با هم سنجیدن ) دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چی ...
همسنجیدن = compare از ( هم ) و ( سنجیدن ) به معنی "۲ چیز را با هم سنجیدن ) دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چی ...
همسنجیدن = compare از ( هم ) و ( سنجیدن ) به معنی "۲ چیز را با هم سنجیدن ) دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چی ...
Paradox
پارادخش
Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Nelogism نوواژه
Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Neologism نوواژه
Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Nelogism نوواژه
Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Nelogism نوواژه
۲پِه = ( پ ) رسش و ( پ ) اسخ
هنرمندی که کارش افتضاح باشه.
هنرمندی که وابسته و غلام - حلقه - به - گوش دولت باشه.
ظبطیدن = ظبط کردن م. ث = برای ظبطیدن این برنامه باید مجوز داشته باشید. ثبتیدن = ثبت کردن.
ثبتیدن = ثبت کردن م. ث = برای ثبتیدن این سند ها باید اول برید دفتر مرکزی.
غیبیدن = غیب شدن م ث چجوری تونست بِغیبه؟! غیباندن = غیب کردن اگه بِتونی این ساختمون رو بِغیبونی، اون موقع شعبده باز واقعی هستی. *منظورم از غیبوندن ...
ویرانیدن نابودیدن خرابیدن داغونیدن ترکاندن تباهیدن پُکوندن پُمفَیَکوندن کُنفَیَکوندن فناییدن/فنایاندن
پیشوند "زُرو - " کوتاهیده شده ( از طریق فرآیند بُرش = blending ) از اسم "زُروان ( ایزد زمان"
Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه
Osteopath اُستُخودَرمانَنده Ostepathy اُستخودَرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودَرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه
Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه
Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه
Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه
اُسختوُ -
س ( ازمان ) ج ( هانی ) ب ( هداشت ) = س. ج . ب/سَجب
بازخیزیدن برخاستن زِندِهیدن = زنده شدن م ث مردگان در روز زستاخیز می زندهند.
زیوانیدن ( فعل/کارواژه ایی پهلوی ) م. ث = زیوانیدن این سبک موسیقی به دست فلانی انجامید. زندهاندن = کسی/چیزی را زنده کردن. م ث = چطوری اون تازه پر ...
یک دَرِّه فاصله بودن بین چیزی با چیز دیگری
یک دَرِّه فاصله بودن بین چیزی با چیز دیگری
. یک دَرِّه فاصله بودن بین چیزی با چیز دیگری
خَمیازِهَنده = کسی که خمیازه می کشه . خمیازهانو = برنامه ایی که اینقدر مسخرست می خَمیازهونَتِت .
خمیازیدن = خمیازه کشیدن. م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد. دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن. م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند ر ...
خمیازهیدن = خمیازه کشیدن. م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد. دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن. م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند ...
آروغیدن/اوروغیدن ( عامیانه ) آروغ زدن. م. ث = جوری اوروغید، چهار ستون خونه لرزید. آروغاندن/اروغون ( خودمونی تر ) باعث آروغ زدن شدن . م. ث = بیص ...
سی زدن = سیگار کشیدن. ( زبون خودمونی ) سییدن = سیگار دودیدن م . ث = من که بیستَم/۲۰ ( حالم خوبه ) ولی یه می سییَم/سی میزنم ۵۰ بِشَم. *البته تبلیغ ...
زَبام = زبانِ عام زبونِگون = زبان همگان
کانالیدن سوقاندن
تمام - چپ ( ترم سیاسی )
تمام - راست ( ترم سیاسی )
بُلنگاره = از بُل و نگاره . نگاره ایی که در نگاریدن/کشیدن آن غُلو شده.
بُلیدَن = از پیشوند بُل که چم/معنای ( بیش , زیاد ) را دارد . مانند بولهَوس ( با هوس عربی ) ، بلکامه، بلغاک و. . . . . . . They try to exaggerate al ...
بُرِشَکیدَن = ( بُریدن => بُرش ک = بُرشکیدن ) I nicked my chin while I was shaving. موقع اصصلاح، خودمو برشکیدم.
بازپُریدن You have to reload the guns شما باید تنفگ ها را بِبازپُرید. شما باید خشاب تفنگ ها رو باز پر کنید. شما باید دوباره برای تفنگ ها خشاب گذاری ...
Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...
Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...
Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...
Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...
اَثَریدن = اثر کردن بر روی چیزی یا کسی This food affects your body negatively. این غذا روی بدن شما منفیانه می اَثَرَد.
سرزنیدن = You shouldn't havr reproached him. نباید می سَرزنیدی او را. نباید می سرزنیدیش.
Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizer = فلسفنده Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خ ...
Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...
Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...
Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...
Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...
دروغیدن = دروغ گفتن دروغاندن = کسی را به دروغ واداشتن. دروغنده، دورغگر، دروغگو. . . . . . . .
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...
از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...
از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...
از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...
از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...
از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...
از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...
از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...
خرملخ
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری Co ...
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
کووکیدن = to tune کووکنده = tunner کووکیده = tunned
کووکیدن = to tune کووکنده = tunner کووکیده = tunned
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
فکریدن = think فکرنده/فکرگر = thinker فکریده = thinked فکراندن = to make s. b think فکراننده/فکرانگر = s. b/s. th that makes s. b thinks فکرانیده = ...
Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده
Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده
Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده
خالییدن = خالی کردن خالییدن زباله وسط خیابان بسیار کاره زشتی است.
پیچال ( پیچ ال ) بدلیل چم/معنایی که داره بهتره در جاهای دیگه از آن استفاده بشه . من واژه حلزونال ( حلزون ال ) رو پیشنهاد می کنم.
شوکیدن = شوکه شدن م. ث = آدم واقعا می شوکه وقتی این صحنه ها رو می بینه. شوکاندن = شوکه کردن م. ث = انگار که کاری به جز شوکوندن بقیه نداری؟!!!!!
جارییدن = جاری شدن م. ث = برف آب شده، روی کوه جاریید و پایین آمد. جاریاندن = جاری کردن م. ث = برای داشتن نوآوری، باید ذهن خودت رو در دنیای تخیلات ...
دَرکیدن = فقط معشوق است که عشق را همان طور که است می دَرکد.
سینشیریدن = ( سینه شیر دادن ) م. ث = کودکان را تا سن ۲ سال می سینشیرند.
خشمیدن = خشمگین شدن م. ث = آدم می خشمه وقتی میبینه این صحنه ها رو. خشمانیدن = خشمگین کردن م. ث = با خشموندنِش به هیچ نتیجه ایی نمیرسی .
نِقیدن : بجای نِقیدن بیا کمک. نِقنِقیدن : واییییییی. بسهههه. چقدر می نِقنِقی برای خودت.
میکسیدن. آمیختن. درآمیختن. درهَمیدن.
خیسیدن = م. ث = آدم می خیسه تو شلوارش وقتی از بالای برج میلاد پایین رو نگاه می کنه. خیساندن = م. ث = یکم با زبونت لبه نانه رو بِخیسون.
سِیلیدَن = م. ث = جمعیت رو مشاهده می کنیم که می سیلند داخل ورزشگاه. سیلاندن = م. ث = روشنفکران فرنگ رفته بودند که بسیاری از واژگان فرانسوی رو سِیل ...
طوطییدن = طوطی وار حرف کسی را تکرار کردن. آن ها فقط بلدند بطوطیند. غیر از طوطییدن کار دیگه ایی بلد نیستند.
مَستیدن = مست شدن. م. ث : من به این راحتی ها نمی مستم. مَستاندن = کسی را مست کردن. م. ث : این شرابه واقعا آدم رو می مستونه .
به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...
به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...
به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...
به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...
به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...
به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...
به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...
ترجُمیدن/ترجمیده/ترجمنده/ترجمه/ترجمه گر/ترجمان و . . . . . . ترازبانیدن/ترازبانیده/ترازبانگر/ترازبانش/ترازباننده و. . . . . . . برگرداندن. . . . ...
پِلِکیدن/
فراهَمیدَن
فعل/کارواژه آن : رَهیافتَن/نَزدیکیدَن/
حِفظیدن/فرایادیدن زِبَرمیدن ( البته این کارواژه را دوست دیگری ساخته از "ز" ( کوتاهیده" از" ) "بَرم" ( به چَم حافظه ) و "یدن" ) پوزش که بدون اجازه ای ...
واکسنیدن = vaccinate واکسنیده = vaccinated واکسنِش = vaccination واکسننده = vaccinator واکسنی/واکسنیک = vaccinal
واکسنیدن = vaccinate واکسنیده = vaccinated واکسنِش = vaccination واکسننده = vaccinator واکسنی/واکسنیک = vaccinal
واکسنیدن = vaccinate واکسنیده = vaccinated واکسنِش = vaccination واکسننده = vaccinator واکسنی/واکسنیک = vaccinal
واکسنیدن = vaccinate واکسنیده = vaccinated واکسنِش = vaccination واکسننده = vaccinator واکسنی/واکسنیک = vaccinal
واکسنیدن = vaccinate واکسنیده = vaccinated واکسنِش = vaccination واکسننده = vaccinator واکسنی/واکسنیک = vaccinal
من "سُخَنار" رو پیشنهاد می کنم. مانند "گفتار" که از "ستاک گذشته" "ار" فرآورده می شود که به شکل جالبانه ایی با "سمینار" هموَزن است .
بیخدا/خداناباور/
دودیدن سیگار/کشیدن سیگار/سیگاریدن/پُکیدن سیگار/
به گمونم همون "بیا بریم یه طوطی دارم روپایی میزنه" خودمون استش.
از قاچ ( فکر کنم ترکی ) می توان استفاده کرد و به فعل/ کارواژه تبدیلش کرد. To slice/قاچیدن
فرگشتن. که در زمینه زیست شناسی بسیار کاربرد دارد. فقط یک موردی است ؛ آن هم این که "فرگشتن" رو به شکل "می فرگردد" بصرفید. که انسجام این کارواژه حفظید ...
قرنطینیدن
خنکیدن
زاستاری
پشتیبانیدن.
Nation = نفان از دکتر حیدر ملایری.
مودلیدن
باروَریدَن Fertilize باوریدن Fertilizing باوریدن، باروران ( مانند خندان ) Fertilizer بارورنده Fertilization باروَرِش Fertilized باروریده Fertilizati ...
البته بازکِشوَریدَن هم شاید بشود. مثال : سال پیش، ۲ تن از آن ها را بازکشوریدند به تاجیکستان. یا : در حال حاضر، ۲ نفر از آن ها را دارند می بازکشورن ...