nag

/ˈnæɡ//næɡ/

معنی: عیب جو، یابو، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، مرتبا گوشزد کردن، ازار دادن، نق زدن، عیب جویی کردن
معانی دیگر: غر زدن، (کاشی) فیومه گرفتن، آزار دادن، رنجه داشتن، (به ویژه زن) غرغرو، جگر خوار، (قدیمی) اسب کوچک سواری، لاشه اسب، کلته، فاحشه

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nags, nagging, nagged
(1) تعریف: to bother with constant complaints, demands, or instructions; pester.
مترادف: annoy, badger, beset, harass, hound, importune, pester
مشابه: beleaguer, bother, cavil, chide, harp on, harry, henpeck, pick on, plague

- The children nagged me for ice cream all afternoon.
[ترجمه Exo] بچه ها برای بستنی کل روز رو به من نق زدن
|
[ترجمه گوگل] بچه ها تمام بعدازظهر مرا برای بستنی نق می زدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها همه بعد از ظهر برای بستنی به من nagged
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to trouble or make uncomfortable, persistently or recurrently.
مترادف: beset, distress, pain
مشابه: annoy, bother, disturb, perturb, plague, torment, upset, vex

- His arthritis nags him.
[ترجمه میترا افزوده] ارتریت او نق زدن است
|
[ترجمه گوگل] آرتروز او را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] arthritis از او نق می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make continual complaints or criticisms; relentlessly offer unsolicited advice.
مترادف: annoy, carp, importune, niggle, pick
مشابه: complain, crab, grouse, grumble

(2) تعریف: to cause persistent anxiety, discomfort, or annoyance (often fol. by at).
مشابه: annoy, pick, tease, upset, worry

- The problem nagged at him so much that he couldn't sleep.
[ترجمه میترا افزوده] او نمی تواند بخوابد بخاطر این مشکل
|
[ترجمه گوگل] مشکل آنقدر او را آزار می داد که نمی توانست بخوابد
[ترجمه ترگمان] مشکل چنان بود که او نمی توانست بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: naggingly (adv.)
(1) تعریف: the act of nagging.
مترادف: annoyance, harassment
مشابه: agitation, disturbance, irritation

(2) تعریف: one who nags.
مترادف: caviler, faultfinder, niggler, pain
مشابه: bother, nuisance, pest, scold, shrew
اسم ( noun )
• : تعریف: a horse that has little value or has outlived its usefulness.
مترادف: jade
مشابه: hack

جمله های نمونه

1. he tried to palm off his nag as a racehorse
او کوشید که یابوی خود را به عنوان اسب مسابقه قالب کند.

2. Don't nag me like an old woman.
[ترجمه ندا] مثل یه پیرزن غر نزن
|
[ترجمه گوگل]مثل یک پیرزن مرا ناله نکن
[ترجمه ترگمان]مثل یک پیرزن به من نق نزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Aunt Molly is a nag about regular meals.
[ترجمه گوگل]عمه مولی در مورد وعده های غذایی معمولی ناله می کند
[ترجمه ترگمان]عمه مالی در مورد غذاهای معمولی غر می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The suspicion that she was lying continued to nag at me.
[ترجمه گوگل]این ظن که او دروغ می‌گوید همچنان بر من ناله می‌کرد
[ترجمه ترگمان]شک داشتم که او دروغ گفته بود و مدام به من نق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His wife's a nag who leads him a dog's life .
[ترجمه گوگل]همسرش ناله ای است که او را به زندگی سگی هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]همسرش اسبی است که زندگی یک سگ را به او می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't be such a nag!
[ترجمه Ehsan Hashimi] زیاد غر نزن!!
|
[ترجمه Mahya] انقدر غرغرو نباش!
|
[ترجمه گوگل]اینقدر غر نزن!
[ترجمه ترگمان]این قدر نق نزن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Still, one of the assessments continued to nag at me.
[ترجمه گوگل]با این حال، یکی از ارزیابی ها همچنان من را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]با این وجود، یکی از the همچنان به من نق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For the next race he suggested a nag called My Delight.
[ترجمه گوگل]برای مسابقه بعدی او یک نق به نام My Delight را پیشنهاد کرد
[ترجمه ترگمان]برای مسابقه بعدی یک اسب به نام Delight من پیشنهاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now comes a nag to keep it safe.
[ترجمه گوگل]حالا یک ناله می آید تا آن را ایمن نگه دارد
[ترجمه ترگمان] حالا یه اسب میاد که ازش محافظت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Imperious, you mount a nag of thirty hands and trample me into the ground.
[ترجمه گوگل]امپراطور، تو نق سی دستی بر می داری و مرا زیر زمین می گذاری
[ترجمه ترگمان]Imperious، شما اسب کرند را سوار کنید و مرا زیر پا له کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Look out ! The nag will knock the living daylights out of you.
[ترجمه گوگل]مراقب باش ! نق زدن، روشنایی روز زنده را از تو خواهد زد
[ترجمه ترگمان]! مراقب باش اسب ازسر تو برق می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nobody likes to work with a nag.
[ترجمه گوگل]هیچ کس دوست ندارد با نق زدن کار کند
[ترجمه ترگمان] هیچ کس دوست نداره با اسب کار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't nag me all day long. (You wouldn't want to be nagged for your inquisitiveness. )Treat me as you would like to be treated.
[ترجمه گوگل]تمام روز مرا آزار نده (شما نمی خواهید به خاطر کنجکاوی خود مورد آزار و اذیت قرار بگیرید ) همانطور که دوست دارید با شما رفتار کنند با من رفتار کنید
[ترجمه ترگمان]تمام روز را به من نق نزن ((شما نمی خواهید برای رسیدگی و رسیدگی به خودتان تحت کنترل باشید)با من طوری رفتار کنید که دوست دارید تحت درمان قرار بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How often do I have to nag at you to tidy your room?
[ترجمه گوگل]چند بار برای مرتب کردن اتاقت باید سرت نق بزنم؟
[ترجمه ترگمان]چند دفعه باید به تو نق بزنم که اتاقت رو مرتب کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عیب جو (اسم)
nag, caviller, criticizer, faultfinder

یابو (اسم)
tit, nag, draft horse, workhorse, outrunner, packhorse, pony

نق نقو (اسم)
nag

اسب پیر و وامانده (اسم)
nag

اسب کوچک سواری (اسم)
nag

مرتبا گوشزد کردن (فعل)
nag

ازار دادن (فعل)
trouble, tease, dun, nag, imp, excruciate, tantalize

نق زدن (فعل)
nag, mewl

عیب جویی کردن (فعل)
impeach, criticize, carp, cavil, find faults, nag, vituperate

انگلیسی به انگلیسی

• remind incessantly (especially of a chore); criticize relentlessly (of a fault or imperfection); pester; bother; be a persistent source of pain or nuisance
one who nags, pest; overworked and worn out horse; pony, small leisure horse
if someone nags you, they keep complaining to you.
if a doubt or suspicion nags at you, it worries you a lot.

پیشنهاد کاربران

VERB
غر زدن - نق زدن - مرتبا گوشزد کردن - ازار دادن از این طریق
💠 come over here.
What's your name?
Michael.
Where do you come from?
Around. . .
What do you do?
Nothing.
...
[مشاهده متن کامل]

How old are you?
Seventeen or eighteen.
What are you doing? Hurry up. . .
There is no one on the ward.
Why keep nagging about the ward?
I'm going there.
Do you like the hospital?
I like it; it's a real mess. . .
ازین ور.
اسمت چیه پسر؟
مایکل.
ببینم بچه کجا هستی؟
همین پایین مایین ها. . .
کار و کاسبی ت چیه ، چیکار میکنی؟
هیچی.
چند سالته آقا مایکل؟
هفده - هجده.
میشل کجا داری میری؟ بدو برو تو بخش ( بیمارستانی ) . . .
کسی نیست مواظب اونجا باشه، ( زود باش ) . . .
برو بابا کُشتی ما رو! هی بخش بخش می کنی
من که دائم تو بخش ام. . . عه. . .
از مریض خونه خوش ت میاد ؟
من که خیلی خوشم میاد.

نق زدن
Nag=moan about =complain
Nag= غر زدن
غرغر کردن
Complain
Nag=complain, moon about
nag=غر زدن
an old, inferior, or worthless horse. Slang
یک اسب پیر، بی ارزش نامرغوب
نِقیدن :
بجای نِقیدن بیا کمک.
نِقنِقیدن :
واییییییی. بسهههه. چقدر می نِقنِقی برای خودت.
پیله کردن
کلافه کردن
اسب کوچک سواری، نق زدن، آزار دادن
علوم نظامی:اسب جوان
نهیب زدن
gripe, complain
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس