signify

/ˈsɪɡnəˌfaɪ//ˈsɪɡnɪfaɪ/

معنی: حاکی بودن از، دلالت کردن بر، معنی کردن، باشاره فهماندن، معنی بخشیدن
معانی دیگر: معنی دادن، چم داشتن، نشان دادن، حاکی بودن، مهند بودن، دربای بودن، مهم بودن، اهمیت داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: signifies, signifying, signified
(1) تعریف: to serve as a sign of; mean.
مترادف: bespeak, denote, designate, indicate, mean, portend, represent, stand for
مشابه: augur, bode, connote, import, predicate, presage, symbolize, token

- I've seen this symbol many times, but I can't remember what it signifies.
[ترجمه گوگل] من این نماد را بارها دیده ام، اما نمی توانم به یاد بیاورم که نشان دهنده چیست
[ترجمه ترگمان] من این نماد را بارها دیده ام، اما نمی توانم به یاد بیاورم که این چه معنایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A closed door often signifies that privacy is requested.
[ترجمه گوگل] درب بسته اغلب به معنای درخواست حریم خصوصی است
[ترجمه ترگمان] یک در بسته اغلب نشان می دهد که حریم خصوصی درخواست می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make known; express.
مترادف: communicate, convey, denote, disclose, express, indicate, reveal
مشابه: declare, impart, proclaim

- Both leaders have now signified that they are ready to negotiate.
[ترجمه گوگل] هر دو رهبر اکنون اعلام کرده اند که آماده مذاکره هستند
[ترجمه ترگمان] هر دوی این رهبران اکنون به این موضوع اشاره کرده اند که آماده مذاکره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: signifiable (adj.), signifier (n.)
(1) تعریف: to matter or have importance or meaning.
مترادف: carry weight, count, import, matter
مشابه: point

(2) تعریف: (informal) esp. among African-Americans, to engage in a verbal game of humorous insults.

جمله های نمونه

1. to signify approval by saying "aye"
با گفتن "آری " موافقت خود را نشان دادن

2. it doesn't signify . . .
مهم نیست . . .

3. the rags that signify their poverty
جامه های مندرسی که حاکی از فقر آنان است

4. A gift of such value signifies more than a casual relationship.
[ترجمه گوگل]هدیه ای با چنین ارزشی بیش از یک رابطه گاه به گاه نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک موهبت چنین ارزشی بیشتر از یک رابطه غیررسمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The word "fragile" stamped on a carton signifies that it must be handled with caution.
[ترجمه فاطمه بیطرفان] کلمه شکستنی که روی جعبه نقش بسته است به این معنی است که باید با احتیاط جابه جاشود
|
[ترجمه گوگل]کلمه "شکننده" که بر روی کارتن حک شده است نشان می دهد که باید با احتیاط رفتار شود
[ترجمه ترگمان]کلمه \"آسیب پذیر\" بر روی کارتن به این معنی است که باید با احتیاط کنترل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What does the term 'patrician' signify?
[ترجمه امیررضا محمدی] منظور از اصطلاح patrician چیست؟
|
[ترجمه Peter Strahm] کلمه "patrician" چی معنایی میده؟
|
[ترجمه گوگل]اصطلاح «پتریس» به چه معناست؟
[ترجمه ترگمان]اصطلاح patrician چه اهمیتی دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some tribes use special facial markings to signify status.
[ترجمه گوگل]برخی از قبایل برای نشان دادن وضعیت از نشانه‌های مخصوص صورت استفاده می‌کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از قبایل از نشانه های خاص صورت برای نشان دادن وضعیت استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The church bell used to be rung to signify disaster.
[ترجمه بهنام اسحاقی] سابقا زنگ کلیسا نواخته میشد که حاکی از وقوع یک فاجعه بد بود
|
[ترجمه گوگل]ناقوس کلیسا قبلاً به نشانه فاجعه نواخته می شد
[ترجمه ترگمان]زنگ کلیسا در شرف وقوع یک فاجعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't worry about being late - it doesn't signify.
[ترجمه Donna] نگران دیر شدن نباشید اهمیتی ندارد
|
[ترجمه گوگل]نگران دیر آمدن نباشید - این به معنای آن نیست
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What do these marks signify?
[ترجمه گوگل]این علائم نشان دهنده چیست؟
[ترجمه ترگمان]این علامت ها چه معنایی دارند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is no use to signify.
[ترجمه گوگل]نشان دادن فایده ای ندارد
[ترجمه ترگمان]مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These figures don't really signify in the overall results.
[ترجمه گوگل]این ارقام واقعاً در نتایج کلی بیانگر نیستند
[ترجمه ترگمان]این ارقام واقعا در نتایج کلی مهم نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hamilton waved his hand to signify that he didn't mind what they decided.
[ترجمه گوگل]همیلتون دستش را تکان داد تا نشان دهد که برای تصمیم آنها مهم نیست
[ترجمه ترگمان]همیلتون دستش را تکان داد تا نشان دهد که او اهمیتی نمی دهد که آن ها چه تصمیمی گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He turned away from her slightly to signify his indifference.
[ترجمه گوگل]کمی از او دور شد تا نشان از بی تفاوتی او داشته باشد
[ترجمه ترگمان]فیلیپ اندکی از او دور شد تا بی تفاوتی او را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He nodded to signify that he agreed.
[ترجمه گوگل]سرش را به نشانه موافقت تکان داد
[ترجمه ترگمان]او سرش را تکان داد تا نشان دهد که موافق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It doesn't signify, so you needn't worry about it.
[ترجمه گوگل]به این معنی نیست، بنابراین لازم نیست نگران آن باشید
[ترجمه ترگمان]مهم نیست، پس لازم نیست نگران این موضوع باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The jury signify their verdict by a show of hands.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه حکم خود را با بالا بردن دست نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]هیئت منصفه رای خود را با یک نمایش دست نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A strong consensus among brokers may now signify risk, not safety.
[ترجمه گوگل]اجماع قوی در میان کارگزاران ممکن است نشان دهنده خطر باشد، نه ایمنی
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر یک اجماع جامع در میان کارگزاران ممکن است در خطر باشد، نه ایمنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A new issue number is also added to signify an approved version; e. g. version 0 02C is approved as 0 0
[ترجمه گوگل]یک شماره شماره جدید نیز برای نشان دادن نسخه تایید شده اضافه شده است ه g نسخه 0 02C به عنوان 0 0 تایید شده است
[ترجمه ترگمان]یک شماره صدور جدید نیز برای نشان دادن نسخه تایید شده اضافه می شود گرم نسخه ۰ ۰۲ C به عنوان ۰ ۰ تایید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حاکی بودن از (فعل)
smell, bode, bespeak, hold out, betoken, signify, symbolize

دلالت کردن بر (فعل)
betoken, signify, implicate

معنی کردن (فعل)
explain, define, signify, interpret, translate, denote, give the meaning

باشاره فهماندن (فعل)
signify

معنی بخشیدن (فعل)
signify

انگلیسی به انگلیسی

• represent, indicate; communicate, express, convey; have importance, have significance
a sign, symbol, or gesture that signifies something has a particular meaning.

پیشنهاد کاربران

نمادچیزی بودن
بیانگر چیزی بودن
signify ( v ) ( sɪɡnəˌfaɪ ) =to be a sign of sth, e. g. This decision signified a radical change in their policies. =to be important, e. g. His presence no longer signified.
signify
نشان دادن، حاکی بودن از
نشان دهنده چیزی بودن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : signify
✅️ اسم ( noun ) : significance
✅️ صفت ( adjective ) : significant
✅️ قید ( adverb ) : significantly
۱. نشان . . . بودن - به معنی . . . بودن
۲. اهمیت داشتن
توضیحات و مثال ها :
verb
1 [ obj] : to be a sign of ( something ) : to mean ( something )
◀️ Black clothing signifies mourning : لباس سیاه نشان دهنده عزاداری است.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ A check mark next to your name signifies that you have met all the requirements : علامت تیک در کنار نام شما نشان می دهد که همه الزامات را برآورده کرده اید.
◀️ The recent decline of the stock market does not necessarily signify the start of a recession : افت اخیر بازار سهام لزوماً نشانه شروع رکود نیست. ( یا به معنی شروع رکود نیست )
2 [ obj] : to show ( your feelings, intentions, opinions, etc. ) by doing something
◀️ He nodded to signify his approval. = He nodded to signify that he approved : او سرش را به نشانه تأییدش تکان داد. = او سرش را تکان داد تا نشان دهد که موافقت کرده است.
◀️He gave her a diamond ring to signify his love : او یک حلقه الماس به او داد تا عشق و علاقه اش ( به او ) را نشان دهد
3 [no obj] formal somewhat old - fashioned : to have importance : matter
◀️Whether he agrees or not does not signify : اینکه او موافق باشد یا نه، دلالت بر این ندارد.
◀️ the rags that signify their poverty : جامه های مندرسی که حاکی از فقر آنان است
◀️ "to signify approval by saying "aye : با گفتن "آری" موافقت خود را نشان دادن
◀️ full of sound and fury signifying nothing : ( شکسپیر ) پر از سروصدا و خشونت و کاملا بی معنی
◀️ it doesn't signify . . . مهم نیست . . .
🚨 It doesn't matter دقیقاً همون it doesn't signify هست. ولی اگه با Signify بگید صد در صد قشنگتره، چون از هر ۱۰۰۰ نفر قطعاً ۹۹۹ نفرشون با matter میگه و خیلی خز میشه. عالی میشه بتونید تنوع ایجاد کنید در واژگان و کلامتون

اعلام کردن، اعلام داشتن، بیان کردن ( به نقل از فرهنگ لغت هزاره )
دال بر چیزی بودن
You have to produce sounds that signify certain meanings
Signify = دالیدن
Signifier = دالنده
Signified = دالیده

علامت چیزی بودن
نشان دادن
1 - نشان دادن ( معنی دادن - حاکی بودن از - دلالت کردن بر )
2 - مهم بودن و اهمیت داشتن
نشان دادن
مشخص بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس